فلسفه دین
نویسنده:
احمد بهشتی
امتیاز دهید
.
فلسفه دین شاخهای از فلسفه مشتمل بر همه مباحث فلسفیاست که بنمایه آنها پرسشهاییاست که از دین سرچشمه میگیرد. فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای بنیادین سنتهای دینی ویژهٔ جوامع مختلف است. موضوعات اصلی فلسفه دین، استدلال پیرامون طبیعت، وجود یا عدم وجود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مسئله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفتشناسی دینی و رابطه بین دین و دیگر نظامهای ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است. فلسفه دین با فلسفه دینی متفاوت است؛ فلسفه دینی فکر فلسفیاست که توسط دین هدایت میشود که نمونههایی از آن را میتوان در فلسفه مسیحی یا فلسفه اسلامی جستوجو کرد، اما فلسفه دین تبیین عقلانی ماهیت دین به خودی خود است، بنابراین برای مطالعهٔ فلسفه دین نیازی به باورمندی به ادیان وجود ندارد.
اصطلاح فلسفهٔ دین، اصطلاحیاست که از اواخر قرن هجدهم رایج گردیدهاست. این اصطلاح تحت تأثیر هگل رواج یافت که گونههای مختلف فلسفه را در نظام فکری خود وارد کرده بود. فلسفه دین، با پرسشهای بنیادی آغاز میشود که ادیان به وجود آوردهاند. فلسفهورزی در این پرسشها بازتاب برداشت فیلسوف از کارکرد فلسفهاست.
بخش مهمی از فلسفهٔ دین را دلایل وجود خدا و دلایل عدم وجود خدا تشکیل میدهند. دلایل جهانشناسانه وجود خدا سابقهاش به افلاطون و ارسطو میرسد که به مفهوم علیت باور داشتند. دلایل وجودشناسانه که نخستین بار آنسلم آن را باب کرد، مرکز ثقلش مفهوم موجود کامل است. دلایل عدم وجود خدا و رد ادله سنتی اثبات خدا نیز همواره مورد توجه فلسفهٔ دین بودهاست.
معرفتشناسی باور دینی با این پرسش که رویکرد درست و مناسب برای ارزیابی باور دینی چیست و نیز با انجام خود این ارزیابی سروکار دارد. در بسیاری از این مباحث، بر تضاد میان نقش عقل انسان و وحی الهی تأکید میشود. در این باره، توماس آکوینی، کوشیدهاست ترکیبی از این دو به وجود آورد. کانت، در پی این بود که دین را تنها بر پایهٔ عقل بنیان نهد. کییرکهگور باور دینی را پیرو موشکافی عقلی ساختن، مخل ایمان دینی اصیل دانستهاست. معرفتشناسان اصلاحی، معتقدند که باورهای دینی، حتی اگر کسی دلیل و بیٌنهای بر آن نداشته باشد، قابل توجیه عقلیاند. بحثی در میان پیروان ادیانیهود ،مسیحیّت و اسلام مطرح است که آیا میتوانیم تعبیر فلسفه یهود یا فلسفه مسیحی یا فلسفه اسلامی را به کار ببریم یا خیر؟ علتش هم این است که نهحضرت موسی و نه حضرت عیسی و نه حضرت محمد هیچ کدامفلسفه نیاوردهاند و قصدشان هم این نبوده که فلسفه بیاورند.
عصر ما به لحاظ اعتقادات دینی،پر دغدغه ترین اعصار تاریخ است.
فلسفه دین یکى از شاخه هاى معرفت است که به چند و چون درباره محتویات دین مى پردازد: انتظار از دین ، مسئله الوهیت ، زبان دین ، تجربه دینى ، اعجاز ، از جمله مباحث این دانش است که فیلسوفان دین با کاوش هاى عقلانى و از منظره هاى درون دینى و برون دینى به آن مى پردازند. مؤلف این اثرنیز با همین شیوه ، در شش بخش ، سرفصل هاى مهم فلسفه دین را کاویده است.
در گذشته پرسش های دینی مربوط به خود دین بود،اما امروزه سوالات دیگری مطرح است،و آن اینکه آیا دین تبیین عقلانی دارد یا ندارد؟
این دیگر دین نیست،بلکه فلسفه ی دین است.
این کتاب که در زمینه مورد بحث از کتب معروف،و نسبتا جامعی است،به مباحث زیر می پردازد:
- فلسفه و کلام و تفاوت آن دو
- تعریف دین و فلسفه ی دین
- گستره ی دین
- اثبات خدا
- عوالم قبل و بعد از انسان
- مراتب شهود
- چیستی رویا
- اعجاز و کارهای خارق عادت
و تجربه ی دینی
بیشتر
فلسفه دین شاخهای از فلسفه مشتمل بر همه مباحث فلسفیاست که بنمایه آنها پرسشهاییاست که از دین سرچشمه میگیرد. فلسفه دین، ارزیابی مفاهیم و باورهای بنیادین سنتهای دینی ویژهٔ جوامع مختلف است. موضوعات اصلی فلسفه دین، استدلال پیرامون طبیعت، وجود یا عدم وجود خدا، زبان دین، معجزه، دعا، مسئله شر، صفات خدا، پلورالیسم دینی، معرفتشناسی دینی و رابطه بین دین و دیگر نظامهای ارزشی مانند اخلاق و علم تجربی است. فلسفه دین با فلسفه دینی متفاوت است؛ فلسفه دینی فکر فلسفیاست که توسط دین هدایت میشود که نمونههایی از آن را میتوان در فلسفه مسیحی یا فلسفه اسلامی جستوجو کرد، اما فلسفه دین تبیین عقلانی ماهیت دین به خودی خود است، بنابراین برای مطالعهٔ فلسفه دین نیازی به باورمندی به ادیان وجود ندارد.
اصطلاح فلسفهٔ دین، اصطلاحیاست که از اواخر قرن هجدهم رایج گردیدهاست. این اصطلاح تحت تأثیر هگل رواج یافت که گونههای مختلف فلسفه را در نظام فکری خود وارد کرده بود. فلسفه دین، با پرسشهای بنیادی آغاز میشود که ادیان به وجود آوردهاند. فلسفهورزی در این پرسشها بازتاب برداشت فیلسوف از کارکرد فلسفهاست.
بخش مهمی از فلسفهٔ دین را دلایل وجود خدا و دلایل عدم وجود خدا تشکیل میدهند. دلایل جهانشناسانه وجود خدا سابقهاش به افلاطون و ارسطو میرسد که به مفهوم علیت باور داشتند. دلایل وجودشناسانه که نخستین بار آنسلم آن را باب کرد، مرکز ثقلش مفهوم موجود کامل است. دلایل عدم وجود خدا و رد ادله سنتی اثبات خدا نیز همواره مورد توجه فلسفهٔ دین بودهاست.
معرفتشناسی باور دینی با این پرسش که رویکرد درست و مناسب برای ارزیابی باور دینی چیست و نیز با انجام خود این ارزیابی سروکار دارد. در بسیاری از این مباحث، بر تضاد میان نقش عقل انسان و وحی الهی تأکید میشود. در این باره، توماس آکوینی، کوشیدهاست ترکیبی از این دو به وجود آورد. کانت، در پی این بود که دین را تنها بر پایهٔ عقل بنیان نهد. کییرکهگور باور دینی را پیرو موشکافی عقلی ساختن، مخل ایمان دینی اصیل دانستهاست. معرفتشناسان اصلاحی، معتقدند که باورهای دینی، حتی اگر کسی دلیل و بیٌنهای بر آن نداشته باشد، قابل توجیه عقلیاند. بحثی در میان پیروان ادیانیهود ،مسیحیّت و اسلام مطرح است که آیا میتوانیم تعبیر فلسفه یهود یا فلسفه مسیحی یا فلسفه اسلامی را به کار ببریم یا خیر؟ علتش هم این است که نهحضرت موسی و نه حضرت عیسی و نه حضرت محمد هیچ کدامفلسفه نیاوردهاند و قصدشان هم این نبوده که فلسفه بیاورند.
عصر ما به لحاظ اعتقادات دینی،پر دغدغه ترین اعصار تاریخ است.
فلسفه دین یکى از شاخه هاى معرفت است که به چند و چون درباره محتویات دین مى پردازد: انتظار از دین ، مسئله الوهیت ، زبان دین ، تجربه دینى ، اعجاز ، از جمله مباحث این دانش است که فیلسوفان دین با کاوش هاى عقلانى و از منظره هاى درون دینى و برون دینى به آن مى پردازند. مؤلف این اثرنیز با همین شیوه ، در شش بخش ، سرفصل هاى مهم فلسفه دین را کاویده است.
در گذشته پرسش های دینی مربوط به خود دین بود،اما امروزه سوالات دیگری مطرح است،و آن اینکه آیا دین تبیین عقلانی دارد یا ندارد؟
این دیگر دین نیست،بلکه فلسفه ی دین است.
این کتاب که در زمینه مورد بحث از کتب معروف،و نسبتا جامعی است،به مباحث زیر می پردازد:
- فلسفه و کلام و تفاوت آن دو
- تعریف دین و فلسفه ی دین
- گستره ی دین
- اثبات خدا
- عوالم قبل و بعد از انسان
- مراتب شهود
- چیستی رویا
- اعجاز و کارهای خارق عادت
و تجربه ی دینی
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فلسفه دین
دوست گرامی پاپکتا : حرفهای شما بیشتر از اینکه عقلانی و منطقی باشد، به نظر احساساتی است و سعی دارید جواب سوالات مطرح شده از طرف خودتان را خودتان پاسخ بدهید.
وقتی برای یک عمل دلایل کافی وجود نداشته باشد می تواند فراگیر باشد. مثلا آن هایی هم که بت هارا می پرستیدند بت ها را شایسته ی پرستش می یافتند . آن هایی هم که شیطان را می پرستند شیطان را شایسته ی پرستش می دانند. بدون دلیل که نمی توان گفت چه کسی شایسته است. دلیل خدا پرستان چیست؟ دلیل بت پرست ها چه بوده است؟ با این رویه می توان گرگ ها را هم پرستید و خطاب به آن ها گفت : ای گرگ پرستش تو نه بخاطر خوی درندگی تو و ترس من است بلکه چون شایسته ای تو را می پرستم! آیا آن کسی که خدا را می پرستد و به او عشق می ورزد برای یک بار هم که شده به درون خود مراجعه کرده که بداند علت این پرستش و عشق ورزیدن احساسی و هیجانی است و یا عقلانی و منطقی؟
چرا باید به خدا عشق ورزید؟ چون قدرت دارد؟ در این صورت اگر شیطان هم قدرت داشت باید او را ستایش می کردیم و به او عشق می ورزیدیم؟ ممکن است بگویید چون او شایسته است ولی این شایستگی را چه صفاتی تعیین می کند که در خدا هست و در شیطان نیست؟ اگر بپذیریم که این دنیا جلوه ای از خداست موضوع روشن تر می شود. 90 در صد این دنیا را زشتی و پلیدی ، جنگ و بیماری و فقر و نکبت و گرسنگی و جنایت و کثافت گرفته است. آیا به نظر شما چنین جلوه ای قابل ستایش و پرستش و عشق ورزیدن است؟ آیا می توانید به هیتلر و صدام حسین و تمامی جنایتکاران تاریخ عشق بورزید؟ اگر می توانید پس به خدا هم می توان عشق ورزید. در غیر این صورت حق با آنهایی است که از ترس خدا را عبادت می کنند چون این منطقی تر است.
اگر احترام می گذارید،پس نخوانده کتابی را مورد تنفر نزنید،و اگر می گویید من از تعصبات رها هستم، (شمای نوعی را عرض میکنم دوست من)
این می شود «دگماتیزم نقابدار ! » که کتابی را بدون خواندن تنفر بزنید . . .
« متاسفانه دو نفری که زیر کتاب حامی اوشو هستند،که اوشو انسان را به بی تعصبی و عدم تنفر فرا می خواند،کتاب را نخوانده مورد تنفر زدند ! »
بنده نیز برای شما و جناب اوشو احترام قائلم،و هیچگاه کتب اوشو را مورد تنفر نخواهم زد،چون حرفهای خوبی هم برای گفتن دارد . . .
ولی لطفا به دیگران توهین نکنید و به عقاید مخالفتان احترام بگذارید. و نسبت به چیزی و کسی تنفر نورزید،
محض اطلاع فلسفه دین شاخه ای است که از بیرون به دین می نگرد،و به همین خاطر یک انسان ملحد هم می تواند وارد این شاخه شود ،
شما آزادید هر راهی که می خواهید انتخاب کنید ،
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کِشت . . .
با تشکر:x
"انسان نسبت به عشق خود به خدا ناآگاه است. او تنها توان فریفتن خویش را دارد و سعی می کند به هر نحو ممکن به وجود باری تقرب یابد لیکن این امر ممکن نیست. عشق به خدا نیازمند شناخت او و شناخت اله با توجه به مفقود بودن هویت وی بر موجودات عینی، محدود به ادراک صفات خدا بوده و همواره برای انسان از محالات است چرا که نامحدود اند. عشق حقیقی عشق خداست به مخلوق؛ و هیچ موجودی هیچگاه از دایره ی عشق الهی خارج نخواهد گشت حتی ابلیس." و بعدش از وجود انسان به عنوان آینه ی عشق الهی بحث میشه اگه اشتباه نکنم.
اما به دلیل جبر جغرافیا من هم شیعه هستم ..بیشتر از انچه که فکر کنی با قران و تفسیرهایش..با تمام کتب مذهبی همراه بودم..
دین رو مانعی می بینم بین خودم و خدایم..ذهن باید ازاد و رها باشه..هنوز شما درگیر عربهای 1400 سال پیش هستید..
ببینید چقدر ذهن شما الوده ست که دارید در مورد زنان پیامبر بحث میکنید..در مورد ازدواج عمر بحث میکنید..
راه های نادرست بسیاری بسوی خدا وجود دارند اما تنها یک راه درست است. یکی از راه های نادرست این است که تو می توانی از روی ترس به خدا گام برداری.
[/quote]
پس از سلام
متاسفانه یا خوشبختانه بنده مقلد آقای اوشو نیستم! و راههای درست یا نادرست را از شما یا جناب اوشو نمی آموزم،
والذین آمنوا أشد حبّا لله....(سوره بقره – آیه ١٦٥)
و کسانی که دین و باور دارند، عشقشان برای خداست . . .
در منابع روایی،شیعه و سنی نقل شده است،محمد (ص) بهنگام قُرب،خداوند اینگونه با او سخن گفت:
اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از آنچه واجب کردم بر او،
و او با نوافل به سوی محبت من می آید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم.
پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می باشم آن گاه که می شنود و بینایی او می باشم آن گاه که می بیند و زبان او می باشم آن گاه که سخن می گوید و دست او می باشم آن گاه که ضربه می زند و پای او می باشم آن گاه که راه می رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می کنم و اگر از من درخواست کند به او می دهم.
و از مسلمانی چون سعدی آموخته ام:
گر مخیر بکنندم
به قیامت
که چه خواهی؟
دوست ما را و
همه
جنت و فردوس شما را
و از علی بن ابیطالب(ع) آموخته ام:
خداوندا !
پرستش تو برای من ،
نه از ترس آتش است ؛
و نه به طمع بهشت ؛
بلکه تو را شایسته ی پرستش یافتم ؛
و پرستیدم . . .
دوست گرامی ایزدمهر که زیر کتاب قلمفرسایی کردید،هر وقت آموختید قبل از اینکه کتابی مهم مثل این را بخوانید،برایش تنفر نزنید! آنوقت است که شما را رسد به ما درس اخلاق و عشق و محبت و خردورزی بدهید . . .
اصلا شما می دانید فلسفه دین یعنی چه!؟ و کتاب در مورد چیست!؟
و متاسفانه به دلیل اینکه در سایت کتابناک عده ای دین ستیز هستند و بدون خواندن کتابی آن را مورد تنفر می زنند!! ذکر این تذکر را لازم دانستم...
اما به دوستان خردورز و روشن اندیشم که درگیر تعصبات نیستند،و دین ستیز نیز نیستند !
توصیه می کنم این کتاب را از که کتب تالیفی معتبر و خوب در شاخه فلسفه دین است بخوانند و کورکورانه از واژه ای تنفر نورزند،و سعی کنند محقق باشند و نه مقلد،و بیندیشند و تعصبانه با مسائل برخورد نکنند،و سخن های گوناگون را نیز بشنوند.:x
اگر در هند بدنیا آمده باشید، به احتمال زیاد هندو
اما اگر در امریکا بدنیا ماده باشید، به احتمال زیاد مسیحی هستید!
...ایمان دینی شما از یک موجود الهی الهام گرفته نشده ،
حقیقتی ثابت و پایدار اینست که :
ایمان شما به زبان ساده تنها جبر جغرافیاست!
ریچارد داوکینز
راه های نادرست بسیاری بسوی خدا وجود دارند اما تنها یک راه درست است. یکی از راه های نادرست این است که تو می توانی از روی ترس به خدا گام برداری.
اما آنگاه تو فقط گمان خواهی کرد که در حال حرکت بسوی خدا هستی، هرگز حرکت نخواهی کرد. و به همین دلیل این راه نادرست است.
و از این طریق از خدا دورتر می شوی اما نزدیک تر خیر. برخی ادیان به انسان می آموزند که از خدا بترسد.
انسانهای دیندار را به « خداترس » بودن می شناسند! کاملا مضحک است. انسان دیندار هیچگاه از خدا نمی ترسد.
او به خدا عشق می ورزد. راه نادرست دیگر این است که از روی آزمندی به سوی خدا حرکت کنی.
آزمندی به این معناست که تو می خواهی از خدا بهره کشی کنی. آزمندی یعنی اینکه تو آرزوهایی داری که می خواهی بوسیله خدا آنها را برآورده کنی.
خدا هدف و مقصود تو نیست. تو پول می خواهی، قدرت می خواهی، بهشت می خواهی،
تمام لذتهای بهشت را می خواهی و چون تنها بوسیله خدا می توان به این چیزها دست یافت، ناگزیر خودت را تسلیم خدا می کنی.
اما خدا برای تو یک وسیله است،هدف و مقصود تو نیست و پایین آوردن مقام خدا تا حد یک وسیله کاری است زشت. خدا هدف نهایی است.
هیچ چیزی فراتر از او وجود ندارد. یگانه راه درست، راه عشق است. بیشتر عشق بورز. ژرف تر عشق بورز.
از بهر عشق، عشق بورز تا آرام آرام از حضوری در پیرامونت آگاه شوی: از حضور خود خدا.