اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
این علوم و صنعت و... هر روز شعار میدهند و در تلاشند و که گندکاری های دیروزشان را جبران و درمان کنند؛ اما هر روز از روز قبل بیشتر فساد به بار می آورند.
انسان برای سالم بودن هیچ نیازی به دارو ندارد. و اکثر این داروهایی که هر روز تولید میشود به مرور زمان باعث ایجاد مقاومت دارویی میشود و به همین دلیل پله پله بر دوز دارو میافزایند و یا داروهای قویتری میسازند برای کسانی که بدنشان به داروی قبلی بی تفاوت شده است.
شما نبودید سر کلاس "بیوفیزیک" که استاد آن دانشجویان را تشویق به ساخت دارو میکرد و میگفت که هر چه بسازید فلان درصد از فروش دارو برای شما میشود و پولدار شدن بسیار آسان است....!!
به وضوح در کامنت های قبلی ام مخالف نبودنم را با تکنولوژی بیان کرده بودم.
و اینکه مخالف "تکنولوژی پرستی" هستم نه "تکنولوژی".
متاسفانه شما منظور و هدف کامنت های من را درک نکردید. و اتفاقا معنایی واژگون از آن برداشت کردید.
پاسخ تمام این سوالات شما در کامنت های قبلی ام هست.
بنابراین هیچ نیازی به ادامه ی بحث با شما نمی بینم.
چون هرچه که توضیح دهم؛ باز هم امکان دارد به همین صورت در موردشان قضاوت کنید.
و به نظرم این بزرگترین ویژگیِ بد یا خوبِ! انسان هاست که : به علوم و عقاید دیگران هم نسبی مینگرند. و هر یک، برداشت خود را دارند.
دوست عزیز؛ بروید و حالِ دنیا را ببرید، که لایق آن هستید.
روش شما برای شما؛ و روش ما برای ما.
خداحافظ شما.
درد یک رویـداد عصبی در مغـز است که در اصطـلاح علمی به آن پـرتاب یا شلّیک عصب و یا اعصاب c متصل به مغز، از موضع آسیب دیده به سوی جایگاه معیّن و مشخّصی از مغز می گویند، درد یک زنگ
خطر جدّی ی اختـلالی در کارکِرد دسـتگاههای بدن است و متعـاقب آن می تواند پس از تشخیصِ به موقعِ علّت، به عنوان عاملی در صحّت و سلامت و در واقع در خدمت بقا و حیات انسان باشد. ناگفته
نماند که اختلالات روانی نیز در تشدید احساسِ درد بی تاثیر نیستند و حتّی ممکن است بروز بسـیاری از دردها ناشی از روان پریشـی و استرس های ناگهانی باشند که گاهی چنانچه شدّتِ آن زیاده از
حد و به دور از انتـظار باشد، منجر به مرگ زودرس گردنـد، امّا منشأِ بدی در تفکّر و افعالِ نابسامان و محصول فرا فکنی انسان در پذیرش مسئولیت های اخلاقی ی وی می باشد و بر خلاف احساس درد
که می تواند در خدمت ایجاد و ثبات سلامت و بقاء و حیات انسان مفید واقع شود، گذران زندگانی را بر انسان سخت می کند و مانع تعالی و کمال می گردد و به تدریج با توسعه ی بدی در قلمرو ذهن و
رفتار و اوصاف رذیله، موجب تباهی و فناءِ انسان می شود، و در این مورد نیز ناگفته نماند تشخیص بدی و درمان آن، مقایسه نمودنِ خویشتنِ خویش با مظاهرِ عالی رفتار و منش و خویِ خوبـان است که
به تبع از آموزه های معنوی و تربیت یافتـگی در دامان صالحـانِ نیک اندیش و نیک کردار، جز نیّاتِ خیر در مخیّله نمی پرورانند و جْز خدمت به خلق و استمالت و استعانت به آنان هدفِ دیگری را دنبال نمی
کنند، و سعادت خود را در لابلای خدمتِ بی شائبه به همنوعانِ خود می یابند و سرانجام بیداری و تنبّه قبل از گرفتاری و سرگشـتگی و بیچارگی و زندگانی ی ننگین و مرگ با ذلّت و خواری. انسان آزاد و
مختار است که از یزرگان، سـرمشق چگونه خوب و در آسایش و آرامش زندگی کردن را بیاموزد و به هنگام وسوسه های شیطانی از گمراهان و ضلالت پیشگان درس عبرت بگیرد و یا اینکه برخلاف آن از
نفس امّاره ی خویش پیروی کند و تسـلیم هوسهای زودگذر شود و فاجعه بیافریند و راه مذلّت در پیش گیـرد و بدین طریق، خود عبرتِ دیگران گردد. همیشـه انتخاب با خود او است. درد از خـود او است و
درمان هم نزدِ خودِ او است
بدون شک مسائلی مثل آلودگی محیط زیست، گرم شدن کره زمین و مشکلاتی از این دست وجود دارند ولی مگر نه این که برای بررسی آنها دهها کمیته و سمینار می گذارند، مگر نه این عده ای متشکل از فعالین و احزاب سیاسی در دنیا خودشان وقف این موضوع کرده اند. مگر نه اینکه به یمن تلاش های گروه های مختلف اهمیت حفظ محیط زیست برای همه روشن می شود.
حالا باید این وسط چه کنیم؟ به مردم بگوییم بی خیال دنیا شوید و بروید زاهد و سالک و عارف شوید و بر اساس وهمیات و رویا دیدن برای زندگیتان تصمیم بگیرید؟ بروید بر اساس اشعار قدما در مورد مسائل مادی زندگی تان تصمیم گیری کنید چون عالم همه اش وهم است. دنیای نابود شدنی است.
سوال: اما عرفان چه دستاوردی برای جامعه داشته است؟
جواب: "هیچ دستاوردی برای اکثریت مردم ندارد"
به نظر من اهمیت مخترع تبلت، یا برنامه نویسان شرکت مایکروسافت ،یا کسانی که کاری کردند چند جلد کتاب در یک فایل pdf جا بشود. و ببشود با آن تبلت به گونه ای که درختی قطع نشود هزارن جلد کتاب را خواند ، یا کسانی که دوربین دیجیتال را درست کرده اند - چیزهایی که اهمیت آنچنانی در زندگی ما ندارند و بی شک بدون آنها زندگی ما لنگ نبود از "عرفان" بیشتر است.
قبلا در بحث دیگری در مورد مرحوم کسروی به این بخش از کتاب جامعه شناسی نخبه کشی اشاره کرده بودم .
علی رضا قلی در کتاب جامعه شناسی نخبه کشی در مورد علل عقب ماندگی ایران در مقابل غرب با اشاره به اشعار مولانا چنین نوشته:
اگر امثال مادام کوری پنجاه سال در طویله زحمت نکشیده بودند، اگر کارگران از مرد و زن بچه در روز هفده ساعت در کارگاه کار نمی کردند (اشاره به انقلاب صنعتی) اگر دزدان دریایی برای دزدیدن و تجارت و قتل غارت دور آفریقا را پارو نمی زدند و تاچین نمی رفتند، اگر سربازانشان با جسارت در اقصی نقاط عالم پیاده نمی شدند، اگر متفکران و مخترعانشان تمام لحظات خود را وقف درک و فهم صنایع نمی کردند و به جامعه هدیه نمی دادند، اگر دولت مردان از صنعت و علم و اختراع و فعالیت دفاع نمی کردند، اگر تجار با جسارت و صاحبان صنایع با جرات و حسابگری و با تمام طاقت کار نمی کردند و اگر لوتر و کالون این کار تقدیس نمی کردند صنعتی به دست کسی نمی آمد که به نوبه خود تحولات ایحاد کند. تنها کافی بود به گفته مولانا (بلکه به گفته این فرهنگ) کار را متعلق به خر بدانند یا دنیا "جیفه" شود یا "علم" به معنی تجربی "علم آخور" تا همه چیز معطل گردد.
قسم سوم با خران ملحق شود/خشم محض و شهوت مطلق شود.
او ز حیوانها فزونتر جان کند / در جهان باریک کاری ها کند.
فرهنگ ما کار را محلق به خر! و کار کردن را جان کندن! و باریک کاری (دقیق شد در امور دنیا) یا صنعت را کاری خرانه می داند! - جامعه شناسی نخبه کشی - علی رضا قلی - نشر نی - چاپ پنجم صفحه 146
برای یک لحظه مجسم کنید که مردم کشورهای سنگاپور یا مالزی یا کره جنوبی که به خاطر رشد اقتصادی شان مشهور هستند می خواستند برای یک هفته به این موضوع فکر کنند که این دنیا نابود شدنی و جای جان کندن بی حاصل نیست و از این جهان می خواستند برهند و به معنویت (یعنی کجا؟) برسند.
چه خوب که به نقطه ی مشترکی رسیدیم و آن بحثها به احتمال زیاد، زیر سر زبان و "واژه" بوده است. یعنی همان دعوای "عنب و اوزوم و انگور" ....
البته در آنجا مخالفت بنده بر سر درستی این موضوع (که حقیقت یک چیز است و نسبیت در نگاه هاست...) نبود.
من همچنان بر این عقیده هستم که: "همه چیز" نسبی نیست. (اما بسیاری چیزها نسبی هستند)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عرفانی که "زاییده ی فلسفه" باشد، عرفان نیست. و شما هم به آن هرچه میخواهی بگو...
حتی فلسفه (به معنای عام، نه به معنای "عشق به حقیقت" ) اکثرا ضد "عرفان" است و حجابیست بر روی نگاه واقع بین (هر چند که آن فیلسوف فکر میکند که واقع بین است؛ این از جهل اندر جهل اوست).
بدون این فلسفه، میتوان به عرفان رسید.
هیچ دستاوردی برای اکثریت مردم ندارد تا وقتی که اکثریت مرد م این حقایق را کتمان میکنند و همچنان به بازیهای خود ادامه میدهند و یا عرفان را در خدمت دنیا و حیوانیت خود میگیرند و یا صرفا شعارش را میدهند و آن را وارد زندگی عملی خود نمیکنند... فایده ی عرفان تا الآن صرفا به معدود افرادی رسیده که به آن "عمل" کرده اند و آنچه را که در دنیا در حال وقوع است را تصدیق کرده اند؛ و شخص بنده به این ادعا شهادت میدهم و به وضوح میبینم فواید مادی و معنوی اش را در زندگی ام که به آرامش و رضایت و... رسیده ام و از کارهای بیهوده و جان کندن های بیحاصل و خرج کردن زمان و انرژی خود برای به دست آوردن "دنیای نابود شدنی"و...، رهیده ام.
اینها برای همه فراهم است، فقط کافیست این حقایق را ببینیم و "تصدیق کنیم تا نجات یابیم".
به هر حال هر کس اختیار دارد که نوع زندگی اش را خودش انتخاب کند اما بدانید که انتخاب مادیت و یا معنویت در خدمت مادیت، ظلمیست به خودتان . ظلمیست به "انسایت خودتان".
هر کس بیش از این دلیل میخواهد لطفا در پروفایلم پیام بگذارد.
والسلام.
بنده ضد تکنولوژی نیستم بلکه موافق استفاده ی عاقلانه از آن هستم، اما اول باید بشر "عاقل" باشد تا بعد تکنولوژی به حالش سود کند. امروز تکنولوژی مثل چاقویی است که در دست گروهی دیوانه افتاده و اسباب بازیِ "آدمکشی" و "فساد" آنها شده است.این اسباب بازی را باید از این دیوانه گرفت تا بیشتر از این خودش و دیگران را به فساد و خونریزی نکشانده است.
این درست است که با یک چاقو هم میتوان سبزی خرد کرد و هم میتوان آدم کشت؛ اما شخص بنده ترجیح میدهم تا وقتی که این دیوانه ها هستند، "ضد چاقو" باشم؛ و عمل کنم و "دیوانگیِ" دیوانگان را نابود کنم چه با چاقو چه بدون آن!
به کجا میرود این علوم و تکنولوژی؟
عرفان این است. کشف و شهود این است...
و شعر عرفانی هم اینست:
وایسا دنیا وایسا دنیا !! من میخوام پیاده شم !...
بنده هیچگاه از عرفان پای منقلی و آسمانی و توهمی حمایت نکرده ام. در رابطه با شعر هم ممکن است فردی فقط شعرهای عارفانی چون مولوی را از حفظ باشد و برای دیگران بخواند اما هیچ از معنای حقیقی آنها نفهمد و به آنها باور قلبی نداشته باشد یعنی صرفا شعار دهد.
و ممکن است فرد دیگری کاملا بر معنای آنها احاطه داشته باشد و در لابلای سخنانش برای فهم بهتر از این اشعار زیبا و حکیمانه استفاده کند.
این همه جنگ ها و نسل کشی ها با چه چیزی انجام میشود؟ در گذشته با بیل و شمشیر و منجنیق و امروز هم با انواع بمب ها و جنگنده ها که آخرت تکنولوژی هستند!
چرا اینشتین بعد از بمباران اتمی ژاپن گفت : اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم دوست دارم "آهنگر" شوم؟؟!!!!!!!
درگذشته مردم عمرهایی طویل داشتند و با سلامت زندگی میکردند؛ اما اکنون که به قول شما تکنولوژی و پزشکی پیشرفت کرده است، پس باید من و شما "عمر جاودان" داشته باشیم، اما چرا نداریم؟حتی عمر انسان ها کمتر هم شده است، چرا؟ چون شعار این علوم، دروغ بوده است، بشر یک فریب خورده ی محض است. انسان با وعده ی عمر جاودان و سرعت در کارها و ساختن بهشت بر روی زمین، رو به سوی علوم و تکنولوژی کرد اما به چه رسید؟ به جهنم، یعنی دنیا را به گند کشید.
بنده "مهندسی پزشکی" خوانده ام و به بسیاری از دروغ ها و فریب های "اکثریتِ" (نه همه!) این جماعت (دکتر و مهندس) واقفم. و میدانم که دلشان اکثرا برای جیب خودشان میسوزد نه برای سلامتی شما. اینها تجارت شیادان است و بس.
شیطان هم به "آدم" در بهشت، "وعده ی جاودانگی" میدهد و او را ترغیب به نزدیک شدن به "شجره ی ممنوعه" میکند و آدم هم این کار را میکند و از "بهشتی که در آن جاودان" بود به زمین رانده میشود!!
حالا هم این "شجره ی ممنوعه" به وضوح همان "علوم و تکنولوژی" است.
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ
فساد، در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام دادهاند آشکار شده است؛ خدا میخواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید بازگردند! «الروم/41»
1.حتما به کامنت بنده در زیر کتاب نهج البلاغه – نسخه فارسیمراجعه کنید.
2.چقدر مسخره است! این همه دوندگی و گذشتن از "آرامش نقد" و "لذت حال حاضر" و "عمر عزیز" برای رسیدن به چه؟ رسیدن به "فردای نسیه" و وعده ی پوچ آرامش در آینده و جمع کردن پول و خرج کردن برای شکم و اطراف آن و رسیدن به ماده ای که نابود خواهد شد... آخرش که چی؟
کارهایمان ساده شد، وقت اضافی آوردیم، به جای آنکه با اسب سفر کنیم با هواپیما سفر میکنیم اما با این وقت های اضافه چه کار میکنیم (دارم درباره ی اکثریت صحبت میکنم و شاید خودمان هم جزو آنها باشیم)
بشر امروز از "بیکاری" حوصله اش سر میرود و وقت خود را با تماشای تلوزیون و سریالهای توهمی و خواندن کتابهای تخیلی بیفایده و بازی های کامپیوتری و تماشای فوتبال و... و سایتهای سرگرمی و مسخره و غیراخلاقی و... پر میکند.
(چرا که از تعصب هم ناشی شده) عرفان بدست میاید تعصب اینجا عشق است یعنی عرفا آنقدر به این فلسفه ی ناقص دل بسته اند که عاشقانه دوستش میدارند»
آقای آزاد می اندیشم؛
وارد جـزئیات مسـائلی شده ای که به واقع، آگـاهی از آنها نداری !، این همه منـابع و کتاب و مقـاله در ارتبـاط با عرفان در اینـترنت برای مراجعـه و مطالعه ی عمـوم وجود دارد ولی باز هم برحسب عادت
همیشگی افکار نابخردان را نشخوار می کنی و یا هرچه به ذهنت می رسد می نویسی، حد اقل وارسی و بررسی کن بعد افاضه ی فضل نما.
از این بِه نصیحت نگوید کَسَت .... اگر عاقلی،یک اشارت بَسَت.
عـرفان در لغت به معنـای شـناختن است که از راه متمرکز کردنِ ضمیر به باطنِ نفس به دست میآید و در جریان آن مکاشفاتی حاصل میشود که گاهی عیناً از وقایع گذشته و یا حال سخن می گوید و
شبیه به وقایعی است که انسان در خواب می بیند، عرفان و فلسـفه رابطه ی متقابلی دارند ولی عرفان به هیچ وجـه برآمده از فلسفه و یا فلسـفه ی ناقص نیست بلکه فراتر از آن است و در دو حوزه ی
متمایز معرفتی هستند و به نوعی عرفان به رشد فلسفه کمک می کند و به فلسفه اعتبار می بخشد، زیرا شهود عرفانی مؤیّد و مصـدّقِ نیـرومندی برای صحّت فلسفه است و در واقع آنچه را فیلسوف
با تعقّل می یابد، عارف با شهود قلبی درک می کند، به لحاظ دیدگاه اسلامی، عرفان تنها از راه بندگی خداوند سبحان و اطاعت از دستورات او حاصل میشود و بندگی خدا بدون شناخت او امکان ندارد.
بنابراین؛ روح و مفهوم اساسی ی عرفان سـعی و تلاشی است برای شـناخت خداوند از طریق مراقبـت از نفس و متّصـف شدن به صفات اخـلاقی از طریق عمل به دسـتورات بلیغ و فصیـحِ شـرع مقدّس
اسلام، به منظور گشـودن راهی به سـوی تقرّب به خداوند و غرقه شدن در جلال و شـکوه و عظمت او، و در غایت درنـوردیدن همه ی مصـائب و سختی ها در راه عشـق به او است، در عـرفان تنها کتاب
راهنما و عظیم و برتر؛ قرآن حکیم است و پیشـوایان دین که آموزگـاران اصلی این کتاب الٰهی بوده اند با گفتـار و رفتـارِ انسانی ی خود توانسـته اند راه مسـتقیم دست یابی به معرفت و تقرّب را به سوی
انسان بگشـایند و مـآلاً هرکس می تواند به قدر وسـعت و توانِ خود عارف باشد. خلاصه ی تعریفِ عارف از دیدگاه حضرت امام صادق ع چنین است؛ « عارف از لحاظ تشخّصِ ظاهری و بدن با مردم است
ولی قلب او همیشـه با خداست، عـارف برای ودایـع الٰهی امین است و خزینـه است برای اسرار او، و معـدن است برای انـوار او، و راهنمای رحمت الٰهی است برای خلق، و مَرکب علوم و میزان فضل و
عدل الٰهی است، از مـردم و از مقاصـد و مطلوبهـای دنیوی و از دنیا بی نیاز است و مونسی جز پـروردگار ندارد. و گفتـار و اشاره و نفس کشیدن او به سبب او و برای او، و از او و با او میباشد. پس او در
جنّات و محیط قداست و پاک پروردگار قدوس حرکت و آمد و رفت میکند و پیوسته از لطائف فضل و کرم او توشه بر می گیرد. معرفت برای ایمان ریشه و پایه است و ایمان فرع و شاخهای از او است. »
ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ
ﭼﯿﺴﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﺎ ﭼﻨﺪﺗﺎﺳﺖ؟
.
.
زنده باد دوست گرامی
در ادامه فرمودید : ﺷﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻧﺴﺒﯽ ﺍﻧﺪ ، ﺑﻠﻪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ
ﭼﻪ ﮐﻪ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﻕ
ﻣﯿﺎﻥ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺼﺒﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺗﺮ ﻭ ﻣﻐﺰ
ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻓﺮﻕ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ
ﺩﺭﻣﯿﺎﺑﻨﺪ
ﻓﺮﻕ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺑﯽ ﻋﻘﻠﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺧﺮﺩ
ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻦ ﻓﺮﻕ ﻫﺎ ﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺩﺍﺭﺩ
دوست خردمند من ٬ اجازه بدید توضیح بدم که بله که هر چقدر سیستم عصبی ما پیچیده تر باشد این تفاوت هارو بهتر احساس میکنیم
فرق و درد و خوشی را بهتر میابد اما......
اما این درد و خوشی احساس هستند و گرنه خود پدیده ها تفاوتشون تنها در ماهیتشونه
وگرنه احساس ما معیارهای متغیر دارد در نتیجه احساسات هم متغیر خواهند بود و به این بستگی دارد که ما چه معیارهایی در سر داریم و آیا این دو پدیده که باهم در ماهیتشان متفاوت هستند در معیار های ما چه شکلی میشوند زشت میشوند یا زیبا
مگر معیارهای ما یکسان است ؟
دوست من چیز زشت و خوب وجود ندارد
مگر اینکه آزاد میاندیشم وجود داشته باشد و آزاد میاندیشم همان انسانی باشد که دارد سیستم عصبی پیشرفته است و قادر است آنچه را که میبیند درککند ذهن او در تکاپوی یا فتن ماهیت آن باشد و با چیزهایی که یادگرفته است و تا به امروز به آن ها مقید بوده است مقایسه کند در نتیجه عکس العمل او که همان احساسش باشد چنین است : چه زیباست ٬ چه زشت است٬ دور از انسانیت است٬ این مردانگی است ٬ او یک جنایتکار است و....