هنر همیشه بر حق بودن
نویسنده:
آرتور شوپنهاور
امتیاز دهید
کتاب «هنر همیشه بر حق بودن» نوشته آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم است که در آن به بررسی شیوهها و فنون جدل و بحث میپردازد. شوپنهاور در این اثر نشان میدهد که انسانها در بحث و مناظره بیش از آنکه به دنبال حقیقت باشند، در پی پیروزی هستند و برای رسیدن به این هدف از روشهای گوناگون استفاده میکنند، حتی اگر این روشها از نظر اخلاقی درست نباشند. او در این کتاب سی و هشت راهکار یا ترفند را برای غلبه بر طرف مقابل معرفی میکند که بسیاری از آنها بر پایه فریب، مغالطه و استفاده از ضعفهای روانی مخاطب بنا شدهاند. برخی از این تکنیکها شامل حمله به شخص به جای استدلال، تغییر موضوع بحث، استفاده از احساسات برای متقاعد کردن، تحریف گفتههای طرف مقابل و بهرهبرداری از سکوت یا ناآگاهی اوست.
این اثر هم جنبه طنزآمیز دارد و هم نوعی نقد به روحیه بحثطلبی و خودخواهی انسانهاست. شوپنهاور در واقع به خواننده آگاهی میدهد تا هم بتواند از این شگردها در صورت لزوم استفاده کند و هم هنگام مواجهه با آنها فریب نخورد. از دیدگاه او، بسیاری از مناظرهها نه برای کشف حقیقت بلکه برای غلبه بر دیگری صورت میگیرد و همین باعث شده این کتاب به عنوان اثری روانشناسانه و کاربردی در حوزه منطق مغالطهها مطرح شود. کتاب به دلیل زبانی ساده، ساختار کوتاه و محتوای کاربردی، یکی از آثار محبوب شوپنهاور برای علاقهمندان به فلسفه، مهارتهای ارتباطی و شناخت رفتارهای انسانی به شمار میرود.
این اثر هم جنبه طنزآمیز دارد و هم نوعی نقد به روحیه بحثطلبی و خودخواهی انسانهاست. شوپنهاور در واقع به خواننده آگاهی میدهد تا هم بتواند از این شگردها در صورت لزوم استفاده کند و هم هنگام مواجهه با آنها فریب نخورد. از دیدگاه او، بسیاری از مناظرهها نه برای کشف حقیقت بلکه برای غلبه بر دیگری صورت میگیرد و همین باعث شده این کتاب به عنوان اثری روانشناسانه و کاربردی در حوزه منطق مغالطهها مطرح شود. کتاب به دلیل زبانی ساده، ساختار کوتاه و محتوای کاربردی، یکی از آثار محبوب شوپنهاور برای علاقهمندان به فلسفه، مهارتهای ارتباطی و شناخت رفتارهای انسانی به شمار میرود.
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1404/06/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هنر همیشه بر حق بودن
این بدبینی نقش پر رنگی در ایجاد فلسفه او داشته است . اگر کمی در احوال بزرگان دقت کنید می بینید که هر کدام در زندگی اش مشکلات خاص خودش را داشته و این مشکلات در شکل دادن به فلسفه انها نقشی اساسی داشته اند .
شما تصور کنید لحظه ای تمام نواقصی که دارید برطرف شوند . ایا در این حالت دیگر خودتان هستید ؟ اگر مثلا شما از بدبینی به خوش بینی و از نقص عضو به سلامت کامل یا بالعکس برسید ایا عقاید و رفتارتون دچار تغییر نخواهد شد ؟ ایا دیگر انچه بوده اید هستید ؟ در نهایت ایا تمام انچه هستید به خاطر انچه باید باشید نیست ؟
در رابطه با این کتاب چیزی که کاملا مشخص است قصد شوپنهاور ترویج سفسطه نبوده بلکه خواسته با طنز خاص خودش بر مجادلاتی که در جامعه رواج دارد ایراد بگیرد . و شاید این مثل سعدی بهترین جمله برای توضیح این کتاب باشد : لقمان را گفتند: ادب از که آموختی ؟ گفت : از بی ادبان که هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
با اینکه از نظر کلی دادن بیزار هستم اما اینبار باید بگویم در خواندن فلسفه هیچ وقت حق با یک نفر نیست هر فیلسوفی که شما اثارش را مطالعه کنید متوجه خواهید شد اشکلات گاه اشکاری در نظام
فلسفی اش وجود دارد شوپنهاور هم از این قاعده جدا نیست . اگر با این نگاه سراغ مطالعه رفتید از هرکس فارغ از اینکه چگونه انسانی بوده چیزی خواهید اموخت . و انتظار نخواهید داشت که او برای شما سخنانی بگوید که مطلقا درست باشند و در نهایت سرخورده نخواهید شد و از فلسفه رو گردان نمی شوید .
به تمامی کسانی که دوست دارند تفکرات شوپنهاور را همانطور که بوده اند و به دور از حواشی که برای او ساخته اند مطالعه کنند کتاب جهان همچون اراده و تصور را توصیه میکنم .
نه از چیزی بیرون از خودم
از دنائت فطری بشری توی خودم ترسیدم
ترسیدم اگه بخونمش خیلی خوب ازش استفاده کنم.
مقدمه کتاب همه جوانب را در نظر می گیرد و
خیلی هم دور از ذهن نیست، چون کسی که با سرخوردگی این حرف ها رو زده;
در سال ۱۸۲۲ به عنوان استادیار به دانشگاه برلین دعوت کردند. او همان ساعات هگل را برای تدریس انتخاب کرد و این کار باعث شرکت نکردن دانشجویان در کلاس او شد؛ به همین دلیل استعفا داد و هجونامهای بر ضد هگل نوشت:
"...هیچ زمانی برای فلسفه ناسازگارتر از آن نیست که آن را برای اغراض سیاسی به کار برند و وسیلۀ امرار معیشت سازند.دیگر کسی با این قول معروف مخالفت نمیکند که اول زندگی بعد فلسفه.این آقایان می خواهند زندگی کنند آن هم از راه فلسفه،و حتی می خواهند زن و فرزندانشان از این راه نان بخورند.نغمۀ«من برای کسی آواز می خوانم که نان مرا بدهد»همه جا حکومت می کند.قدما می گفتند که تحصیل پول از راه فلسفه کار سوفسطاییان است... آنچه با پول به دست می آید چیز مبتذلی بیش نیست.ممکن نیست در عصری که بیست سال تمام هگل(این کالیبان صحنۀ معنویات)را مانند بزرگترین فلاسفه تقدیر و ستایش می کنند،برای او ارزشی واقعی که محسود دیگرانش سازد قائل شوند... بلکه بر عکس،حقیقت همواره در میان عدۀ قلیل پیدا می شود و باید با آرامی و فروتنی منتظر بود تا این عدۀ معدود که از حقیقت لذت می برند،پیدا شوند.زندگی کوتاه است ولی حقیقت دورتر می رود و بیشتر عمر می کند؛بگذار تا حقیقت را بگوییم..."
می تونه این کتاب رو هم با طعنه نوشته باشه.
البته من صلاحیت نظر قطعی دادن ندارم
چیز زیادی از این آدم نمی دونم ولی حتما
بیشتر ازش خواهم خوند چون داره ازش خوشم میاد
چون خیلی حالش بد بوده ;-(
کاش مؤخره؛ بدبینی شوپنهاور توی فایل موجود بود.
http://www.mediafire.com/download/8gyytakjxeio721/honare_hamishe_bar_hagh_budan.pdf
:x
می کردن و و بر گناهکار بودن بیگناهی استدلال می کردن. خوبی ماجرا این بوده که حداقل سقراطی و افلاطونی بودن تا با فلسفه ای پویا سوفسطائیان رو به نقد بکشن ، امروز چطور؟
سوفسطائیان همچنان می تازند...
اینگونه شکست دادنها برایم عذاب وجدان میاورد .
این شوپنهاور فیلسوف بوده است یا کلاش ؟