رسته‌ها
مادر
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 84 رای
نویسنده:
مترجم:
محمد قاضی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 84 رای
✔️ رمان مادر، که یکی از بهترین رمان های پرل باک به حساب آمده و از نظر ارزشمندی با آثار چارلز دیکنز مقایسه شده است، داستان زندگی یک زن رعیت بی نام و نشان در چین قبل از انقلاب را روایت می کند. همسر مضطرب و بی قرار این زن، بدون هیچ اخطار و اطلاع قبلی، او را ترک می گوید. زن که از تجربه ی این اتفاق، احساس حقارت می کند، مجبور است تا به تنهایی روی زمین کار کند، سه فرزندش را خودش بزرگ و تربیت کرده و از مادرشوهر سالخورده اش مراقبت و پرستاری کند. او برای حفظ آبرو در نظر همسایگان، تظاهر می کند که همسرش به مسافرت رفته و نامه هایی را از طرف او برای خودش می فرستد. فرزندان زن که با فقر، ناامیدی و گستره ای رو به رشد از دروغ به منظور حفظ آبرو احاطه شده بودند، تنها با حمایت ها و اراده ی شکست ناپذیر رمان مادرشان از آب و گل درآمده و وارد اجتماع می شوند. این رمان، داستانی فراموش نشدنی است درباره ی توانایی های یک زن و نقش خطیر رمان مادرها در زندگی فرزندان. رمان مادر، موفقیتی بزرگ برای یکی از چیره دست ترین نویسندگان قرن بیستم به حساب می آید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
275
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مادر

تعداد دیدگاه‌ها:
103
مادرها بزرگترین معجزه خلقتن
راستی دوستان هیچ می دونستین!!؟!؟
یک انسان تا 45 واحد درد را میتونه تحمل کنه و یک زن در هنگام زایمان 57 واحد درد را تحمل میکنه،یعنی چیزی شبیه به شکسته شدن همزمان 20 استخوان.:-(
نترس آدم ! ...
سیب را با عشق گاز بزن ...
که بهشت ِ بدون حوا جهنم است ...
"زن" سرزمین من...برای با تو بودن باید "مرد" بود...
روزت مبارک!
بیایید به افتخار مادران، این کتاب را به کمک هم به محبوبترین کتابناک تبدیل کنیم ...
همیشه می گفت : تو عرزه نداری درس بخونی! تو عرزه نداری فلان کار رو بکنی ! تو عرزه نداری...
من هم برای اینکه ثابت بکنم ، تمام سعی ام رو میکردم و آخر سرهم موفق می شدم
گر چه این حرفش خیلی ناراحتم می کرد اما بعد ها فهمیدم مادرم این حرفهارو می گفت تا منو تحریک بکنه
اون میدونست که من آدم لجبازی هستم و برای اینکه منو به هدفم برسونه تحریکم میکرد!
راحت بخواب ... شمع های روی مزار ، کمترین لطف تو رو هم جبران نمیکنه!
روزت مبارک
روز مادر تموم شد، خیلی خب دو روزه دیگه تمو میشه
خیلی از مادر حرف زدیم، از عشق مادر، از فداکاری هاش، از غم نبودش
چند وقته دیگه قراره این حرفا یادمون بره، یک روز، یک هفته، یک ماه یا یکسال دیگه
چطور می خوایم از مادرمون تشکر کنیم؟
با قفل کردن در اتاقمون؟
با گفتن اینکه تو کارام دخالت نکن؟
یا ..........
باید عوض بشیم، اینطوری فایده نداره
مادر برام دعا کن
دعا کن بهتر بشم
دعا کن بیشتر باهات صمیمی بشم
دعا کن.........
مادر برام دعا کن

بعضی وقتا دلم واسه مــامــانم میسوزه
وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم
و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما
برای مادرم...معجزه ترین اتفاق دنیا:x
می ترسم از این فاصله که سالها بین ما می افکند...
خواهر کوچکم را میبینم که مادر را سخت در آغوش گرفته و من این جا نشسته ام...
روز مادر مبارک
آسودگی از مِحَن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشۀ خویش
ورنه، غم خویشتن ندارد مادر

بله! از این حرفا، از این اشعار خیلی بلدیم. اما خب..
بچه ها منو ببخشید که اینو میگم. تو نوشته های امروز که حرف دلتون هست، اغلب فقط غم و گاهی حسرت حس می کنم. کاش کمی شادی هم درش بود. نمیدونم ...شاید هم فقط کپی پیست باشه و من ...
وقتی بچه بودم. اگه زمین می خوردم و زخمی می شدم، مامانم میگفت اگه من ببوسم خوب میشه! راست می گفت. همیشه آروم می شد..
کاش انقدر لجباز و مغرور نباشیم و به مادرمون اجازه بدیم جای زخمهامون رو ببوسه تا آروم بشیم..
باز باران با ترانه
دختری تنها زخانه
می رود همراه بابا
شاخه یاسی
جانمازی
هدیه یی از بهر مادر
می برد...
نزدیک قبری
زیر لب گوید به مادر
یادم آمد عصر کوچه
چهره ات..
با سر انگشت
لرزان
مینویسد بر مزارش
مادرم روزت مبارک
نامه یک مادر(یا پدر)سالخورده:
فرزند عزیزم
اگر بشقابی شکستم یا سوپم را ریختم،
اگر چند بار صدایم میکنی و دیر پاسخ می دهم،
اگر حرفهای خودم را شبیه یک ضبط صوت تکرار میکنم،
اگر بدنم بو میدهد و دیر به دیر به حمام میروم،
اگر بدخو می شوم،
مرا ببخش و از من عصبانی نباش!
بدان من پیر شده ام و بیناییم را از دست داده ام،
شنوایی ام ضعیف شده است،
اگر حرفهایم را تکرار میکنم به این خاطر است که محتاج توجه و محبتت هستم،
من بوی یک آدم پیر را می دهم و پیرها زود سرما میخورند و دیر خوب می شوند پس زیاد تمایلی به حمام رفتن ندارم،
مرا تحمل کن،من کسی را ندارم و همیشه تنها هستم....
یادت هست کوچک و ضعیف بودی و با تو با صبر و حوصله برخورد میکردم؟
من مدت زیادی زنده نخواهم ماند:((
میدانم که مشغله های کاری زیادی داری......
PDF
3 مگابایت
مادر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک