نمیدانم ها
نویسنده:
حسین پناهی
امتیاز دهید
- : از تو میترسم . واهمه دارم . خیلی!
سینه به سینه اش میشوم ..
پا پس میکشد...
- : چرا...!؟
- : نمیدانم!
به چشمانش زل میزنم ..
- : به همین سادگی..! نمیدانم!.. یعنی چه!!
سرش را پایین می اندازد و دکمه پیراهنش را سفت میکند..
- : تو که خوب میدانی.. تمام روز و روزگارم را همین نمیدانم ها پر کرده است...
بیشتر
سینه به سینه اش میشوم ..
پا پس میکشد...
- : چرا...!؟
- : نمیدانم!
به چشمانش زل میزنم ..
- : به همین سادگی..! نمیدانم!.. یعنی چه!!
سرش را پایین می اندازد و دکمه پیراهنش را سفت میکند..
- : تو که خوب میدانی.. تمام روز و روزگارم را همین نمیدانم ها پر کرده است...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نمیدانم ها
به آنچه ایمان دارید عمل کنید نه آنچه دیگران میخواهند ایمان داشته باشید................
کسی میدونه یعنی چی؟[/quote]
خب اینجور جملات معنای واحد ندارند و هرکس برداشتی داره
به نظر من هستی یافتن و زمینی شدن رو نشانه رفته
در اینجانویسنده از اینکه پا روی زمین خاکی گذاشته و از دنیای روح جدا شده می ناله . . .
تا حالا هر کتابی خواستم بوده.............سپاسگزارم
کسی میدونه یعنی چی؟