رسته‌ها
شعر طنز امروز
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 660 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 660 رای
مجموعه شعر طنز که به همت سید ابراهیم نبوی از اشعار شاعران و طنز پردازان معروف معاصر که نامشان در پایین ذکر شده انتخاب شده است
علیرضا قزوه - سعید نوری - عمران صلاحی - سید ابراهیم نبوی - رحیم رسولی - محمد حسن سلمانی - سید حسن حسینی - ناصر فیض - علیرضا عالی پیام - ابوالفضل زرویی نصر آباد - بهاءالدین خرمشاهی - کیومرث صابری فومنی (گل آقا) - ابوالقاسم حالت- سیمین بهبهانی - مهدی اخوان ثالث -
.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
125
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/08/17
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شعر طنز امروز

تعداد دیدگاه‌ها:
100
باید یه چیزى باشه که به قافیه ى اون بو خره!!!!!:))
اتل متل توتوله............این پسره سوسوله
موهاش همیشه سیخه...............نگاش همیشه میخه
چت میکنه همیشه...............بی مخ زدن؟نمیشه
پول از خودش نداره............باباش رو قال میذاره
دی اند جیشو میپوشه.................میشینه بعد یه گوشه
زنگ میزنه به دافش.................میبنده هی به نافش
که من دوست میدارم................تاج سرم میذارم
صورت رو کردی میک آپ...............بیا بریم کافی شاپ
تو کافی شاپ،می خنده..............همش خالی میبنده
بهم میگن خدایی!...............چقدر بابا بلائی!
همه رو من حریفم.................میذارم توی کیفم
هزارتا داف فدامن................منتظر یه نامن
ولی تویی نگارم............برات برنامه دارم
اگه مشکل نداری.........میام به خواستگاری!
از این لینک می تونید اگر چیز دیگه ای طنز خواستید ببینیدلینک
این لینکم هست که خودم درس کردم متن لینک
روایت های دیگر شعر:
چنین گفت رستم به اسفندیار
که خواهم ز تو ماهی خاویار
;-)
چنین گفت رستم به اسفندیار
که من تشنمه اب زرشک رو بیار
چنین گفت رستم به اسفندیار. که من گشنمه نون سنگک بیار:))
چنین گفت رستم به اسفندیار
که من گشنمه شام را بیار
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
فکر نکن یاد تو بودم،...کار نداشتم ول میگشتم!!!
«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»...................موقـع بحث هوو لیک هیاهـــــو می کرد!
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید..................... نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!
وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم....................... زود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد
طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم............................ معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد
بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب....................... داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!
آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد........................ باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد
فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود....................... زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد
دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز....................... خـــرج مانیکــــــــور و میزامپلی مو می کرد
گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش............................ آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد
هر زنی غیر خودش زشت و اکبیری بود............................. شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!
مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو............................ بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد
دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق........................ می گرفت از مــــن و تقدیم به یارو می کرد
صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد....................... عصبی می شد و لعنت بـــه ترازو می کرد
عاقبت هیکل پنجــــــاه و سه کیلویی را....................... خون دل خورده و پنجــاه و دو کیلو می کرد
حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد......................... کاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو می کرد
نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود....................... هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد
بر خلافش اگـــــر آن دم نظری می دادم........................ لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد
کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم
که خدا قسمت او شوهـــــر مظلومی کرد!:)):)):)):)):D:D:D:D

الهی! باخاطری خسته، دل به کرم تو بسته,
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی,
… پاس نشوند حکیمی،
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم.
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ،وجیبم خالیست که میبینی.
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید؟
دستم بگیر یاارحم الراحمین . . . !:)):)):)):)):)):))

«پژو» یکروز طعنه زد به «پراید»
که تو مسکین چقدر یابویی!
با چنین شکل ضایعی بالله
بی‌جهت توی برزن و کویی
رنگ لیمویی مرا بنگر
ای که تیره، شبیه هندویی
من تمیزم ولی تو ماه به ماه
مطلقاً دست و رو نمی‌شویی
بچه می‌ترسد؛ آن‌طرفتر رو!
که به هیئت شبیه لولویی
من نه خودرو،گُلم، سَمن‌بویم
تو نه خودرو، گیاه خودرویی!
من به پاریس بوده‌ام چندی
زیر پای «چهاردهم لویی»(!)
روی «باسکول» بیا،بپر،بینم!
روی‌هم‌رفته چند کیلویی؟!
در تو آهن به کار رفته ولی
نازکی عین برگ کاهویی!
صاحبت با تو گر به جایی خورد
سهم الارث ورثّه‌ی اویی!
شعر طنز امروز
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک