ابدیت یک بوسه
نویسنده:
پابلو نرودا
مترجم:
شاهکار بینش پژوه
امتیاز دهید
100 شعر عاشقانه
ابدیت یک بوسه داستان عشق آتشین نویسنده و شاعری بزرگ از آمریکای لاتین است، شاعری از آن مردم که تا آخرین لحظه ی حیاتش، در همه ی درد ها و رنج ها، مردانه در کنار مردمش ایستاد. ردپای مردم در بسیاری از شعر های او به خصوص آنهایی که بعد از جنگ داخلی اسپانیا سروده شدند دیده می شود:
“من برای مردم می سرایم،هرچند چشمان روستایی آنان به خواندن آن قادر نباشد
لحظه ای فراخواهد رسید که بیتی از شعرم
نسیمی که زندگی مرا به جنبش می آورد، به گوش آنان رسد
آنگاه رنجبر چشمان خود را خواهد گشود و معدنچی همچنان که سنگ می شکند لبخندی خواهد زد
… شاید بگویند:این،از یاران ما بود”.
و شاید به همین دلیل بود که همواره از حمایت بی دریغ مردم برخوردار بود، هرجا که می رفت، در هر مقامی، سناتور یا مجرمی فراری، مورد احترام و حمایت مردم بود… او دیگر یک شاعر نبود قلبی شده بود به وسعت یک کشور! او شاعر طبیعت و زیبایی بود، شاعر صلح، عشق و مردم، و سرانجام شاعر خویشتن خویش.
و این ایستادن را، و این نیرو را، مدیون عشقی بود که از او حمایت می کرد، عشق همسرش ماتیلده. نرودا بیشتر از همه در دو کتاب “ابدیت یک بوسه” و “هوا را از من بگیر خنده ات را نه” به بیان این عشق و اثر آن پرداخته است.
بیشتر
ابدیت یک بوسه داستان عشق آتشین نویسنده و شاعری بزرگ از آمریکای لاتین است، شاعری از آن مردم که تا آخرین لحظه ی حیاتش، در همه ی درد ها و رنج ها، مردانه در کنار مردمش ایستاد. ردپای مردم در بسیاری از شعر های او به خصوص آنهایی که بعد از جنگ داخلی اسپانیا سروده شدند دیده می شود:
“من برای مردم می سرایم،هرچند چشمان روستایی آنان به خواندن آن قادر نباشد
لحظه ای فراخواهد رسید که بیتی از شعرم
نسیمی که زندگی مرا به جنبش می آورد، به گوش آنان رسد
آنگاه رنجبر چشمان خود را خواهد گشود و معدنچی همچنان که سنگ می شکند لبخندی خواهد زد
… شاید بگویند:این،از یاران ما بود”.
و شاید به همین دلیل بود که همواره از حمایت بی دریغ مردم برخوردار بود، هرجا که می رفت، در هر مقامی، سناتور یا مجرمی فراری، مورد احترام و حمایت مردم بود… او دیگر یک شاعر نبود قلبی شده بود به وسعت یک کشور! او شاعر طبیعت و زیبایی بود، شاعر صلح، عشق و مردم، و سرانجام شاعر خویشتن خویش.
و این ایستادن را، و این نیرو را، مدیون عشقی بود که از او حمایت می کرد، عشق همسرش ماتیلده. نرودا بیشتر از همه در دو کتاب “ابدیت یک بوسه” و “هوا را از من بگیر خنده ات را نه” به بیان این عشق و اثر آن پرداخته است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ابدیت یک بوسه
ملاک پاکی و والا بودن هم هنوز مشخص نشده و من به شخصه قانون کبوتر با کبوتر را قبول ندارم این هم از اون ضرب المثل هایی که خیلی وقته منقرض شده دیگه صحبت از کبوتر با بازه...
لیاقت میخواهد تا درک کنند عشقی را که با عشق شروع شد و با عشق هم تمام شد.شاید روزی برایت گفتم ملا
در سرزمین من مردمش با یک شاخه گل رز عاشق میشوند پس حرف از توان عاشقی نزن...
سلام ملا یک سوال داشتم من که عشقم کثیف و شوم باید چه کار کنم اما عشق من به نقل از کتاب افسانه تبای :
اه ! پول انسان چیزی شوم تر از این نیافریده است
این دیدگاه اگر ملا جواب داد که هیچ وگرنه بعد از 10 دقیقه پاک می شود
عذر می خوام که ادامه می دم!
تو وقتی می تونی عاشق بشی که توان معشوق شدن داشته باشی.
باید در حد عشقی که طالب اونی والا و پاک باشی. (کبوتر با کبوتر)
روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
در دنیای من هم می هست هم ساقی و هم هنر عاشق شدن مشکل نبودن معشوق است...
من هم زندگیه بدون عشق را زندگی نمیدانم ولی حداقل می دانم که در عشقی که من به دنبال اویم در این دنیای کوچک جایی ندارد و بگویم مدتهاست که این عشق از جنس زن نیست...
ببخش اگه ادامه دادم ملا جان دوست عزیزم
پاینده باشی
رنجیده شدم
بیش از آنکه دوستم بدارند
دوستشان داشتم........................
((این چقدر زیبا بودش))
برخی عشق را زن می دانند و...
بعضی ها عشق را دوست داشتن معنی می کنند؛ "دوست داشتن چیزی که ارزشش را دارد"
برخی زندگی بدون عشق را اصلا زندگی نمی دانند (و من از این دسته ام).
عشق از دیدگاه من پاک و مقدس است، در زمانه ی می و ساقی و بی غمی عاشق شدن هنر نیست، مرد روزهای خطر بودن هنر است.
حرفی مانده باشد در پروفایلم جواب می دهم.
والسلام.
که بود آنکه نشانی ام را به تو داد
که بود او؟
از کدامین راه؟
بگو !
چگونه؟
از کجا برای تسخیر روح من آمده ای؟
منی که تلخ ترین بودم
منی که الهه خشم
با تاجی از تیغ و خار
منی که خداوند تنهایی .
که بود آنکه نشانی ام را به تو داد؟
چه کسی راهنمای تو بود؟
کدامین صخره، کدامین دود، کدامین آتشدان؟
زمین لرزید گیلاس های پایه دار
از شراب خورشید نوشیدند
و من پر شدم از تو
و من پر شدم از عشقی باکره
که تو باشی
که بود آنکه نشانی ام را به تو داد؟
بیش از آنکه برنجانم
رنجیده شدم
بیش از آنکه دوستم بدارند
دوستشان داشتم
بیش از آنکه عشقم دهند
عشقشان .
و این حاصلی است از سالی دور تا امروز
قلبی به زخم اندر نشسته را
کنون مرا می خوانید .
اگر تمام خاک زمین باشی
تنها مشتی از تو کافی است
برای آنکه تا ابد
بپرستمت .
از میان صور فلکی
چشم های تو
تنها نوری است که می شناسم .
تنت به بزرگی ماه
و کلامت خورشیدی کامل
و قلبت آتشی است .
برهنه پای
از تو عبور می کنم
و تنگ می بوسمت
ای سرزمین من !
انهایی که عشق را میفهمند در این زمونه عاشق نمیشوند،تنها میمانند و حداقل نگه میدارند حرمت عشق را برای خود...