مادر
✔️ رمان مادر، که یکی از بهترین رمان های پرل باک به حساب آمده و از نظر ارزشمندی با آثار چارلز دیکنز مقایسه شده است، داستان زندگی یک زن رعیت بی نام و نشان در چین قبل از انقلاب را روایت می کند. همسر مضطرب و بی قرار این زن، بدون هیچ اخطار و اطلاع قبلی، او را ترک می گوید. زن که از تجربه ی این اتفاق، احساس حقارت می کند، مجبور است تا به تنهایی روی زمین کار کند، سه فرزندش را خودش بزرگ و تربیت کرده و از مادرشوهر سالخورده اش مراقبت و پرستاری کند. او برای حفظ آبرو در نظر همسایگان، تظاهر می کند که همسرش به مسافرت رفته و نامه هایی را از طرف او برای خودش می فرستد. فرزندان زن که با فقر، ناامیدی و گستره ای رو به رشد از دروغ به منظور حفظ آبرو احاطه شده بودند، تنها با حمایت ها و اراده ی شکست ناپذیر رمان مادرشان از آب و گل درآمده و وارد اجتماع می شوند. این رمان، داستانی فراموش نشدنی است درباره ی توانایی های یک زن و نقش خطیر رمان مادرها در زندگی فرزندان. رمان مادر، موفقیتی بزرگ برای یکی از چیره دست ترین نویسندگان قرن بیستم به حساب می آید.
بیشتر
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/04/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مادر
کی می نوته مادر باشه ؟ کسی که شبیه خودشه و هیچکس شبیه او نیست .
بچه دار شد تا مادر کسی شود، برای همه کسی شد
اما خودش بیکس ماند
به سلامتی همه مادرا ♥
.
مادرم اسپند را دود کن
و گهواره ی ارزوها را واژگون کن
گهواره خالی است برای چه کسی لالایی می خونی
کنار این دار گلیم تا کی می خواهی بمانی
این بنه چهل سال است که کور اجاق است
این بنه چهل سال است که داغ بر دل دارد
چهل سال است که نم نم بارانی نباریده است
چهل سال است که گرفتار تاریکی شده ایم
چهل سال است که گلیم ارزوها بر دار مانده است
چهل سال است که مادر نگران است
مادر جان گلیم ارزوها را پاره کن
و این ارزوها را دور بریز
شبی طولانی است گلیم سیاه را بباف
و گیسوانت را در این گلیم به کار ببند
تا گیسوانت سپید نشود صبح نخواهد امد
تا چشم ها پر از اشک نشود صبح نخواهد امد
مادرم عزیزم بزرگوارم
اشک هایم را با سر استینت پاک کن
به جوانان بگو اسب ها را پی کنند
مچ هایشان را داغ کنند و بر زخم هاشان نمک بپاشند
اگر می خواهند که باقی بمانند
باید تا صبح بیدار باشند
خلاصه و ترجمه است نه خود متن اصلی
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما…مادر ندارن …
به سلامتی همه مادرای دنیا
روز مادر مبارک
آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمان گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیخواهند او را یاری دهند؛
در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،
اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،
واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .
مادر خوبم، روزت مبارک!
“وقتی که ۴ سیب داشتیم و ما ۵ نفر بودیم
مادرم گفت:
“من سیب دوست ندارم”
(بوعلی سینا)
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است . . .
مادر روزت مبارک
فرستنده: ایران - تهران- آسایشگاه کهریزک- حاجیه سکینه ماسوله ای
محمدرضا خردمندان- داستان برتر جشنواره «هفت سین»
اگه نکته رو گرفتی لایک کن:(
خدایا هرکه هســــتم؛
هرچه هســـــتم؛
به یک لحــــــظه،
فدای مـــــــــــادرم کن!
تقدیم به آنهایی که مادرشون رو از دست داده اند:((:
آنقدر غمگینم
که غمم در وصف نمی گنجد
کاش
بودی و مایۀ تسکین می شد
دیدن روی تو ای مایۀ اندوه و غمم....
من که هر دفعه غمم را به تو میگفتم و بعد
دلم آرامش خود را می یافت
غم و اندوه تو را با چه کسی باید گفت؟
ای همه بود و نبود
چه کسی می داند که برایم تو شدی رمز وجود؟
ای کسی که همه آرامشم از بودن توست
آنقدر غمگینم
که غمم چون سیمان توی گلویم شده سفت
آن خدایی که تو را داد هم او بود،گرفت
چه دعاها کردم
شب تاریک زمانی که دلم پرپر شد
از خدا خواسته ام قلب تو پرپر نشود
چشم تو
هیچ کجا هیچ زمان تر نشود
ای کسی که شده ام در غمش این گونه تباه
آنقدر غمگینم
که غمم در وصف نمیگنجد آه....
تویی مادر ؟
اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت محمد جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت محمد جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ما هستن.. ازشون دریغ نکنیم!
مادر روزت مبارک