نشانی ها
نویسنده:
سید علی صالحی
امتیاز دهید
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
آپلود شده توسط:
Exsan
1389/08/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نشانی ها
حال همه ی ما خوب است
اما
تو باور نکن
آیا شفای این صبحِ ساکتِ غمگین
بیخوابِ آخرین ستاره مُیسر نیست؟
همیشه همین قدمهای نخستینِ رفتن است
که رازِ آخرین منزلِ رسیدن را رقم میزند.
کم نیستند کسانی
که با پارهی سنگی در مُشتِ بستهی باد
گمان میکنند کبوتری تشنه به جانب چشمه میبَرَند،
اما من و کبوتر و چشمه گول نخواهیم خورد
ما خوابِ خوشی از احوالِ آدمی دیدهایم
سید علی صالحی
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
دلم تنهاترین پائیز
بساطم بقچه ای اندوه
وکوچه مثل من خالی
تک وتنها
وحتی یک پرنده در هوایش نیست
قدم در قلب کوچه می گذارم
ومی بینم غروب برگها را
که آرام از سر یک شاخه میریزند
دلم تنگ است
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس بارانیست
نمیدانم چرا در قلب من پائیز طولانیست
او که رفته است ، نخواهد رسید ...
او که رسیده است ، پشیمان است.
این همه از شکستن ِ سکوت
چه عاید آینه شد!؟
رفتن هم حرف عجیبی
شبیه اشتباه ِ آمدن است.
تو بگو ...
دایره تا کجای این نقطه خواهد گریست؟
سید علی صالحی
من البته آن شب آمدم
آمدم حتی تا همان کاشیِ لَبْلعابیِ آبی
تا همان کاشیِ شبْ شکستهی هفتم،
اما جز فال روشنی از رازِ حافظ و
عَطرِ غریبی از گیسوی خیسِ تو با من نبود.
آمدم، در زدم، بوی دیوار و دلْدلِ آبی دریا میآمد،
نبودی و هیچ همسایهای انگار تُرا نمیشناخت،
دیگر از آن همه کاشی
از آن همه کلمه، کبوتر و ارغوان انگار
هیچ نشانهی روشنی نبود،
کسی از کوچه نمیگذشت :((
دوست عزیز به همون دلایلی که در بالای صفحه ذکر شده نمی تونیم این کتاب رو برای دانلود قرار بدیم.
پیشنهاد می کنم در این مورد خاص (یعنی اشعار استاد صالحی) به سایت زیر مراجعه کنید و اگر خواستید اشعار ایشان رو آنلاین مطالعه کنید.
http://www.seyedalisalehi.com/cgi-bin/content.pl?f=7&t=0
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغِ تُرا میگرفت
تو نشانیِ من بودی و من نشانیِ تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمامِ دریاهای جنوب را من گریستهام.
راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟!
حوصله کن ریرا،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم ...
تاثیری که اشعار صالحی روی من داره در هیچ شعر و شاعری دیگه ای پیدا نکردم
گفت برمیگردم،
و رفت،
و همهی پُلهای پشتِسرش را ویران کرد.
همه میدانستند دیگر باز نمیگردد،
اما بازگشت
بیهیچ پُلی در راه،
او مسیرِ مخفیِ بادها را میدانست.
قصهگوی پروانهها
برای ما از فهمِ فیل وُ
صبوریِ شتر سخن میگفت.
چیزها دیده بود به راه وُ
چیزها شنیده بود به خواب.
او گفت:
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
او گفت:
تنها شغال میداند
شهریور فصلِ رسیدنِ انگور است.
http://www.seyedalisalehi.com/cgi-bin/content.pl?f=0&t=index