رسته‌ها
عبور از خاتمی
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 120 رای
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 120 رای
نویسنده: جمعی از نویسندگان

این کتاب شامل مقالاتی است از بزرگان جریان اصلاح طلبی در ایران:
سعید حجاریان
حسین بشیریه
علیرضا علوی تبار
محسن آرمین
علیرضا جلایی پور
هاشم آقاجری
محمد رضا تاجیک.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
148
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/01/15
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عبور از خاتمی

تعداد دیدگاه‌ها:
1557
ادامه:
دلیل دیگر ایجاد دشمنی با غرب تبلیغات شدید چپ در ایران بود و این را هم باید بگویم که در آن دهه ها «روشنفکر» در ایران به استثنای چند نفر انگشت شمار عبارت بود از مارکسیست.یعنی امروز وقتی می گوییم فلانی روشن فکر است و حرف های روشن فکرانه می زند بدون نیاز به توضیحی می شود حدس زد که از دموکراسی , حقوق بشر , حقوق زنان پلورالیسم عقیدتی و... دفاع می کند.در دهه ی سی و چهال وقتی می گفتند فلانی روشن فکر است یعنی رهبران فکری او مارکس و انگلس و لنین و مائو و کاسترو و حتی شاید باورتان نشود "معمر قذافی" بودند و کعبه ی آمال او «انقلاب پرولتری» و «جامعه ی بی طبقه».صرف نظر از اینکه این روشنفکران چقدر مفاهیم اولیه ی مکتب مارکسیسم را می دانستند و صرف نظر از اینکه روشن فکران امروز ما آیا حتی درکی ناچیز از لیبرالیسم و دموکراسی دارند یا خیر و فقط همانند شاعران لاف این مفاهیم را زدن یاد گرفته اند که خود مثنوی هفتاد من کاغذ می طلبد.
انسان وقتی از این موضوع مطلع باشد تازه دوزاری اش می افتد که وقتی دکتر شریعتی که من باز می گویم همان خدایی که به او باور داشت اگر وجود دارد رحمتش کند می گوید می خواهد بین سنت و مدرنیته بین قشر سنتی جامعه و قشر روشن فکر جامعه پل بزند معنی اش چیست.وقتی در "جهت گیری طبقاتی در اسلام" می گوید این مفاهیم مارکسیستی سال ها قبل از اینکه به ذهن مارکس برسد در اسلام بود [!] نهایت این حرف چه می شود.تازه انسان می فهمد که چرا امروز پس از 35 سال نتیجه ی سیاست خارجی حکومتی که قرار است به دست خودِ آقاامام زمان برسد این شده است که با هرچه کشور کمونیستی و متمایل به کمونیسم است رابطه ی حسنه داریم و با هرچه کشور اسلامی است (به جز سوریه) دشمنی داریم.تازه انسان می فهمد چرا کیانوری را اوائل انقلاب «آیت الله کیانوری» می خواندند.چرا گروه های چپ مارکسیست (غیر مذهبی) از حمله ی دانشجویان چپ اسلامی به سفارت آمریکا با تمام وجود استقبال کردند.
خیلی خلاصه بگویم که نهایت همه ی این اتفاقات به انضمام ناپختگی جامعه ی مدنی ایران که در مقایسه با اروپای غربی هنوز بسیار جوان بود و ضعف فزاینده علوم انسانی در ایران و عدم امکان آزاد بحث و بررسی های نقادانه (که در نتیجه ی خفقان رژیم شاه بود) منجر به تنفر هرچه بیشتر از هرچه از غرب می آید و رنگ و بوی غربی دارد شد.متاسفانه حتی امروز هم ما در مواجهه با غرب اجبارا باید در یکی از این دو قالب از پیش تعیین شده قرار بگیریم : یا باید در بست غرب را رد کنیم و چشم خود را به این تمدن عظیم بشری که سرچشمه ی این همه دست آوردهای بزرگ فکری و هنری و علمی در تمام زمینه ها شده است ببندیم _ یا باید دربست آن را تایید کنیم و تمام جنایت های هولناکی که در همین غرب توسط مدعیان آزادی یا عدالت اتفاق افتاد را غمض عین کنیم.یا باید جلال آل احمد باشیم یا تقی زاده.یا شریعتی باشیم یا ملکم خان .یا فردید باشیم یا تیمورتاش .
همه ی این داستان ها را از آن جهت گفتم که به اینجا برسم که وقتی می گویم "موسوی هم فرزند زمانش بود"منظورم چیست و وقتی می گویم خود شما و همچنین همه ی این کاربرانی که اینجا و آنجا تزهای روشنفکرانه می دهند هم اگر در آن دوره بودید به احتمال قریب به یقین از این دو حالت خارج نبود:مذهبی هایمان که امروز سخن از «قرائت های دموکراتیک از دین» و «پلورالیسم دینی» می گویند , مولانا و جریان تصوف را سمبلی از مدارا و آزاداندیشی می انگارند اگر دست تصادف طبیعت سی سال زودتر نطفه شان را منعقد کرده بود در آن سال ها «قرائت های انقلابی از دین» «جامعه ی توحیدی بدون طبقه» ورد زبانشان شده بود و در مثنوی معنوی مولانا «عناصر دیالکتیکی» می یافتند.
حالت دوم هم در مورد من و شما که به اصطلاح روشنفکر «سکولار» هستیم رخ می داد.گل عکس فعلی پروفایلتان به جای آنکه بالای دار باشد از گرسنگیِ ناشی از بی عدالتی رو به پژمردگی می رفت.
نقل قول از ctr2006 گرامی «...
در مورد موسوی و کروبی امثال ما به نحوه برخورد با وی و نقص حقوق آنان ایراد داریم مشخص هست نخست وزیر محبوب امام باید در دادگاهی عادل جوابگوی برخی از همان نقل قول هایی که می دانید باشند و در صورت اثبات مجازات شوند
...
»

من از شما در شگفتم از یک سو سال گذشته که درباره ی محمدرضاشاه صحبت می کردیم تاکید داشتید که او در کنار «اشتباه»اتی که در دوران زمامداری داشت «خدمات»ی هم به کشور کرده است ! از سوی دیگر کسی مانند مهندس موسوی را با سران رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی قیاس می کنید(در بحثتان با جناب محمدبیگ).گذشته از آنکه من سال پیش نهایتا نتوانستم متوجه شوم که این «خدمات» شاه پیشین دقیقا چه بود اما به عنوان کسی که نه جهان بینی ام با موسوی یکی است نه آمال ها و آرزوهایم با او انطباق کامل دارد می توانم بگویم میرحسین موسوی کسی است که ایستادگی خودش را با هزینه هایی که در این چند سال داد از شهادت خواهرزاده اش گرفته تا برکناری از کلیه ی منصب های جمهوری اسلامی ؛ از دو سال حبس خانگی گرفته و فشار به خانواده تا ترور شخصیت و تهمت های بدون پاسخ ثابت کرده است.
من هیچ گاه از گذشته ی موسوی دفاع نمی کنم.فکر نمی کنم _شاید منهای یک سری مبارزات در دوران شاه _ گذشته ای داشت که بتواند باعث افتخار او شود.طرفدار بت درست کردن از هیچ شخصیتی هم نیستم.نقد را حق هر کسی می دانم و منصفانه و غیرمنصفانه بودنش را هم به خود ناقد مربوط می دانم و مخاطب آن نقد . اما وقتی می خواهم درباره ی نقش شخصیتی در تاریخ قضاوت کنم زمانه ی او را هم در نظر می گیرم.ایران و همچنین بسیاری از کشورهای جهان سوم جوامعی بودند که در دوران پس از کودتای ننگین بیست و هشت مرداد از چند جهت با غرب و در راس آن آمریکا دشمنی داشتند.این دشمنی بخشی به حق بود و بخشی هم ناشی از فرضیات توطئه و موهومات.من فقط چند نمونه از اعمال جنایت کارانه ی آمریکا و انگلیس در خاورمیانه را در آن چند دهه به صورت تیتروار نام می برم و می گذرم چون بحث من چیز دیگری است : کودتای آمریکا و انگلیس در ایران , حمله ی نظامی انگلیس و فرانسه و اسرائیل به مصر دوره ی ناصر , جنایت های فجیع فرانسه در الجزایر , جنایت های انگلیس در هند , پشتیبانی از رژیم های سرکوبگر در خاورمیانه (همچنین آمریکای لاتین) مثل رژیم شاه و رژیم پینوشه در شیلی و سرپوش گذاشتن بر اعمال منافی حقوق بشر مثل زندان و شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی.
در دوره ی حکومت شاه صرفا داشتن کتابی مانند کتاب کاپیتال مارکس مجازات زندان در پی داشت.در دوران خفقان بعد از سال 42 تا 56 ما حتی یک_ تاکید می کنم حتی یک روزنامه ی مستقل از دولت نداشتیم.دو حزب نمایشی ملت و ملیون در ایران توسط دولت به وجود آمده بودند که رهبر یکی از آن ها خود را «چاکر شاه» می نامید و رهبر دیگری دوست دوران کودکی شاه بود.(رجوع کنید به کتاب ایران بین دو انقلاب , فصل توسعه ی نامتوازن). همین احزاب نمایشی هم بعدا جای خود را به حزب رستاخیز دادند.بعد از کودتای بیست و هشت مرداد تا سال های سال و تا زمان انفجار قیمت نفت آمریکا به رژیم شاه کمک های مالی و نظامی می کرد در حالی که درخواست وام از سوی حکومت ملی مصدق را رد کرد و باعث آشفتگی اقتصاد ایران شد.این در حالی بود که حکومت مصدق یک حکومت مردمی و برآمده از مجلسی بود که متکی به رای مردم بود.حال آنکه که محمدرضاشاهِ «مترقیِ» محبوب برخی از دوستان «دموکراسی خواه» امروز , صراحتا در جلوی خبرنگاران دموکراسی را مسخره می کرد.
عارف:انتخابات ۹۲ پرونده شبهه تقلب و تخلف را برای همیشه بست ...
لینک
8-)8-)8-)
یه زمانی یه نفر گفت : تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نخواهم شد!
افسوس..
"ما گند زدیم رفیق
گند زدیم"...
حسن روحانی در گفتگو با ماهنامه "نسیم بیداری"، خردادماه 1390 :
مجلس ششم خیلی احساسی و افراطی عمل می کرد... حتی یک بار در سال دوم دولت آقای خاتمی، عده ای از آنها تصمیم گرفته بودند به بودجه رأی ندهند. در آن هنگام جلسه را من اداره می کردم و ناگهان احساس کردم، جوی بوجود آمده که ممکن است کلیات بودجه رأی نیاورد، لذا تنفس اعلام کردم و دعوا شد، عده ای آمدند و گفتند که چرا تنفس اعلام کردی؟ من هم گفتم رئیس جلسه هستم و می توانم تنفس بدهم. در همان فاصله تنفس موضوع را به اطلاع آقا رساندم که عده ای تندرو می خواهند چنین کاری کنند و ممکن است موفق شوند و اگر بودجه رأی نیاورد باید به سراغ بودجه دو دوازدهم برویم و مشکلاتی پیش خواهد آمد. آقا هم پیغام دادند که من این را به مصلحت نمی دانم.
یادمان میاید بعد از انقلاب 57 گروهی بودند که شعارشان نان ، مسکن و آزادی بود .
بعدها آزادی را هم از شعارشان حذف کردند و فقط گفتند نان و مسکن .
همان روزها گفتم ، مردم تنبل و تن پرور باید هم بدنبال آزادی نباشد و باید هم آرزوهایشان کوچک باشد .
امیدواریم رابین هود جدیدمان بتواند همین آرزوهای کوچک را جامه عمل بپوشاند .
انشاالله .
رای دادن به کاندیدای اصلاح طلب هم به معنی موافقت با نظام نیست. گاهی وقتا چاره ای نیست و برای تغییری کوچک در اوضاع به کور سویی هم امید می بندیم.
گاهی وقتا مردم به یک نفر رای میدن تا کسی دیگر رای نیاره مثل سال 84 که خیلیا به احمدی نژاد رای دادن تا هاشمی رای نیاره و لزوماً به معنی حمایت از احمدی نژاد یا شعارهاش نبود.
حتی رای ندادنم هم لزوماً به معنی مخالفت با نظام نیست که اینو قبول دارم. و در کل منظور من از این اعداد و ارقام این بود که دایره حامیان نظام تنگتر شده است و مشروعیتش کم رنگتر. همین و بس و اصلاً هم این ربطی به انقلاب کردن و یا مسایل دیگر نداشت.
[quote='edrishoseini']27.3 درصد از واجدین شرایط رای دادن که بطور کلی رای ندادن (50.5 میلیون واجد رای دادن بودن که 36.7 میلیون رای دادن و 13.8 میلیون نفر رای ندادن). از 36.7 میلیون نفر هم که 18.6 میلیون نفر به آقای روحانی رای دادن. و در مجموع 13.8+18.6 یعنی 32.4 میلیون نفر با کاندیداهای مورد نظر حاکمان فعلی نظام موافق نبودن و 17.6 میلیون نفر با کاندیداهای مورد نظر حاکمان فعلی نظام موافق بودن. حالا خودتون قضاوت کنید ببینید آیا تقریباً نیمی از مردم پشت نظام هستن؟
در ضمن اینکه مردم پشت همینها نماز میخوانند به نظر من دلیل منطقی ای نیست برای اینکه بدانیم مردم پشت نظام هستن.[/quote]
رای دادن به کاندیدای اصلاح طلب به معنی مخالفت با نظام نیست.کاملا طبیعیه که مردم به خاطر نارضایتی از دولت موجود به جناح مقابل رو بیارن مثه سال 84 یا 76.
حتی رای ندادنم لزوما به معنی مخالفت با نظام نیست.وگرنه توی همه ی این کشورا که با درصد مشارکتای خیلی پایین تر انتخابات برگزار میکنن تا حالا صد بار انقلاب شده بود.توی خود آمریکا درصد مشارکت روی 50 سیر میکنه.
بهتره بگیم همه آنهایی که رای ندادن, حتی اگر مخالف نظام نباشن, نمیتوان آنها را پشتیبان واقعی نظام دانست. با بقیه حرفای شما من هم موافقم.
[quote='edrishoseini']27.3 درصد از واجدین شرایط رای دادن که بطور کلی رای ندادن (50.5 میلیون واجد رای دادن بودن که 36.7 میلیون رای دادن و 13.8 میلیون نفر رای ندادن). از 36.7 میلیون نفر هم که 18.6 میلیون نفر به آقای روحانی رای دادن. و در مجموع 13.8+18.6 یعنی 32.4 میلیون نفر با کاندیداهای مورد نظر حاکمان فعلی نظام موافق نبودن و 17.6 میلیون نفر با کاندیداهای مورد نظر حاکمان فعلی نظام موافق بودن. حالا خودتون قضاوت کنید ببینید آیا تقریباً نیمی از مردم پشت نظام هستن؟
در ضمن اینکه مردم پشت همینها نماز میخوانند به نظر من دلیل منطقی ای نیست برای اینکه بدانیم مردم پشت نظام هستن.[/quote] آمارهای شما درست است اما بی انصافی است که همه آنهایی را که رای ندادن را مخالف نظام بدانید بسیارند در این کشور کسانی که میلیاردر هستند و عضو هیچ سازمان نظامی و دولتی نیستند درصورتی که از هم پاشیدگی نظام و انقلاب برایشان کابوس است چرا که بزرگترین بیزینس آنها در سایه همین عدم ثبات اقتصادی و تورم روز افزون نهفته درمقابل کسانی هم هستند که اگر صد تا نظام هم عوض شود برایشان فرقی نمیکند من به شخصه با بسیاری از دگر اندیشان هم صحبت بودم و بلاخره به این نتیجه رسیدم که علت عدم تغییر ساختار رو باید در همین دودستگی مردم جستجو کرد اما اینکه دایره خودی های اصولگرایان و طرفدارانشان هر روز تنگ تر از دیرو میشود با شما موافقم.
به فرض اگر گفته شما صحیح باشد بازم این آمارها برای تغییر ساختار کافی نمیباشد چراکه بسیارند کسانی که خواسته یا ناخواسته مجبورند که از مافوق و دست بالا دستور بگیرند و این امر هم در اداره و سازمانهای دولتی و هم در سازمانهای وابسته به سپاه پاسداران و هم در مساجد و هیات های امنا محلات به طور یکصدا در حال اجراست
27.3 درصد از واجدین شرایط رای دادن که بطور کلی رای ندادن (50.5 میلیون واجد رای دادن بودن که 36.7 میلیون رای دادن و 13.8 میلیون نفر رای ندادن). از 36.7 میلیون نفر هم که 18.6 میلیون نفر به آقای روحانی رای دادن. و در مجموع 13.8+18.6 یعنی 32.4 میلیون نفر با کاندیداهای مورد نظر حاکمان فعلی نظام موافق نبودن و 17.6 میلیون نفر با کاندیداهای مورد نظر حاکمان فعلی نظام موافق بودن. حالا خودتون قضاوت کنید ببینید آیا تقریباً نیمی از مردم پشت نظام هستن؟
در ضمن اینکه مردم پشت همینها نماز میخوانند به نظر من دلیل منطقی ای نیست برای اینکه بدانیم مردم پشت نظام هستن.
عبور از خاتمی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک