ترانه های خیام
نویسنده:
هادی صداقت(صادق هدایت)
درباره:
خیام
امتیاز دهید
همراه با بررسی و نقد صادق هدایت
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعة ترانه های خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده
گویند: بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد؛
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد
بیشتر
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعة ترانه های خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده
گویند: بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد؛
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد
آپلود شده توسط:
Kamiar360
1388/05/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ترانه های خیام
هرچند که دیدگاه من با شما تفاوت بسیار زیادی دارد و بعضا محتوای مطالبی که می نویسید مانند: <<مسئله ی لاینحلی در حیطه ی معلوماتش نبوده>> را نمی دانم چگونه هضم کنم!!!، اما در نهایت باید بگویم از نگارش فارسی شما حظ می برم، می آموزم و به آن عبطه می خورم. می دانم که به تمجید روی خوش نشان نمی دهید ولی وقتی نوشتار خودم را (منسوب را با ص نوشتم) با نثر شما مقایسه می کنم نمی توانم از بیان این نکته بپرهیزم.
طبیب حاذق و بی مثال، منجّم بی نظیری که تقویم جلالی از او است و همه ساله وقوف تاریخ و ساعت و لحظات دقیق تحویل سال را مدیون زحمات وی هستیم ، ریاضی دان بزرگی که کتابهای ارزشمند و بی نظیرش هنوز هم
در دانشگاههای بزرگ جهان تدریس می شود؛ در طول عمر خود مجموع ابیاتی که سروده از هفتاد و به روایتی هشتاد بیت تجاوز نمی کند و دست کم بیشتر از آن باقی نمانده و در دسترس هیچکس نیست، اشـتهار و معروفیت
این مقام شامخ به شاعری نادرست است، خیّـام آنچنان که خود گفته فیلسوف هم نبوده است، فلسـفه را کسانی می بافند که واقعیت امور برایشـان مکشوف نبوده و دچار تردید شـده و یا در اثبات آنها ناتوان باشند، در حالیکه
همه ی علومی که خیّام در آنها متبحّر بوده، تسلّط کامل داشته و مسئله ی لاینحلی در حیطه ی معلوماتش نبوده که لازم دانسته باشد برایش فلسفه بافی کند، عده از نویسندگان بر فیلسوف بودن وی بدین لحاظ که خود علاوه
بر ریاضیات، فلسفه تدریس می کرده و ابن سینا را معلّم بزرگ خود می دانسته و خطبه هائی را از وی از عربی به فارسی ترجمه کرده اصرار می ورزند با این حال نمی توان این دوبیت شعر او را نیز نادیده گرفت و فیلسوف بودن
خیّام را منتفی ندانست:
دشمن به غلط گفت من فلسفیم
ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم
صادق هدایت در این کتاب؛ " تـرانه های خیّـام می گـوید؛ « اگر یکی از نسـخه های رباعیّات را از روی تفـریح ورق بزنیم و بخـوانیم، در آن به افکار متضـاد، به مضـمون های گوناگون و به موضوع های قدیم و جدید بر می خوریم، به
طوری که اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد، قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود " صادق هدایت رباعیات موجود نسبت داده شده به خیام را " جْنگِ مغلوطی از افکار مختلف نامیده و به آنها به درستی آش در هم جوش لقب
داده است، بزرگان علم و ادب به اجماع اشعار خیام را دستکاری کرده دانسته و تٱکید نموده اند که رباعی های موجود در شٱن و منزلت حکیم دانشـمندی چون خیّام نیست و هرگز چنین بزرگواری جای خود را به سـفیهان متناقض
گو نداده است چرا که از اتّفاق تناقض گوئی ی بسیار در ابیات، مشاهده می شود و این کار دیوانگان و دمدمی مزاجـان است و نه شخصیت بی نظیری همچون حکیم عمر خیّام نیشابوری که موجب فخر و مباهات کشور ما است.
این رباعی از خیام نیست. در گوگل هم سرچ کنید تنها در چهار سایت شخصی و بالاترین آمده است.
تا بتوانی خدمت جانان کن
بنیاد نماز روزه را ویران کن
خود پیروی از مذهب رندان می کن
خوش باش و به عیش کوش احسان می کن
جالب است که اخیرا با این همه امکانات ثبت اطلاعات باز هم اشعاری را به شاعران منصوب می کنند
یکی از حالب ترین نمونه هایش اشعار همای است که نزد مردم با خیام مخلوط شده است[/quote]متاسفانه رباعیات زیادی به اشتباه به اسم خیام ثبت شده است که اکثرشان هم مال عطار است.
من هم هرگز قبل از نوشتن اشعار در اینترنت آنرا سرچ نمی کنم بلکه یا آن را از حفظ می نویسم یا از دیوان!
این رباعی از خیام نیست. در گوگل هم سرچ کنید تنها در چهار سایت شخصی و بالاترین آمده است.
تا بتوانی خدمت جانان کن
بنیاد نماز روزه را ویران کن
خود پیروی از مذهب رندان می کن
خوش باش و به عیش کوش احسان می کن
جالب است که اخیرا با این همه امکانات ثبت اطلاعات باز هم اشعاری را به شاعران منصوب می کنند
یکی از حالب ترین نمونه هایش اشعار همای است که نزد مردم با خیام مخلوط شده است
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
پس زمینه فکری خیام و رساله هایی که از او به جای مانده، به ویژه در ریاضیات و نجوم، نشان دهنده شیوه تفکر منظم و منطقی اوست،
لیکن در آن زمینه هایی که استدلال ناکام می ماند او به هیچ کجای پناه نمی برد. شخصیت شکاک و منطقش به او این اجازه را نمی داده است گه به اندیشه های دگماتیکی مثل شریعت و عرفان پناه ببرد.
آنجا که به شباهت ها بین او و حافظ اشاره می شود تا حدودی درست است اما این مشترکات به دلیل شیوه فکری یکسان نیست بلکه به خاطر سنتی است که در آن هم حکیمان و دانشمندان و هم عارفان و صوفیان متمایل به مخفی کردن عقایدشان بوده اند. آنچنان که هدایت در این نوشتار آورده است این شیوه در مورد اشعار خیام بی پرده تر (و به نوعی ابتدایی تر) است جال آنکه در حافظ به اوج خود رسیده است.این شعر شباهت عجیبی به این ابیات ندارد؟:
کسی که دیرنشین مغانه شد پیوست
چه مرد دین و چه شایسته عبادات است
ز کفر و دین و ز نیک و بد و ز علم و عمل
برون گذر که زین بسی مقامات است[/quote]
بنده خدمت شما عرض کردم که شباهات وجود دارند. هر دو رندند.
در همین شعری که شما برای مقایسه گذاشته اید حافظ به "مقاماتی" اشاره دارد که آنها را راه نجات می داند. او به دنبال "کوکب هدایت" است و به وجودش ایمان دارد و به او "توکل" می کند. راه رسیدن را طی مقاماتی می داند که در صورت طی شدن "صوفی" به مقام "فنا" می رسد. اما خیام اینگونه نیست! حیام می گوید:
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
او بر خلاف حافظ و مولانا بشارت به هیچ راه نجاتی نمی دهد. عارفان سوال را مطرح می کنند و جواب آن را نیز می دهند، اما خیام فقط سوال می پرسد و چون انسان را عاجز از یافتن جواب می بیند توصیه به عبور از سوال می کند! شما یک رباعی از خیام (تصحیح های معتبر مثل فروغی و غنی) بیاور که او چون حافظ توصیه به "شهود" یا "سلوک" و "طی طریق" کرده باشد و "بشارت به هدفی غایی و والا" داده باشد تا ما از شما قبول کنیم که او هم عارف بوده است.
شما بی زحمت اگر رباعی می آورید کامل بیاورید، که معنی مخدوش نشود:
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
2. دلیل به وجود آمدن خانقاه ، بیرون انداختن عارفان و صوفیان توسط فقهیان از مسجد بود وگرنه خانقاه که همین طوری به وجود نیامده است .
3. همین الان هم صوفیان و عارفان رابطه خوشی با فقه ندارند .
4. حافظ شکاک درون دینی است یعنی جنس شک اش از درون دین می آید اما شک خیام از دورن فلسفه می آید . نمی دانم چرا نمی خواهید این را قبول کنید .
5. فعل حال برای من اصلا مهم نیست که خیام یا حافظ چه کسی بودند زیرا دردی از جامعه حال حاضر ما دوا نمی کنند . منتهی خیام عارف نبوده است شما بروید از هر استاد ادبیات یا
تاریخ بپرسید این را به شما خواهد گفت که خیام ، فیلسوف ، دانشمند ، ریاضی دان ، منجم و .... بوده است .
6. اینکه حافظ فقه می دانسته دلیلی بر این نیست که موافق فقه باشد . خیلی از افراد هم بوده اند که فقه می دانستند ولی بعد بر ضدفقه و در بعضی مواقع ضد اسلام شدند.
7. زهد ، ریا ، حق ، باطل و ... را فقیهان براش تاکید می کنند وگرنه شما یک فیلسوف ، صوفی و ... پیدا کنید که بگوید این حق مطلق است و این حق مطلق نیست .
یا بگویند این ریا است و این ریا نیست . یا بگویند این طبق شرع است و این طبق شرع نیست
8. فعل حال همان طور که گفتم اصلا برایم مهم نیست که حافظ و سعدی ، خیام و ... چه کسانی بوده اند . و دلیلی هم برای بحث کردن بی مورد نمی بینم
چون شما تاکید می کنید که خیام عارف است و من هر دلیلی بیاورم شما قبول نخواهید کرد چون معیار سنجش بنده و شما با هم فرق می کند بنابراین
بحث کردن بی فایده است .
اینکه شعر خیام و حافظ شبیه هم هستند که دلیل بر عارف بودن خیام نیست.
اینکه حافظ می گوید : « من که امروز بهشت نقد را حاصل شود / وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ »
به خاطر این است که او هم مثل خیام ، فقیه نیست .
نقطه اشتراک و طلاقی خیام و حافظ فقط در این است که هر دو رابطه خوبی را فقه ندارد . به همین خاطر شعرهایشان به هم شباهت دارد.
عارفی که در خانقاه است با فقه کاری ندارد و فیلسوف هم با فقه کار ندارد . الان هم فیلسوفان مسلمان مثل : عبدالکریم سروش و .... رابطه ای با فقه ندارد .
نقطه طلاقی خیام و حافظ همین است وگرنه شما از یک کتاب تاریخی متن بیاورید که خیام عارف باشد .[/quote]تا آنجا که می دانم حافظ بر فقه و اصول تسلط کامل داشته است.
در ثانی نمی دانم دشمنی با "زهد" و "ریا" و "دنبال لذت های عارفانه بودن در زمین"(من که امروز بهشت نقد را حاصل شود)چه ربطی به "فقه" دارد؟
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
پس زمینه فکری خیام و رساله هایی که از او به جای مانده، به ویژه در ریاضیات و نجوم، نشان دهنده شیوه تفکر منظم و منطقی اوست،
لیکن در آن زمینه هایی که استدلال ناکام می ماند او به هیچ کجای پناه نمی برد. شخصیت شکاک و منطقش به او این اجازه را نمی داده است گه به اندیشه های دگماتیکی مثل شریعت و عرفان پناه ببرد.
آنجا که به شباهت ها بین او و حافظ اشاره می شود تا حدودی درست است اما این مشترکات به دلیل شیوه فکری یکسان نیست بلکه به خاطر سنتی است که در آن هم حکیمان و دانشمندان و هم عارفان و صوفیان متمایل به مخفی کردن عقایدشان بوده اند. آنچنان که هدایت در این نوشتار آورده است این شیوه در مورد اشعار خیام بی پرده تر (و به نوعی ابتدایی تر) است جال آنکه در حافظ به اوج خود رسیده است.[/quote]این شعر شباهت عجیبی به این ابیات ندارد؟:
کسی که دیرنشین مغانه شد پیوست
چه مرد دین و چه شایسته عبادات است
ز کفر و دین و ز نیک و بد و ز علم و عمل
برون گذر که زین بسی مقامات است
دریاب که از روح جدا خواهی خفت
در پرده اسرار فنا خواهی خفت
و:
از تن چو برفت جان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
فرمودید از (از خاک بر آمدیم بر باد شدیم) و (کاین آمدنم و رفتنم از بهر چه بود) را تفسیر "عرفانی" کنم؛
برای اولی طبق قرآن [البته به صورت نمادین] انسان از خاک ساخته شده است ، خیام می گوید " از خاک برآمدیم" بعد می گوید "بر باد شدیم" یعنی باز جسممان به خاک باز می گردد.
دومی را چیزی نمی گویم ، اما آیا به این قسمت از شعر مولوی شباهت زیادی ندارد:
روز ها فکر من اینست و همخ شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم!
۴-فرمودید "در عمرتان حرفی مسخره تر از این نشنیده بودید" ،
دوست گرامی ما ایرانی ها همیشه نظر مخالفمان "مسخره" است اما نظرات خودمان "روشنفکرانه و بی غلط"!
خوش باشید!
اینکه شعر خیام و حافظ شبیه هم هستند که دلیل بر عارف بودن خیام نیست.
اینکه حافظ می گوید : « من که امروز بهشت نقد را حاصل شود / وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ »
به خاطر این است که او هم مثل خیام ، فقیه نیست .
نقطه اشتراک و طلاقی خیام و حافظ فقط در این است که هر دو رابطه خوبی را فقه ندارد . به همین خاطر شعرهایشان به هم شباهت دارد.
عارفی که در خانقاه است با فقه کاری ندارد و فیلسوف هم با فقه کار ندارد . الان هم فیلسوفان مسلمان مثل : عبدالکریم سروش و .... رابطه ای با فقه ندارد .
نقطه طلاقی خیام و حافظ همین است وگرنه شما از یک کتاب تاریخی متن بیاورید که خیام عارف باشد .