در این کتاب، محمدجعفر مصفا چگونگی گذران مهمانی و چگونگی رابطه با همسفران خویش را بقلم کشیده است. وجوه مختلف زندگی از جمله مذهب، سیاست، وضع نابسامان روابط ناهنجار انسانها، بیعدالتیهای اجتماعی، بیرحمیهایی که در طول تاریخ انسانها نسبت بهم داشتهاند، فقر شدید، و ثروت هنگفت که برای آن مصرفی وجود ندارد، از موضوعات مطرحشده در این کتاب هستند.
محمدجعفر مصفا در این کتاب، نماز را به عنوان یک ضرورت انسانی، به شکلی کاربردی برای شناخت خویشتن خود، تعبیر نموده است، اینکه چگونه انسان میتواند واقعاً خود را بشناسد. بررسی موانع خودشناسی، که در طی هزاران سال زندگی انسان وجود داشته است، نیز از دیگر موضوعات کتاب نامهای به ندیدهام است.
نوشتهٔ پشت جلد:
هر نماز آغاز یک توبه است؛ اعترافی است متواضعانه با این معنا که: ای رحمت واسعه، ای مهربان، خطای مرا بر من ببخش؛ من برای حفظ فطرت خویش که عنایت و امانت تو بود نزد من، قصور ورزیدم. هستی من امانت پاک و نیالودهای بود؛ تجلی پاکی حضرت تو بود و من آن امانت پاک و شکوهمند را ارزان فروختم؛ به آن جفا کردم. نورانیت آن را به ظلمت بدل کردم. اکنون در ساحت قدسی و کبریایی تو سر سجود فرود میآورم؛ توبه میکنم؛ به خاک میافتم تا شاید کبرها و پیرایههایی که به خود بستهام فرو ریزد، و بار دیگر شایستگی حضور و وصل را پیدا کنم. ای بخشندهی مهربان و ای روشنایی نامتناهی، از تو میخواهم این گمشده در توهمات را به ساحت نورانی خود راه دهی! ای همه رحمت، به این گمشده کمک کن تا ستایش او از وحدانیت تو چنان با خلوص و حضور باشد که با ذکر ”لا اله الا الله“ این قطرهی سرگشته و بیپناه بار دگر به دریای رحمتت متصل و در آن محو و فنا شود.
بسیار خوب بود . ای کاش تمامی کتاب را می آوردی - خیلی پر روئی مگه نه - در مجموع هم از شما تشکر می کنم و هم از نویسنده آن مصفا . اگر توانستی از نویسنده کتاب دیگری را هم معرفی کن
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه ای به ندیده ام
محمدجعفر مصفا در این کتاب، نماز را به عنوان یک ضرورت انسانی، به شکلی کاربردی برای شناخت خویشتن خود، تعبیر نموده است، اینکه چگونه انسان میتواند واقعاً خود را بشناسد. بررسی موانع خودشناسی، که در طی هزاران سال زندگی انسان وجود داشته است، نیز از دیگر موضوعات کتاب نامهای به ندیدهام است.
نوشتهٔ پشت جلد:
هر نماز آغاز یک توبه است؛ اعترافی است متواضعانه با این معنا که: ای رحمت واسعه، ای مهربان، خطای مرا بر من ببخش؛ من برای حفظ فطرت خویش که عنایت و امانت تو بود نزد من، قصور ورزیدم. هستی من امانت پاک و نیالودهای بود؛ تجلی پاکی حضرت تو بود و من آن امانت پاک و شکوهمند را ارزان فروختم؛ به آن جفا کردم. نورانیت آن را به ظلمت بدل کردم. اکنون در ساحت قدسی و کبریایی تو سر سجود فرود میآورم؛ توبه میکنم؛ به خاک میافتم تا شاید کبرها و پیرایههایی که به خود بستهام فرو ریزد، و بار دیگر شایستگی حضور و وصل را پیدا کنم. ای بخشندهی مهربان و ای روشنایی نامتناهی، از تو میخواهم این گمشده در توهمات را به ساحت نورانی خود راه دهی! ای همه رحمت، به این گمشده کمک کن تا ستایش او از وحدانیت تو چنان با خلوص و حضور باشد که با ذکر ”لا اله الا الله“ این قطرهی سرگشته و بیپناه بار دگر به دریای رحمتت متصل و در آن محو و فنا شود.
ممنون
سلام
متشکرم شاهو پ:baaa:
این مقاله را هنوز نخوندم تا نطر بدم ولی کاش میشد کمی راجع به نویسنده کتاب هم
مینوشتید.........