رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
دخمه
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 21 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 21 رای
✔️ «دخمه» داستان پیرمردی 64 ساله به نام «سیپریانو الگور» است که در دهکده ای نزدیک شهری بزرگ زندگی می کند. در این شهر مکانی وجود دارد بنام مجتمع مرکزی که خود شهری است بزرگ تر و مرموزتر. ساکنان بی‌شماری در این مجتمع زندگی می کنند که همه امکانات شهری و رفاهی برایشان فراهم است و آرزوی خیلی هاست که در این مجتمع زندگی کنند. مجتمعی که هر کسی اجازه سکونت در آن را ندارد و بوسیله نگهبانان بی‌شماری حفاظت و کنترل می شود.
سیپریانو سازنده ظروف سفالینی است که آنها را در کارگاه سفالگری اجدادیش درست می کند و با قراردادی که با مجتمع مرکزی دارد آنها را جهت فروش به ساکنان مجتمع به انبار آنجا می برد. از قضا شوهر تنها فرزند سیپریانو یکی از نگهبانان مجتمع مرکزی است و انتظار ترفیعی را می کشد که با آن بتواند برای زندگی به یکی از آپارتمان های کوچک مجتمع مرکزی نقل مکان کند. ترفیعی که داماد سیپریانو و دخترش برای آن لحظه شماری می کنند و خود سیپریانو در دل از آن بیزار است. همسر سیپریانو مدتی پیش درگذشته است و دخترش می خواهد سیپریانوی تنها و پیر را با خود به مجتمع مرکزی ببرد.
زندگی سیپریانو زمانی به هم می ریزد که مسئولین مجتمع مرکزی با به هم زدن یکطرفه قرار داد دیگر حاضر به خرید سفال هایش نیستند و او مجبور است تنها کاری را هم که در این دنیا برایش باقیمانده بود متوقف کند. از سوی دیگر دامادش در آستانه گرفتن ترفیع قرار می گیرد و سیپریانو مجبور است همراه آنها به مجتمع مرکزی نقل مکان کند که اگر تا این زمان, تنها از آن خوشش نمی آمد, اکنون برای اینکه از آنجا متنفر هم باشد دلیل دارد.
اینجاست که داستان ساده زندگی روزمره و یکنواخت سیپریانوی سفال فروش به دغدغه های بیشمار پیرمردی تنها و ناامید تبدیل می شود که نمی داند جدال اصلی اش بیشتر با خودش و خاطرات گذشته اش است و یا با دختر و دامادش و زندگی آینده اش در مجتمع مرکزی .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
siavash1350
siavash1350
1390/02/24

کتاب‌های مرتبط

Compass Rose
Compass Rose
0 امتیاز
از 0 رای
Tracer
Tracer
0 امتیاز
از 0 رای
چطوری سرهنگ؟
چطوری سرهنگ؟
4 امتیاز
از 20 رای
آقا مهدی
آقا مهدی
4.5 امتیاز
از 13 رای
یک مرد، یک خرس
یک مرد، یک خرس
4.3 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دخمه

تعداد دیدگاه‌ها:
21
یادش بخیر
۱۰ سال قبل رها مسافر شماره ۱۷ از من دعوت کرد تا به گروه خوانندگان این کتاب بپیوندم، یادم هست گفتم رها جان دارم خودم را برای کنکور ارشد آماده می کنم و چون سرِ کار هم میروم وقتم برای مطالعه کمتر شده اما بعد تصمیم گرفتم در اوقات استراحت دخمه را بخوانم ، و چنان شد...
حالا بعد از ۱۰ سال هنوز با مدرک کارشناسی هستم و جریان زندگی به گونه ای شد که نتوانم تحصیلات آکادمیک را ادامه دهم...
هنوز هم به کتابناک بعنوان دوران خوش و تاثیرگذار جوانی‌م می نگرم، حتی خدا خواست و همسرم هم از جمع همین کتابناکی ها شد...
حیف آن دوران خوش کتابناک که به سر آمد.
یادش بخیر چه دورانی پر فراز و نشیبی بود این کتابناک ..
خیلی دوست دارم دوباره این کتاب بخونم و ای کاش از دوستان کسی پیدا می شد تا اگر فایل پی دی اف رمان دخمه رو داره، برامون بفرسته تا دوباره بخونمش.
_ ...روح حیوان که منطقی ترین روح موجود در دنیاست،هرچند بسیاری از مردم با این حرف مخالفند،چنین نتیجه گرفت که برای زندگی کردن انسان ها،یک بار به دنیا آمدن کافی نیست...
_...بعضی مواقع فکر می کنم کاش نمی دانستیم چه کسی هستیم،مثل انکونترادو.
بله،فکر می کنم یک سگ در مورد صاحبش خیلی بیشتر از خودش می داند.این حیوان حتی در آینه هم نمی تواند خودش را تشخیص بدهد.
شاید در آینه،صاحبش را می بیند،نه خودش را...
در چند جایی می توان مفهوم "قدرت" را در اندیشه های خود نویسنده جسجو کرد و فهمید که چه نگاه و نظری نسبت به خود قدرت دارد.
در جای که برخورد نگهبان با پیرمرد ،در جای که به یونیفرم اشاره کرده است ویا برخورد معاون با پیرمرد ..
این کتاب بقدر نکته بینی و ریزی بینی ولذت بخش است که اگر بخواهیم اشاره بکنیم حداقل شش ماه طول بکشه تا بررسی و نقدش تمام بشود.
عدد شمرده می شود،عدد نفوذ میکند و تاثیر می گذارد این یک موضوع روانشناسی.
میگویند مشاهده مناظر، همراه با حالات روحی است. یعنی انسان، منظره بیرون را با چشم درون می بیند.
بعد از صحبتهایمان در گورستان فکر کردم تفاوت زیادی بین اجسام و انسانها وجود ندارد.
انگار قانونی در جهان حیوانات وجود دارد که می گوید: ((هر جا سگی باشد،سگ دیگری نمی تواندمتعلق به آنجا باشد.))
.
.
.
البته ادامه دارد .....;-):-)
[quote='mosafer 17']2- با این تفاسیر به جستجوی نام کتاب و ترجمه آن به فارسی ,وآنچه در دیباچه کتاب آمده و نیز جمله ابتدایی کتاب از افلاطون مرا به عالم مثل فرستاد
به یکباره قضیه برایم روشن شد شخصیت های داستان محو شدند به جستجوی نویسنده در لابلای کلمات گشتم مردی که قالب داستان را بهترین روش برای ابراز عقیده فلسفی اش می بیند و کتاب برایم دلنشین شد :
در این داستان ما شش شخصیت داریم
1-سیپریانو آلگور – مردی 64 ساله که شغل اصلی اش کوزه گری است 2-مارسیال گاجو : مردی که هنوز 30 سال ندارد و داماد آلگور است 3-مارتا :دختر آلگور و همسر مارسیال که لقبش ایساسکا می باشد4-ایسارا استودیاسا 5-پدر و مادر مارسیال :افرادی که نه فرزند نه راوی و نه شخص نویسنده علاقه ای به حضورشان ندارند اما حضورشان غیر قابل انکار است .به طوری که می بینیم حتی یک دیالوگ مستقیم از این دو نداریم اما حضورشان و بودنشان با تاکید خاص نویسنده تا لحظه آخر گریبان گیر داستان است
6-مامور خرید مجتمع مرکزی
و شش عروسک که قرار است ساخته بشوند این قسمت از کتاب را دوست دارم لذا عین جملات را می نویسم
-...از الهامات پیامبرانه در زندگی پدرت صحبت نکن او ترجیع می دهد هر روز را در همان روز بشناسد ،خوب یا بد عاقبت روز آخری هم خواهد بود . [/quote]
به نظر من
سگ شخصیت هفتم داستان پیامها و مفاهیمی را می رساند بدون هیچ توجهی که ما را شاید بخواهد جلب خودش بکند "یعنی رفتارها و حرکات یک سگ معمولی را در طول حیات خود را که داردبیان میکند".
زمانیکه به شخصیت عروسکها رسیدم شخصیتشان برای بنده بیش از حد جذاب بود. خود عروسکها نشانه و نمادهای هستند.
"دلقک ،اسکیمو، امور چینی،مرد لخت،زن لخت، پرستار" وقتی در مورد آنها صحبت میکنند خیلی زود متوجه این میشویم که درباره شخصیتهای واقعی که دارند صحبت میکنند."به نظر خود نویسنده درباه اندیشه و زندگی آنها در دو سه وکلمه توانسته است بیان بکند .

3- در صفحه 340 می خوانیم که اجساد درون دخمه متعلق به سه زن و سه مرد هستند که نشسته و به دست وپای آنها زنجیری است و پیرمرد در مدت 30 دقیقه برای دخترش توضیح می دهد که آن شش نفر ما هستیم و یا شاید تمام افراد دنیا و دخترش هم می پذیرد و تاکید می کند
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%85%D8%AB%DB%8C%D9%84_%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86
در این جا من یک شبیه سازی کردم .و هر کدام از عروسک ها را به سبب اینکه توسط اعداد به شخصیت ها گره خورده بود با علامت = شبیه سازی کردم اما گمانم در پخش جنسیت به عروسک ها موفق نبوده ام
در متن نکاتی چون حضور سگ و نحوه نامگذاری او و البته بانوی بیوه و لقبی که می پذیرد و نیز طرح جلد که با آنکه مجسمه است اما بال دارد و شبیه هیچ یک از کارکتر های ما نیست جای بررسی دارد که امیدوارم دوستی مشتاق به آنها بپردازد
این دیدگاه کاملا شخصی و بسیار مشتاق بررسی است
رها _ مسافر شماره 17
2- با این تفاسیر به جستجوی نام کتاب و ترجمه آن به فارسی ,وآنچه در دیباچه کتاب آمده و نیز جمله ابتدایی کتاب از افلاطون مرا به عالم مثل فرستاد
به یکباره قضیه برایم روشن شد شخصیت های داستان محو شدند به جستجوی نویسنده در لابلای کلمات گشتم مردی که قالب داستان را بهترین روش برای ابراز عقیده فلسفی اش می بیند و کتاب برایم دلنشین شد :
در این داستان ما شش شخصیت داریم
1-سیپریانو آلگور – مردی 64 ساله که شغل اصلی اش کوزه گری است 2-مارسیال گاجو : مردی که هنوز 30 سال ندارد و داماد آلگور است 3-مارتا :دختر آلگور و همسر مارسیال که لقبش ایساسکا می باشد4-ایسارا استودیاسا 5-پدر و مادر مارسیال :افرادی که نه فرزند نه راوی و نه شخص نویسنده علاقه ای به حضورشان ندارند اما حضورشان غیر قابل انکار است .به طوری که می بینیم حتی یک دیالوگ مستقیم از این دو نداریم اما حضورشان و بودنشان با تاکید خاص نویسنده تا لحظه آخر گریبان گیر داستان است
6-مامور خرید مجتمع مرکزی
و شش عروسک که قرار است ساخته بشوند این قسمت از کتاب را دوست دارم لذا عین جملات را می نویسم
-...از الهامات پیامبرانه در زندگی پدرت صحبت نکن او ترجیع می دهد هر روز را در همان روز بشناسد ،خوب یا بد عاقبت روز آخری هم خواهد بود .
-مرا غمگین نکن ،پدر
-نه دخترم
-خوب ،بیا در مورد چیزهای جدی حرف بزنیم
-بسیار خوب در چه موردی
-عروسک هایمان را انتخاب کنیم
-...بسیار خوب .شروع کنیم .یکی من انتخاب می کنم و یکی تو تا به شش برسیم ولی یادت باشد آسانی کار و سلیقه مردم را در نظر بگیر .
-چشم پدر لطفا شروع کنید
-پدر گفت : دلقک = سیپریانو آلگور
-دختر گفت : پرستار= مارتا
-پدر گفت اسکیمو : ایسارا استودیاسا
-دختر گفت : مامور چینی = مامور خرید مجتمع مرکزی
-پدر گفت : مرد لخت = پدر مارسیال گاجو
-نه نه نمی شود قبول نمی کنند
-چرا؟
-به همین دلیل که لخت است
-خوب ، زن لخت
-این بدتر است
-ولی او خودش را پوشانده
- پوشاندن به این طریق از لختی بدتر است .از میزان اندک اطلاعلت شما در این مورد متعجبم
-من زندگی کرده ام ، نگاه کردم ،خواندم ،احساس کردم.
-مگر با خواندن چه می شود ؟
-با خواندن تقریبا همه چیزرا می فهمی
-من هم می خوانم.
-ولی یک نوع خواندن در همه موارد ،مناسب نیست ،بلکه هر کدام نیاز به نوع خاصی از خواندن دارد .عده ای حتی یک عمر می خوانند ولی هرگز از حد یک متن فراتر نمیروند .آنها به صفحه می چسبند و نمی دانند که کلمات همچون سنگ های بستر رودخانه برای رفتن به آن طرف رودخانه هستند .برای ما مهم رفتن به آن طرف رودخانه است .خوب برگردیم به ششمین عروسک مرد لخت ، نمی شود
در این جا خطایی صورت می گیرد که چون متن کتاب را به زبان اصلی ندارم و موفق به خواندن اثر به ترجمه دیگر نشده ام نمی دانم گناه را به گردن نویسنده یا متررجم بگذارم آخر مرد لخت و زن لخت در سطور قبلی به شمار آمده اند
-....خوب مرتاض .
اشکال مرتاضان این است که معمولا مثل نویسندگان و کوزه گرها نشسته اند .مرتاضی که ایستاده باشد با بقیه مردم فرقی ندارد و اگر بنشیند از بقیه کوچکتر است .
-.....خوب مرد آشوری ریشدار = مارسیال گاجو
-بسیار خوب آسان هم هست
1- در تمام طول داستان احساسم چنین بود شخصی که بلند بلند هذیان می گوید و در جستجوی کلماتی است که رویایش را بهتر به نمایش بگذارد .چنانچه در دیدگاهی پیش از این نوشته بودم که حضور نویسنده چیزی ورای راوی و یا دانای کل است وی حضوری مستمر شخصی و بی نهایت خارج از داستان را بر خواننده تحمیل می کند .تحمل این فضا تقریبا برایم غیر قابل تحمل بود لذا بر آن شدم کتاب را برگ برگ کنم ( البته در ذهن ) و شبیه قطعات پازل دوباره بسازم
ابتدا به نویسنده ای برخورد می کنم که پیشتر با کوری شناخته بودمش و آشنایی ام با او درهمین حد ابتدایی متوقف شد لذا در جستجوی وی در دنیای مجاز پرداختم
"""منحصربه‌فردترین ویژگی آثار ساراماگو عدم کاربرد نشانگان سجاوندی به صورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر می‌کند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می‌کند و از سایر علامات که مثلاً جمله سئوالی را مشخص می‌کند یا آن را در گیومه می‌گذارد و... مطلقاً می‌پرهیزد. گفتگوهای شخصیت‌های داستان را پشت سرهم می‌نویسد و مشخص نمی‌کند که کدام جمله را چه کسی گفته و به ندرت یک پاراگراف را تمام می‌کند.
اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار داده وآثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه می‌کنند اما او خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تأثیر پذیری خود را بیشتر از گوگول و سروانتس می‌داند.
ساراماگو گاه در دل داستان‌های خود از جملات طعنه آمیزی استفاده می‌کند که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و غالباً تاریخی داستان خود به واقعیت‌های جامعه امروز معطوف می‌کند. نوک پیکان کنایه‌های ساراماگو معمولاً مقدسات مذهبی، حکومتهای خودکامه و نابرابری‌های اجتماعی است. رویکرد ساراماگو علیه مذهب آنچنان در رمان‌ها و مقالات او آشکار است که وزیر کشور پرتغال در سال ۱۹۹۲ در پی انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح نام او را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد و این کتاب را توهینی به جامعه کاتولیک پرتغال خواند، ساراماگو پس از آن به همراه همسر اسپانیایی‌اش به تبعیدی خودخواسته به لانساروت جزیره‌ای آتشفشانی در جزایر قناری در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید.
علی رغم تمام انتقاداتی که از نگرش بدبینانه ساراماگو به دنیا می‌شود، تعجب آور است که آثار او چه در سطح عامه مردم و چه در میان نویسندگان و خوانندگان حرفه‌ای ایرانی مورد اقبال زیادی واقع شده‌است. شهرت ساراماگو در ایران با ترجمه فارسی کتاب کوری در سال ۱۳۷۸ آغاز شد، تاکنون سه ترجمه مختلف از کوری صورت گرفته است.
ساراماگو به همراه ژان مورو عضو هیئت داوران پنجاه و چهارمین دورهٔ جشنواره بین‌المللی فیلم سن سباستین بود"
عبارات داخل گیومه برگرفته از دانش نامه آزاد ویکی پدیا می باشد.
سخنی با همراهان
با سلام و سپاس و قدر دانی از همراهی شما عزیزان در خواندن گروهی کتاب
از آنجا که همراهان فراتر از انتظارم محدود به افراد دعوت شده از قبل نیست ( ناگفته نماند که این موضوع مرا شگفت زده ،خوشحال و بسیار بسیار به نتیجه خوشبین ساخته ) زمان خوانش کتاب دخمه را یک هفته تمدید و در همین اینجا ضمن خوشامد گویی به تمامی عزیزان مطالبی را به اطلاع می رسانم :
1-انتخاب کتاب ها به صورت هفتگی و با در نظر گرفتن پیشنهاد تک تک اعضا و توسط بنده به اطلاع سروران همراه خواهد رسید
2-گذاشتن دیدگاه از همان لحظه انتخاب آزاد و تا اعلام کتاب بعدی امکان پذیروتوسط دوستان همراه قابل نقد و بررسی است
3-از آنجا که هدف این گروه ایجاد یک تیم کتاب خوان حرفه ای است ابدا به حاشیه های احتمالی بها داده نخواهد شد و از آنجا که این تیم کتاب خوان همه به یک اندازه سهم داریم همگی بایستی از بیراهه رفتن جلوگیری کنیم وبه هرکلامی خارج از موضوع تنها در صفحه های شخصی بپردازیم (شخصا هیچ گونه کامنت حاشیه ساز و جنجالی را نخواهم دید و تنها در صفحه مسافر 17 انتقادها پیشنهاد ها تشکر و...احتمالی را که خطاب به رهاست دنبال و تنها در صفحه همان شخص پاسخ خواهم داد .و امید دارم تمامی شما فرهیختگان در این مورد با من موافق ، پیشگام و یا همگام باشید.)
4-پذیرش همراهان در هر زمانی و بی هیچ شرطی صورت می گیرد اما از آنجا که تمامی اعضا سایت می توانند آزادانه نظر خود را در هر کتاب که مایل هستند اعلام کنند و تنها از طریق اعلان حضور شناخت همراهان برای ما امکان پذیر است از تمامی دوستان خواهش می کنم اگر مایل به همراهی هستند تنها با گذاشتن پیامی در صفحه مسافر 17 حضورشان را اعلام و محفل مان را رونق بخشند.
5-برای شروع ما ادبیات داستانی (رمان) را برگزیده ایم از شما خواشمندیم در ارائه کتاب پیشنهادی این موضوع را در نظر داشته باشید .
رها مسافر شماره 17
دخمه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک