کرانههای جنوبی دریای خزر، یا، استانهای شمالی ایران
نویسنده:
گریگوری ملگونف
مترجم:
امیرهوشنگ امینی
امتیاز دهید
این کتاب تحت عنوان "سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر، ۱۸۵۸ و ۱۸۶۰م." بوسیله مسعود گلزاری ترجمه و توسط انتشارات دادجو در سال ۱۳۶۴ منتشر شده است
بیشتر
آپلود شده توسط:
HeadBook
1391/12/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کرانههای جنوبی دریای خزر، یا، استانهای شمالی ایران
نام قزوین در پیوند با محل پسته است. کاشان (کا-شأن) به چِم محل چشمه است. منظور محل چشمه فین کاشان است.
نام باستانی کارکاشی (کاشان) نیز به همین چِم است.
[quote='Mehrdad.Paktan']اگر میپرسم برای این است بعضی از دوستان زیر کتابهای جغرافی مباحث زبانشناسانه را مطرح کرده اند،[/quote]
این نسک اشاره ای است به استان های سمت شمال. و در اینجا چمار نام این استان ها پیش کشیده شد. بنابراین، در پیوند با جستار نسک است. کمابیش هر نسک جغرافیایی، به نام استان ها و شهرها از دید زبان شناسی نیز می پردازد.
هیدج را می توان به ریخت هئودژ به چِم "دژ خوب" گرفت.
[quote='13440410'] نه تبار و زبان و نوع کار مردم یا پوشش گیاهی . [/quote]
اشتراک در لفظ است. ریشه یابی در اولویت است.
کورد در زبان عربی به چِم کوه نشین و کوچ نشین است. گیل را می توان در زبان های آریایی به چِم بلعنده (مار) گرفت. که می تواند اشاره ای به کادوسی ها (گرامی دارندگان یا پرستندگان توتم مار) داشته باشد که در آن سمت می زیستند. از این جهت است که منطقه آیینی خود را تپه مارلیک (سوراخ/لانه ی مار) می دانستند و در سرزمین شان مارهای بسیاری بوده است.
نام های باستانی اردبیل در پیوند با ثروت و دارایی است.
علامه دهخدا گیلان را به چِم سرزمین گیل ها آورده است، در کنار دیدگاه ارزشمند ایشان، گیلان را می توان به ریخت گیه-لان به چِم "محل پُر گیاه" نیز گرفت. این چم می تواند در پُر گیاهی و سرسبزی اینجا در پیوند باشد.
آذربایجان به ریخت آتَرپاتگان (آتَر-پاتَ-گان) به چِم "محل نگهداری آتش سپند" است. آتَر در پهلوی آتور و در پارسی آذر و در لَکی و کُردی آگِر است که با آگِرَ سانسکریت یکی است. در گذشته های دور، آذربایجان از مرکزهای مهم نیایشگاه های مهم زرتشتی بوده است. آتشکده آذرگشنسپ در شیز است.
نام ساری در زبان اوستایی سری و سانسکریت شْرَیَ به چِم "محل نگهبانی/پناهگاه" می تواند بود:
از آن خوانند آرش را کمانگیر
که از ساری بمرو انداخت یک تیر
ترا زیبد نه آرش را سواری
که صدفرسنگ بگذشتی ز ساری
[quote='Khwanirath']
اما آنچه گمان من است این است که ازآنجا که در زبان سنسکریت، masana به معنای آسیب زدن است، در نتیجه مزنه و مازانی بایستی به معنای آسیب زننده معنا دهد (که به ماجرایی تاریخی در حکومت ماد اشاره دارد) و مازندران، سرزمین مشجر پر آسیب معنا خواهد داد.[/quote]
درود، دوست گرامی من. نام مازندران در کُردی هم می تواند به چِم محل درنده بزرگ (ببر) باشد. و نیز در سنسکریت به ریخت مَهَن (مَزَنه) دارَنَ هم می تواند به همان اشاره داشته باشد.
महन् adj. mahan big
दारण adj. dAraNa tearing
اگر این چمار را بپذیریم، به همان ببرهای مازندران اشاره دارد. برپایه روایات پهلوی، ثریتَ توسط سگ های وحشی در سمت دریای فراخکرت (دریای مازندران) کشته می شود، و منظور از سگ های وحشی، ببرهای مازندران بوده است.
یا به ریخت "مئذن دار ان" به چِم محل دارندگان خوشی است. گویا دیوان مازنی اوستا، که همان آشوریان (مردم خدای آشور: خدای خندان و خوشحال) می باشند، در پیوند با همین می تواند بود.
چمار شما برای "سرزمین درختان تنومند/نیرومند" می تواند برای تالشی ها باشد، تَو آلش: مردم درختان نیرومند. درختان و جنگل های تالش بسیار پرآوازه هستند.
[quote='13440410'] ماز + اندر یعنی جایی که زنبور عسل زیاد است[/quote]
این چمار شما برای مازهای تبرستان بی مفهوم می شود. ماز می تواند به چمار برجستگی باشد که به رشته کوه های البرز اشاره دارد.
احتمالا این برداشت همکار شما چندان صحیح نباشد. در برخی متون کهن از دیوان "مازانی" صحبت رفته است. در این صورت مازان یا مزنه را بایستی صفت گرفت. اگر واژه "مزنه" را به معنی بزرگ بدانیم، در سنسکریت "داران" یا dharaNIruha به معنای درخت است. در نتیجه مازندران به معنای سرزمین درختان تنومند معنا می دهد.
اما آنچه گمان من است این است که ازآنجا که در زبان سنسکریت، masana به معنای آسیب زدن است، در نتیجه مزنه و مازانی بایستی به معنای آسیب زننده معنا دهد (که به ماجرایی تاریخی در حکومت ماد اشاره دارد) و مازندران، سرزمین مشجر پر آسیب معنا خواهد داد.