رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

دیوانه ها بهتر عاشق می شوند

دیوانه ها بهتر عاشق می شوند
امتیاز دهید
5 / 4
با 26 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 26 رای
رخسار دختری است که در پنج سالگی مادرش را از دست داده تحت سرپرستی زنی به نام دایه دریا قرار می گیرد. او در سن بلوغ به سمت کولی هایی که گه گاه به روستایشان می آیند کشیده می شود و با مردی کولی به نام البرز ازدواج می کند. ثمره این ازدواج سه پسر است و یک دختر به نام زیتون! زیتون که دختر بسیار زیبایی است در هشت سالگی مورد تجاوز رجب علی ناپدریش قرار می گیرد! و این حادثه موجب تحول در زندگیش می گردد. او را به تهران می فرستند و بعنوان فرزند خوانده آقای مقدم با تنها پسرش خسرو روزگار می گذراند. آن ها باهم درس می خوانند. سال ها می گذرد، شرط ازدواج این دو باهم قبول شدن خسرو در رشته پزشکی است! چیزی که خسرو با تموم وجود ازش متنفر و عاشق موسیقی است، برعکس زیتون! خسرو با وجود عشق بی حدش به زیتون بین علاقه و عشق درگیر است با سفر خسرو به انگلستان برای ادامه تحصیل زندگی آن ها سمت و سویی جدید می یابد، آیا خسرو قادر است به قول خود برای رسیدن به زیتون پایبند بماند یا ... ؟
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
princi pino
princi pino
1391/11/04

کتاب‌های مرتبط

کلاغ ها
کلاغ ها
4.3 امتیاز
از 3 رای
گلین
گلین
4.6 امتیاز
از 19 رای
Marie
Marie
5 امتیاز
از 2 رای
ماجری
ماجری
4.1 امتیاز
از 25 رای
The song of achilles
The song of achilles
4 امتیاز
از 1 رای
The Girl on the Boat
The Girl on the Boat
4 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوانه ها بهتر عاشق می شوند

تعداد دیدگاه‌ها:
244
خب به لطف سانسورکامنت ها بذردوستی افشانده شد! خداراشکر!
بنده هم اعلام میکنم که علیرغم مخالفتم بامواضع جناب خرتوخرکماکان ارادت برقراراست هرچندکه درکامنتهای ایشان ومن توهینی نبودکه محمل قانونی برای حذف داشته باشد،امیدکه ناظرین محترم کماکان با لگام زدن به دلسوزان وقدیمی های سایت آرامش رابرقرارکنندمثال کامنت حقیرکه زیرکتاب زندگینامه امام خمینی،قلع وقمع شد_تبریک به حمیدورضای عزیزکه نصیحت آموزند!
به نظر من در این سایت با توجه به رعایت ادب و عدم ساختار شکنی سیاسی هرچه که میخواهد دل تنگتان بگویید. اصلا یه لحظه فکرتان را بر این بگذارید که جوانی فکر خودکشی به سرش زده و از قضا پشت سیستم و در سایت کتابناک آن لاین بوده و با نظر تند یکی از کاربران مواجه شده که همین امر باعث تشدید انگیزه خودکشی میشه. یکی از دوستانم که عضو کتابناک هم است بمن گفت که کتابناک و هم صحبتی با دوستان گلچین شده و فرهیخته اش باعث شده که فکر پوچی و بیهودگی را برای همیشه در زباله دان افکارم بریزم.
شمایی که نوک پیکان اعتراضتان را به روی احساسات انسانی نشانه گرفته اید روی سخنم با شماست. بدانید که اینجا نه مدرک دانشگاهی به کسی میدن ونه پول و نه اعتبار اینجا ما وارد فضای نامحدود فضای آنلاین اجتماع میشویم و در اینجا افکار با هم درامیخته میشوند ویه پیویند فکری مستحکمی میرسیم گاهی تایید میشویم و گاهی رد اما باعث حذف دیگری نمی شویم اتفاقن من از دوستان خواهش میکنم در رابطه با موضوع هر کتاب هر تجربه واحساسی را که دارند در اختیار این گروه اجتماعی به اشتراک بزارند حتی اگه محیط برای ساعاتی از حالت بحث های علمی به مباحث دردودل یا صمیمی تبدیل بشه عیبی نیست. و هیچ قانونی جز قانون دیکتاتوری مانع این صمیمیت ها نمی شود.
لطفا هرکس با حرفهام موافقه لایکم کنه تا به همه ثابت بشه که صمیمیت و همدلی همه جا طرفدار داره.
خواهر عزیز من در حدى نیستم که چیزى بگم درسته که اون سارا خانوم حرف هاى نابجایى زده ولى این چیز ها رو به دیگرون بگى بهت میخندن اخه زشتى هم عادت میشه واسه ادم،تو قصه ى خودتو بکش نقاش،بذار هر کى هرچى میخواد باشه تو خودت باش....
سلام دوستان ...
ببخشید کجا میخواهید برید؟؟ با رفتنتان یک نوع شکست کذاب دارید بر خود تحمیل میکنید...اتفاقی نیفتاده ...
اینجا یک نفر به بعضی از دوستانمون پیام داده ، که کار اشتباهی کرده پیام داده ؛چون سایت هم ناظران محترم دارند هم مدیران...
بعد ملاجان ، ارمین جون، نیوشای گرامی پیام مختص شما دوستان عزیز نبوده است که ، میگویید میخواهید بروید ، متاسفانه به دوستان دیگر هم داده اند ...پس خانم دکترعزیز و مسعود جان و ellenor گرامی و hgh_h986 عزیز و دیگر دوستانی که پیام دریافت کردند بروند..
بمانید و نگذارید که................
"" باعث میشوید که ما همیشه دلمان برای شما تنگ شود :((:((""
در ضمن نمیدونم این سارا خانم خودش چرا باهمه کامنتها موافقت کرده!!!!!
سلام درود
این جوری شما با دوستان پیش میرید
به حتم این ور سال سایت تعطیل دلم برای دوستانی با زحمت پول جمع کردن سایت پا برجا بشه میسوزه
مختصر ومفید سایت مرز فیلتر
پروندش رد شده
نزارید با بحث سیاسی و به خاطر خنده
زحمات دوستان هدر بره

من نه این کتاب و خوندم نه حتی توی بحثای بچه ها شرکت کردم
اما هربار میومدم و نظراتی که زیر این کتاب داده شده رو میخوندم یه لبخند روی لبام میومد و خوشحال میشدم که انقدر جو صمیمی و سالم و زیبایی توی کتابناک بین بچه ها هست ، کسانی که زیر این کتاب نظر دادن همه دوستان عزیز من هستن
و همه کسانی هستن که خوب بلدن بحث کنن و نقد کنن و نظر بدن
اما مگه شادی جرمه یعنی اگه بخوان به جز بحثهای کسل کننده یه دو شب هم یه جو صمیمانه با هم داشته باشن باید بهشون ایراد گرفت
من که با خوندن حرفاتون هم خندیدم و هم لذت بردم که علاوه بر اختلاف نظرهایی که با هم دارید انقدر با هم دوست هستید
به خاطر اینکه یه نفر بهتون ایراد گرفته قهر نکنید و خداحافظی نکنید این مشکل اون شخص هست که با شاد بودن مشکل داره
همیشه لبخند روی لبای همتون باشه دوستان عزیزم :x
متاسفم . برای کتابناک ، برای جلسات دوستانه در جهت حل مشکلات سایت ، برای اوقاتی که به بطالت و بی دردی میگذرند ، برای سری که بی درد به دستمال آراسته میشود ، برای جای خالی پرسیکا و هیچ و صداقت جم و رضا قلم و ستاره و پینت می و هشیار و آلتای و اسپارتا و فسقلی وسایر رفقای قدیمی که با چه نوگلانی پر شده . متاسفم برای دارایی که قدر نمیدانیم و نداری که حسرتش به دل مانده ...
جناب قلم
بزرگوار،
بچه ها گاهی صمیمی میشن ولی معمولأ حرف بدی رد و بدل نمیشه،شاید یه تازه وارد بیاد چیزی بگه ولی نباید همه رو متهم به بحثهای.....کرد!
ما همه دوستیم،همه هم اهل مطالعه این برخوردا مناسب نیست
دوستان هم نباید بخاطر حرفهای یه نفر خودشونو ناراحت کنن!
:x
جناب پورفر و جناب آپلودر عزیز و محترم ممنون از نوشته ها و حمایت هاتون.
جناب پورفر،نوشتید قهر برای زمان کودکی است،قبول.ولی این رو قبول کنید که برخوردها گاهی واقعا جگرسوز است.ایشون بار اول نوشتند که اینجا رو با فیسبوک اشتباه گرفتید.من نمیدونم ایشون چطور به خودشون اجازه میدند که ما رو با نگاهی آنچنانی ببیند و چقدر راحت در مورد دیگران قضاوت می کنند.نمیدانم که آیا گاهی مثل شب چله که بعضی هامون از تنهایی دلمان تنگ بوده و برای رفع آن کمی حرف زدیم و یا مث پریشب که همه یه جورایی دلتنگ بودیم و البته بیشتر در زمینه کتاب هم حرف زدیم و در این میان آرامشی نسیبمان شد چه مشکلی ایجاد میکند که گاهی بعضی از دوستان به خود اجازه میدهند که ما را در ردیف کسانی که در فیسبوک مشغول بعضی کارها هستند قرار بدهند.واقعا که جای تاسف دارد که اینقدر راحت دیگران را با بدی دید.کاش کمی هم در این همه نوشته به دلهایی که مملو از غصه است و ترجیح دادند در میان دوستان مطرح کنند توجه میشد و البته باید تلاش باقی دوستان برای آرام کردن را هم میدید و این یعنی عین انسانیت.نه این که نمک پاشید بر زخم دلها:((این ها رو نوشتم که سوء تفاهم پیش نیاد که بچگانه رفتار کردیم.
به هر حال ممنون از همگی روزگار به کامتان باد.
بدرود
جدی قهر کردن؟
جالب به من هم که تازه اومدم و پیام هام هم کمه یه کاربز پیام داد حرف بی زبط نزنم:O ولی از اونجایی که به ایشون ربظ نداشت با عزض معذرت از این کاربر پیامشون به زباله دان کتابناک پیوست ;-)حقوق شهروندی و ازادی بیان میگه همه میتونن حرف بزنن و ایشونم به نظر من خواستن ابزاز وجودی کنن:D:D
(دقت کنید فضای مجازی اگر در آن حضور فعال انسان های حقیقی نباشد،بسیار بیروح و کسل کننده است)
در پایان از دوستانم میخواهم که به این «قهر» خاتمه دهند،و دوباره با حضور گرمشان به سایت رونق بخشند،حالا بعضا با کامنت های نه چندان مرتبط،که اگر ناظرین تشخیص دهند خودشان پاک میکنند...

از مسعود عزیز انتظار بیش از این بود که واژگانی مانند حضور و گرمی را درباره چنین بحثهایی(که از مرز لغو گذشته پرده حیا دریده و به مرز... رکیک رسانده اند) حرام نماید.
و همچنین سخیف بودن یک بحث یقینا ورای تشخیص ناظران است،و این به معنای انکار زحماتشان نیست.
دیوانه ها بهتر عاشق می شوند
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک