رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
در باب شعر و آفرینش‌های شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد می‌شود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین می‌کند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح می‌کند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن می‌گوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج داده‌اند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطه‌نظرهای گوناگون شادروان دکتر زرین‏کوب در حوزه شعر فارسی و مطالعه‏ای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زنده‏یاد زرین‏کوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

تعداد دیدگاه‌ها:
473
دلم به سان سیبی رسیده بر درخت،
سخت آماده چیده شدن است........
.
.
.
مرا می خوانی و،
نا دیده ام می رانی و،
هیچت نباشد قصد دلداری.
ترا می خواهم و، بر سر همی آیم،
اگر بازم به دلداری فرا خوانی.
من در حال متولد و از بین بردن هستم
.
چه کسی میگوید تنها زنان قادر به زایش هستند؟
.
من در هر 24 ساعت یکی را متولد میکنم
.
نام نوزادم در روز سپیده است,سپیده دمان
.
اورا از بهترین ها تغذیه خواهم کرد
.
با او بازی میکنم, میخندم, تا که به سن ظهری برسد
.
در ان زمان او تنها چیزیست ک دارا هستم
.
در شام گاه هر دو میدانیم ک وداع با هم نزدیک خواهد شد
.
اگر توانسته باشم 24 این زمان را درک کنم
.
ابدیت بیست و چهاریست طولانی پر از سال ها
.
سال هایی ک به حساب شبانه روزیه انسان ها به دقیقه و ساعت محاسبه میشود
.
هنر من آنست که چندصد سال را در چندخط میگنجانم
.
پس ما در حال زایش خویشتن هستیم
.
نقطه
خزان در شهر می تازد،
مغول آسا و تازی وار.
بدنبالش سپاه باد می توفد؛
و هشداری به لبها یش که می گوید:
به مسلخ آورید آنرا،
که تنها مانده و بی یار.
من خودم را
مانند سوخت قطاری حس میکنم
که تو را به من باز خواهد گرداند
انتظار میکشم
شاید درون مخزنی
و زمانش که برسد
آتش خواهم گرفت
و انقدر خواهم سوخت
که حتی لحظه ای
نوازش کفشت را
بر کف سیمانی ایستگاه قطار
حس کنم
خزان است و سرم،
از های هوی و،، از هوس خالیست.
خانه ام اما،
پر است از خوف تنهایی.
برگ و بندگی
نیااااااا
نیا ای باد پائیزی
بگذار
در پای درختی که مرا هستی داد
فنا شوم !!!
بیا حواسمان را پرت کنیم
مالِ هر کس دورتر افتاد عاشقتر است
اول خودم
حواسم را بده تا پرت کنم .
اوضاع دلم بدون ِ تو سخت خراب است
چون دخترک فال فروشِ سر ِ کـــوچه
------------------------------------------------------------------------------
+ این اشعار قبلا سروده شده بودند
مثل یک کودک ده ساله، پس از "شیشه شکست"
من به دنبال تو اما تو گریزان از من
مثل آهوی جوانی که دو چشمش دریاست
من به دنبال تو اما تو گریزان از من
مثل آن دزد که دزدید سه کیف از دو نفر !
من به دنبال تو اما تو گریزان از من
مردم شهر گریزان ز عاشق بودن
من گریزان ز مردم، تو گریزان از من
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک