باز شروعی در من نعره می زند
نویسنده:
قاسم قره داغی
امتیاز دهید
به کوشش: سودابه کامران
مجموعه شعر کاملا متفاوت و ساختار شکن
مقدمه ی کتاب (به قلم سودابه کامران):
.
روز و روزگاری بود رنگی و ملون با انسانهایی بدین سان جامه بر تن که حتی فرهیختگانش را مشغله ای نبود جز لودگی و بازی.
در این آشفته بازار که تناقضی فاحش وجود داشت بین رنگ و گّرد حاصل از خمودگی ، یکبار دیگر حس منجی گری راه نجاتی شد بر مغروقی که گمان اقتدارش در دنیای شور (مشورت) از او ناجیی ساخته بود در تفکراتش.
غافل از اینکه در دنیای مرام و معرفت هم خُلفهایی به سان قوانین فیزیک و ریاضی وجود دارد که به ظرافت ، جایگاهها را تعویض میکند.
پس این رهاننده پلکان عبوری شد از ندانسته ها و نخوانده ها و ندیده ها.
و این فرو رفته متکی بر این دستوار پله ها را یک به یک بالا رفت تا بدانجا که توانی برای بازگفتن یافت و مجالی برای همفکری و رایزنی.
همیشه رسم بر این بود که خالق اثر ، خود دیباچه ای بر آفریده اش نگارش کند اما بر اساس همان قوانین عکس موجود در جهان ، این تازه دانش آموخته در محضر مولف خواست تا آموخته هایش را در قالب یک چندخطی کوتاه به دونشان از چله کمان ذهن رها کند.
هم به رسم وجود یک مقدمه و معرفی یک اثر،
اثری که خط به خطش را مولف با جانش زیسته و لمس کرده و مروری ست بر خاطراتی که شاید تجربه ی هیچ طعم و مزه ی از پیش تعیین شده ای نیست و بایسته و شایسته ست که نامی نو بر این فرآیند گذاشته شود.
خلقی که سراسر هویت است و شناسه.
و مایه مباهات من است که قسمت بسیار کوتاهی از این لحظات ثبت شده را حضور داشتم .
و هم به رسم سپاس و قدردانی از نویسنده و شاعر نازنینِ اثر که گشاده دست ، هرآنچه عشق و مهر در وجودشان به ودیعه بود را با خوانندگان به اشتراک گذاشتند.
و در نهایت خرسندم که این مجال را به من دادند تا افتخار نوشتن مقدمه ای را به جای ایشان داشته باشم. (سودابه کامران)
بیشتر
مجموعه شعر کاملا متفاوت و ساختار شکن
مقدمه ی کتاب (به قلم سودابه کامران):
.
روز و روزگاری بود رنگی و ملون با انسانهایی بدین سان جامه بر تن که حتی فرهیختگانش را مشغله ای نبود جز لودگی و بازی.
در این آشفته بازار که تناقضی فاحش وجود داشت بین رنگ و گّرد حاصل از خمودگی ، یکبار دیگر حس منجی گری راه نجاتی شد بر مغروقی که گمان اقتدارش در دنیای شور (مشورت) از او ناجیی ساخته بود در تفکراتش.
غافل از اینکه در دنیای مرام و معرفت هم خُلفهایی به سان قوانین فیزیک و ریاضی وجود دارد که به ظرافت ، جایگاهها را تعویض میکند.
پس این رهاننده پلکان عبوری شد از ندانسته ها و نخوانده ها و ندیده ها.
و این فرو رفته متکی بر این دستوار پله ها را یک به یک بالا رفت تا بدانجا که توانی برای بازگفتن یافت و مجالی برای همفکری و رایزنی.
همیشه رسم بر این بود که خالق اثر ، خود دیباچه ای بر آفریده اش نگارش کند اما بر اساس همان قوانین عکس موجود در جهان ، این تازه دانش آموخته در محضر مولف خواست تا آموخته هایش را در قالب یک چندخطی کوتاه به دونشان از چله کمان ذهن رها کند.
هم به رسم وجود یک مقدمه و معرفی یک اثر،
اثری که خط به خطش را مولف با جانش زیسته و لمس کرده و مروری ست بر خاطراتی که شاید تجربه ی هیچ طعم و مزه ی از پیش تعیین شده ای نیست و بایسته و شایسته ست که نامی نو بر این فرآیند گذاشته شود.
خلقی که سراسر هویت است و شناسه.
و مایه مباهات من است که قسمت بسیار کوتاهی از این لحظات ثبت شده را حضور داشتم .
و هم به رسم سپاس و قدردانی از نویسنده و شاعر نازنینِ اثر که گشاده دست ، هرآنچه عشق و مهر در وجودشان به ودیعه بود را با خوانندگان به اشتراک گذاشتند.
و در نهایت خرسندم که این مجال را به من دادند تا افتخار نوشتن مقدمه ای را به جای ایشان داشته باشم. (سودابه کامران)
آپلود شده توسط:
ghasembuf
1396/01/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی باز شروعی در من نعره می زند