علم راهی بسوی آفریدگار جهان
نویسنده:
محمدعلی کوشش
امتیاز دهید
.
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است
راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.
با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.
http://www.khodavaelm.blogfa.com/
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است
راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.
با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.
http://www.khodavaelm.blogfa.com/
آپلود شده توسط:
mohammadali123
1389/09/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی علم راهی بسوی آفریدگار جهان
- رابعاً : چرا خداوند ، از طوفان استفاده میکند ، و برای ایجادِ اینچنین طوفانی ، پیامبرِ اولی العظمِ خودش را مجبور کرده که 1000 سال ، زجر و توهین و تحقیر را تحمّل کند؟
حال آنکه میدانیم ، پیامبرانِ اولی العظم ، از دیدگاهِ قرآن ، در پناهِ یاری و عنایتِ حق تعالی ، محفوظ بوده و از زندگانیِ پست و آزار و اذیتِ مردمِ گناهکار ، مصّون بوده اند!
- خامساً : آیا خداوند نمیتوانسته که با روشی راحت تر ، که نه لازم باشد ، پیامبرِ الهی ، آزار ببیند و نه اینکه لازم باشد ، تر و خشک را با هم بسوزاند! ، تنها با یک بیماریِ ساده ، مخالفانِ خودش را از میان بردارد؟ (البته درصورتی که قبول کنیم خداوند توبهء گناهکاران را قبول نمیکنه و همیشه گناه رو با عقاب جزا میده)
- سادساً !!! (فکر کنم همون دلایل کافی باشه)
البته داستانِ نوح ، فقط یکی از ایرادهایی هست که به مجموعه داستان های پیامبران میتوان گرفت! (!)
مسئلهء اساسی اینجاست که :
- چرا خداوند ، که سرچشمهء تمامِ علوم ، و ذخائرِ معنویِ کائنات ست ، بایستی انسانهای کوردل و ناآگاه رو با « مجموعه داستان های پلیسی و جنائی! » به سویِ حق ، هدایت کند؟
چرا خداوند در کتبِ قطــــورِ مذهبی ، یک کلمه ، حرفِ علمی و به درد بخور ، برای پیشرفتن علمی و آگاهیِ انسان ، به زبان نیاورده؟
آیا هدایت ، فقط از طریقِ داستان های تاریخی - تخیلی میسّر میشود؟
دوستِ من
مسئله اینجاست که من هم مثلِ بسیاری از مسلمون ها ، یک موقعی این مسایل رو باور میکردم
یعنی میدونی!
درحقیقت ، آدم وقتی به « قادرِ متعال » اعتقاد پیدا میکنه ، فکر میکنه که هرکاری از خدا برمیآد
اما درواقع اینچنین نیست. و خدا بایستی هر چیزی رو در مجاریِ قوانینِ طبیعیِ خودش ، ایجاد کنه!
یه مثال میزنم :
- فکر کن ، شما یک نقّاشِ چیره دست هستی. اگر بخوای یه تابلو بکشی ، مجبوری که رنگها رو روی بومِ نقاشی ، قرار بدهی.
تو نمیتونی که تصویر رو خارج از قابِ تابلو بکشی!
این یعنی خلقتِ نقاشی ، توسطِ خالقِ اثر ، به امکانات و توانایی و قوانینِ موجود ، بستگی داره
مسئله اینجاست که :
- در قرآن ، خدا گفته که نوح (ع) یک کشتی ساخته و این کشتی رو از چوبِ تنهء یک درختِ خاصّ (یک گونهء شناخته شده و خاصِّ زیست بومِ جنگل های لبنان هست) ساخته و برای تنومند شدنِ این درخت ، حاضر شده نهصد سال از عمرش رو با توهین ها و تحقیر های مردمِ اطرافش سپری کنه.
خداوند به او بشارتِ طوفان رو میده و میگه مومنان رو جمع کنه و از هر حیوانی ، یک جفت رو برای بقا ، با خودش ببره (چون جهان قراره نابود بشه!!) و نوح هم این کار رو میکنه و خداوند همهء انسانها رو غیر از اون افرادِ مشخّص ، از بین میبره
حتی فرزندِ نوح ، کنعان!!
اینجا چندتا ، مورد هست که بایستی به اون اشاره بشه :
1) طوفانِ نوح ، صرفاً یک اثرِ تمثیلی هست و از یک داستانِ واقعی ، اقتباس! شده (تکرار میکنم ، اقتباس شده)
2) این مسئله که طوفان ، جهانی باشه ، نشان دهندهء یک رستاخیز ، در جامعهء انسانی ست و این مسئلهء رستاخیز ، بارها و بارها در ادبیاتِ مذهبیِ یهودی ها (اسلام هم از یهود نشأت گرفته) تکرار شده
مثلِ : از بین رفتنِ قومِ روزِ شنبه (همگی به میمون مبدّل شدند) ، از بین رفتنِ شهرِ سودوم (و خانوادهء لوط -ع-) ، زنده ساختنِ مردگان برای حضرتِ ابراهیم و موسی ، حضرتِ ایّوب که تمامیِ خانواده رو از دست داد ، عیدِ فوریم که در اون دشمنانِ یهود قتلِ عام بشوند! (گرچه حقیقت ندارد) و ...
منظور از این تکرارها ، چیست؟
رستاخیز ، چه چیزی را خاطرنشان میکند؟
مشخصه که رستاخیز به نوعی ، ترساننده و بشارت دهنده ست ، تا مردم از ترس یا از امید یا از روی احساساتِ ساختگی و مصنوعی ، به آینده های تاریک یا روشنی که دین برای اونها ، متجلّی ساخته ، ایمان پیدا کنند.
این مسئله ، مهمترین وجه در داستانِ نوح هست که به صورتِ یک عاملِ مؤثره پنهان ، بر ذهن و روانِ انسان اثر میگذاره ، و بدونِ اینکه شما متوجه باشید ، به طورِ پنهانی ، به ایمان و مذهب ، اعتقاد پیدا میکنید.
ماجرای نوح ، حتی اگر واقعی باشه ، مسائلِ بسیاری رو به وجود میاره :
کاری به فیزیک و اینکه آیا این طوفان ، شدنی ست یا نه! نداریم
میخوایم قبول کنیم که اون داستانی که من از نوح تعریف کردم (همین بالا نوشته ام) واقعی ست
- اولاً : خدا ، برای چی لازم باشه که اینچنین طوفانی رو راه بیاندازه؟ و همهء انسانهای جنایتکار رو از بین ببره؟ آیا این با قانونِ « توبه » و صفتِ « ستّارالعیوب » و « رحمن » تناقض نداره؟
- ثانیاً : مگر نه اینکه مردمِ نوح ، از همه قشر و گروهی بوده اند!
یعنی بچه ها و نوزادهایی که در خانواده های گناهکار به دنیا میآمده اند ، حقِ زیستن نداشته اند؟
آیا به « عدالتِ الهی » نقص و خدشه وارد نمیشود؟
- ثالثاً : آیا خداوند با این روش ، نژاد و ریشهء پیامبرِ خودش را به دیگر انسانهایی که خودش خلق کرده ، برتری نداده؟
آیا این ، « نقضِ صریحِ حقوقِ انسانی » و « تبعیض قایل شدن » به حساب نمی آید؟
> ادامه دارد <
خدا خالق همه چیز است.از زمان گرفته تا مکان و لا مکان.ضمنا اینگون نیست که خدا نیاز به ازمایش انسان داشته باشد چرا که خدا بی نیاز از هرچیزی ست.اسوال بعد این است پس چرا انسان را آفرید تا در بوته ی آزمایشات گوناگون قرار گیرد.این نشانه ی رحمت پروردگار است.نمیخواهم آخوندی حرف بزنم اما اگر بتوانید تصور کنید که مرتبه ی انسانی که از آزمایشات سربلند بیرون خواهد آمد چقدر است.یعنی مرتبه وجودی انسانی که آزمایش نشده را با انسانی که از آزمایش سربلند خارج شده، را بتئانید در ذهن متصور شوید.آنگاه است که متوجه میشوید این آزمایشات الهی فقط رحمتی از جانب خداست.البته این موضوع برای کسانی که خدا را قبول ندارند نامفهوم است چرا که ابتدا باید چیزی را قبول کرد تا بعد بتوان در موردش صحبت کرد.وقتی کسی خدا را قبول ندارد منطقی نیست که بتواند تصور کند که مرتبه انسان آزمایش شده و انسان آزمایش نشده در چه حد است.چرا که او اصل را قبول ندارد.حال چگونه میتواند فرعیات و توضیحات فرعی را در مورد آن اصلی که قبولش ندارد درک کند؟؟؟ مثال ساده ای که هسا اینکه شخصی تکامل را قبول ندارد.آیا به نظر شما این شخص که تکامل را به عنوان یک اصل قبول ندارد میتواند قبول کند که باکتری های مقاوم به آنتی بیوتیک های قدیمی بوجود امده اند؟؟؟؟ مطمئنا با توضیحات تکاملی شما،ایشان هرگز قانع نمیشوند چرا که اصل تکامل را قبول ندارند تا الان با توجه به آن اصل در مورد باکتری ها که جز کوچکی از چرخه تکامل اند قانع شوند.بحث خداشناسی نیز اینگونه است.تا اصل را قبول نکنی نمیتوان در مورد فرعیات مورد قابل قبولی بیابی.
سادیست عزیز به نظر میرسد که شما هم نظریه جناب محمدعلی را قبول کرده اید.60 میلیون سال قبل کجا بود.داستان طوفان نوح در مورد طوفانی منطقه ایست که در زمان حضرت نوح اتفاق افتاده و ایشان و یارانش با تعدادی حیوانات که برای ادامه ی زندگی به آنها نیاز داشتند سوار بر کشتی شده اند.والسلام.اینکه این طوفان جهانی بوده و... فقط توهم عده ای ست که اغراق میکنند وگرنه امکان اینگونه طوفانی وجود ندارد.
بنده در تمامی کامنت هایم سعی کرده ام که به جناب محمدعلی آوانس بدهم تا شاید متوجه شود نظریه اش تنها موضوعی خنده دار است تا یک نظریه علمی.برای ثابت کردن این موضوع باز هم طبق روال گذشته فرضا ادعای ایشان را قبول کرده و بر مبنای آن سوال مطرح میشود.سوال اینکه به فرض اتصال تمامی قاره ها با یکدیگر باز هم وسعت خشکی های زمین به حدی بوده که هیچ کس نمیتوانسته سراسر آنها را برای جمع آوری نمونه های گیاهی و جانوری بپیماید.البته جناب محمد علی در جایی گفتند که در آن زمان گوناگونی جاندارن کمتر از زمان حال بوده.بنده باز هم آوانس داده و فرضا این را نیز قبول میکنم.باز هم این سوال پیش می آید که حتی اگر گوناگونی جانداران کمتر بوده باز هم پراکندگی در سطح تمام خشکی هی زمین داشته اند و حضرت نوح باید وجب به وجب قاره های به هم پیوسته رابرای یافتن موجودات طی میکرد.شما هنوز به این سوال که حضرت نوح چگونه اینکار را میکرد پاسخ نداده اید و فقط مطالب تکراری خود را بارها و بارها تکرار میکنید.شما اگر واقعا نظریه داده اید پس به سوالات پیرامون آن نیز کامل جواب دهید نه اینکه از پاسخ طفره روید.
ضمنا شما هنوز نگفته اید که نظرتان در مورد تکامل چیست؟؟آِیا به آن اعتقاد دارید یا نه؟ اگر دارید پس آن همه کامنت در رد تکامل و توهم خواندن تکامل چه بود؟؟؟ اگر ندارید پس اینکه میگویید جانداران کنونی از جانداران کشتی حضرت نوح منشعب شده اند دیگر چه صیغه ایست؟؟؟ ضمنا هنوز در مورد تفاوت زمان زندگانی حضرت نوحی که شما میگویید با حوای میتوکندریایی و آدم رنگین تن توضیح نداده اید؟؟چرا که یکی از مدارک نظریه شما در مورد تفاوت زمانی آدم رنگین تن و حوای میتوکندریایی طوفان حضرت نوح بوده!!!! حال شما تفاوت زمانی 65میلیون سال پیش با 70 تا حدود 200 سال پیش را چگونه توجیه میکنید؟؟همچنین نگفتید که حشراتی مانند پروانه ها که نهایتا یک ماه زنده اند چگونه توسط حضرت نوح جمع آوری شدند و از بین نرفتند؟؟؟
میبینید که شما به سوالات اساسی پاسخ نمیدهید و فقط حرف های قبلی تان را تکرار میکنید.منتظر پاسخ هایتان هستیم.
حالا چه فرقی میکنه
مهم اینه که گوشت خوشمزه تره ;-)
مگه نه؟
hamid math
...
قبول دارم ، واقعاً اینها تناقض هستند
اما خب ، مسلمان ها معمولاً با سفسطه و فلسفه بافی و سرکوب و توهین و ارعاب و ... (سیاست های مختلف) یکجورایی سر و تهِ اون قضایا رو هم میآورند
اما خب مثال زدن با خدا و زمان ، یکجورایی نوآورانه تره و اونها جوابی برای این مسئله نخواهند داشت
هر جوابی هم که بخواهند بدهند ، جز پاره ای خزعبل و هذلیه ، نیست!!! :))
درسته یک سوال و تناقض بزرگ و حل نشدنی . دیروز اتفاقاً به خاطر شبهای قدر یک برنامه از رحیم پور ازغندی پخش کرده بودند از شبکه اول که به این سوال ها پاسخ بگوید . تقریباً نیم ساعتش را گوش دادم واقعاً هیچ جواب منطقی و قانع کننده ای برای این سوالات نداشت . جوابش این بود که هم جبر وجود دارد هم اختیار و از این جمله دقیقاً استفاده کرد که ((انسان مجبور به اختیار است )) و همینطور گفت که معجزه ها هم از قوانین علّی ناشی میشوند اما سبب آن غیر مادی است . که برای من حرف های قانع کننده و جالبی نبود .
1 -اینکه خدا برز مان احاطه داشته باشد و از اول و آخر دنیا باخبر باشد
2 -همینطور در افتادن برگی از درخت حکمتی قرار داده باشد و از آن باخبر باشد ،
«و عنده مفاتح الغیب التى لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة... الا فى کتاب مبین.» (انعام/ 59)
«کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ وجز او، کسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشکى و دریاست مىداند؛ هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهاى در تاریکىهاى زمین و نه هیچتر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار ]= در کتاب علم خدا[ ثبت است.»
3،- خود ادعا کند که انسان ها را گمراه میکند :سوره زمر آیه 23
کسی را که خداوند گمراه کرده هدایت کننده ای نخواهد داشت.
4و میگوید شما هیچ چیز نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد( و ما تشاؤون الاّ ان یشاءاللَّه)
5ا-ز جیک و پوک موجودات خود باخبر است و آن را در لوح محفوظ قرار داده :
«ما اصاب من مصیبة فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبرأها.» (حدید/ 22)
«هیچ مصیبتى (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روى نمىدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛»
«تعلم ما فى نفسى و لااعلم ما فى نفسک انک انت علاّم الغیوب.» (مائده/ 116)
«تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها باخبرى.»
«و هواللَّه فى السموات و فى الارض یعلم سرّکم و جهرکم و یعلم ماتکسبون.» (انعام/ 3)
«اوست خداوند در آسمانها و در زمین؛ پنهان و آشکار شما را مىداند؛ و از آنچه (انجام مىدهید و) به دست مىآورید، باخبر است.»
و حالا بعد از اینهمه جبر خدا به انسان آزادی و اراده بدهد یک تناقض حل نشدنی است . وقتی مقدر شده است که خدا انسان را گمراه کند و در لوح محفوظ هم ثبت شده باشد دیگر وقتی آیه ای را مثال بزنیم مثل این : ما قطعاً انسان را هدایت کردیم او میخواهد شاکر باشد یا کافر . به یک تناقض میرسیم
-شاید برای پیامبر نقصانی نباشد البته اگر شما معتقد بودید که کتب آسمانی را شخص پیامبر گفته ، اما فکر نمی کنم معتقد باشید کتاب قرآن را پیامبر نوشته است ؟
بنابراین اگر خدا قرآن را نوشته است طبق گفته خودش بر هرچیزی عالم است ، یعنی تمام علوم را در برمیگیرد بنابراین میتوانید دلیل تناقضات علمی فراوان را در کتب آسمانی بیان کنید؟ ؛ به عنوان مثال :
1-حرف زدن حیوانات با سلیمان نبی (حیوانات امکان دارد که امواج صوتی رد و بدل کنند اما صرفاً این امواج را برای ارتباط باهم برقرار میکنند نه اینکه تفکر کنند و دستورات شخصی را اجرا کنند )
2-رفتن یونس به درون شکم نهنگ و سالم در آمدن از آن !
3-تناقضات علمی طوفان نوح(در صفحات قبل گفتم)
و....
(( العلم و الدین لا یصلحان الی یوم الابد )) ترجمه : علم و دین آشتی ناپذیرند تا روز ابد
آیه خرد از سوره حقیقت
اگر افسانه های فوق را برای شخص بزرگسالی که به گوشش چنین چیزی را در بچگی در گوشش فرونکرده اند ، بازگو کنیم او هرگز قبول نخواهد کرد ، مانند اینکه بخواهیم داستان پینوکیو را که پدر ژپتو درون شکم نهنگ گیر می افتد برای یک شخص بزرگسال پخش کنیم آیا او باور خواهد کرد ؟ حال همین داستان پینوکیو را بر روی کتیبه های قدیمی بنگاریم و به او بگوییم که این کتیبه ها سندی هستند برای زنده ماندن پدر ژپتو او باز باور نخواهد کرد ، کما اینکه هیچکدام از ما باور نداریم دنیا از یک تخم مرغ بزرگ به وجود آمده اما در اسطوره های چینی و هندی و فنلاندی این افسانه آمده ،
1-این هم یکی از صد ها حدیثی است که صد ها سال بعد از خود پیامبر به وجود آمده ، اگر محمد به سرزمین چین آگاهی میداشت حتماً نامه ای برای پادشاهش مینوشت تا آنها را به راهی که کشورهای همجوار زمان خود (روم و ایران و مصر) را به آنها فراخوانده بود فرا خواند .
2-وهمینطور مفهوم علم در تلقی سنتی دینباوران در وهله اول علوم شرعی (مانند فقه و ..) بوده نه علومی مانند شیمی و فیزیک .
هر چند دینباوران امروزی فکر میکنند این دانشی که باید ز گهواره تا گور خواند همان دانش های مدرسه ای است اما اگر به همان کتبی که اینها را برداشته اند مراجعه کنند بیشتر برایشان باز میشود منظور از علوم چه بوده است
همانطور که در اواخر قاجار که مدرسه های جدید (بر علیه مکتب خانه ها که علوم دینی تدریس میکردند) به روی کار آمدند بسیاری از معتقدان دین مخالفت ورزیدند و کسروی که در آن زمان خودش عمامه ای بوده در خاطراتش نمونه های را بیان میکند
3-ضمن اینکه قرآن (که به گفته شما به علم آموزی تشویق میکند) باید بنا به ادعای خودش هر آنچه از علم میگوید کامل ودقیق باشد نه اینکه آنها را از منابع علمی زمان خود کپی کند و با اینهمه تناقض روبرو شود .
همانگونه که شما هم نمیدانید، انسان از ابتدا علفخوار نبوده بلکه میوه خوار بوده! نه تنها دندانها بلکه سیستم داخلی بدن انسان نیز مناسب برای علفخواری نیست! مگر اینکه آنقدر به عقب برگشته باشید که کار از اجداد انسانها گذشته باشد( و دیگر اسمش انسان نمیشود!)
لینکِ تصویر
انگار کتابناک دومرتبه با تصاویر مشکل پیدا کرد! :O
مسیحیت یعنی :
- اعتقاد به اینکه یک زامبیِ یهودی و آسمانی ، به شرطی که شما به طورِ نمادین ، گوشتِ بدنِ او رو بخورید و به طورِ تله پاطیک وار!!! به او بفهمانید که همچون خدا ، او را اطاعت میکنید ، موجب میشود که شما تا ابد زنده بمانید!!
بنابرین اون میتونه که تمامِ نیروهای شیطانی رو از روحِ شما (جانِ شما) خارج کنه و این نیروهای شیطانی در ذاتِ انسان نهفته شده! چراکه یک زنِ دزد!! (حوّا که سیب رو دزدید و آدم رو فریب داد) توسطِ یک مارِ سخنگو فریب خورده و از یک درختِ جادویی ، میوه ای رو دزدیده و خورده!!! (!)
* * * * *
سخنِ اصلی : (این برای هر دین و مکتب و مسلک و راه و شیوه و روشی ، صدق میکنه)
« گاهی ، بهترین شیوه برای حلِ مسایلِ دشوارِ ذهنی ، تشریحِ ابعادِ سؤال ؛ به زبانِ ساده و قابلِ فهم ، ست »
منظور اینکه ، اگر مردمی که در طولِ تاریخ ، مکاتب و روش ها و ادیان و ... را بی چون و چرا پذیرفته و به کار گرفته اند! ؛ اندکی تأمل میکردند و مسئله رو یکبار برای خودشون توضیح میدادند ، الآن مسیرِ تمدّنِ انسان ، جای دیگری بود
;-)