رسته‌ها
قرآن کلام آفریدگار است
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 124 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 124 رای
.
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مى‏خواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمى‏گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
114
آپلود شده توسط:
mohammadali123
mohammadali123
1390/01/26

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قرآن کلام آفریدگار است

تعداد دیدگاه‌ها:
1729

دوستان اشتباه نکنید
مادّه یکی از چهار اجزای ماهیت هست
ماهیت چهار جزء دارد که نباید آن ها را ماده به حساب بیارویم
1 ماده
2 انرژی
3 پاد ماده (مادهء تاریک)
4 پاد انرژی (انرژی تاریک)
اصالتِ چهار عنصر در حقیقت از اینجا آمده
البته این چهارتا تواناییِ تبدیل شدن به ماهیتِ یکدیگر را دارند .. اما موجودیتِ فیزیک یک موجودیتِ ثابت ست
این یعنی :
اگر خدا موجودی ست که وجود داشته و بقیهء موجودات را به وجود آورده!! پس بر طبقِ قانونِ موجودیت .. باید موجودِ دیگری هم مثلِ خدا بتواند وجود داشته باشد
یعنی :
اگر خدا انسان را بر طبقِ فیزیک و ریاضی خلق کرده .. و خودش بر طبقِ همین فیزیک و ریاضی وجود دارد !! پس بایستی یکی دیگر یا چند تا دیگر هم مثلِ خدا وجود داشته باشند
پس اصلِ منفرد بودنِ خدا قابلِ پذیرش نیست
اگر خدا را بتوان توصیف کرد .. خدا در چارچوبِ توصیف گنجانده میشود و این خودش با صفتِ بی نقص بودنِ خدا .. تناقض دارد

دوست گرامی
ماهیتی که شما از ان می گویید مربوط به علم فیزیک است .
منظور من از ماده ان چیزی است که به ذهن (یا روح) وابسته نیست .
ماده ی من همان ماده ی فلسفه ی قرن 18 است .
البته بهتر بود من از واژه ی دیگری استفاده می کردم .

1- چرا باید قوانین فیزیک و جود داشته باشند؟ و همه یکسان باشد؟ آیا کسی آنها را وضع نکرده؟
2

1- هیچ قانونی وجود ندارد . تمام قوانین علمی وسایلی هستند برای درک جهان . مثلا خود علیت وجو ندارد بلکه علیت وسیله ای است برای درک جهان
زندگی می کنی؟؟ آخرش که چی؟؟
این پوچگرایی ریشه در خداناباوری و بیهوده پنداشتن جهان داره.

زندگی در بهشت هم بی هدف است (!)
چرا همه موجودات طبیعی بی عیب و نقص هستند؟
چرا ما نیازهای مادی ما خارج از دسترس ما نیستند؟
آیا در پشت همه چیز هوشی نیست که هستی را هدایت میکند؟

جواب تمامشان در تکامل است .
در ضمن
100 نفر را در یک چهاردیواری به مدت چند ساعت محصور کردذه و از رفتار آنها فیلم میگیریم
نتیجه اینه که هر کسی رفتار دلخواه خودش را انجام میدهد و حرکت و ایستادن افراد تابع قانون خاصی نیست.
ولی اگر شخصی (فرمانده نظامی) 100 نفر نظامی آموزش دیده را در این مکان کنترل کند تمام حرکات و رفتار این افراد تابع نظمی میشود که در مقایسه با گروه قبلی بسیار ملموس است.

زیرا این افراد شعور دارند تابع شعورشان رفتار می کنند اما ماده شعور ندارد تابع ضرورت و امکان رفتار می کند .
وقتی نیوتن جاذبه را کشف کرد و وقتی که انسان به فضا رفت و در سفینه اش شناور شد فهمید که سقوط اجسام نتیجه کشش متقابل بین اجسام است.در حالی که قبل از آن مردم بر این تصور بودند که هر چیزی باید روی زمین بیافتد! حتی ماه و خورشید.
حال اگر کسی از جایی که نظم جهان را ندارد میامد براحتی میتوانست وجود خالق را درک کند.
همانطور که کشش زمین و افتادن اجسام برای ما امری بدیهی و عادی جلوه میکند نظم جهان به دلیل دائمی بودن و استمرار عادی جلوه میکند.
و در قیامت این نظم به هم خواهد خورد.

شما تنها شک گرایی را پرورش می دهید . از نظر من بسیار عالی است اما برای ادیان زیاد خوب نیست چرا که اگر کسی بتواند به احساساتش شک کند به خدایی هم که احساسش نکرده شک خواهد کرد

امروزه دانشمندان به مسطح بودن جهان پی برده اند:
جهانی شبیه به یک صفحه کاغذ: "Like a sheet of paper"
http://map.gsfc.nasa.gov/media/030639/030639_2_320.jpg
The amount of dark matter and energy in the universe plays a crucial role in determining the geometry of space. The density of matter and energy plays a crucial role in determining the geometry of space. If the universe is less than the critical density, then space is open and negatively curved like the surface of a saddle. If the density exactly equals the critical density, then space is flat like a sheet of paper. If the density is greater than critical density, then space is closed and positively curved like the surface of a sphere. The Inflationary Theory, an extension of the Big Bang theory, predicts that density is very close to the critical density, producing a flat universe, *like a sheet of *paper
از نظر قرآن کریم جهان پایانی دارد و پایان یافتنش نیز به ‌همان ‌صورتی ‌است که خداوند آن را آفریده ‌است. یعنی شیوه همان است ولی به صورت عکس عمل می‌شود. شیوه‌ای را که قرآن کریم در این مورد ضمن آوردن مثالی بیان‌کرده، هنوز به ذهن هیچ دانشمندی نیامده و قدرت علمی و تخیلی آنان تاکنون به این قله رفیع نرسیده‌است. همچنین امروزه دانشمندان، به مسطح بودن جهان(flat universe) پی برده اند و تعبیر قرآن مبنی بر برچیدن آسمانها همچون طومار و نامه، خود جنبه ای از اعجازهای علمی قرآنی می باشد و به مسطح بودن جهان اشاره می کند.
يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء كَطَيِّ *السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ* كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ
«(به یاد آر) روزی که ما آسمان را در پیچیم چنان که طومار نوشته ها را در می پیچد، همانگونه که نخستین بار بوجود آوردیم دوباره آنها را باز می گردانیم، وعده ای است بر عهده ما که بی تردید انجام دهنده آنیم».
منابع:
http://discovermagazine.com/2001/mar/featdark
http://map.gsfc.nasa.gov/media/030639/index.html
http://map.gsfc.nasa.gov/universe/uni_shape.html
از وبلاگ: قرآن علم آفریدگار
http://ghoranvaelm.blogfa.com/
زمانی این دانایان و عقل های کل ! به این آیه اشکال می گرفتند و آن را شبه قرآنی می دانستند اما چندی نیست که با مشخص شدن شکل جهان و مسطح بودن آن، این آیه به اعجازی قرآنی تبدیل شده است.
جهان به چه شکلی است؟ 1- کروی 2- زینی شکل 3- مسطح
http://map.gsfc.nasa.gov/media/990006/990006_200.jpg
برای انبساط کیهان سه مدل مختلف وجوددارد: در نوع اول که فریدمان آن را کشف‌کرد، مجموعه کیهانی با کندی مقیدی در حال انبساط است، به‌قسمی که نیروی جاذبه بین کهکشانهای مختلف، سبب‌می‌شود که این انبساط رفته‌رفته کندشده، وسرانجام متوقف‌شود و سپس کهکشانها به‌سوی یکدیگر آغاز حرکت‌کرده و جهان هستی « بسته » شود. در نوع دوم مجموعه‌کیهانی آنچنان سریع انبساط می‌یابد که جاذبه گرانشی هرگز نمی‌تواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را کمی کاهش‌می‌دهد.در نوع سوم سرعت انبساط مجموعه ‌کیهانی فقط به اندازه‌ای است که برای جلوگیری از درهمفرونشینی مجدد آن کافی‌است. در این حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزایش می‌یابد. در مدل نوع اول که در آن کیهان نخست منبسط و دوباره منقبض‌می‌شود، فضا همچون زمین در روی خودش خم‌شده‌است. نابراین از نظر وسعت و اندازه « متناهی » است.در مدل نوع دوم که در آن گسترش کیهان تا ابد ادامه‌می‌یابد، فضا به طریق دیگری خمیده‌می‌شود. یعنی شبیه یک زین اسب. بنابراین در این حالت فضا ‌« نامتناهی» است.در مدل نوع سوم که در آن نرخ انبساط روندی بحرانی دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهی» است.
سرنوشت عالم در حقیقت بستگی به عددی دارد که در علم کیهان شناسی به آن چگالی بحرانی گفته می‌شود. چگالی بحرانی در واقع نشان دهنده مقدار جرمی است که می‌بایست در جهان موجود باشد تا انبساط متوقف و به انقباض تبدیل شود
بنابراین برای دانستن سرنوشت جهان باید بدانیم چگالی جهان چه قدر است. “پلانک” فیزیکدان و ستاره‌شناس مشهور، عددی را مشخص نمود به نام ثابت پلانک که طبق آن اگر برای مقدار حقیقی این عدد مرزی تعیین شود آن وقت اگر مقدار آن عدد از عدد پیشنهادی پلانک بیشتر باشد جهان تا ابد در حال انبساط است و اگر ثابت باشد جهان مقداری منبسط و پس از آن به همان شکل باقی می‌ماند و در صورتی که از ثابت پلانک کمتر باشد جهان ما پس از انبساط دوباره منقبض شده و در همان نقطه اولیه جمع می‌شود. اما به روایت دیگر، اگر چگالی جهان از چگالی بحرانی کمتر باشد انبساط عالم تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد و سرعتش هم مدام افزایش می‌یابد و در حالت دوم اگر مقدار چگالی جهان با چگالی بحرانی برابر باشد انبساط بالاخره روزی متوقف خواهد شد و در حالت سوم اگر چگالی جهان از چگالی بحرانی بیشتر باشد انبساط جهان روزی متوقف و به انقباض تبدیل می‌شود.
ادامه دارد....
تمام سوالاتی که جناب محمد علی و بقیه همفکرانشان اینجا بیان می کنند قبلاً در زیر کتابهای نیای مشترک با شامپانزه ها و تکامل و ژنتیک بیان شده و به همه آنها پاسخ گفته شده دوستان علاقه مند می توانند به دیدگاههای این کتابها مراجعه و با حوصله آنها را مطالعه کنند.
نیای مشترک با شامپانزه ها
تکامل و ژنتیک
این حضرات عادت دارند سوالاتی را که چندین بار به آنها پاسخ گفته شده را چندین بار بپرسند.
اقا ولی ول کنین من چند هفته که سر می زنم این کتاب مورد بحثه بیچاره مموری سرور این لینک ترکید تو یه جامعه اسلامی که اینقدر بحث نداریم
ولی باز قرررررررررررررررررررررررررررررررررربون همتون با هر عقیده ای که دارید:D
جان من بزار گمراه بمونیم
اگه هدایت به اینجور کاراست
صادق هم الان زنده بود:((:((:((
تفاوت در ساختار پای انسان و شامپانزه
ساختار کف پای شامپانزه به گونه ای است که شبیه به دست می باشد زیرا این حیوان از پای خود همچون دستانش برای بالا رفتن از درخت استفاده می کند.
http://www.custance.org/old/animal/fig2a.jpg
اما چرا ساختار پا تغییر کرده است. تکامل گراها می گویند:محیط عامل این تغییر می باشد: و در نتیجه راه رفتن بر روی دوپا، دست های انسان نسبت به پاهایش بتدریج کوتاه تر گشته و در پاها نیز تغییرات بزرگی بوقوع پیوسته است. در میمون ها، کف پا هموار(فاقد قوسی) و انگشتان پا بسیار دراز است است. انگشت شست پا مانند انگشت شست دست در کنار قرار دارد. در اجداد قدیمی ما، بتدریج در زیر پا قبه بوجود آمد، که این قبه اهمیت بزرگی در وضع قائم انسان داشته است و انگشت شست پا نیز در بین سایر انگشتان کلفت تر گردیده و با انگشتان دیگر در یک صف قرار گرفته است.
سوال این است که اول قبه بوجود آمد و به وضع قائم انسان کمک کرد. و یا راه رفتن بر روی دوپا باعث ایجاد تغییرات شده است؟! پس کدام یک مقدم بر دیگری بوده است؟!
http://www.custance.org/old/animal/fig4a.jpg
چه عامل محیطی باعث ایجاد قبه در کف پای شامپانزه شده است؟ آیا شامپانزه پایش را بر روی یک سنگ گرد گذاشته و مدام به آن فشار آورده است. چه عامل محیطی باعث شده است که انگشت شست کلفت تر شود؟! چه عامل محیطی باعث شده که انگشت شست پا ، حرکت بکند و با سایر انگشتان در یک ردیف قرار بگیرد.
انسان روزگار مدیدی است که بر روی دوپای خود راه می رود. شاید این وزن بدن مهم ترین عامل در از بین بردن این قوسی باشد. زیرا با فشاری که بدن به پا وارد می کند طبیعتا می بایست، این قوسی از بین برود. سوال این است: چرا در طی این مدت، این قوسی از بین نرفته است؟! یعنی همان عواملی که قوس را بوجود آورد و باعث راه رفتن شامپانزه بر روی دو پایش شد همان عوامل می بایست از آن موقع تا حالا این قوسی را از بین ببرد. آیا ممکن است که محیط ایجاد کننده قوسی باشد اما وقتی این قوسی ایجاد شد دیگر محیط نتواند قوسی را از بین ببرد.
اگر جهش عامل ایجاد این تغییر شکل بوده است. چگونه است که دیگر مشابه این جهش، در هیچ شامپانزه ای اتفاق نیفتاده تا ما شاهد شامپانزه هایی باشیم که پاهایی شبیه به انسان دارند. و از طرف دیگر میلیاردها انسان وجود دارند چرا جهشی باعث نمی شود که یکی از این میلیاردها انسان پایی شبیه به یک شامپانزه داشته باشد. آیا میلیاردها انسان احتمال وقوع را افزایش نمی دهد؟! از طرفی دیگر محیط چگونه تشخیص داده است که ایجاد قوسی برای حرکت و راست قامتی مفید است؟!
از وبلاگ:
توهم تکامل
http://delusionofevolution.blogfa.com/cat-16.aspx
قوس کف پا و علت ایجاد آن هیچ توجیه ندارد. قوس کف پا که نقش مهمی در راست قامتی دارد یعنی پایان بی خدایی و البته یعنی پایان تکامل داروینی

1 - بدون شک جهانی واقعی نه وهمی صرف وجود دارد (رئالیسم و نفی سفسطه)
2 - آنچه در جهان است همه ممکن الوجودند. یعنی وقتی نظر به ذات آنها کنیم هیچ یک بالذات اقتضای وجود ندارند. بلکه همه موجوداتی هستند که می شود وجود داشته باشند و می شود وجود نداشته باشند. به عبارت دیگر در مرتب هذات و بدون علت هیچند.
3 - تمام جهان یک واحد ممکن الوجود است. زیرا وقتی اجزای جهان همه ممکن الوجود باشند، کل جهان - که یک واحد ارگانیک است - نیز ممکن الوجود است؛ و از مجموعه موجودات ممکن الوجود واجب الوجود پدیدارنمی شود. پس جهان یک واحد ممکن الوجود بیش نیست.
4 - از بی نهایت ممکن الوجود - که هستی اش وامدار، متعلق، وابسته، و مشروط به دیگریاست - بدون وجود یک موجود ناوابسته، نامشروط، و غیر متعلق به دیگری (خدا) هیچ موجودی امکان تحقق ندارد و چون می بینیم جهانی از ممکنات تحقق یافته است، پس قطعا درمی یابیم که آن موجود واجب نیز وجود دارد. البته برهان وجوب و امکان به اشکال دیگری نیز تقریر یافته و در این جا تنها یکی از تقاریر آن را ذکر نمودیم.

اطلاعاتی که به دست میاد :
1 جهان توهم نیست
2 همه چیز نیاز به واجب دارند اما خودشون ممکن هستند .. و نیاز به علت دارند
3 در ماهیتِ این جهانِ ممکن .. ، هیچ وجوبی راه ندارد .. یعنی هیچ یک از ممکن ها نمیتوانند به درجهء واجب بودن برسند
4 از تمامِ وجود .. فقط یکی واجب بوده و بقیه همه ممکن بوده اند.
* * * * * *
اگر همه چیز ممکن الوجوب هست اما نیاز به واجب الوجوب دارد .. یعنی خدا هیچ دلیلی برای خلقت ندارد!! یعنی میتوانست و ممکن بود اصلاً دست به خلقت نزند!!!
پس چرا خدا دست به خلقت زد؟

اگر نیاز به اثباتِ چیزی برای انسان ها داشت و از این رو انسان را خلق کرد .. پس انسان ممکن الوجوب نیست چون نیاز به انسان باعثِ واجب شدنِ خلقتِ انسان میشود
پس قانون با شکست مواجه میشود
اگر خدا همینطوری انسان را خلق کرد .. پس دیگر برای چی انسان را در سبدِ آزمایش قرار میدهد؟

اگر خدا بایستی وجود داشته باشد اما هیچ چیز دیگر غیر از او شایستهء واجب الوجوب بودن نیست .. خدا از چه رو این امکان را به چیزهای دیگر میدهد؟
و اگر این خودش جزئی از قانونِ
(2 همه چیز نیاز به واجب دارند اما خودشون ممکن هستند .. و نیاز به علت دارند 3 در ماهیتِ این جهانِ ممکن .. ، هیچ وجوبی راه ندارد .. یعنی هیچ یک از ممکن ها نمیتوانند به درجهء واجب بودن برسند 4 از تمامِ وجود .. فقط یکی واجب بوده و بقیه همه ممکن بوده اند.) پس یعنی خدا و هستی در یک سیستم هستند که فقط یکی واجب الوجوب ست و بقیه ممکن الوجوب!
این یعنی خدا در یک سیستم ست که نیاز ست این سیستم اجزای ممکن الوجوب هم داشته باشد!! پس اجزای ممکن الوجوبِ این سیستم هم واجب الوجوب میشوند!!!!!

* * * * * * * *
سازنده چو ترکیبِ طبایع آراست از بهرِ چرا؟ فکندش اندر کم و کاست؟ گر نیک آمد شکستن از بهرِ چه بود؟ ور نیک نیامد این صور .. عیب که راست؟
این بس که » نباشیم و جهان خواهد بود نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود ز این پیش نبودیم و نبد هیچ خلل!! زین پس چو نباشیم ، همان خواهد بود!
از آمدنم نبود گردون را سود! وز رفتن من جاه و جلالش نفزود!! وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود : کاین آمدن و رفتنم از بهرِ چه بود؟
این کوزه گرِ دهر چنین جامِ لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش!!!
صانع به جهانِ کهنه همچون ظرف ست .. آبی ست بمعنی و به ظاهر برق ست .. بازیچهء کفر و دین به طفلان بسپار .. بگذر ز مقامی که خدا هم حرف ست!!!
حکیم خیّام

1 - بدون شک جهانی واقعی نه وهمی صرف وجود دارد (رئالیسم و نفی سفسطه)
2 - آنچه در جهان است همه ممکن الوجودند. یعنی وقتی نظر به ذات آنها کنیم هیچ یک بالذات اقتضای وجود ندارند. بلکه همه موجوداتی هستند که می شود وجود داشته باشند و می شود وجود نداشته باشند. به عبارت دیگر در مرتب هذات و بدون علت هیچند.
3 - تمام جهان یک واحد ممکن الوجود است. زیرا وقتی اجزای جهان همه ممکن الوجود باشند، کل جهان - که یک واحد ارگانیک است - نیز ممکن الوجود است؛ و از مجموعه موجودات ممکن الوجود واجب الوجود پدیدارنمی شود. پس جهان یک واحد ممکن الوجود بیش نیست.
4 - از بی نهایت ممکن الوجود - که هستی اش وامدار، متعلق، وابسته، و مشروط به دیگریاست - بدون وجود یک موجود ناوابسته، نامشروط، و غیر متعلق به دیگری (خدا) هیچ موجودی امکان تحقق ندارد و چون می بینیم جهانی از ممکنات تحقق یافته است، پس قطعا درمی یابیم که آن موجود واجب نیز وجود دارد. البته برهان وجوب و امکان به اشکال دیگری نیز تقریر یافته و در این جا تنها یکی از تقاریر آن را ذکر نمودیم.

اطلاعاتی که به دست میاد :
1 جهان توهم نیست
2 همه چیز نیاز به واجب دارند اما خودشون ممکن هستند .. و نیاز به علت دارند
3 در ماهیتِ این جهانِ ممکن .. ، هیچ وجوبی راه ندارد .. یعنی هیچ یک از ممکن ها نمیتوانند به درجهء واجب بودن برسند
4 از تمامِ وجود .. فقط یکی واجب بوده و بقیه همه ممکن بوده اند.
* * * * * *
اگر همه چیز ممکن الوجوب هست اما نیاز به واجب الوجوب دارد .. یعنی خدا هیچ دلیلی برای خلقت ندارد!! یعنی میتوانست و ممکن بود اصلاً دست به خلقت نزند!!!
پس چرا خدا دست به خلقت زد؟

اگر نیاز به اثباتِ چیزی برای انسان ها داشت و از این رو انسان را خلق کرد .. پس انسان ممکن الوجوب نیست چون نیاز به انسان باعثِ واجب شدنِ خلقتِ انسان میشود
پس قانون با شکست مواجه میشود
اگر خدا همینطوری انسان را خلق کرد .. پس دیگر برای چی انسان را در سبدِ آزمایش قرار میدهد؟

اگر خدا بایستی وجود داشته باشد اما هیچ چیز دیگر غیر از او شایستهء واجب الوجوب بودن نیست .. خدا از چه رو این امکان را به چیزهای دیگر میدهد؟
و اگر این خودش جزئی از قانونِ
(2 همه چیز نیاز به واجب دارند اما خودشون ممکن هستند .. و نیاز به علت دارند 3 در ماهیتِ این جهانِ ممکن .. ، هیچ وجوبی راه ندارد .. یعنی هیچ یک از ممکن ها نمیتوانند به درجهء واجب بودن برسند 4 از تمامِ وجود .. فقط یکی واجب بوده و بقیه همه ممکن بوده اند.) پس یعنی خدا و هستی در یک سیستم هستند که فقط یکی واجب الوجوب ست و بقیه ممکن الوجوب!
این یعنی خدا در یک سیستم ست که نیاز ست این سیستم اجزای ممکن الوجوب هم داشته باشد!! پس اجزای ممکن الوجوبِ این سیستم هم واجب الوجوب میشوند!!!!!

* * * * * * * *
سازنده چو ترکیبِ طبایع آراست از بهرِ چرا؟ فکندش اندر کم و کاست؟ گر نیک آمد شکستن از بهرِ چه بود؟ ور نیک نیامد این صور .. عیب که راست؟
این بس که » نباشیم و جهان خواهد بود نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود ز این پیش نبودیم و نبد هیچ خلل!! زین پس چو نباشیم ، همان خواهد بود!
از آمدنم نبود گردون را سود! وز رفتن من جاه و جلالش نفزود!! وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود : کاین آمدن و رفتنم از بهرِ چه بود؟
این کوزه گرِ دهر چنین جامِ لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش!!!
صانع به جهانِ کهنه همچون ظرف ست .. آبی ست بمعنی و به ظاهر برق ست .. بازیچهء کفر و دین به طفلان بسپار .. بگذر ز مقامی که خدا هم حرف ست!!!
حکیم خیّام
قرآن کلام آفریدگار است
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک