ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها
نویسنده:
سیروس غنی
مترجم:
حسن کامشاد
امتیاز دهید
ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها» عنوان کتابی است که با تلاش سیروس غنی به رشته تحریر درآمده و توسط دکتر حسن کامشاد به فارسی ترجمه شده است. در نگارش این کتاب که از سوی انتشارات نیلوفر در سال 1377 برای اولین بار به چاپ رسید، از پیامهای تلگرافی موجود در «اداره اسناد عمومی لندن» و «آرشیو ایالات متحده در واشنگتن» نسخهبرداری شده است.
کودتای سوم اسفند 1299ه.ش. و ظاهر شدن رضاخان در صحنه سیاسی کشور، سپس اوجگیری سریع و مستمر مقام و موقعیت وی و سرانجام، برافتادن سلسله قاجاریه و بر تخت نشستن عنصر نظامی کودتا به عنوان شاه تازه، تاکنون در مقالات و کتابهای متعددی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این موضوع، دستمایه پژوهش تاریخی آقای «سیروس غنی» نیز واقع شده است که حاصل آن به صورت کتاب «ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها»، در دسترس همگان قرار دارد. شاید بتوان گفت وجه ممیزه این کتاب از سایر کتابهای با همین موضوع، ابتنای آن بر مجموعه گستردهای از اسناد منتشره توسط وزارت امور خارجه انگلیس و البته بعضاً وزارت امور خارجه آمریکاست؛ به طوری که باید کتاب حاضر را روایت بازسازی شده براساس اسناد مزبور از وقایع و تحولات منتهی به کودتای 1299 و سالهای پس از آن، تا تأسیس سلسله پهلوی توسط رضاخان، به شمار آورد. همانگونه که نویسنده، خود در پیشگفتار بیان داشته مدت دو سال وقت صرف «پژوهش و نسخهبرداری پیامهای تلگرافی در اداره اسناد عمومی و آرشیو ایالات متحده در واشینگتن و مریلند» کرده است تا چنین مجموعه اسنادی را برای نگارش کتاب مزبور گردآوری کند.
بیشتر
کودتای سوم اسفند 1299ه.ش. و ظاهر شدن رضاخان در صحنه سیاسی کشور، سپس اوجگیری سریع و مستمر مقام و موقعیت وی و سرانجام، برافتادن سلسله قاجاریه و بر تخت نشستن عنصر نظامی کودتا به عنوان شاه تازه، تاکنون در مقالات و کتابهای متعددی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این موضوع، دستمایه پژوهش تاریخی آقای «سیروس غنی» نیز واقع شده است که حاصل آن به صورت کتاب «ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها»، در دسترس همگان قرار دارد. شاید بتوان گفت وجه ممیزه این کتاب از سایر کتابهای با همین موضوع، ابتنای آن بر مجموعه گستردهای از اسناد منتشره توسط وزارت امور خارجه انگلیس و البته بعضاً وزارت امور خارجه آمریکاست؛ به طوری که باید کتاب حاضر را روایت بازسازی شده براساس اسناد مزبور از وقایع و تحولات منتهی به کودتای 1299 و سالهای پس از آن، تا تأسیس سلسله پهلوی توسط رضاخان، به شمار آورد. همانگونه که نویسنده، خود در پیشگفتار بیان داشته مدت دو سال وقت صرف «پژوهش و نسخهبرداری پیامهای تلگرافی در اداره اسناد عمومی و آرشیو ایالات متحده در واشینگتن و مریلند» کرده است تا چنین مجموعه اسنادی را برای نگارش کتاب مزبور گردآوری کند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها
اگر کشوری با ساختن چند جاده و کندن یکی دو تونل نوین می شود به قول "دکتر سیف" شاه عباس بنیان گذار ایران نوین بود نه رضاشاه.حتی من اضافه کنم که ناصرالدین شاه را هم می توان با همین منطق بنیانگذار ایران نوین نامید.چه در دوره ی او هم خطوط تلگراف و چندین مدرسه ی به سبک جدید و کافه و چندین روزنامه و تقسیم وظایف کشورداری میان اعضای کابینه در ایران رایج شد.با این تفاوت که مقیاس سرکوب به مراتب کمتر از دوره ی رضاشاه بود.[/quote]
افسوس که یا تاریخ نمی خوانیم، یا اگر می خوانیم فقط آنچه که دلمان می خواهد برداشت می کنیم. کم اطلاعیم و پرمدعا، ید طولایی داریم در نقل قول کردن آنچه که دلمان می پسندد و دریغ از تحلیل و منطق !!!
فاجعه بارترین پروژه ی اقتصادی دوره ی رضاشاه پروژه ی راه آهن بود که پول های کلانی به جیب شرکت های آلمانی و بلژیکی واریز کرد و می شود آن را با برنامه ی هسته ای امروز قیاس کرد.
.[/quote]
یک سوال مهرپویایی عزیز ؛به نظرت که این فاجعه بار بوده دیگه!؟
خب با توجه به شرایط زمانی که در دوران رضا شاه بوده "عدم علم ،دانش و دانش فنی در بین تودهای مردم که بعد رضاشاه شروع کرد به پرداختن آموزش وساختن داشگاه و کارهای مربوط به حوزه علم و دانش بود "
باید از کجا نیرو زبده و کارآمد میاورد و پول کلان به جیب شرکتهای آلمانی و بلژیکی نمیریخت؟
یه خاطره ای که استادمون سر کلاس "سمینار انقلاب" بود از رضاخان تعریف کرد که مربوط به بحث حجاب بود گفتم بزار بنویسم خالی از لطف نیستش!
رضاشاه وقتی بحث کشف حجاب میشه ؛این خاطه نشون میده که خود رضاخان با این اتفاق خیلی موافق نبوده
"البته میگند کشف حجاب ماکه اون موقع اونجا نبودیم معلوم نیست که چقدر واقعیت داره:D"
رضا شاه وقتی میهمانی میشود برای اولین بار خانواده ودختران خود بی حجاب وارد میشوند, در آن لحظه رضا شاه کبیر میگویید که چقدر برای یک مرد تحملش سخت هست که ناموس خود را بی حجاب درمقابل غریبه ها وبیگانگان نگاه بکنه یعنی این نشون میده که رضاشاه از سر میل باطنی خود این کار انجام نداده.
بودجه های کلانی که صرف فرستادن محصل به کشورهایی مثل آلمان برای ادامه ی تحصیل می شد نسل مهندسانی را بوجود آورد که بعداً خودشان دشمنان رضا شاه گردیدند. وجود بیسوادی نیز یادگاری از دشمنی آشکار ملایان با دبستان و روشهای نوین آموزشی بود که در تاریخ مشروطه کسروی اشاراتی شده است. در ضمن یرواند آبراهامیان "در تاریخ ایران نوین" گفته نیمی از جوانانی که برای انجام خدمت سربازی به پادگان ها آمده بودند توانایی صحبت به زبان فارسی را نداشتند و شش ماه اول صرف آموزش زبان به آنان می شد که این خود دلیلی بر اهمیت آموزش می باشد والا آنان را به حال خود رها میکردند و مگر اهمیتی داشت که آنان به زبان فارسی حرف نزنند و مگر نه اینکه سرباز بودند که پس از مدتی به دیار خود می رفتند.
در زمان رضا شاه فرهنگستان زبان و ادب پارسی تاسیس شد. تقویم ایران از هجری قمری اعراب به تقویم جلالی خورشیدی تغییر کرد. نام ایران (به جای پرشیا) در جهان طنین انداز شد و ایرانیان صاحب نام و نام خانوادگی و شناسنامه شدند (تاسیس سازمان ثبت احوال)
در زمان رضا شاه تخت جمشید بازسازی شد و آرامگاه فردوسی و بنای یادبود کریمخان زند و... ساخته شد و آرامگاه حافظ (حافظیه) و سعدی (سعدیه) و... مورد بازسازی و مرمت قرار گرفت. هیچ پادشاهی به اندازه رضا شاه پهلوي برای حفظ آثار تاریخی و ملی میهن ما کوشش نکرد.
آنچه گفتم تنها گوشه ای از خدمات بیشمار رضاشاه بزرگ به ایران بود.
درباره رضا شاه بسیار گفته و نوشته اند. اما اگر بی تعصب و به دور از غرض و مرض های شخصی و حزبی و... به تاریخ بنگريم، هرگز نمیتوانیم از خدمات مثبت و غیرقابل انکار رضاشاه به سادگی عبور کنیم. از دید فردی جمهوریخواه (با پیشینه چپ) مانند دکتر اسماعیل نوری علا، رضا شاه پهلوی را به سبب بیرون کشیدن ایران از قرون وسطی، می توان بزرگترین پادشاه بعد از حمله اعراب به ایران دانست.
خیر، بزرگترین خدمتی که رضا شاه به ایران کرد، نه صرفا ساخت جاده و کندن تونل و... بلکه پی ریزی پایه های علم و فرهنگ و تلاش برای زدودن خرافات و جهالت بود. بزرگترین خدمت رضاشاه به ایران و ایرانی، احیای هویت ملی و تاریخی ایرانیان بود که طی چند سده حکمرانی سلاطین فاسد و دست نشانده، رو به نابودی نهاده بود.
در شرایطی که در اواخر دوران قاجار، در سرتاسر ایران تنها 20 مدرسه (به معنای واقعی) وجود داشت، رضاخان پای به عرصه سیاست ایران نهاد. در روزگاری که پادشاه قاجار و وزیرانش از دولت فخیمه بریتانیا پول تو جیبی می گرفتند و خزانه دولت برای سفرهای پرخرج شاه و شاهزاده های قجری به اروپا خالی می شد، اما اکثریت مردم ایران در فقر و فلاکت زندگی می کردند. امراض مهلک در گوشه و کنار کشور جان هزاران نفر را می گرفت، اما شاه قاجار مشغول عیش و نوش با دوشیزگان ایرانی و فرنگی بود. حال چطور آدم می تواند تا این اندازه مغرض باشد که آن همه فساد و خیانت را نبیند و در مقابل رضا شاه بزرگ را متهم کند که برای پروژه راه آهن (که هنوز هم بعد از 70، 80 سال مردم ایران دارند از ثمرات آن بهره مند می شوند) پول مملکت را هدر داده است!!! کدام پول؟ مگر شاهان خیانتکار قاجار پولی باقی گذارده بودند؟ رضا شاه بزرگ با اندک پولی که از مالیات قند و شکر جمع آوری کرده بود، این همه سازندگی کرد.
طبیعی است برای ساختن ویرانه ای که قاجارها تحویل داده بودند، به سالها زمان نیاز بود. همان طور که گفتم در سراسر ایران بیش از 20 مدرسه نوین وجود نداشت که این مدارس هم با فتوای ملاهای متحجر و عوام بی سواد هر روز مورد حمله قرار می گرفت. چرا که ملاها می دیدند که با تاسیس این مدارس جدید، یکی از مهمترین پایگاه های خود (مکتب خانه ها) را از دست خواهند داد. عصر قاجار، عصر بی سواد و جهالت بود، اما در زمان رضا شاه، آموزش و پرورش به شکل امروزی اش پایه ریزی شد و دانشگاه تهران تاسیس شد و دانشجویان مستعد برای ادامه تحصیل و آشنایی با دانش روز دنیا به اروپا فرستاده شدند. چطور آدم می تواند تا این حد بی انصاف باشد که اعزام دانشجویان مستعد ایرانی به خارج از کشور را هدر دادن پول مملکت بداند؟!! بسیاری از افرادی که برای ادامه تحصیل به خارج رفته بودند، در دهه های بعدی، تبدیل به پیشگامان دانش و فرهنگ میهن گردیدند.
به دلیل استبداد و خودرایی رضاشاه در عرصه ی سیاسی کارشناسان و مدیران لایق کشور جرئت اظهار نظر در مجلس و جاهای دیگر را در زمینه ی طرح های اقتصادی نداشتند و به تدریج یا از دور او پراکنده شدند و یا خود قربانی این استبداد شدند. نتیجه ی آن هم شد اقدامات نسنجیده و اتلاف منابع.
در حالی که در شهرهایی مثل تهران و اصفهان آثار با ارزش تاریخی که جزو هویت مردم شهر شده بود تنها به بهانه ی مستقیم بودن یک خیابان تخریب می شدند هیچ اقدامی در جهت بهبود وضعیت روستاییان کشور که در آن زمان بخش اعظم جمعیت ایران را تشکیل می دادند نشد.افزایش بار مالیاتی به بهانه ی انجام پروژه هایی که در ورای آن ها اهداف نظامی پنها شده بود کمر اقشار ضعیف کشور را شکست.
از یک سو بودجه های کلانی صرف فرستادن محصل به کشورهایی مثل آلمان برای ادامه ی تحصیل می شد از سوی دیگر درصد کسانی که در ایران سواد خواندن و نوشتن داشتند ناچیز بود.به گزارش یرواند آبراهامیان "در تاریخ ایران نوین" نیمی از جوانانی که برای انجام خدمت سربازی به پادگان ها آمده بودند توانایی صحبت به زبان فارسی را نداشتندو شش ماه اول صرف آموزش زبان به آنان می شد.این به دلیل فقدان فزاینده ی آموزش ابتدایی در سراسر کشور بود.آن نیم دیگر که قادر به تکلم فارسی بودند به خاطر تحصیلاتشان نبود بلکه صرفا به زبان مادری صحبت می کردند.از اینجا عمق فاجعه و اوج تبعیض میان شهرهای بزرگ و روستاها و شهرهای کوچک عیان می شود
فاجعه بارترین پروژه ی اقتصادی دوره ی رضاشاه پروژه ی راه آهن بود که پول های کلانی به جیب شرکت های آلمانی و بلژیکی واریز کرد و می شود آن را با برنامه ی هسته ای امروز قیاس کرد.در حالی که کشور کالای چندانی میان خلیج پارس و دریای مازندران جابه جا نمی کرد و در حالی که با بودجه ی به مراتب کمتر می توانستند شمال و جنوب کشور را از طریق راه معمولی متصل کنند و نیازهای کشور را برطرف کنند و درحالی که صدای فریادهای دکتر مصدق در مجلس در مذمت این طرح خفه شده بود فقط و فقط به خاطر ادای کشورهای توسعه یافته را در آوردن و مقاصد نظامی این طرح به زور سرنیزه ی رضاشاه و نمایندگان چاپلوس تصویب شد.
در همین راستا می توان به فاجعه ای دیگر یعنی خرید کوره های ذوب آهن از آلمان و نهایتا سقوط رضاشاه و بلااستفاده ماندن و از بین رفتن منابع اشاره کرد.
از یک سو برای چندین سال طبق آمار رسمی 40% بودجه ی کشور صرف مقاصد نظامی می شد(که قطعا بیش از این بود) از سوی دیگر رضاشاه با بی تدبیری و نادیده گرفتن اولتیماتوم های مکرر انگلیس و شوروی و اعتماد به رژیم فاشیستی هیتلر زمینه ی اشغال ایران توسط متفقین را فراهم کرد و حاصل آن همه بودجه ای که صرف مقاصد نظامی شد سر از جبهه های نبرد شوروی با آلمان درآورد. (دقیقا اتفاقی که امروز دارد توسط گروه های تندرو دوباره تکرار می شود)
این ها که گفتم تنها مشت نمونه ی خروار بود.
من کاری به شخصیت ذاتی رضاشاه ندارم ولیکن کسی نمیتواند نقش برجسته وی را در تغییر مسیر ایران به سوی تمدن نو انکار کند و به نطر من اینکه وی را "بنیانگزار ایران نوین" خوانده اند پربیراه نیست. و در آخر بگویم انگلیس رضاشاه را نیاورد بلکه وی را برکنارکرد.
[/quote]
دوست عزیز با تمام صحبتاتون موافقم منهای این بخش.اتفاقا به نظر من «پربیراه» گفته اند و این نظر که شماری او را بنیان گذار ایران نوین می نامند همان اندازه که او را دست نشانده ی انگلیس بدانند نادرست است و نیاز است در این زمینه هم «آبی در خوابگه مورچگان» ریخته شود که البته این کار به کرات توسط استادان به نامی مثل دکتر کاتوزیان و خانم پروفوسور نیکی کدی انجام شده است.
اگر کشوری با ساختن چند جاده و کندن یکی دو تونل نوین می شود به قول "دکتر سیف" شاه عباس بنیان گذار ایران نوین بود نه رضاشاه.حتی من اضافه کنم که ناصرالدین شاه را هم می توان با همین منطق بنیانگذار ایران نوین نامید.چه در دوره ی او هم خطوط تلگراف و چندین مدرسه ی به سبک جدید و کافه و چندین روزنامه و تقسیم وظایف کشورداری میان اعضای کابینه در ایران رایج شد.با این تفاوت که مقیاس سرکوب به مراتب کمتر از دوره ی رضاشاه بود.
لا اقل تاریخ بر این نکته صحه میگذارد که رضاشاه هرگز مورد حمایت انگلیس نبود و کارشکنیهای دولت انگلیس در دوران زمامداری رضاشاه باعث گردید که وی به سمت آلمان متمایل شود. انگلیس از روز اول طرفدار ادامه سلطنت قاجار در ایران بود و برنامه وی به قدرت رساندن احمد شاه و تحت الحمایه قراردادن ایران بود ولیکن احمدشاه توزرد از آب درآمد و فی نفسه حاضر به سلطنت نبود و در میان شاهزادگان قاجار نیز کسی پیدا نشد که وجیهه المله باشد.
از روز اول قرار بود سید ضیاء بتواند با تشکیل حکومت و آرام نمودن شرایط عمومی کشور زمینه را برای بازگشت احمدشاه فراهم کند ولیکن در عمل نه احمدشاه مایل به حکومت بود و نه مردم راضی به ادامه حکومت قاجار و حتی تلاشهای فرمانفرما نیز راه به جایی نبرد و از این به بعد کاملا درست است به سبب اختلاف آرا میان نماینده دولت انگلیس در ایران و وزیر امور خارجه انگلیس فرصتی پیش آمد که رضاشاه به حکومت برسد و فراموش نکنید که ملت ایران پس از کودتای سوم اسفند رضاشاه را منجی و نجات بخش خود میخواندند.
به هرحال کتاب دکترغنی به بررسی مدارکی میپردازد و به نتیجه ای میرسد که با رای عام در تضاد است و بالطبع ثقیل و همچون آب در خوابگه مورچگان.
من کاری به شخصیت ذاتی رضاشاه ندارم ولیکن کسی نمیتواند نقش برجسته وی را در تغییر مسیر ایران به سوی تمدن نو انکار کند و به نطر من اینکه وی را "بنیانگزار ایران نوین" خوانده اند پربیراه نیست. و در آخر بگویم انگلیس رضاشاه را نیاورد بلکه وی را برکنارکرد.
نمونه این سیاست را امروزه در "کناره گیری شیخ حمد و واگذاری قدرت به پسرش در قطر " شاهد هستیم.
هرچند کیفیت اسکن کتاب پایین است ولیکن کتاب ارزش چندین بار خواندن را دارد و شاید پس از آن دیدگاه هایمان در مورد رضاشاه و کودتای سوم اسفند تغییر کند.