رسته‌ها
بوف کور: نسخه دستنویس
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 393 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 393 رای
✔️ بوف کور مهمترین اثر صادق هدایت است کتابی پر از نماد که از چنان عمق و محتوایی برخوردار است که با انواع مختلف تحلیلها قابل بررسی میباشد تا به حال نقدهای بسیاری، به ویژه در حوزه نقد روانشناسانه، از این داستان ارائه شده، این اثر سمبولیک آنقدر عمیق است که هرکسی قادر به درک آن نیست و از دید خود آن را تفسیر میکند. کتابهای متعددی در شرح و تفسیر بوف کور نوشته شده است که هرکدام از دید همان نویسنده بوف کور را تفسیر میکند.شاید گفت «بوف کور» معروفترین و تنها داستان ایرانی است که هم طرفداران و عاشقان بسیار و هم در نزد بسیاری دیگر مطرود و منفور میباشد.
این رمان برای اولین بار در سال ۱۳۰۹ توسط صادق هدایت نوشته شد ولی بعد از سفر وی به هندوستان و ویرایش و سپش در سال ۱۳۱۵ برای اولین بار منتشر شد. نشد این کتاب بصورت پلی کپی و تعداد ۵۰ نسخه و توسط خود هدایت انجام شد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
145
آپلود شده توسط:
dark_shadow
dark_shadow
1392/01/04

کتاب‌های مرتبط

دیوانگی مثبت
دیوانگی مثبت
0 امتیاز
از 0 رای
رویابین
رویابین
4.7 امتیاز
از 6 رای
چرند و پرند
چرند و پرند
4.4 امتیاز
از 46 رای
Falconer
Falconer
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بوف کور: نسخه دستنویس

تعداد دیدگاه‌ها:
108
آنچه بیان کردید زیباست.اگر درست بنگریم می بینیم کتبی که توسط نمادگرایی بیان شده اند به شدت مورد وصف و ستایش قرار گرفته اند.برای مثال شازده کوچولو یا همان مسافر کوچولو که نوشته ی آنتوان دوسن تگزوپری است.یا بیان سمبولیک چخوف در اتاق شماره ی شش.من موافق بخشی از کلام شما هستم.امّا این یک داستان بلند است که به سبک نمادگرایی نوشته شده و در مورد هرچه که نویسنده به آن تعلّق خاطر داشته به صورت نمادین بیان گشته است.اینکه کتاب را بخواهیم از شناسنامه ی خود جدا کنیم مورد پسند من نیست.این درست است که نویسنده کاملا سمبولیک به پیش می تازد و هرچه را پشت دنیایی رمزآلود پنهان می کند،امّا واقعیّت این است که این هم فقط یک داستان است که حال ((هدایت))در آن افکار فیلسوفانه اش را جای داده.یا در همان اتاق شماره شش که عرض کردم نیز موج عظیمی از فلسفه بر ساحل بیان نویسنده جاریست،لیکن این امر سبب نمی شود که من بگویم این یک فلسفه بافی است و اصلا نوشته را نمی توان داستان نامید.با این حال از نظرات جنابتان مستفیذ گشتیم،خوشحالم که می بینم از کتاب چنین معنی گرایی کردید،به جای اینکه ناخوانده درموردش نظر بدهید.همچنین اگر چیزی که نوشتید از نظرات خود بوده،بنده نظرتان را می ستایم،و اگر از نقدهای منتشر شده در مورد این کتاب بوده و شما طبق آن این مطالب را نوشتید،باز هم شما را خواهم ستود.

یکی از دوستان خواسته بود که در مورد کتاب توضیح داده بشه؛و یکی از دوستان توضیحاتی داده بود و یه چیزایی رو گفته بودند که به نظرم اصلا بوف کور رو درست معرفی نمی کندکه هیچ بلکه به اشتباه هم می اندازه؛اول باید بدونیم که این رمان ،رمان نیست (لطفا فعلا صبر کنید و تمام توضیحاتی که میدم رو با دقت بخونید)،این کتاب در پی کشف خداوند و اثبات و یا عدم اثبات وجود خداست!اصلا رنگی از نا امیدی و پوچی و ... این توضیحاتی که دوستان گفته اند و نظر دادند در داستان نمی بینید(باز صبر کنید تا توضیح بدم)؛قبلا در یک کامنت توضیح داده بودم که کتابی است سمبلیسم و نمادی و باید فلسفه ها رو بلد باشید تا کتاب رو متوجه بشید.بنابراین توضیحی در مورد سمبل های کتاب به شما میدم و با این سمبل ها کتاب رو پیش ببرید تا متوجه بشید که چقدر کتاب بزرگی است و نویسنده آن باهوش(لطفا این فکر که هدایت پوچ گراست و ضد دین و ... را دور بریزید و این کتاب رو بدون این تفکرات بخونید تا واقعا صادق هدایت را بشناسید ).
شروع داستان در مورد زخم هایی در زندگی است(در زندگی زخم هایی است که مثل خوره....)؛و این زخم ها در مورد اتفاقات ماوراء طبیعه است (آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی ...کسی پی خواهد برد؟).و نتیجه تفکر در مورد اتفاقات ماوراء طبیعه؛اثبات و یا نفی وجود خداوند است!
در این کتاب شراب نماد خیال و تخیل و افیون نماد(سمبل) فکر و تعقل است.
اتاق نویسنده نماد فضای عقل و فکر کردن اوست.یعنی زمانی که وارد اتاقش می شود در حال فکر کردن است.
زن نماد امور ماوراء طبیعه است که به صورت موجودی دلخواه و جذاب است(کلا فکر کردن در مورد خدا و ماوراء طبیعه لذت بخش است)؛دقت کنید که این زن اصلا وجود خارجی به عنوان جنس مخالف مرد نداره و نماد امور ماوراء طبیعه است.بنابراین اشتباهی که از همین جا رخ میده همینه که اکثر دوستان فکر می کنند که این زن به معنای واقعی زنه!
در جایی نویسنده می گوید "سه ماه نه،دو ماه و چهار روز بود که پی او را گم کرده بودم" منظور سه هزار سال پیش ؛نه دو هزار و چهار صد سال پیش بود که حکمت شرق به یونان رفت.و باید بدونیم که حکمت جهان وقتی به یونان رسید تاریخچه دار شد.نویسنده می گوید که از آن زمان تفکر خدا بودن یا نبودن شروع شده؛ولی باز نمی داند که این تفکرات از کجا سرچشمه گرفته.
در ابتدای داستان شراب بر تریاک و افیون مقدم است.بدین معنی که ابتدا نویسنده با تخیلات خود در مورد خدا پیش می رود و سپس تفکر را چاشنی آن می کند یعنی تخیلاتش به تفکراتش می چربدو بعدا خواهید دید که جای این دو عوض می شود.ضمن اینکه می دونید که تخیل بدون تفکر امکان پذیر نیست!
خب اگر بخواهم کتاب رو اونجور که باید و شاید است توضیح بدم باید 60 تا کامنت سه چهار صفحه ای بذارم که از حوصله دوستان خارج است کتاب رو همان طور که پیش ببرید به نماد های بیشتر بر می خورید مثلا شاخه گل های نیلوفر که سمبل فریب و وعده های شیرین توهمات است و سرو نماد آزادی(مثل همیشه) پیرمرد نماد فلاسفه روشنفکر محافظه کار و نهر سمبل سیر دائمی توهمات بشری و زن(این زن با زنی که در اول مطرح شد فرق می کند این زنی است که در کنار یک نهر دارد گل نیلوفر به پیرمرد تعارف می کند!) نماد کشش جنسی است؛تا حالا باید متوجه شده باشید که کتاب رمان نیست؛بلکه پژوهشی است در مورد خداوند.!(البته ظاهر رمان گونه دارد).
در پایان اگر دوستان سوالی در مورد بوف کور داشتند بنده حقیر هر آنچه که از بوف کور می دانم در خدمت دوستان علاقه مند قرار میدهم.
و بوف هایی که کورند
بر سردر تمام خانه هایی
که شعری و شعوری از ان دود میشود
با پای برهنه ای که
کفشهایش به سوی جغد شوم
نشانه رفته
اه ای انسان!!!
زمین از تو سیر است
جغد ها از تو ناله کنان
پرواز اندیشه ای بیش نیست .
و رهایی رویایی ناپایدار
این کتاب همانطور که مشاهده کردید دارای دو بخش است،بخش اوّل بخشی تقریبا تقلیدی است که حتی آقای آل احمد در نقد از آن به این موضوع اشاره فرموده اند.بخش اوّل تقلید از یک رمان نویسنده ی آلمانی است که جوانی خجل را در شرایط جنگ جهانی دوم وصف می کند.طبق آن رمان،شخصیت آن داستان نیز فردیست خجل در مرابدات اجتماعی و برخورد با جنس مخالف لیکن همین شخص از لحاظ جنسی به شدّت حریص و طمّاع است.همانطور که خوانده اید در بخش اوّل شخصیت داستان با یک مرده معانقه می کند.امّا بخش دوم بسیار حساس و زیرکانه است.قسمت مورد علاقه ی من در داستان زمانی است که نویسنده با تیزهوشی تمام هنگامی که خواننده کاملا گیج و گنگ است او را بیش از هر زمان به سمت نهیلیسم و مسخ سوق می دهد.از خدا به گونه ایی صحبت به میان می آورد که کاملا می توان بی اعتقادی به او را حس کرد.خود را نیمچه خدایی می خواند و به تمام دیگر اشخاص داستان پشت می کند.همه ی اشخاص را شیطان و رجاله می خواند و خود را موجودی پاک بر فراز دیگر موجودات می نامد.
بخشی هم که به توصیف شخصیت ها می پردازد بسیار ستودنی است،مخصوصا در مورد قصاب طوری که نقل می کند واقعا فوق العاده است.خوی حیوانی او را به شدت بزرگ جلوه داده و علاقه وی به خرد کردن و بازی با گوشت حیوانی چون گوسفند را بیشتر از علاقه او نسبت به همسرش می داند.
در مجموع نوعی گسیختگی روان و حال را می توان در کل داستان های هدایت یافت.من به آثار وی علافه وافر دارم و باید بگویم اکثر نویسندگان در کارهای ادبیشان ناخواسته به دین ستیز بودن خود اشاره می کنند که برای مثال بنده این چند اثر را نام می برم:
سه رفیق از ماکسیم گورکی ،چراغ آخر از چوبک،جشن فرخنده ها از آل احمد،1984 از اورول و همچنین با ریزبینی می توان در آثار دانته و چخوف و شلوخوف نیز این امر را مشاهده نمود.
در پایان باید بگویم اینها فقط نظرات بنده است و ممکن است همه ی آن اشتباه باشد،به هر حال استنباط بنده از چیزهایی که خواندم همانی است که در بالا آورده ام.
کاش یکی راجع به خود کتاب نظر بده نه افکار و اندیشه های خودش!
به هر حال بوف کور یکی از 4 کتابیه که از هدایت خوندم و واقعا تا آخر داستان جیزی ازش نفهمیدم!آخه آدمی که انقد زنشو دوست داره چرا باید بکشدش؟یا اصلا کشته یا نکشته؟یا چرا وقتی از هرزگی زنش مطمئن شده طلاقش نداده؟مادرش اون وسط چی شده ؟اصلا مادری در کار بوده یا نه؟و هزار تا سوال دیگه!ا:stupid::stupid::stupid::stupid:اگه کسی فهمیده کتابو لطفا به من هم بگه چه خبره توش !من که زیاد سردر نیاوردم ازش!:((:!:!:!;-)
خلیفه شب نوشت:
نقل قول از mahsa:نقل قول از غروب بتان:نقل قول از خلیفه شب:بابا جانم همیشه ما رو از خوندن کتابای هدایت نهی می کرد.می گفت باعث میشه از همه چی نا امید بشید.و ..
من فقط دوسه تا کتاباشو خوندم، هیچوقتم ناامید نشدم.
این قضیه ی ناامید شدن مردم با خوندن کتابای هدایت یه باور عامیانه و ملا پسندانه است که سی ساله ما بین توده اینطور جا افتاده.
اصلا بر فرض که هدایت نا امید بود؟
آیا کسانی که چنین تهمتی بهش میبندند هیچ وقت رفتن دنبال اینکه ببینن به چه دلیل ناامید بوده؟ اصلا میدانند جهان بینی هدایت چیست؟ اصلا داستان زندگی هدایت را میدانند؟
کاملا موافقم!!! معمولا آدمایی که "همرنگ جماعت نیستن" رسوا میشن!!!
کاملا مخالفم.اگه همه برن خودشونو از بلندی برت کنند ماهم باید بریم که رسوا نشیم؟

دوست عزیز چه ربطی داره به پرت کردن از بلندی آخه؟؟
شاید درست متوجه منظورم نشدین..تو هر جامعه ای آدمای متفاوت با جریان جامعه انگشت نما و پیش عوام رسوا میشن!!! سقراط هم در دادگاه آتن محکوم به مرگ شد اما تاثیر عمیقی روی فلسفه و اندیشه غرب گذاشت!!!
mahsa نوشت:
نقل قول از غروب بتان:نقل قول از خلیفه شب:بابا جانم همیشه ما رو از خوندن کتابای هدایت نهی می کرد.می گفت باعث میشه از همه چی نا امید بشید.و ..
من فقط دوسه تا کتاباشو خوندم، هیچوقتم ناامید نشدم.
این قضیه ی ناامید شدن مردم با خوندن کتابای هدایت یه باور عامیانه و ملا پسندانه است که سی ساله ما بین توده اینطور جا افتاده.
اصلا بر فرض که هدایت نا امید بود؟
آیا کسانی که چنین تهمتی بهش میبندند هیچ وقت رفتن دنبال اینکه ببینن به چه دلیل ناامید بوده؟ اصلا میدانند جهان بینی هدایت چیست؟ اصلا داستان زندگی هدایت را میدانند؟
کاملا موافقم!!! معمولا آدمایی که "همرنگ جماعت نیستن" رسوا میشن!!!

کاملا مخالفم.اگه همه برن خودشونو از بلندی برت کنند ماهم باید بریم که رسوا نشیم؟
غروب بتان نوشت:
نقل قول از خلیفه شب:بابا جانم همیشه ما رو از خوندن کتابای هدایت نهی می کرد.می گفت باعث میشه از همه چی نا امید بشید.و ..
من فقط دوسه تا کتاباشو خوندم، هیچوقتم ناامید نشدم.
این قضیه ی ناامید شدن مردم با خوندن کتابای هدایت یه باور عامیانه و ملا پسندانه است که سی ساله ما بین توده اینطور جا افتاده.
اصلا بر فرض که هدایت نا امید بود؟
آیا کسانی که چنین تهمتی بهش میبندند هیچ وقت رفتن دنبال اینکه ببینن به چه دلیل ناامید بوده؟ اصلا میدانند جهان بینی هدایت چیست؟ اصلا داستان زندگی هدایت را میدانند؟

کاملا موافقم!!! معمولا آدمایی که "همرنگ جماعت نیستن" رسوا میشن!!!
غروب بتان نوشت:
نقل قول از خلیفه شب:بابا جانم همیشه ما رو از خوندن کتابای هدایت نهی می کرد.می گفت باعث میشه از همه چی نا امید بشید.و ..
من فقط دوسه تا کتاباشو خوندم، هیچوقتم ناامید نشدم.
این قضیه ی ناامید شدن مردم با خوندن کتابای هدایت یه باور عامیانه و ملا پسندانه است که سی ساله ما بین توده اینطور جا افتاده.
اصلا بر فرض که هدایت نا امید بود؟
آیا کسانی که چنین تهمتی بهش میبندند هیچ وقت رفتن دنبال اینکه ببینن به چه دلیل ناامید بوده؟ اصلا میدانند جهان بینی هدایت چیست؟ اصلا داستان زندگی هدایت را میدانند؟

درسته.
خلیفه شب نوشت:
بابا جانم همیشه ما رو از خوندن کتابای هدایت نهی می کرد.می گفت باعث میشه از همه چی نا امید بشید.و ..
من فقط دوسه تا کتاباشو خوندم، هیچوقتم ناامید نشدم.

این قضیه ی ناامید شدن مردم با خوندن کتابای هدایت یه باور عامیانه و ملا پسندانه است که سی ساله ما بین توده اینطور جا افتاده.
اصلا بر فرض که هدایت نا امید بود؟
آیا کسانی که چنین تهمتی بهش میبندند هیچ وقت رفتن دنبال اینکه ببینن به چه دلیل ناامید بوده؟ اصلا میدانند جهان بینی هدایت چیست؟ اصلا داستان زندگی هدایت را میدانند؟
بوف کور: نسخه دستنویس
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک