رسته‌ها
قرآن کلام آفریدگار است
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 153 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 153 رای
.
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مى‏خواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمى‏گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
114
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mohammadali123
mohammadali123
1390/01/26
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قرآن کلام آفریدگار است

تعداد دیدگاه‌ها:
1729
بچه ها ، من شب برمیگردم
البته منظورم چهار پنج ساعت دیگه ست
احتمالاً بعد از 12!! شب
قابلِ توجه donya joon
=
اول اینکه دلم نیومد ، جوابِ این کامنت رو ندهم
بالاخره میدونم که شما منتظر پاسخ هستی :baaa:

1) خب من تو اون کتاب هایی که خوندم در مورد اون عنصر چهارم فقط نوشته بود :
از wind خبری نبود متاسفانه.دیگه نمی تونم به هیچ چیز اعتماد کنم.
2) مگه در ایران باستان،به این عناصر نمی گفتند چار آخشج ؟!
3) ریشه ی این باور مگه بر نمی گرده به یونان باستان؟! بهتره ببینیم توی منابع یونانی چی نوشته شده. نه؟
4) به به خب من با این دانشگاه های ویژه ی یونان و مصر موافقم.پیشنهاد بدیم بسازند
5) خب شناسنامه مد نظرتونه یا اعتقاد قلبی؟ به نظر من که کمتر از یک میلیارد اعتقاد قلبی دارند.(خیلی کمتر از یک میلیارد!)
متاسفانه ما هم جزء همین 4 میلیارد هستیم.
6) نیست؟!! واقعا؟ پس چرا همه می گند ذوالقرنین پیامبر ؟! مطمئنید جدا ؟! پس برم سراغ یه پیامبر دیگه؟!
...
معصوم بودند یا نه؟ مسلمون ها الان این بحث رو می خونند و بهتره هر کسی رو که قرآن گفته پیامبره،ما هم پیامبر بدونیم(برای بحث).
7) ممنون ولی این ها رو می دونستم شما فعلا بیا و قرآن رو برای چند لحظه قبول داشته باش اگه ممکنه لطف کن و مسیح و داوود و سلیمان رو چند لحظه پیامبر بدون،اگه ممکنه

1) اتفاقاً توی همون لینکی که گذاشته بودم ، تمامیِ منابع رو آورده بود
اونطور که شما هم درست میگی اروپایی ها بهش Air میگن اما خب ایرانی-هندی ها و کلاً شرقی ها (Oriental) بهش میگفته اند : باد!
خب شما هم درست میگی ;-(
2) اون کلمهء « چار آخشچ » رو نشنیده ام تا حالا!
اگر هم کسی همچین چیزی گفته ، احتمالاً به زبانِ پارسی نگفته! و فقط اون « چار » توی اونها فارسی هست!
اون کلمهء دوم رو نمیدونم!
اما هرچی هست ، ریشهء زبانِ فارسی و هندی ، در زبانِ ودایی (اوستایی) هست که روزگارانِ قدیم ، آریاییانِ سنسکریت ، بدان تکلم میکرده اند
این زبان ، با زبان های هندواروپایی هم همریشه ست
مثلِ انگلیسی!
3) توی منابعِ یونانی Air نوشته شده
اما من زرنگی کردم و نگفتم! ;-) - البته توی اون لینکی که از منبع آورده بودم (ویکی پدیا) اون باورِ یونانی ها رو قدیمی تر و اصیل تر میدانستند
آب ، آتش ، هوا ، زمین
4) اون دانشگاه ها رو که توی اروپا و آمریکا ساخته شده! به چه وسعتی!!
تنها چیزی که وجود نداره « اسلام شناسی و قرآن شناسی » هست
که البته در فرانسه و آلمان ، اینچنین دانشگاه هایی هست (به دلیلِ جمعیتِ زیادِ ترک ها در آلمان و لبنانی ها ؛ الجزایری ها و فلسطینی ها در فرانسه)
اما توی آمریکا یا اروپا ، هیچ دانشگاهی که به طورِ ویژه و تخصصی روی قرآن و احادیث کار بکنه ، وجود نداره! (لابد هنوز لزومش رو حس نکرده اند!)
5) کمتر از یک میلیارد!
دوستِ من
یک میلیارد ، نسبت به 8 میلیارد ، خودش عددِ بزرگی هست!!
تازه :
- اگه شما به یه دزد یا یه زناکار ، صحبت کنی و راجع به خدا با اون بحث کنی ، اون هم مثلِ هر آدمِ مذهبیِ دیگری ، از مذهبی که به طورِ اکتسابی توی ذهنش فروکرده اند ، دفاع میکنه!!! :D
6) من ، با هر اعتقادی ، همونطور که ادعا کنه ، ارتباط برقرار میکنم
اگه یه یهودی بیاد و بخواد خدای یهود رو به من معرفی کنه ، من با ذکرِ دلایلی که موردِ قبولِ او باشه ، براش اثبات میکنم که اشتباه میکنه و خدای اون وجود نداره
...
البته من با حرفهای شما ، موافقم
میتونیم راجع به پیامبران هم بحث کنیم
...
7) باشه ، حتماً
شما بحث رو شروع کن
ما دنبال میکنیم
[edit=payam 52]1390/06/05[/edit]
دوست عزیز فسقلی در کامنتشان جواب برخی از سوالات را دادند
من هم می خواهم تکه ای اضافه کنم
اونایی هم که میگن خدا رو دوست داریم فقط ادعا میکنن یه چیزایی شنیدن دارن تکرار میکنن
خدا باورا منظورمه: واقعا به دلت تا حالا رجوع کردی که بفهمی این دوست داشتن در چه حده؟ اصلا چه جوریاست؟
و اصلا چرا خدا رو دوست داری؟ خب انسان رو اگه خلق کرد موظفِ که مسئولیت زندگی رو هم قبول کنه.. وظیفه که تشکر و قدردانی نداره..

برای خدا عشق یا دوست داشتن معنی نمی دهد . یعنی ما نمی توانیم عاشق یا دوستدار خدا باشیم . به نظر من بهتر است از واژه ی خود خواهی برای علاقه به خدا استفاده کنیم .
من دلایل بسیاری دارم که ند تا از ان ها را می گویم
1- وقتی کسی انسانی یا شی را به غایت دوست دارد (عاشق اوست) او را برای خود او می خواهد . ما نمی توانیم خدا برای خود شخص خدا بخواهیم .
ساده تر اینکه عشق واقعی این است ما خیر طرف را بخواهیم اما ما نمی توانیم خیر خدا را بخواهیم
2- معمولا در عشق ما بیشتر تصویر ذهنی که از معشوق داریم را دوست می داریم تا خود معشوق را . توجه کنید . ما همیشه از کسانی که دوستشان داریم انتظارات خاصی داریم . این انتظارات نشان دهنده ی همان تصویر ذهنی است
اما ما تصویر خدا را ذهن نداریم که بخواهیم ان را دوست بداریم و به همین جهت از او انتظارات خاصی داشته باشیم
3-ما معشوق را فقط برای خود می خواهیم . منظورم این است که ما خوش نداریم عشقمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم . اما کسی نمی تواند بگوید من خدا را فقط برای خود می خواهم . عشق به خدا در اینجا واقعا بی معنی است
اما
خدا خیر ما را می خواهد (الان بی خدایان سر من بدبخت می ریزند که این را از کجا اوردی و خدا وجود ندارد ، تو خدا اختراع می کنی ...اما حتی اگر خدا وجود نداشته باشد تصور وجود یک خدا سراسر خیر ، برای ما خیر افرین خواهد شد ) پس کسی که خدا را دوست می دارد در واقع خود را دوست می دارد
همچنین در ادبیات عرفانی (از انجا که عشق به خدا مربوط به عرفان است و یکی اختراعات عرفاست) ما از وحدت وجود سخن می گوییم :
(هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وان گه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
یا ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
که اشاره به وحدت وجود دارند )
حتی اگر وحدت وجود حقیقت نباشد (که نیست) ما باز هم در بحث باید از دیدگاه یک عارف (بحث ایجاب می کند) به قضیه بنگریم
اونایی هم که میگن خدا رو دوست داریم فقط ادعا میکنن یه چیزایی شنیدن دارن تکرار میکنن
خدا باورا منظورمه: واقعا به دلت تا حالا رجوع کردی که بفهمی این دوست داشتن در چه حده؟ اصلا چه جوریاست؟
و اصلا چرا خدا رو دوست داری؟ خب انسان رو اگه خلق کرد موظفِ که مسئولیت زندگی رو هم قبول کنه.. وظیفه که تشکر و قدردانی نداره..

دوست عزیز.
در مورد اینکه دوست داشتن خدا چه جوریاست و در چه حده باید گفت هرکس به مقتضای حالش این موضوع برایش فرق داردومثلا عده ای دور هم نشسته اند و میگویند عاشق اند.اما آیا اینها واقعا یک مفهوم از عشق در ذهنشان دارند؟؟؟ و ایا واقعا میتوانند با کلام آنچه را از عشق درک میکنند به زبان آورند؟؟؟ دوست عزیز بعضی چیزها به زبان اوردنی نیست،بلکه حس کردنی ست.
اما در مورد اینکه خدا چون انسان را آفرید پس وظیفه دارد که زندگی انسان را هم راه بیاندازد و نیازی به تشکر از خدا نیست.
جوابتان را با سوالی میدهم!!:
مگر نه اینکه پدر و مادر عامل بوجود آمدن فرزندشان هستند.حال آیا باید بگوییم چون پدر و مادر باعث بوجود آمدن فرزندشان هستند،پس وظیفه دارند او را تامین کنند و در این بین لازم نیست فرزند از پدر و مادرش قدر دانی کند؟؟؟
آیا این نتیجه گیری درست است؟؟
اگر این نتیجه گیری را تایید میکنید آنگاه کامنت شما در مورد خدا و وظیفه اش نیز تایید میشود.
حضرت ابراهیم بت شکن تاریخ، وقتی تبرش رو گذاشت رو بت بزرگ و بت پرستان ازش سوال کردند که کی بتها ی ما رو شکسته.. گفت: از بت بزرگ بپرسید!
و این چنین شد که گفتند بت حرف نمیزنه و نمیفهمه و..... (که همه ماشالا واردید به این داستان) و باعث شد دست از بت پرستی بردارن و باقی ماجراها...
چرا اون وسط به ذهن یکی نرسید که از ابراهیمِ پیامبر سوال کنه که: خب بتهای ما بی جان هستن و عاجزند از پاسخ ، تو از خدایت بپرس که چه کسی اینا رو شکسته!
خب آگه خدای تو میداند پس بگوید... ( اینکه شد همون خب خدای ابراهیم هم حرف نمیزنه) پس دوتاشم شدند عاجز!!!
پاینده باشید دوستان

در این مورد هم باید گفت منظور و پیام اصلی این داستان این است که موجودی که حتی توانایی دفاع از خود را ندارد و به قولی توانایی اش از انسان نیز کمتر است چگونه میتواند نقش خدایی را ایفا کند.اگر داستان حضرت ابراهیم را قبول دارید پس باید ادامه اش را هم قبول داشته باشید.آنجا که آتش بر حضرت ابراهیم سرد میشود.و آنجا خدا خود را با این معجزه به مردم مینمایاند.لازم نیست که خدا حتما با مردم علنی حرف بزند.همان نشانه کافی بوده تا موضوع را روشن کند.
خب من تو اون کتاب هایی که خوندم در مورد اون عنصر چهارم فقط نوشته بود :
از wind خبری نبود متاسفانه.دیگه نمی تونم به هیچ چیز اعتماد کنم.:((

pancha = پنج
maha = مَه ؛ بزرگ و ارزشمند
bhuta = بود ، هستی ؛ وجود

مگه در ایران باستان،به این عناصر نمی گفتند چار آخشج ؟!
اینها چهار عنصر از پنج عنصری هستند که آریایی های ایندوایرانی ، در زبانِ ودایی (سنسکریت) به آن اشاره کرده اند

ریشه ی این باور مگه بر نمی گرده به یونان باستان؟! بهتره ببینیم توی منابع یونانی چی نوشته شده.:-( نه؟

من هم معتقدم که کتابهای اودیسه و ایلیادِ هومر ، تنها کتبی هستند که تمامیِ ابناءِ بشر ، در زندگی ، لازم ست بخوانند!
من از ادبیات و فلسفهء یونان با جدّیت حمایت میکنم
اما
در کنارِ دانشگاه های بزرگ و عالی مرتبه ای که برای صرفاً ، تمدنِ یونان و مصر ، بایستی ساخته شود!

8-)8-)8-)به به8-)8-)8-) خب من با این دانشگاه های ویژه ی یونان و مصر موافقم.پیشنهاد بدیم بسازند:baaa:
همین که 4 میلیارد نفر از 7میلیارد انسانِ روی کرهء زمین به دین های سامی ، اعتقاد دارند ، به نظرم دلیلِ قانع کننده ایست!

خب شناسنامه مد نظرتونه یا اعتقاد قلبی؟ به نظر من که کمتر از یک میلیارد اعتقاد قلبی دارند.(خیلی کمتر از یک میلیارد!)
متاسفانه ما هم جزء همین 4 میلیارد هستیم.
ذوالقرنین پیامبر نیست

نیست؟!!:O واقعا؟ پس چرا همه می گند ذوالقرنین پیامبر ؟! مطمئنید جدا ؟! پس برم سراغ یه پیامبر دیگه؟!
دوست عزیز،بهتره ما سلیمان و داوود رو پیامبر بدونیم الان(چون قرآن گفته) بعد رفتارشون رو بررسی کنیم ببینیم
معصوم بودند یا نه؟ مسلمون ها الان این بحث رو می خونند و بهتره هر کسی رو که قرآن گفته پیامبره،ما هم پیامبر بدونیم(برای بحث).
به شما پیشنهاد میکنم که راجع به داوود و سلمیان (David & Solomon the Kings) تحقیق کنید
و ...
پیشنهاد میکنم مذهبِ آنگلیکان ، را بشناسید تا بدانید چگونه از مسیح به عنوانِ (Christ the King) یاد میکنند!

ممنون ولی این ها رو می دونستم :-( شما فعلا بیا و قرآن رو برای چند لحظه قبول داشته باش اگه ممکنه :D لطف کن و مسیح و داوود و سلیمان رو چند لحظه پیامبر بدون،اگه ممکنه:D
این رو هم به کامنتِ قبلی اضافه کنم!
pancha mahabhuta
pancha maha bhuta
pancha = پنج
maha = مَه ؛ بزرگ و ارزشمند
bhuta = بود ، هستی ؛ وجود
*
ضمناً
donya joon
خب نظرات متفاوته.به نظر شما بسیار احترام می ذارم اما من ایلیاد و ادیسه رو مهم تر و با ارزش تر می دونم.
یه برهه از تاریخ رو به وسیله ی هومر می شناسیم.از نظر ادبی هم که ایلیاد و ادیسه برترند.
به حجم و قطر نیست که
رمان های 1500 صفحه ای تو ایران چاپ میشند که به شدت آبگوشتی هستند اما بوف کور و شازده احتجاب حجم بسیار کمی دارند

البته
من هم معتقدم که کتابهای اودیسه و ایلیادِ هومر ، تنها کتبی هستند که تمامیِ ابناءِ بشر ، در زندگی ، لازم ست بخوانند! (!)
من از ادبیات و فلسفهء یونان با جدّیت حمایت میکنم
اما
در کنارِ دانشگاه های بزرگ و عالی مرتبه ای که برای صرفاً ، تمدنِ یونان و مصر ، بایستی ساخته شود!
به نظرم در تمامِ کرهء زمین!! ، لااقل یک دانشگاهِ تخصصی برای اسلام شناسی و قرآن شناسی ، هم لازم ست
چرا که ، بزرگترین آسیبی که در حالِ حاضر ممکن ست به بشر وارد شود ، از طریقِ گوش سپردن به ادبیاتِ ادیانِ سام نژادها ، و یهودی گری و اسلام ست!
همین که 4 میلیارد نفر از 7میلیارد انسانِ روی کرهء زمین به دین های سامی ، اعتقاد دارند ، به نظرم دلیلِ قانع کننده ایست! :-(
دوستان،موافقید کمی در مورد عصمت پیامبران بحث کنیم؟

البته ، وقتی بدانیم خدا نمیتواند وجود داشته باشد ، دیگه بحث کردن راجع به « عصمت » بی فایده ست
گرچه
به نظرم اونقدرها هم بد نیست
اصلاً همین که : « ثابت کنیم ، عصمت ، به عنوانِ یک صفتِ عالیه ، وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد! ؛ خودش برای ردِّ وجودِ خدایی که عصمت را ادعا میکند ، کافی ست! »
اونقدرها هم بد نیست
من که موافقم ;-(
اگه میگه که:
ذوالقرنین یه پیامبره.چه اون رو کوروش بدونیم چه اسکندر (من اسکندر می دونمش) ، تاریخ می گه که این دو شخص معصوم نیستند.

ذوالقرنین پیامبر نیست
قرآن همچین ادعایی نکرده
توراه هم ، از قرآن جالب تره! ، چون به عقیدهء توراه ، نه ابراهیم و نه سلیمان و نه دانیال و نه داوود و نه هارون و نه آدم و نه نوح و نه (حتی ذوالقرنین) و یا حتّی مســـــیح!!!
پیامبر نبوده اند!
بلکه توراه ، اونها رو پادشاه مینامد
به شما پیشنهاد میکنم که راجع به داوود و سلمیان (David & Solomon the Kings) تحقیق کنید
و ...
پیشنهاد میکنم مذهبِ آنگلیکان ، را بشناسید تا بدانید چگونه از مسیح به عنوانِ (Christ the King) یاد میکنند!
ویکی پدیا انگلیسی

The pancha mahabhuta, or "five great elements", of Hinduism are
kshiti or bhūmi - earth
ap or jala - water
tejas or agni - fire
marut or pavan - air or wind
vyom or shunya or akash - aether or void

بوم = بوم!
آپ = آب
تژس = تش ؛ آتش
پاون = باود ؛ باد
اینها چهار عنصر از پنج عنصری هستند که آریایی های ایندوایرانی ، در زبانِ ودایی (سنسکریت) به آن اشاره کرده اند.
کاری ندارم که به چه دلیل
اما خب ،
من برای نامگذاریِ اون چهار عنصر! دلیل داشتم
و دلیلم هم این عنصرِ پنجم بود!
vyom or shunya or akash - aether or void
اتر در علم فیزیک یک واسطه غیر مادی برای گسیل نور است که زمانی می‌پنداشتند فضا را پر کرده‌است. امروزه این نظریه که برای انتشار پرتو الکترومغناطیس، وجود محیط اتری لازم است دیگر پذیرفتنی نیست. بر اساس این نظریه، نور آشوب اتر است که به موجب آن، اتم‌هایش به طرز خاصی مرتعش شده و موجب گسیل نور می‌شوند
الی جون،این دو کامنتی که اینجا گذاشتی خیلی خوبند(اون دو سه تای حرمسرا هم خوبند! کلا جایی که تو نظر می دی دیگه لازم نیست من خیلی تایپ کنم.:D).
ولی به نظر من این قسمت درست نیست:
برای من قابل درک نیست دوست داشتن خدا
اونایی هم که میگن خدا رو دوست داریم فقط ادعا میکنن یه چیزایی شنیدن دارن تکرار میکنن

برای من هم اصلا قابل درک نیست ولی...بهتره مثال بزنم:
معمولا وقتی که دختر باشی،حد اقل یه دونه دوست داری که ،مجنون وار، یه پسری رو دوست داره که تو اصلا درک نمی کنی که چطور میشه حتی به اون پسر ذره ای علاقه داشت چه برسه به خرواری علاقه!
تو درک نمی کنی اما ... این علاقه وجود داره.
این عشق یه سری از خداباوران به خدا هم برای من و تو قابل درک نیست اما وجود داره.
ولی خب نوع علاقه ای که دوست تو به اون پسر و یک خداباور عاشق به خداش داره کاملا متفاوته و به خاطر همینه که من از اولی حالم به هم می خوره اما دومی رو تحسین می کنم.
ادما وقتی که به بن بست میرسن از فرط استیصال یاد خدا میفتند؟ تا شاید معجزه ای رخ بده؟

نکته ی جالبش اینه که قبل از اینکه با مفهوم خدا آشنا بشیم،وقت خطر یاد مادرمون میفتیم.
حتی من ای که از بدو تولد بچه بابایی بودم،زمان کودکی(آخی!زمانی طفلی بیش نبودم!:-*)موقعی که می ترسیدم داد می زدم: مامان! (حتی اگه مادرم حضور نداشت در محل حادثه!)
ولی خب همه مون کمی که می گذره به این نتیجه می رسیم که مادرمون سوپر وُمن نیستش متاسفانه.که اگه بود نیازی به خدا نبود.
قرآن از ایلیاد و اودیسه هم بزرگتر و قطور تر و حجیم تره

خب نظرات متفاوته.به نظر شما بسیار احترام می ذارم اما من ایلیاد و ادیسه رو مهم تر و با ارزش تر می دونم.
یه برهه از تاریخ رو به وسیله ی هومر می شناسیم.از نظر ادبی هم که ایلیاد و ادیسه برترند.
به حجم و قطر نیست که:-(
رمان های 1500 صفحه ای تو ایران چاپ میشند که به شدت آبگوشتی هستند اما بوف کور و شازده احتجاب حجم بسیار کمی دارند.
که من اون رو به عمد! به آب و خاک و آتش و باد ، ربط میدهم!

الان این 4 تا عنصر شما،همون 4 تا عنصر معروف هستش؟
اگه همونه که اون عنصر آخری درستش "هوا" ست که به اشتباه همیشه به ما گفتند باد!
air : (تنفس می کنید) هوا،(فضای اطراف و بالای چیز ها) هوا
و به نظرم هوا رو نمیشه نمایان کننده ی انرژی تاریک دونست. (اشتباه می گم؟:stupid:)
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دوستان،موافقید کمی در مورد عصمت پیامبران بحث کنیم؟یعنی بررسی کنیم ببینیم آیا معصوم بودند(به نظر ما) ؟! من که هر چی زندگینامه هاشون رو میخونم می بینم یکی از صفاتی که نداشتند همین عصمت بوده.تا نظر بقیه چی باشه.
آیا قرآن می گه که همه ی پیامبر ها معصومند؟ (من واقعا نمی دونم.یکی به من بگه.)
اگه میگه که:
ذوالقرنین یه پیامبره.چه اون رو کوروش بدونیم چه اسکندر (من اسکندر می دونمش) ، تاریخ می گه که این دو شخص معصوم نیستند. ذوالقرنین معصوم نیست.پس،همه ی پیامبران ،معصوم نیستند.
انگشتهام خسته شد
امیدوارم تا همینجا ، کفایت بده
و
امیدوارم ایشون (همون شخصی که نظریاتم رو قبل از رسیدن به دومین دقیقه! پاک میکنه - البته به نوعی این کار رو میشه به شیش لول بندی های لوکِ خوش شانس (Lucky Luke ) هم تشبیه کرد که از فرطِ سرعت! ، سایهء خودش رو هم با تیر میزد! ;-)) کوتاه بیاد و یه مقداری از نظر رو به عنوانِ یادگاری در کتابناک ، نگه بداره!
بگذریم که بقیهء ماجرا رو نمیتونم توضیح بدهم ، چون حوصلهء کافی ندارم!
اما
در بیانِ اون واضحاتی که از ملزوماتِ توضیحاتِ بعدی هستند ، بایستی بر حسبِ عدد ، عرض کنم که : (چون نمیشه دومرتبه اونها رو بنویسم!)
1 نیاز به وحدت و همبستگی :
انسان ها ، در مواجهه با طبیعت ، اگر تنها به حساب بیان ، خب مسئله ساده! ست
اگر تهدید شدند ، یا زنده می مانند و یا از بین میروند. یا فرار میکنند و یا تسلیم میشوند!
اما
وقتی قضیه به جامعه ، گسترش پیدا میکند ، تعاملاتِ انسانی ، مضاعف شده و انسان دیگر نمیتواند مثلِ یک کابوی (Cowboy) تنها ، برای خودش تصمیم بگیرد!
بنابرین ، نیاز هست که هر مسئله ای ، با دقت و برنامه ریزی ، حل شود (چرا؟ .. چون همهء انسانها ، لزوماً قصدِ تسلیم شدن ندارند! و خیلی ها هستند که دلشان میخواهد مسائل حل شود و آنها بتوانند در رفاه به زندگی ادامه بدهند)
پس
نیاز به هماهنگی ست
این هماهنگی را قانون ، ایجاد میکند و قانون ، بایستی توسطِ حکــومت ، ضمانتِ اجرایی پیدا کند ، و حکومت ، با « خدا » مشروعیت پیدا میکند!
(البته این یک قانون نیست و میتوانیم آن را تغییر دهیم :
- یعنی قانون را لزومی به اجرا توسطِ حکومت نیست! و اگر قانون نیازی به حکومت داشته باشد ، این میتواند از ضعفِ قانون باشد
ما میتوانیم قوانینی انسانی و جهان شمول بسازیم که تمامیِ انسانها - ونه صرفاً یک حکومت - خودشان ضامنِ اجرای قانون باشند.
و .. لزومی ندارد که حکومت ، با « خدا » به مشروعیت برسد ، و این قضیه با لائیسم ، سالهاست که تجربه شده!
به نظرم اصلِ اساسی برای مشروعیتِ حکومت ، صداقت و تجربه ست ، نه خدا! )
2 معنی برای زندگی :
زندگانی در دنیایی که بر حسبِ تصادف ایجاد شده و سرشار از ناملایمت هاست ، و میشود گفت که بر این اساس که هیچ هدفِ والاتری را دنبال نمیکند (هدفِ کائنات رسیدن به حیات ست ، اما حیات ، خودش هیچ هدفی ندارد! ... این مسئله که حیات هیچ هدفی را ندارد و تنها یک دورِ باطل ست ، در ایدئولوژی هایی مثلِ کارما (تناسخ) نمود پیدا کرده ست) بنابرین انسان ، میتواند به پوچی برسد و این بی هدفی ، بر تمامیِ اخلاقیات و هنجارها و ارزش ها ، تأثیر بگذارد.
اما
در این دیدگاه ، بسیاری از مسایل ، نادیده گرفته میشود.
مهمترین اصل ، چه بسا فرگشت باشد که به مثابهء دارما (Dharma) از فروغلطیدنِ انسان در تاریکیِ پوچگرایی ، جلوگیری میکند
انسان هیچگاه دقیقاً فرگشت را در نظر نگرفته (به نظرم حق هم داره ، چون این مسئله رو به تازگی کشف کرده)
انسان با این مسئله ، میتواند بر تمامیِ احساسات و ادراکِ خود ، تأثیر بگذارد
بنابرین ، هنوز هم دلیلی برای زنده ماندن وجود دارد و انسان میتواند تجربیاتِ متفاوتی را کسب کند
ضمناً
پوچی دارای دو بعدِ متفاوت ست
یکی بعدِ فردی و دیگری بعدِ اجتماعی!
این که کسی به پوچی میرسد ، دلیل به این نمیشود که جامعه هم پوچ باشد ..
بنابرین ، جامعه هنوز هم میتواند زندگی کردنِ انسان را توجیه کند و هنوز هم کارهایی برای انجام دادن وجود دارند
و رنج و سختی و ناکامی ، هیچگاه نمیتوانند دلیلی مناسب ، برای رسیدن به پوچی باشند
زیرا ، رنج و سختی و ناملایمت ها ، همگی بر اساسِ سلایق و موقعیت ها ، تعریف میشوند ، و انسان نمیتواند راجع به اینکه چه تجربه ای بد ست و چه تجربه ای خوب ، به راحتی قضاوت کند!
مهمتر اینکه ، به این دلیل که انسان ، نمیتواند آیندهء خودش را در ابعادِ بلندمدّت و میان مدّت ، توجیه کرده و پیش گویی کند ، بنابرین نمیتواند هیچ قضاوتی راجع به کلِّ مسیرِ زندگانیِ خودش داشته باشد و تشخیص بدهد که چه زمانی میتواند نامِ یک مسیرِ پوچ را بر زندگانیِ خودش بگذارد!!
بنابرین ، امید ، جزئی جدایی ناپذیر از ادراکِ انسان ست و هیچ ربطی به خدا ندارد
بلکه ، امید داشتن ، یکی از تمایلاتِ روانیِ انسان ، و یکی از موهبت های اجتماعاتِ انسانی ست که هیچ ربطی به مسایلِ جزئی مثلِ خدا و اهدافِ ماورائی ، ندارد!
>> بقیه رو هم به موقع توضیح میدهم <<
خدا چیه؟
اولاً بگم که : اینها چیزهایی هستند که من در طولِ زندگی به اون دست پیدا کرده ام و برای اثباتِ هرکدوم ، به اندازهء کافی میتونم مدرک و سند ارائه کنم.
اینها تحلیل های شخصیِ من رو هم دربر دارند و (احتمالاً سانسور خواهد شد!(!)) در اون سعی میکنم به نحوی جامع ، خدا رو از دیدِ خودم تعریف کنم و اگر فرصت بشه (که نمیشه!!) به نقدِ این روابط ، هم برسم و توجیه کنم که : « چرا نیازی به خدا وجود ندارد! »
* * *
انسان ، دنباله از از موجوداتِ سیاره ست.
جهانِ کائنات (نه اون چیزی که توی ذهنِ شماست! - در حقیقت منظورم همهء موجودیتی هست که وجود داره -) از ابتدا ، بوسیلهء چهارعنصر ایجاد شده. که من اون رو به عمد! به آب و خاک و آتش و باد ، ربط میدهم! .. آب نمایندهء مادّیات ، خاک نمایندهء پادمادّه ، آتش ، انرژی و باد ، نمایان کنندهء انرژیِ تاریک
این که جهان اینطوری باشه یا اینطوری نباشه رو سه چیز تعیین میکنه : فیزیک ، شیمی ، ریاضیات
گرچه تمامیِ این علوم ، در ریاضیات و محاسبات ریشه دارند و میشه گفت همگی از فیزیک نشأت میگیرند و از لحاظِ ارتباطِ پدیده ها با هم ، میتوان تمامیِ علوم را شیمی به حساب آورد!
حیات : یک قانون در دلِ قانونِ دیگر ست.
یعنی وقتی شما (برای مثال) یک تاس داشته باشید و این تاس شش رقمِ 5،4،3،2،1 و 6 را داشته باشد ، آنگاه اگر بی نهایت بار ، تاس را امتحان کنیم ، عاقبت میتوان نتیجه گرفت که حداقل یکبار ، عددِ 6 خواهد آمد. چرا؟ چون تاسِ ما ، عددِ 6 را در خودش دارد!
بنابرین اگر حیات را به مثابهء عددِ 6 بگیریم و در یک تاس قرار بدهیم ، بالاخره در گوشه ای از هستیِ بی نهایت ، به وجود آمدنِ حیات ، الزامی ست!!
فرگشت : قانونی که در قانونِ دیگر ، و آن قانون نیز ، نتیجهِ قوانینِ کائنات ست!
وقتی حیات در مواجهه با قوانینِ محیطیِ کائنات قرار گیرد ، شروع به تغییر میکند
بنابرین فرگشت رخ میدهد.
(ببخشید که خلاصه گفتم ، آخه نه من حوصلهء نوشتن دارم و نه شما وقتِ خواندن!)
انسان ، دنباله ای از فرگشتِ موجوداتِ دیگر ست
انسان از دیگر موجودات ، پیچیده تر! (دقت کنید که میگم : پیچیده تر! - و این یعنی موجوداتِ دیگر هم به اندازهء خودشون پیچیدگی دارند) است.
البته شاید این انسان باشد که خودش را پیچیده فرض میکند!
انسان توانسته که جهان را در مدتِ کوتاهی ، تغییر دهد (شاید این خودش دلیلِ خوبی برای این باشد که انسان خودش را پیچیده ترین موجود ، به حساب بیاورد!)
انسان ، اگر به او ، نه به شکلِ یه جامعهء میلیاردی ، و فقط و فقط به عنوانِ یک موجودِ خالص و ساده ، نگاه کنیم ، در کائناتِ وسیع ، یکه و تنها ست!
در مقابلِ تهدیدها بی دفاع
1 نیازمندِ وحدت و همبستگی ست ، تا در مقابلِ تهدید ها ، از خود و جامعه دفاع کند
2 نیازمندِ یک معنی برای زندگی ست
3 نیازمندِ یک همدمِ بالاتر و والاتر ، برای درمیان نهادنِ رازهاست
4 نیازمندِ یک هدف و یک الگو ، برای رسیدن به بهترین آرزوهاست
5 نیازمندِ موجودی قابلِ اعتماد ست تا بتواند تمامیِ نیازهای بالا را از طریقِ او ، فراهم کند (چون این احمقانه به نظر میرسد که انسان ، برای برطرف ساختنِ هریک از آن نیازها ، به یک چیزِ متفاوت رجوع کند! ، بنابرین ، راحت تر این است که تمامیِ این وظائف را یک موجودِ ساختگی انجام دهد!)
11 خدا بایستی قدرتمند باشد تا در مقابلِ هر تهدیدی بشود روی او تکیه کرد.
22 باید مقتدر و محبوب باشد تا همهء انسانها او را قبول کنند و در کنارِ هم برای رسیدن به یک هدفِ مشترک ، از او الگو گرفته و متحد شوند
34 باید آنقدر اهمیت داشته باشد که بتواند انگیزه و امید را ، برای تحملِ شرایطِ سخت ، در بشر ، ایجاد کند.
45 و آنقدر قابلِ اعتماد ، که در نیمهء راه ، نظرِ ما را نسبت به خود ، تغییر ندهد
بعداً بایستی تمامِ این موارد را توضیح بدهم
>> احتمالاً ادامه دارد <<
قرآن کلام آفریدگار است
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک