رسته‌ها
جهاد در راه الله تعالی
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 4 رای
امتیاز دهید
5 / 3.3
با 4 رای
ویژه اهل سنت

جهاد در راه الله تعالی: فضیلت و مرتبت آن و راه های پیروزی بر دشمنان

مقدمه مترجم:
به نام الله و برای الله و با یاد الله. کتابی که پیش رو داریم درباره جهاد است. جهادی که نزد بعضی از مسلمانان فراموش شده است و نزد بعضی دیگر با بدعت در فقه آن، آمیخته است. کسی که جهاد کند، الله تعالی به او وعده ی پیروزی داده است. البته اگر این عمل او قبول شود و با اخلاص صورت گیرد و بر اساس سنت پیامبر باشـد. مــا دینی داریم که اساس آن بر خیر خواهی است، زیرا پیامبر فرموده است: (دین همه اش خیرخواهی است). پس جهاد ما نیز باید برای خیرخواهی باشد، برای پخش شدن اسلام و قطع دست کسانی که مردم را به سوی جهنم سوق میدهند. وقتی ما خودمان عادل باشیم، همین باعث میشود تا به مانند صدر اسلام، مردم سرزمینهای کفر به زمامداران خود پشت کنند و راه ورود اسلام را باز کنند و دوست داشته باشند که حاکم کشور آنها شخصی مسلمان باشد، حتی اگر خود آنها مسلمان نباشند نمونه آن در صدر اسلام زیاد بوده است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
90
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
pedram_andayesh
pedram_andayesh
1402/08/21

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی جهاد در راه الله تعالی

تعداد دیدگاه‌ها:
16
جلباب پوشش موی سر نیست. پوشش موی سر، "خِمار" است که در آیه 31 نور آمده است. جلباب، پوشش بدن است که در آیه 59 احزاب ذکر شده است و بله. در قطب شمال، در قطب جنوب، شهری، روستایی، عشایر، پرستار، دکتر، مهندس، معلم، کارگر، همه و همه باید خمار به معنی روسری و جلباب به معنی لباس گشاد بلند را رعایت کنند.
در ماهیت و ذات احکام الله، جاودانه بودن است. همانگونه که خداوندی الله برای تمام زمانها و مکانها و همه ی فرهنگ هاست، دستورات او نیز برای آنهاست. انذار شدیدی در خصوص کسانی شده که احکام و قوانین خدا را کنار می گذارند (آیات 44 و 45 و 47 المائده بسیار واضح است که مسلمانی با سکولاریسم در تضاد مطلق است). شما از روی کدام آیه می گویید که احکام جزایی و اجتماعی قرآن، مختص یک زمان خاص بوده است؟ وانگهی، ما کاسه ی داغتر از آش که نیستیم. اگر اجرای قوانین دینی منجر به انزجار از دین می شود، شما کماکان موظف به اجرای قوانین دینی هستید. این مسئولیت با خداست که چنین دستوراتی صادر کرده نه با من و شما. معنای حرف شما (که سخن روشنفکری دینی هم هست) این است که یعنی ما می گوییم فهم ما از خدا بیشتر است و امروز دستور خدا را کنار می گذاریم چون فلان تبعات را دارد و عقل ما بیشتر از عقل خدا فهمیده.
بله ترجمه ها رباط را اسبان ترجمه کرده اند. معنای مجازی را بکار برده اند که اشتباه نیست. در زمان نزول قرآن همان معنای اسب را می داده.
در خصوص قصاص و پیشنهاد شما هم نمی دانم چه بگویم.
قصاص ، مجازاتی است که نتیجه طبیعی آن باید بازدارندگی باشد
خوب ، فرض کنید ( و البته این یک مثال است و می توان مثال های متعدد دیگری نیز بر شمرد ) شما با فرقه ای مواجه هستید که قتل و ترور مخالفین خود را ثواب می داند و کشته شدن در این راه را نیز ، افتخاری برای خود می شمارد
یعنی اعتقاد راسخ دارد طرف مقابل اگر کشته شود به جهنم می رود و خودش اگر کشته شود به بهشت !
برای همین ، قصاص شما در نگاه این شخص و یاران تبهکار او‌ ، نه تنها مجازات نیست بلکه نوعی افتخار و شهادت به حساب می آید
در حقیقت ، شما با قصاص او‌ ، سوخت رایگان و قدرتمندی به موتور محرکه فرقه آنها تزریق می کنید
در چنین شرایطی به نظر من ، بهترین مجازات طرف ، این است که با نصب دوربینی در زندان بصورت شبانه روزی ، افعال و حرکات و اندیشه ها و سخنان و سلایق این شخص را برای جامعه به نمایش درآورید تا طرز فکر غلط او‌ نزد مردم بی آبرو شود ....
ضمنا من بیشتر تفاسیر و ترجمه ها را دیدم رباط الخیل را اسبان جنگی ترجمه کرده بودند
من هم نظر اکثر اهل فن در برداشت از آیات قرآن منظورم بود مثلا مجمعی از کارشناسان در امور دینی و جامعه شناسی و روانشناسی به یک برداشت مشترک برسند باید تابع نظر آنها بود ...
ضمنا در خصوص جلباب ، مثلا زنان در قطب شمال یا زنان عشایر یا زنان پرستار ، هم باید جلباب سرشان کنند ?? !!!!!
براستی چگونه یک حکم واحد که مرتبط با مسایل قضایی و اجتماعی است می تواند بطور ثابت برای تمام زمانها و همه فرهنگ های متنوع انسانی اعمال شود
در خصوص مسایل توحیدی و اخلاقی می توان حکم واحد داد . مثل پرستش یک خدای واحد و قبح دروغ و قتل و تن پروری و ...
ولی اصرار در اجرای قوانین جزایی یا اجتماعی که مختص زمان و مکان خاص بسیار دوری بوده ، می تواند مسایل توحیدی و اخلاقی را نیز لجن مال کند ، چنانچه شاهد آن هستیم .....
اینجا نظرم را تقدیم می کنم تا خوانش آن سهل تر گردد، ولی ترتیب سخن را تغییر خواهم داد.
اولاً که هیچ کسی "با همان قرآن" نتوانسته "ثابت کند" که حجاب واجب نیست. هم فعل امر و هم لام امر در آیه 31 نور، وجوب را اثبات می کند. حتی توصیه های قرآن نیز بعضاً واجب است (به 85 اعراف، 27 نور، 11 الصف مراجعه کنید).
صرف ظاهر آیات آیا بسنده است؟ پاسخ مثبت است و شما در احکام، باید به ظواهر اکتفاء کنید. ولی اشتباه شما در آیه 60 انفال (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه) این است که اولاً آیه شریفه حرفی از شمشیر نمی زند. ثانیاً رباط به معنای اسب نیست بلکه مجازاً در جایگاه اسب بکار می رود. معنای دقیق کلمه ی رباط، "مَرکَب" است یعنی هر چیزی که بر آن سوار می شوند. فلذا ظاهر آیات احکام به هر قیمتی باید رعایت گردد و حجاب و قصاص، باید عیناً ظاهر آن اجرا گردد. گفتم حجاب و نگفتم چادر. چون در قرآن چادر نیست بلکه 2 پوشش خِمار به معنای روسری و جِلباب به معنای لباس گشاد بلند آمده است که می تواند مانتو هم باشد.
شما سخن از رای اکثریت گفتید. منکر آن نیستم ولی برداشت های حکومتی باید به سمت برداشت اکثریت قرآن شناسان باشد نه عوام کالانعام. اکثریت مردم که معنای دقیق قرآنی را نمی دانند. لهذا اگر اکثریت قرآن شناسان و اهل فن، روزی به این نتیجه رسیدند که حجاب، واجب نیست و قصاص در قرآن نیامده، سخن شما درست است.
ضمن اینکه بنده مفسر نیستم و از خودم رای ندارم که بدهم و آنچه می گویم، حاصل مطالعه نظرات مختلف مفسران و قرآن پژوهان است نه نظرات شخصی خودم، باید به سخن نخست شما نیز نقد وارد کنم. "یوم المرحمه"، رحمت واسعه اسلام است و پیامبر با وجود تخریب بت ها، به داخل منزل مردم کاری نداشتند و مشرکان در زمان حکومت پیامبر در مکه نیز در منزل به پرستش سنگ و چوب می پرداختند. با این حال نظر ایشان در اجرای حکومت، به قدر بال مگسی نیز در برابر کلام الله متعال ارزش نداشت.
جهاد بیرونی قبل از خودسازی ، تزکیه و جهاد با نفس به جنایت ختم می شود
و مهمترین جهاد با نفس تسلیم رای اکثریت مردم بودن است حتی اگر حق با تو باشد
چنانچه حضرت علی در موارد متعددی تابع نظر اکثریت شدند
چون خسارات مهیب استبداد ، بسی ویرانگر تر است تا اجرای نظرات غلط اکثریت
تسلیم رای اکثریت مردم بودن تنها در صورتی است که خداوند در آن مورد دستوری نداده باشد. در معصیت الله تسلیم رای اکثریت بودن شرک است.
از منظر فردی حق با شماست ولی در جایگاه اجتماعی و در مسند قدرت سیاسی ، تسلیم نظر یک نفر بودن ، یعنی شرک که در قرآن به عنوان طاغوت به آن اشاره شده . همان استبداد ... به هر حال اگر شما حاکم بودی و اکثریت با نظرات به حق شما ( البته به زعم شما !) مخالفت کردند می شود محبت کنید و بفرمایید جز بگیر و ببند یا استعفا ، چه راهکار دیگری ، مد نظر دارید ؟ ؟ ؟
همان کاری را می کردم که در فتح مکه پیامبر انجام دادند. تقریباً تمامی ساکنین مکه مشرکین بودند ولی پیامبر بت های درون کعبه را ویران کردند. آیا نظر اکثریت را پرسیدند؟ آیا رای گیری کردند که می خواهید این بت ها بمانند یا نمانند؟ آیا به عقاید مخالف خود احترام گذاشتند؟ خیر. ایشان هیچ کدام این کارها را انجام ندادند چون دستور الله مشخص بود.
اکثریت می توانند یکی مثل مرا بخواهند یا نخواهند، اگر نخواهند که رستگار شدم ولی وقتی خواستند که یکی مثل من بر ایشان حکومت کند، نه از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای ابا دارم، نه نظرات آنها برایم اهمیت خواهد داشت. آنچه که از نظر خودم درست است را انجام خواهم داد.
حالا این تکمله را هم بگویم تا سوء تفاهم نشود. بنده نه حرص و ولع قدرت دارم، نه رسیدن به مقام و سیادت دنیوی را فضیلت می دانم، نه به قدر سر سوزنی برای این مسائل ارزشی قائلم. رستگاری این است که در لحظه مرگ، رضایت خداوند را جلب کرده باشم و اگر جایی قدرت و منصبی نصیب من کنند، مرا به قربانگاه برده اند.
کسی راه معروف کرخی بجُست
که بنهاد معروفی از سر نخست
سعدی
مثال شما یک مغلطه عجیب است اول اینکه شاید مردم مکه به ظاهر یا واقعا پس از اسلام آوردن ابوسفیان ، اسلام را قبول کرده باشند پس طبیعتاً موافق شکستن بتها بوده اند
اگر هم مخالف بوده اند از ترس سپاه مسلح مسلمانها که مکه را فتح کرده اند جرات مخالفت نداشته اند
مثال های صحیح و روشن و بدون مغالطه ای وجود دارد که پیامبر علیرغم میل باطنی تسلیم نظر اکثریت شدند مانند خروج از مدینه برای جنگ احد که نظر اشتباه اکثریت جوانان مدینه بود ....
پاسختان را دادم اگر دقت می کردید. پیامبر در جریان جنگ احد، با دستور خداوند مواجه نبود که حتماً در مدینه بماند. اگر دستوری از جانب خدا می رسید، مطلقاً کوچکترین توجهی به نظر مردم نمی کرد.
وانگهی، پیامبری که در روز فتح مکه ندا می دهد: الیوم، یوم المرحمه (امروز روز مرحمت است)
آنوقت مشرکین از ترس مسلمین، جرئت مخالفت با شکستن بتها را نداشتند؟
اولا یوم المرحمه منظورشان اذیت و آزارها و کشتارهای قبلی است مانند وحشی قاتل حمزه که بخشیدند نه اینکه مردم بیایند و جلوی شکستن بتها را بگیرند
ضمنا اکثر مناقشات فعلی بر سر تفسیر و برداشت دلبخواهی از آیات قرآن است یکی حجاب را واجب می داند یکی با همان قرآن ثابت می کند حجاب واجب نیست
وانگهی شما با عقل خود قرآن را می خوانید و تفسیر می کنید دیگران هم با عقلشان برداشت دیگری دارند چرا نباید حق را به عقل اکثریت بدهیم ؟
اگر هم به صرف ظاهر آیات بسنده می کنید چرا طبق آیه واعدوا لهم ماستطعتم...در حال حاضر ، از اسب و شمشیر برای جهاد استفاده نمی کنید
می گویید اسب و شمشیر به روز نیست و دیگر کارایی ندارد
خوب چادر و قصاص هم به روز نیست و دیگر کارایی ندارد ....
ضمن اینکه ترجمه چنین کتابهای ارزشمندی امر مبارکی است، امروزه آنچه که مسلمین بیش از هر چیزی به آن نیاز دارند، بازگشت به جهاد است. ذلت امت اسلام از روزی شروع شد که عافیت طلب شدند و امر جهاد را کنار نهادند.
انشااله که شما هم به صف جهادیون بپیوندی و هر چه زوتر شربت شهادت را نوش کنی
ان شاءالله تعالی
همه می توانند به صف مجاهدین بپیوندند.
در صفحه 28 همین کتاب، به آیات سوره صف اشاره شده است که برایتان قرار می دهم:
تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱-الصف﴾
به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید این اگر بدانید براى شما بهتر است.
جهاد در راه الله تنها از طریق جنگ نیست (هر چند آن هم بخش اعظم آن است). جهاد با مال هم در اسلام مطابق آیه فوق وجود دارد.
روش های دیگری هم هست که یکی از آن ها، جهاد با قرآن است. آیه 52 فرقان:
فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا ﴿۵۲-الفرقان﴾
پس از کافران اطاعت مکن و بوسیله آن (قرآن) با آنان به جهادى بزرگ بپرداز
فلذا جهاد هم با جان ممکن است و هم با مال و هم با قرآن.
در خصوص واژه "شهادت" هم عرض کنم که برخلاف اشتباه رایج، به کسی که در راه الله کشته شود شهید نمی گویند. هیچ جا این کلمه در قرآن به مقتول فی سبیل الله گفته نشده. شهید یعنی کسی که به رویت الله رسیده. کسی که در زندگانی خود خدا را نبیند و قدم از راه او بیرون بگذارد و دستورات او را به هیچ بینگارد، در مرگ خود هم خدا را نمی بیند و به مقام شهود و رویت نخواهد رسید.
جهاد در راه الله تعالی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک