رسته‌ها
سفینه‌ی غزل
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 36 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 36 رای
باهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی
منتخبی از غزلیات شاعران قدیم و معاصر

سید ابوالقاسم انجوی شیرازی معروف به "نجوا" از پژوهشگران ادبی ایران است.[۱] انجوی در جوانی فعال سیاسی بود و مجله‌ای انتقادی و سیاسی با نام "آتشبار" انتشار می داد. در جریان کودتای سال ۱۳۳۲ دستگیر و به خارک تبعید شد.[۲] ثمره آن دوران کتابی است با عنوان "تبعیدگاه خارک" مشتمل بر خاطرات وی.[۳]

وی از ناحیه اجرای این برنامه منابع زیادی از فرهنگ مردم ایران را جمع آوری کرد. انجوی در حیاتش توانست یازده جلد کتاب در زمینه فرهنگ مردم ایران شامل مثل‌ها، قصه‌ها و آداب و رسوم با کمک انتشارات امیر کبیر انتشار دهد.[۴] از جمله دستیاران وی در زمان جمع آوری و تدوین این کتاب‌ها می توان از نصرالله یگانه، محمود ظریفیان، احمد وکیلیان، علی اکبر عبدالرشیدی، جباری (بیدل)و پناهیان یا کرد. وی علاوه بر این در زمینه حافظ‌شناسی و موضوعات دیگر هم مقالاتی دارد.[۵] مقالات انجوی در حوزه فرهنگ بسیار متنوع است.[۶]دیوان حافظ شیرازی با تصحیح انجوی شیرازی به زعم برخی حافظ شناسان کامل‌ترین دیوان است زیرا وی گونه‌ها و روایات مربوط به اشعار حافظ را جمع آوری و ارائه کرده‌است.[۷][۸] از کتاب‌های دیگر وی "سفینه غرل" است که مجموعه‌ای از غزل‌های منتخب در ادبیان فارسی است. سید ابوالقاسم انجوی شیرازی در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شهر شیراز متولد شد و در ۲۵ شهریور سال ۱۳۷۲ خورشیدی در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد .خانه وی در تجریش بعد از مرگش به موزه فرهنگ مردم تبدیل شده‌است.[۹][پیوند مرده] انجوی هرگز ازدواج نکرد اما دوستان زیادی داشت. وی از آخرین دوستان صادق هدایت بود [۱۰] و گفته شده‌است که هدایت آخرین کتاب خود با نام "توپ مرواری" را برای نگهداری به او سپرده بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
320
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mahdi214
mahdi214
1389/10/14

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سفینه‌ی غزل

تعداد دیدگاه‌ها:
5
به نظر من دیوان حافظ به تصحیح انجوی یکی از بهتریناس, اگه کسی داره لطف کنه و آپلودش کنه. ممنون!
گفتمش هنگام وصل است ای بت فرخار، گفت:
باش اکنون تا برآید ، گفتم از گل خار ، گفت:
جانت اندر هجر ، گفتم: جان پی ایثار توست
گر چه هست این هدیه در نزد تو بی مقدار ، گفت:
عاشقا! این ناله و آه و فغان از جور کیست؟
گفتم:از جور تو معشوق جفا کردار ، گفت:
عاشقان را رنج باید برد ، گفتم: رنج عشق؟
گفت: از آن دشوارتر ، گفتم: فراق یار ، گفت:
آنچه سوزد جان عاشق ، گفتمش: جور رقیب؟
گفت: نی ، گفتم:نگاه یار با اغیار؟ گفت:
آری ، آری ، گفتم: از اغیار نتوان بست چشم
گاه گاهی گوشه چشمی به ما می دار ، گفت:
چشم مست ما تو را هم ساغری بر کف نهاد؟
گفتم: از میخانه کس بیرون رود هوشیار؟ گفت:
ناوک دلدوز ما را شد دلت آماجگاه؟
گفتمش: جانا مرا نبود دلی در کار ، گفت:
دل ببردند از کفت؟ گفتم:بلی ، گفت: این جفا،
از که سر زد؟ گفتم: از آن طره طرار ، گفت:
روی دل در پرده حسرت چه پوشی غنچه وار؟
گفتم: از درد فراق آن گل رخسار ، گفت:
گفته دلدار گشت آیین گفتار بهار
گفتمش آیین جان است آنچه را دلدار گفت.
تو ترک تیم مستی،من مرغ نیم بسمل
کار تو از من آسان،کام من از تو مشکل
تو پا نهی به میدان،من دست شویم از جان
تو خوی چکانی از رخ،من خون فشانم از دل
دنبال آن مسافر،از ضعف و نا توانی
برخیزم و نشینم،چون گرد تا به منزل
کو بخت آن که گیرم،مستش ز خانه زین
و آن ساعد بلورین، در گردنم حمایل
چشم سیاه و مستش،سرمایه جنونم
زلف دراز دستش،در گردنم سلاسل
خنجر کشی و ساغر،اهل وفا سراسر
خون خورده در برابر،جان داده در مقابل
مداحیم چو شد طی،بشنو حکایت ری
ویرانه ایست در وی،دیوانه ایست عامل
دیوانه ای که تدبیر،در وی نکرده تاثیر
دیوانه ای که زنجیر او را نکرده عاقل
آهی زسینه من،برق هزار خرمن
تیری زغمزه تو مرگ هزار بیدل
دل خون شد از امید و نشد یار ، یار من
ای وای بر مـن و دل امیــدوار مــن
ای سیل اشک خاک وجودم به باد ده
تا بر دل کسی ننشیند غبار من
از جور روزگار چه گویم که در فراق
هم روز من سیه شد و هم روزگار من
زین پیش صبر بود دلم را ، قرار نیز
یا رب کجا شد آن همه صبر و قرار من
نزدیک شد که خانه عمرم شود خراب
رحمی بکن وگر خرابست کار من
گفتی برو هلالی و صبر اختیار کن
وه! چون کنم که نیست به کف اختیار من
خوبه، سپاس!
نمیدونم آثار دیگر انجوی هم هست یا نه.
سفینه‌ی غزل
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک