دخمه
نویسنده:
ژوزه ساراماگو
مترجم:
کیومرث پارسای
امتیاز دهید
✔️ «دخمه» داستان پیرمردی 64 ساله به نام «سیپریانو الگور» است که در دهکده ای نزدیک شهری بزرگ زندگی می کند. در این شهر مکانی وجود دارد بنام مجتمع مرکزی که خود شهری است بزرگ تر و مرموزتر. ساکنان بیشماری در این مجتمع زندگی می کنند که همه امکانات شهری و رفاهی برایشان فراهم است و آرزوی خیلی هاست که در این مجتمع زندگی کنند. مجتمعی که هر کسی اجازه سکونت در آن را ندارد و بوسیله نگهبانان بیشماری حفاظت و کنترل می شود.
سیپریانو سازنده ظروف سفالینی است که آنها را در کارگاه سفالگری اجدادیش درست می کند و با قراردادی که با مجتمع مرکزی دارد آنها را جهت فروش به ساکنان مجتمع به انبار آنجا می برد. از قضا شوهر تنها فرزند سیپریانو یکی از نگهبانان مجتمع مرکزی است و انتظار ترفیعی را می کشد که با آن بتواند برای زندگی به یکی از آپارتمان های کوچک مجتمع مرکزی نقل مکان کند. ترفیعی که داماد سیپریانو و دخترش برای آن لحظه شماری می کنند و خود سیپریانو در دل از آن بیزار است. همسر سیپریانو مدتی پیش درگذشته است و دخترش می خواهد سیپریانوی تنها و پیر را با خود به مجتمع مرکزی ببرد.
زندگی سیپریانو زمانی به هم می ریزد که مسئولین مجتمع مرکزی با به هم زدن یکطرفه قرار داد دیگر حاضر به خرید سفال هایش نیستند و او مجبور است تنها کاری را هم که در این دنیا برایش باقیمانده بود متوقف کند. از سوی دیگر دامادش در آستانه گرفتن ترفیع قرار می گیرد و سیپریانو مجبور است همراه آنها به مجتمع مرکزی نقل مکان کند که اگر تا این زمان, تنها از آن خوشش نمی آمد, اکنون برای اینکه از آنجا متنفر هم باشد دلیل دارد.
اینجاست که داستان ساده زندگی روزمره و یکنواخت سیپریانوی سفال فروش به دغدغه های بیشمار پیرمردی تنها و ناامید تبدیل می شود که نمی داند جدال اصلی اش بیشتر با خودش و خاطرات گذشته اش است و یا با دختر و دامادش و زندگی آینده اش در مجتمع مرکزی .
بیشتر
سیپریانو سازنده ظروف سفالینی است که آنها را در کارگاه سفالگری اجدادیش درست می کند و با قراردادی که با مجتمع مرکزی دارد آنها را جهت فروش به ساکنان مجتمع به انبار آنجا می برد. از قضا شوهر تنها فرزند سیپریانو یکی از نگهبانان مجتمع مرکزی است و انتظار ترفیعی را می کشد که با آن بتواند برای زندگی به یکی از آپارتمان های کوچک مجتمع مرکزی نقل مکان کند. ترفیعی که داماد سیپریانو و دخترش برای آن لحظه شماری می کنند و خود سیپریانو در دل از آن بیزار است. همسر سیپریانو مدتی پیش درگذشته است و دخترش می خواهد سیپریانوی تنها و پیر را با خود به مجتمع مرکزی ببرد.
زندگی سیپریانو زمانی به هم می ریزد که مسئولین مجتمع مرکزی با به هم زدن یکطرفه قرار داد دیگر حاضر به خرید سفال هایش نیستند و او مجبور است تنها کاری را هم که در این دنیا برایش باقیمانده بود متوقف کند. از سوی دیگر دامادش در آستانه گرفتن ترفیع قرار می گیرد و سیپریانو مجبور است همراه آنها به مجتمع مرکزی نقل مکان کند که اگر تا این زمان, تنها از آن خوشش نمی آمد, اکنون برای اینکه از آنجا متنفر هم باشد دلیل دارد.
اینجاست که داستان ساده زندگی روزمره و یکنواخت سیپریانوی سفال فروش به دغدغه های بیشمار پیرمردی تنها و ناامید تبدیل می شود که نمی داند جدال اصلی اش بیشتر با خودش و خاطرات گذشته اش است و یا با دختر و دامادش و زندگی آینده اش در مجتمع مرکزی .
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دخمه
با سلام
ژوزه ساراماگو ، نویسنده ای است که از زبان قهرمانان داستان ، جامعه ای خشن و سوداگر را به نقد می کشد و پوسیدگی مناسباتی را بر ملا می سازد که آدم ها را چون کالایی مصرفی دور می ریزند، داستان هایش عمیقا اجتماعی و فلسفی و روان کاوانه هستند...
دخمه ، داستان کاسبی خرده پا به نام سیپریانو است که زمانی کالایش خریدار داشته اما اکنون او محکوم به مرگ است، بیکار است اما ناامیدی را از خود می راند . وی ناگزیر می شود به همراه دختر و دامادش از روستا و کارگاه سفال سازی خود دست بردارد و به همراه دختر و دامادش به مجتمع مرکزی ( نماد ماشینیزم و نگاه ابزاری به انسان ) برود اما در آن جا ذهن جستجوگرش به گشت و گذار می پردازد و سر از ماجرایی هولناک در می آورد : مشاهده جسدهایی در دخمه در طبقات زیرین مجتمع .....
چند عنصر در داستان دخمه وجود دارد که بسیار حائز اهمیت است
- انتخاب نام دخمه برای عنوان کتاب :
آیا دخمه نامی است که نویسنده برای مجتمع مرکزی برگزیده است یا یا نامی برای کل آن چه از روزمرگی بر سیپریانو تحمیل شده است ؟
- شکوه و عظمت انسانی که به نیروی عشق بارور می شود ، این عشق ایسارا مادروگا است که او را از دخمه به هوای آزاد می کشاند.
- عصیان و سرکشی سیپریانو علیه مقرراتی که از انسان می خواهد مطابق آن ها زندگی کند و اصرار دارد که همه چیز را در هاله ای مقدس جلوه دهد ، اما پیرمرد چیزهای لذت انگیزی دیده است که آزادی و رهایی را از دخمه منجر می شود.
- رفتن سیپریانو از مجتمع را نباید منحصر به رهایی از یک مجتمعی دانست که به انسان دید ابزاری دارد بلکه رهایی اش را باید از دخمه زندگی پر از ناامیدی دانست که روح انسان را به هرز می برد.
انسان در دو موضع به یقین می رسد یکی در امیدی محض و سرشار و دیگری در ناامیدی مطلق است. مرحوم شریعتی در جایی از کویر می گوید : مانند انسانی که در جزیره ای متروک ایستاده و می داند که هرگز کشتی ای برای کمک و نجات او نخواهد آمد ، این جاست که این ناامیدی محض به یقینی سرشار بدل می گردد و آرامشی را به همراه می اورد . در دخمه ، سیپریانو بعد از آزمودن تجربه های مختلف برای کار ، وقتی درمی یابد که هیچ راهی برای او نمانده است به یکباره احساس سبکی می کند و به این یقین می رسد که راه نجات ، کوچ به سرزمینی دیگر است اگر چه نامعلوم ، اگر چه پر مخاطره ، او تصمیمی می گیرد که تا وقتی امید کوچکی هنوز به رونق کارش داشت در مخیله اش نمی گنجید اما وقتی همه درهای زندگی را به روی خود بسته می بیند ، یقین رفتن و نماندن او را دربرمی گیرد
- وجود جسدهایی در دخمه که گویی هزاران سال است مدفون شده اند و بیانگر سرنوشت محتوم انسان و تنهایی او در دوره حاکمیت ابزار بر انسان است
- دخمه بیانگر این پیام است که از روبرو شدن با انتخاب های تازه و بکر نترسیم . وای بر کسانی که از ترس نگرانی های احتمالی آینده ، جرات انتخاب را از دست می دهند و همچنان در دخمه های از پیش تعریف شده گذشته ای بنا شده بر عادت زندگی می کنند و شهامت باز کردن پنجره ای رو به چشم اندازی نو در پهنه زندگی را ندارند.
پ. ن : به پیشنهاد دوستی فرزانه ، قرار بر این شد که باب تازه ای بر نقد کتاب دخمه گشوده شود . امید که مورد استقبال اهل تفکر و اندیشه قرار گیرد.
با سپاس ( گیلدخت )