نمی دانم ها
نویسنده:
حسین پناهی
امتیاز دهید
بخشی از شعر "سلام":
حس های نهفته در پشت هر سلام
به شعر شاعران چندان ربطی ندارد!
آنان چاقو می سازند
برای تراش چوبی،
یا قاچ قاچ خربزه در سفر
شما مختارید که برای لوله کردن رودههای هم
از آن استفاده کنید!
پیروزمندانه سیگارش را روشن میکند و چشمان را تنگ
اما آنان دست بردار نیستند!
هی! درد دزدان گند جوراب!
هی! مورچه های عینکی!
چشم تنگ کردنتان کرشمهی شماست،
برای بیوه دخترهای رنگ پریدهی رمانتیک!
پریهای پرپنبهیی شعر فردای شما!
زبانتان مار را از لانه بیرون میکشد!
عمودیها و افقیهاتان بیحکمت نیست!
اگر سلام را نمیخواستید،
ما مجبور به تکرار این همه حقارت نمیشدیم!...
بیشتر
حس های نهفته در پشت هر سلام
به شعر شاعران چندان ربطی ندارد!
آنان چاقو می سازند
برای تراش چوبی،
یا قاچ قاچ خربزه در سفر
شما مختارید که برای لوله کردن رودههای هم
از آن استفاده کنید!
پیروزمندانه سیگارش را روشن میکند و چشمان را تنگ
اما آنان دست بردار نیستند!
هی! درد دزدان گند جوراب!
هی! مورچه های عینکی!
چشم تنگ کردنتان کرشمهی شماست،
برای بیوه دخترهای رنگ پریدهی رمانتیک!
پریهای پرپنبهیی شعر فردای شما!
زبانتان مار را از لانه بیرون میکشد!
عمودیها و افقیهاتان بیحکمت نیست!
اگر سلام را نمیخواستید،
ما مجبور به تکرار این همه حقارت نمیشدیم!...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نمی دانم ها
امام گمنام
جز یک هیچ بزرگ هیچی نیست.
امام حسین پناهی
باید سر به بیابانها گذاشت!
خاطره عطر کسی است
که نمیدانیم کیست ..
می آید یا رفته است ؟...
فقط "شر" و "آفت" می بینی !
وقتی کسی اندازت نیست
دست به اندازه خودت نزن ....
به سیاهی چشمانم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سپیدی چشمانم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمان من نگاه کن
چشم اگر بربندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت