رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
در باب شعر و آفرینش‌های شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد می‌شود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین می‌کند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح می‌کند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن می‌گوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج داده‌اند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطه‌نظرهای گوناگون شادروان دکتر زرین‏کوب در حوزه شعر فارسی و مطالعه‏ای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زنده‏یاد زرین‏کوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

خیام، هنر، معماری
خیام، هنر، معماری
4.5 امتیاز
از 4 رای
خنده
خنده
4 امتیاز
از 21 رای
مرزهای ناپیدا
مرزهای ناپیدا
4.5 امتیاز
از 37 رای
نثر و شرح مثنوی مولوی - جلد 3
نثر و شرح مثنوی مولوی - جلد 3
4.6 امتیاز
از 58 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

تعداد دیدگاه‌ها:
473

کاش دراینروزهای بلند وطولانی
توبودی که عطرحضورت کشدارتر
هم پلی میزدیم به پیوندطلوع وغروب
هم کلاهی گشاد برسرخورشید
ازجاذبه حضورت بودکه
زمان ایستاد
وزمین افتاد
بردوش خسته ی افکار
وازچشم پنجه ی تکرار
کاش بودی دراین هوای
رخوت انگیزوخواب آلود
خزیده درزیرپوست سبزاردیبهشت
حیف شد
بستنی میچسبید
دراین خنکای خواب الود
سرشارازبوی یاس
درانبوه بی خیالهای پلاس
چشمانت خورشید
نگاهت پیچان
درگردش جام جمشید
مخلوط که میشود بااین هوا
میبردمرابه سفر
دالان زمان
بادخاطره وزان
کاش بودی
دراین عطش شهوت ناک زبان
به شکستن سکوت
دراین لزج چسبناک بغض به گلو
دراین ابری حسرت بارنگاه
به نشستن شبنم هبوط
میدانم می آیی
اردیبهشتی دیگررا
لیکن نه به دیدار
که به پندار
۹۲/۰۲/۱۵ ۱۰:۲۷
قلندر
روحش شاد محمد جان
براى دوستم میلاد،روحش شاد...

نمی‌ توانی هیچ چیزى درباره‌ اش بنویسی
از تابوت‌ هایی که بسیاری در ان‌ ها
مدفون شده‌اند و پرواز کردند
قرار بود اتفاق بیافتد،
و اتفاق هم افتاد.
تاج گلى از صفات برایش درست کردیم و با خاطره هایش زندگى کردیم.
وقایع این جهان به روشنى دیده‌ می‌شود
از پس اشک‌ ها،
پس چرا به من می‌ گویی
که گریه نکن؟
حالا چه می‌بینی؟
یک خواب بد؟
یا شاید رویا؟
جواب نداد.
او، همان‌ که بود، باقی ماند...
یادم رفت بگم که
دوستان خوبم
من هر مطلبی میذارم که البته تقریبا همه اش دلنوشته است
اگر نقدی یا نظری یا حتی شکایتی دارید بفرمایید
من با گوش جان میشنوم و میپذیرم.
سپپاس از شما دوستان عزیزم:x
یک و تنها
در گندم زاران
در لابلای خوشه های قد برافراشته گندم
در لابلای زردترین سبزی زندگی
قدم میزنم
با هر قدمی
لمس می کنم طعم دار ترین خوشه ها را
و با خود می اندیشم
که هر دانه از این گندم
بر کدام سفره خواهد نشست
و کدام نگاه گرسنه را سیر خواهد کرد
آیا لقمه ایی از برکت زمین
بر دهان کودک گرسنه شهر خواهد نشست
و گرسنگی چند روزه ی او را
فرو خواهد نشاند

(شیدای صحرا)
شبانه
من بی مدد دوست کجا خواهم شد
تصویر چراغ سر جدا خواهم شد
بی کار و کسم عمربه مویی بسته
یک شب ز جهانتان رها خواهم شد
من گفتن و گوش نشنیدن ز شما
باشد بخدا که بی صدا خواهم شد
در حسرت یک نوازش از دست صدا
بگذار تو زا که بی نوا خواهم شد
در عاقبتم صداقت و شیشه و سنگ
من هم یکی از اهل ریا خواهم شد
هی سنگ جفا و پای لنگ وسگ من
خونخواره و گرگ و بی وفا خواهم شد
هر پرسش من پاسخی از هزل شنید
دم بستم و خالی از چرا خواهم شد
کمتر بزنید سنگ مرا خواهم رفت
عازم به دیار ناکجا خواهم شد
بس تیر خطا و دل بی سنگر من
سیمرغ شبانه در هواخواهم شد
این درد مرا دست شفا خواهد شد
درمان ز شما که بی دوا خواهم شد
این جشن شما و جگر و خون دلم
پنهان ز شما و در خفا خواهم شد
یک شب که زمان به کم فدا خواهد شد
آهسته همم به دم فنا خواهد شد
قلندر

شبیه بارانی...
در صدایت جاریست...
خاطرات زخمی پاییز
و ما
همان برکه ی خالی
در انتظار پر شدن ماندیم
بی شعر
بی شروه های بارانی...

ابتهاج اعتقاد داشت شعر اخوان ترویج نا امیدیست در میان جوانان آن عصر . اگر امروز بود و اشعار و داستانهای بروبچس کتابناکو میدید حتمن میگفت گلی به گوشه جمال اخوان !!!
ببین دیوانگی ام را جار زده ام درشهر
وشهر را با خود هم آوا
به خواندن از تو
و من به خواندن تو
تمام پنجره پرشد از حجم تو
هر دیواری بوی دست تو را میدهد
و عکس تو هزارتکه
درآینه های شکسته
نمی نشسته به چشمم؛ غمی به روی دلم
همیشه مبهم و تنها؛ ضمیر منفصلم
از این کرانه جدا و از آن کرانه جدا
میان صفحه ی طوفان به "هیچ" متصلم
به عاشقانه ترین حرف های ناگفته
به گریه‌دارترین بغض ها گرفتارم
کنار شعر سپید سکوت خم میشم
شبیه تیره‌ترین ابر سال می بارم...
شعر که می گی؛ یعنی دردت نگفتنی است. وگرنه مثل بچه ی آدم یکی رو پیدا می کردی و حرف می زدی. شعر جای هیچ چیزی رو نمیگیره. وگرنه اخوان دق نمی کرد. مثلا فکر می کنی وقتی "زمستان" رو گفت سبک شد! نه! تازه شعرش شد آینه ی دقی که هی یادش بندازه "کسی سر بر نخواهد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را..." حالا شده حکایت ما...
[quote='مهتاب الف']نقل قول از شیدای صحرا:تابستون مث جمعه میمونه.همیشه دلگیره.
چند روز پیش داشتم با دوستی حرف میزدم و میگفتم که نمیدونم چرا اینقدر از تابستون بدم میاد.خیلی دلگیره.با این همه گرمی که داره ولی دلم از بودنش گرم نیست.هیچ وقت از تابستون لذت نبردم.
نمیدونید تابستون برای معلما و دانش آموزا چقدر شیرینه
تابستان باید زیر سایۀ درختی روی تپه ای سرسبز دراز کشید ، ابرها رو شمرد و چمن ها رو بویید و خورشید روبه غروب رو تماشا کرد.تابستان در آپارتمان های تنگ و گرفته معلومه که لذتی نداره
هر فصلی زیبایی خودش رو داره،اگه آدمها اون زیبایی رو ازش نگیرن یا اینکه چشمشون رو برای دیدن زیباییها باز کنن[/quote]
مهتاب جونم برا دانشجو ها هم فصلی بسیار شیرینه ... :x
سلام ممنون از دوستان به خاطر لطفشون به من مخصوصا جناب sagaro به زندگی امیدوار شدم ان شااله سعس میکنم ترانه های بیشتری بذارم بازم مرسی
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک