خویدوده: ازدواج با خویشان درجه یک محارم در روایات زرتشتی
نویسنده:
غلامرضا نوادری
امتیاز دهید
کتاب خویدوده به قلم غلامرضا نوادری، پژوهشی در پاسخ به ادعای موبد کورش نیکنام دربارهی ازدواج با خویشان درجه یک و محارم در روایات زرتشتی است.
این کتاب در پاسخ به این اتهام بیاساس موبد نیکنام با تکیه بر منابع زرتشتی، نخست به دنبال اثبات وجود این رسم در میان زرتشتیان متقدم و سپس پاسخی جامع به دفاعیات انجام گرفته تاکنون است.
کتاب خویدوده در هشت فصل تقسیمبندی شده است. فصل نخست در شش گفتار تنظیم شده است: پیشینهی پژوهش، منابع، کلیاتی درباره دین و آیین زرتشتی، جایگاه زن در آیین زردشتی، ازدواج و در پایان گفتاری درباره خویدوده که در آن به مفهومشناسی، زادگاه و چرایی پیدایش این رسم میپردازد.
در فصل دوم روایات مربوط به ازدواج با نزدیکان در شش دسته طبقهبندی شده و در زیر هر دسته روایات چندی ذکر شده است. در فصل سوم به چرایی ازدواج با محارم از دید موبدان کهن پرداخته شده در دو فصل بعدی، مواردی ازاینگونه ازدواجها در متون حماسی و موارد معین تاریخی یاد شده است. در فصل ششم به نقد و بررسی مهمترین دفاعیات انجامگرفته تاکنون پرداخته شده و فصل هفتم مجموعهای است از یادداشتهای بیش از هشتاد تن از پژوهشگران ایرانی که بهگونهای این مسئله را پذیرفتهاند. فصل پایانی نیز دربردارنده دو پیوست از جناب شهبازی و دو پیوست از نگارنده است.
بیشتر
این کتاب در پاسخ به این اتهام بیاساس موبد نیکنام با تکیه بر منابع زرتشتی، نخست به دنبال اثبات وجود این رسم در میان زرتشتیان متقدم و سپس پاسخی جامع به دفاعیات انجام گرفته تاکنون است.
کتاب خویدوده در هشت فصل تقسیمبندی شده است. فصل نخست در شش گفتار تنظیم شده است: پیشینهی پژوهش، منابع، کلیاتی درباره دین و آیین زرتشتی، جایگاه زن در آیین زردشتی، ازدواج و در پایان گفتاری درباره خویدوده که در آن به مفهومشناسی، زادگاه و چرایی پیدایش این رسم میپردازد.
در فصل دوم روایات مربوط به ازدواج با نزدیکان در شش دسته طبقهبندی شده و در زیر هر دسته روایات چندی ذکر شده است. در فصل سوم به چرایی ازدواج با محارم از دید موبدان کهن پرداخته شده در دو فصل بعدی، مواردی ازاینگونه ازدواجها در متون حماسی و موارد معین تاریخی یاد شده است. در فصل ششم به نقد و بررسی مهمترین دفاعیات انجامگرفته تاکنون پرداخته شده و فصل هفتم مجموعهای است از یادداشتهای بیش از هشتاد تن از پژوهشگران ایرانی که بهگونهای این مسئله را پذیرفتهاند. فصل پایانی نیز دربردارنده دو پیوست از جناب شهبازی و دو پیوست از نگارنده است.
آپلود شده توسط:
navadeir
1401/05/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خویدوده: ازدواج با خویشان درجه یک محارم در روایات زرتشتی
ببینیم این نخبه کتابناکی، کجا به کوچه علی چپ پیچیده و تجاهل العارف می کند و وانمود می کند حرفم را اشتباه فهمیده، در حالی که نیک می داند از چه سخن می گویم.
جمله نیره:
""""""تو گفتی حالت بسیط اون استعاره ها از لحاظ ساختار شناسی (نه معناشناسی) اون جوری که من گفتم نیست.""""""
ممکن است بفرمایید من کجا گفتم حالت بسیط آن مثال ها، "از لحاظ ساختار شناسی (نه معناشناسی)" آن چیزی نیست که شما گفتید؟ این "ساختارشناسی" را از کجا پیدا کردید؟ پاسخ این است که هیچ جا! حداقل این اندازه صداقت داشته باشید که اگر چیزی را اشتباه متوجه شدید، آن برداشت اشتباه را اصلاح کنید. یا نه، مسئله درک اشتباه نیست.
میگویید دریای استوار ترکیب وصفی است. این را می پذیرم. بفرمایید "دست دریا" که استعاری است چه معنایی می تواند داشته باشد؟ هیچ معنایی ندارد. بعد هم بدون پشتوانه، می گویید در استعاره نیاز به هماهنگی مفهومی نیست!!!! آخر این حرف را به که می توان گفت؟
ضمناً بی رغبتی من در خصوص پاسخ به توهین های شخصی، چک سفید امضاء به امثال جنابعالی نیست که آنچه زیبنده خودتان است را نثار من کنید.
حالت بسیط یا حالت کامل تشبیهی برای یک استعاره کاملا مسئله ای ساختاری است و ربطی به معنا نداره.
وقتی میگی 《《شکل بسیط مثال ها ان چیزی نیست که شما گفتید 》》
یعنی ارکان تشبیه چیز دیگه ای هست
تو به زبان فارسی مسلط نیستی، حالت باز شده ی یک استعاره یا همون حالت تشبیهی کامل چه ربطی به معنای اون استعاره داره
گویا در فرهنگ لغت تو:
حالت بسیط استعاره=مفهوم استعاره
بزار ببینم درست متوجه شدم تو میگی وقتی گفتی حالت بسیطش درست نیست منظورت این بود که مفهومش درست نیست.اره؟
در مورد دست دریا :
این ترکیب در جمله و فضای مخصوص خود با معنا است
هیچ استعاره ای در خلا معنا نمیده
اگر اونو در جای درستش استفاده کنی کاملا معنی داره.
تمام اون استعاره هایی که به نظر تو بی معنا است مثل دست دریا تن ساحل و... در ادبیات کاملا معنا میده
پاسخ تو این شعر از نیما یوشیج هست که در واقع یه ترکیب استعاری در فضای خود معنا میده و هیچ نیازی به هماهنگی مفهومی نیست:
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا
غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا
گه به دهان بر زده کف چون صدف
گاه چو تیری که رود بر هدف
گفت : درین معرکه یکتا منم
تاج سر گلبن و صحرا منم
چون بدوم ، سبزه در آغوش من
بوسه زند بر سر و بر دوش من
چون بگشایم ز سر مو ، شکن
ماه ببیند رخ خود را به من
قطره ی باران ، که در افتد به خاک
زو بدمد بس کوهر تابناک
در بر من ره چو به پایان برد
از خجلی سر به گریبان برد
ابر ، زمن حامل سرمایه شد
باغ ،ز من صاحب پیرایه شد
گل ، به همه رنگ و برازندگی
می کند از پرتو من زندگی
در بن این پرده ی نیلوفری
کیست کند با چو منی همسری ؟
زین نمط آن مست شده از غرور
رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور
دید یکی بحر خروشنده ای
سهمگنی ، نادره جوشنده ای
نعره بر آورده ، فلک کرده کر
دیده سیه کرده ،شده زهره در
راست به مانند یکی زلزله
داده تنش بر تن ساحل یله
چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید
وان همه هنگامه ی دریا بدید
خواست کزان ورطه قدم درکشد
خویشتن از حادثه برتر کشد
لیک چنان خیره و خاموش ماند
کز همه شیرین سخنی گوش ماند
خلق همان چشمه ی جوشنده اند
بیهوده در خویش هروشنده اند
یک دو سه حرفی به لب آموخته
خاطر بس بی گنهان سوخته
لیک اگر پرده ز خود بردرند
یک قدم از مقدم خود بگذرند
در خم هر پرده ی اسرار خویش
نکته بسنجند فزون تر ز پیش
چون که از این نیز فراتر شوند
بی دل و بی قالب و بی سر شوند
در نگرند این همه بیهوده بود
معنی چندین دم فرسوده بود
آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر
و آنچه بکردند ز شر و ز خیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه به جا مانده بهای دل است
کان همه افسانه ی بی حاصل است
این مباحثه این جا باقی میمونه تا دیگر کاربر ها هم به عمق دیوانگی، حماقت و تهی مغزی امثال Khwanirath پی ببرند
""""""""البته که ترکیباتی که ذکر کردید استعاری هستند ولی شکل بسیط شان چیزی نیست که شما ذکر کردید. یعنی چه؟ روزگار ظالم اضافه ی استعاری است به این خاطر که ظالم بودن را به روزگار نسبت داده است، ولی ترکیب روزگار ظالم به این معنا نیست که روزگار مثل انسان ظلم می کند. بلکه کنایه است از اینکه روزگار ناسازگار و ناملایم است.""""""""
حالا داشته باشیم ماستمالی های (تفاسیر) حضرت آقا رو از حرف محمد!
مطلب رو دقیق و کامل تحلیل کردید.
جنبه ای از مسئله را بیان کردید که به آن توجه نداشتم
با سپاس:)
مطلب رو دقیق و کامل تحلیل کردید.
جنبه ای از مسئله را بیان کردید که به آن توجه نداشتم
با سپاس:)
""""""""""تو به دیگران زر مفت نزن تا کسی به شما توهین نکند""""""""""
""""""""""بشین بینیم باو""""""""""
حالا ایرادی نیست و به هر حال هر سن و سالی، مقتضیاتی دارد و ادبیات نئولاتی پرسوناژهای زیر چال خرکشی و گذر مهدی موش، گویندگان خاص خود را دارد. حدس هم می زنم با شروع مدارس و پرداختن به درس و مشقش، کمتر فرصت کند در کتابناک آمد و شد کند و تازه اگر هم بکند، در زمینه ای نکته ای به کسی نیفزوده و همچون حضور بی کیفیتش در این چند وقت، به لُغُزپرانی و لنترانی خواهد گذراند. از انصاف اگر نگذریم، نباید منفی بافی کرد و این دو جمله اش را نسبت به ادبیات مستراحی قبلی اش در یک محیط فرهنگی، بهتر می دانم و به فال نیک می گیرم. به هر حال گل بی خار خداست و صفات مثبتی هم که لابد دارد، مانع از یکسونگری در دیدگاهم نسبت به ایشان می شود. این را هم عرض کنم که مطمئنم حضور این قشر ناآگاه در همه ی امور در کتابناک، امر مثبتی است و منجر به رهایی از فقر فکری و فرهنگی موجودشان خواهد شد. فلذا امیدوارم با بازگشایی مدارس، کماکان شاهد حضور ایشان و امثال ایشان باشم. هرچند تا ایشان بخواهد گاب شود، دل صاحبش آب شود.
1-الله را خدا نمی داند. هرچند الله (ال اله) به معنای معبود است ولی می فهمم چه می گوید. می خواهد بگوید قرآن از جانب خدا نیست و پیامبر اسلام، آن را از خودش خلق کرده و تفاوت گذاشتنش بین الله و خدا هم از همین روست. من چرا سعی می کنم از اینهمانی الله و خداوند پرهیز کنم؟ چون خداوند (خود+آوند) به مفهوم تخم خودزاست ولی الله جل شانه، لم یلد و لم یولد است. ولی به هر حال جا افتاده و همه منظور آدمیزاد را می فهمند و کسی از انسان های عصر حاضر هم خدا را تخم خودزا نمی داند.
اینکه قرآن معجزه و فرابشری هست یا نیست، جای بحث خاص خود را دارد و اگر در زمینه ای در قرآن مشکلی یافته یا آیات معجزه اش را درک نکرده، می تواند در ذیل کتاب قرآن در کتابناک سوالش را مطرح کند تا به اندازه ای که می دانم پاسخ دهم. ولی چنین کاری نخواهد کرد. می دانید چرا؟ چون قرآن را بطور کامل نخوانده، قواعد دستوری اش را نمی داند، حوصله مطالعه ندارد، تنها برای خالی کردن دق دلی و لگدپرانی به خلق الله در کتابناک است نه دانش افزایی، از درک آیات بینات قرآن عاجز است و مثل کودکی که تاتی تاتی می کند، رسم الخط ساده ی قرآنی را هم با مِن و مِن نیم ساعته برای یک صفحه خواهد خواند. ایرادی نیست و حالا یک مرتد ترجیح می دهد کافر بشود و اصلا چرا باید قرآن را آنهم به عربی بخواند وقتی فارسی را هم ناپلئونی حرف می زند (بشین بینیم باو). ایراد در بولفضولی و پرگویی در زمینه ای است که در آن قاق است.
گلایه دارد که چرا خداوند به حیوانات مثل زده و به چیزهای دیگری نزده؟ این ناشی از نخواندن قرآن است (پس با چه مخالف است؟). محض اطلاع ایشان، خداوند (همان الله تعالی) به درخت و زمین و ... نیز مثال زده است. اما خود خداوند در خصوص مثال زدن چه می گوید؟ به 26 البقره نگاه کنیم:
إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ
خداى را از اینکه به پشه اى یا فروتر از آن مثل زند شرم نیاید پس کسانى که ایمان آورده اند مى دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى کسانى که به کفر گراییده اند مى گویند خدا از این مثل چه قصد داشته است؟ [خدا] بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى کند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى کند- فولادوند
به تریج قبایش بر خورده که گفتم ادبیات مستراحی دارد و داغ دلش را بر سر الله تعالی خالی می کند. من اگر چنین گفتم برای توهین به کسی این حرف را نزدم. واقعا ادبیاتش مستراحی است و مثالش را هم برای خوانندگان محترم قرار دادم (مجدداً بابت بازتکرار آن حرف زننده ایشان عذرخواهی می کنم).
2-برای من و سیاوش تعیین تکلیف می کند که بهتر است در پیام خصوصی گفتگو کنیم. فکر کرده جامعه، مثل خانواده اش است که بچه ننر خانه به بقیه امر و نهی کند. من و سیاوش هم چاکران حلقه بگوش اجرای اوامر بی بدیل این نخبه ی کتابناکی هستیم. بگوید حرف بزن، می زنیم و بگوید نزنیم، نمی زنیم. زهی عقل!
3-اصلا عجیب نیست که بخش زیادی از اهل مسجد و محراب، حجاب اجباری را قبول نداشته باشند. حتی در بین قرآن گرایان نیز اختلاف نظر است و ایشان -که همگی معتقد به پرهیز از حدیث و روایت هستند و تشتت آرا و چنددستگی خاصی ندارند- نیز در خصوص رویکرد معقول در این خصوص صدای واحدی ندارند. اختلاف در امت رسول الله رحمت است و آن را به فال نیک می گیریم. ضدیت با نظام اسلامی در حکم جنگ نیست و نظام اسلامی هم مقدس نیست که نتوان با آن مخالف بود. حتی مخالفت با فلان حکم قانونی را هم می توان مخالفت با فلان برداشت تعبیر کرد. به خاطر دارم فردی به من گفت که بدلیل فلان حکم قرآن (ضرب زنان)، اسلام را قبول ندارم. به او گفتم فلان مفسر "ضرب" را تنگنا تفسیر کرده و فلان مفسر آن را ترک کردن تفسیر کرده و مصداق های این برداشت ها در قرآن و روایات را برای او ذکر کردم. در نهایت هم گفتم که شما در بدترین حالت با فلان برداشت از قرآن مخالف بودید. حتی امروزه من مسلمانانی می شناسم که اصلا معتقد به ذکر حجاب موی سر زنان در قرآن هم نیستند (یعنی اصلا حجاب مو را واجب نمی دانند). مسلمانانی هستند که حتی با استدلال هایی که از قرآن می کنند، ازدواج همجنس گرایان را هم جایز می دانند. تو آخر از پشت کدام بوته پیدایت شد که بدون هیچ گونه سواد و مطالعه ای، خود را در جایگاه نقد کلام الله تعالی دیده ای؟ چه دانشی در کدام زمینه داری؟
4-می گوید چرا هم به زناکار و هم به بی حجاب می گوییم فاحشه؟ به همان دلیل که به کسی که یک نفر را کشته و کسی که صد نفر را کشته می گویند قاتل. به همان دلیل که هم به یک غیبت کننده می گویند گناهکار و هم به یک تن فروش. مباد که منظور ما از فاحشه خواندن بی حجاب، به معنای زناکار بودن ایشان باشد. نسبت دروغ زنا، معصیت کبیره است و حکم 80 ضربه شلاق دارد (آیه 4 النور). البته که بین بی حجاب و زناکار فرق است و البته که زمین تا آسمان تفاوت دارند. اگرچه هر دو فاحشه اند ولی فحشای این کجا و فحشای آن کجا. پیش از این گفتم که حکم زناکار 100 ضربه تازیانه به عنوان حد شرعی، حرام شدن ازدواج با ایشان، جاودانگی در دوزخ و تباهی تمام اعمال خیر است. بی حجاب ولی تعزیر دارد نه حد. اینکه چندهمسری در غیر شرایط آن از سوی مسلمانان اجرا می شود، خرده بر اسلام نیست. بسیاری از مسلمانان هستند که کودک همسری دارند، بسیاری هستند که نماز هم نمی خوانند و بسیاری هستند که روزه هم نمی گیرند. برخی آخوندهایشان کارشان بیش از اینها بیخ پیدا کرده. حالا این هم شد حرف؟ نقد اسلام با نقد مسلمانان فرق می کند.
5-تصور می کند حضور 4 میلیون نفره در پیاده روی اربعین به معنای وجود 4 میلیون مسلمان در ایران است و می گوید 4 میلیون در مقابل 80 میلیون! با این استدلال، تمشک طلایی نظرات ذیل این کتاب را می توان به ایشان اهداء نمود. نه همه آن 4 میلیون هواخواه نظام اند نه همه آن 80 میلیون مخالف آن. ما از خودمان آماری در نیاوردیم و آمار 4 میلیونی زوار، آمار رسمی است. می فرمایید نیست؟ آمار دقیق تری اگر دارید اعلام بفرمایید و آدرسش را قرار دهید.
https://sahebkhabar.ir/news/62463026/%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%DB%B4-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%A6%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86
سند!!! خواستن در این خصوص هم شیرین است. در این موارد رفرنس می خواهند نه سند.
در خصوص ریشه حور در قرآن و استفاده از آن به عنوان "هم صحبت"، به آدرس زیر مراجعه کنید. هر چه مثال دیگر در خصوص حواری و محاوره در قرآن است آورده شده.
http://soalatequrani.blogspot.com/2013/11/blog-post_21.html
بقیهی کامنتگذارها فقط آنطور که لایقت بود جوابت را دادند و مرتکب لمپنیسم نشدند.
محمد که سیزده زن داشت و وقتی دیگه نمی تونه، در کتابش به خودش میگه دیگه بسه و از این پس زن نمی خوای، از نظر همین فرد زنان ایرانی که حکمش رو قبول ندارن و اجرا نمی کنن میشن فاحشه!!!!!!!! عامل و دستاویز چند همسری مسلمین همین سخنان محمده و بس! بحث رو بیشتر از این ادامه نمیدم و بقیه پیام هاش بماند! حالا بشین بی ادبی های من رو گلچین کن که نتیجه ی بی ادبی های اولیه خود توست!
این کاربر از درک ساده ترین مسائل عاجز است. حتی نمیداند در برسی تفاوت های بین خدا و الله باید مسئله را از منظر ویژگی شناسی و مفوم شناختیی برسی کند و نه لغت شناسی.
که به معنای مغلطه ی ریشه شناختی واژگانی است. در این مغلطه فرد به جای این که در نظر بگیرد معنای کلمات در طول اعصار و قرون شناور است و باید یک متن یا گفته را بر اساس کاربرد جاری واژگانش در بین عامه در آن زمانی که بیان شده تحلیل کرد، از ظرف زمان خارج میشود و به برسی متن از طریق ریشه شناسی تاریخی کلمات میپردازد.
افراد شیادی امثال Khwanirath برای فریب دیگران منکر پویایی زبانی میشوند و به جای بیان معنای رایج کلمات قرآن در زمان ارائه ی آن از طرف محمد به اعراب، ریشه شناسی باستانی کلمات را برسی میکنند.
پرداختن به ریشه ی باستانی واژگان بدون توجه به زمان بیان یک متن در تحلیل آن در هر صورت غلط است، ولی Khwanirath دانش ریشه شناسی تاریخی واژگان را هم نمیداند.و یا کلمه ی حوری را به عمد اشتباه ریشه یابی میکند.
افراد بی سوادی امثال Khwanirath این مسائل را نمیفهمند، با این حال ریشه یابی واژه ی حوری را توضیح میدهم تا دیگر دوستان بفهمند.
واژه ی حوری از حورأ که مونث کلمه ی حور میباشد گرفته شده حور به معنی شستن، سفید کردن، سفیدی و... میباشد.
از این رو کلمه ی حوری به معنای زن سفید اندام میباشد.
کلمه ی حواری از لحاظ واژگانی از کلمه ی حور به معنای سفید گرفته شده است، از این رو حواری به معنای سفید بسیار زیاد است. و حتی در میان اعراب و بخشی از ایرانی های عرب زبان غذایی وجود دارد که چون بسیار سفید رنگ است به آن حواری میگویند.
و از جا که در گذشته به کسی که یار و همراه همیشگی شخصی باشد میگفتند مانند اسب پیشانی سفید دارای نشان است و مردم او را به عنوان دوست و یاور وی می شناسند، کلمه ی حواری به معنای دارای سفید ی به شکل استعاری به معنای کسی است که از میان همه مردم به آدم اختصاص داشته باشد. این معنای استعاری است و نه معنای واژگانی کلمه ی حواری.
همان طور که دیدید بر خلاف دروغ های Khwanirath حوری از کلمه ی حواری گرفته نشده است بلکه هر دو از ریشه ی حور به معنای سفید رنگ میباشند.
و چون حوری مونث است به معنای زنی با اندام سفید است.
Khwanirath تمام این اراجیف را به هم بافت که نشان دهد الله در قرآن منظورش از حوری همصحبت بوده و نه شریک جنسی. ولی اگر به طور علمی حوری را ریشه یابی کنیم وقرآن را دقیق بخوانیم میفهمیم که الله دقیقا به دنبال ایجاد فاحشه خانه بود.
""""""""از توجیه سس شعرات قرآن می گذرم""""""""
آخر در کتابناک؟؟؟؟!!!!!
می گوید پیامبر اسلام خودش در قرآن به خودش می گوید دیگر بس است و بیش از این همسر اختیار نکن! یعنی فردی که یک ملت عقب مانده را به حد بالایی از اتحاد رسانده که ابرقدرت ها را هم سرنگون کردند و از بدویت به سمت دانش و آگاهی حرکت داده، خودش در کتابی به خودش می گوید بس است و اینقدر همسر نگیر ! ای خوشا به عقلی که تو داری!
"""""""این کاربر که هر بار از ادب بقیه کاربرها چسناله می زد""""""
بابت نوشتن جمله ی فوق که متعلق به sigurd بود از خوانندگان کتابناک عذرخواهی می کنم. ادبیات و کلام منحصر بفرد ایشان که نمونه آن را نشان دادم چیزی است که آن را "ادبیات مستراحی" می نامم. برای درک بهتر قشر لومپن و نیز لمپنیزم لازم است با نحوه گفتگوی ایشان در محیط های عمومی و خصوصی آشنایی پیدا کرد و به همین جهت ذکر کلام آنها، به فهم بهتر ما از افرادی که فاقد پشتوانه فکری برای سخنانشان هستند کمک می کند.
1-ایشان مدعی است ادبیات خانوادگی اش (که عصاره ی آن را مشاهده کردیم) بر ادب خداوند تبارک و تعالی برتری دارد. حقیقتاً این حجم از اعتماد به نفس جذابیتی ندارد. من تا به حال ندیده بودم که کسی خود را در زمینه ای از خداوند بالاتر بداند. حالا افراد مخبطی پیدا شده بودند که در زمینه هایی خود را با انبیاء مقایسه می کردند ولی اینکه فردی خودش را از خدا بهتر بداند از خودشیفتگی گذر کرده و به بلاهت تنه می زند. حتی خنده دار هم نیست. ایراد و اشتباه کارش کجاست؟ آنجاست که خداوند رحمان خودش خالق حیوانات است و مثال زدن از یک مخلوق به مخلوق دیگر برای او که در بُعد دیگریست علی السویه است. مثال می زنم. اگر به مردی بگویید زن ناراحت می شود (یا بالعکس). آیا توهینی به او شده؟ اگر از زنی بپرسید که زن بودن توهین است چه می گوید؟ البته که نیست. زن بودن را مرد نمی پسندد. برعکسش هم هست. حال کسی که خدای آن حیوان است و خدای آن انسان است، مثال زدن یک مخلوقش به مخلوق دیگرش معنای توهین نمی دهد. او خالق هر دوست. قرآنی که از روابط زناشویی در نهایت ادب صحبت می کند، اذن گرفتن برای ورود به منازل را الزامی می داند (نگاه به امروز نکنید که این مسائل جا افتاده)، از ناسزاگویی به بتها انذار می کند، تا چه اندازه توصیه به رعایت ادب حضور در برابر پدر و مادر دارد، در خصوص جا دادن به تازه واردان در مجالس اندرز می دهد، از دشنام گویی در جواب دشنام جاهلان نهی می نماید، آنوقت فردی با ادبیات مستراحی خود را مودب تر از نازل کننده ی آن می داند!
2-می گوید """""""""این هم همون جفنگ هاییه که سیاوش یادآوری کرد"""""""". خود را در جایگاه زبان دیگری می داند و به شرح و تفسیر نظر بقیه می پردازد. آشنایی من با سیاوش در کتابناک به بیش از 10 سال می رسد. منظور سیاوش چه هست و چه نیست، ما در پیام های خصوصی نیز با یکدیگر در ارتباطیم و اگر جایی نیاز به وضوح بیشتر داشته باشد بیان می کنیم. خلاصه اینکه ایشان نباید سر مبارکشان را در هر جایی فرو کنند. این نمونه هم کم نظیر است که ایشان در ذیل هیچ کتابی نظری مبتنی بر حداقلی از دانش ارائه نکرده و جز گنده گویی با ادبیات مستراحی، آورده ای برای کتابناک نداشته، ولی خود را مفسر نظر مردم می داند.
3-می گوید من کشتن نزدیک به 42 میلیون نفر را عادی می دانم. حقیقتاً کشتن رقم بالاتری را هم عادی می دانم. مسئله این است که کسی که سلاح به دست می گیرد و جنگی به راه می اندازد، در جایگاه مهاجم و قاتل قرار دارد. می خواهد 40 نفر باشد، می خواهد 40 میلیون نفر باشد یا 40 میلیارد نفر. چنین مسئله ای امری بدیهیست و بدیهیات چانه زنی ندارد. اصولاً آدمیزاد باید خیلی قاق باشد که در برابر قیام مسلحانه معتقد به گفتگو باشد. البته کسانی از صوفیه بودند که چنین نظراتی داشتند ولی اسلام دیانت غیوری ست.
4-می گوید کسی که پوشش اسلامی را قبول ندارد فاحشه نیست. حرف درستی است و فاحشه کسی است که فحشاء مرتکب شود نه کسی که پوشش را قبول داشته باشد یا نداشته باشد. اگر کسی شرابخواری را کار درستی بداند شرابخوار نمی شود. وقتی شرابخوار می شود که شراب بنوشد. به عبارت دیگر کافری اگر حجاب را قبول نداشته باشد فاحشه نمی شود مگر اینکه این کفر را عملی ساخته و کشف حجاب کند. همانگونه که اگر کسی حجاب را قبول داشته باشد و بی حجاب باشد فاحشه است.
به حکم تعدد زوجات، صیغه و حوری خرده می گیرد. این یک مورد را انصافاً تا حدی به او حق می دهم. آنچه که در دانش محفلی از اسلام آموخته و از پای منبر این و آن به او گفته اند با زنبارگی ها و سرسره سواری های تاریخی کشور خودمان مو نمی زند. ولی مسئله اصلا این نیست. بدرستی اذعان کرد که صیغه در قرآن نیست. از محضر پر فیض شان اجازه می خواهم بگویم نه تنها صیغه در قرآن نیست، بلکه همان زناست و زناکار هم مطابق قرآن مستوجب 100 ضربه تازیانه به عنوان حد شرعی و حرام شدن ابدی ازدواج با ایشان است. تمام اعمال خیرشان تباه می شود و جاودانه هم در دوزخ قرار خواهند گرفت. ضمن اینکه در قرآن ازدواج 4 تاست نه اینکه 4 تایش الزاماً همزمان باشد و با توجه به آیاتی مثل 1 و 3 نساء در شرایط اجتماعی بسیار بسیار خاص و با رضایت همسر ممکن می شود. حتی در همان شرایط اجتماعی منحصربفرد که در صدر اسلام بود هم کراهت این مسئله در قرآن ذکر شد (4 احزاب و 3 نساء). حالا مقایسه کنید با طویله غرب که خر صاحبش را نمی شناسد و هر نفر بطور متوسط در سوئد با 12 نفر همبستر می شود. اما در خصوص حوری باید گفت که در قرآن در خصوص بهشت از ازواج مطهره صحبت می کند که به معنی همسران پاکدامن است (57 نساء). حوری را باید همریشه با حواری و محاوره دانست و به معنای همصحبت است. نه اینکه بهشت عشرتکده نیست بلکه کسانی به آن وارد شده اند که شاخص هایی داشته باشند و یکی از آن شاخص ها تقوا و کنترل نفس است. کسی که در زندگانی خود کنترل نفس نداشته و گرایش خود را در محور الهی قرار نداده شایسته ی ورود به بهشت نمی گردد که بخواهد چنین و چنان کند.
5-ایشان در حالی معتقد است که زشتی توهین به خداوند نظر شخصی بنده است که حتی در نظرسنجی هایی که آمار بی دینی در ایران را بالا نشان می دهند، اعتقاد به خدا نزدیک به 80 درصد است (حالا از سایر نظرسنجی ها که بگذریم). از طرفی هم می گوید تفکرات حجازی (بخوانید اسلامی) در ایران امروز جایی ندارد. محض اطلاع ایشان همین اخیراً قریب 4 میلیون ایرانی برای زیارت اربعین به عراق رفتند و افراد بی مطالعه ای مثل ایشان (منتها در بین مذهبیون) هزینه های کلانی برای ساخت ضریح و بارگاه برای ائمه می پردازند و بر ضریح خالی دخیل می بندند. نمی گویم خرافی نیست. می گویم اوضاع کشمشی تر از برداشت ایشان است و تصور خامدستانه اینکه افراد ببویی که صدها سال در فقر و فاقه زندگی کردند و حالا که به چاه نفت رسیدند آن را دو دستی تقدیم لمپن ها کنند ساده انگارانه ست.
با خودم فکر کردم کاربری که توهین هایش از مسلمین و پیامبر گذشته و حتی به خدا هم در کلام جفتک می اندازد و مدام بر سر قرآن آنچه زیبنده بابایش است را می پراند و مدام در حال ناسزاگویی به الله و قرآن است، چرا می گوید برای او از بین رفتن جمهوری اسلامی مهم است و پس از آن مومنین تا دلشان می خواهد بنشینند به دقایق قرآنی بپردازند؟ چطور است که نمی نشیند محاجه کند که نخیر، فلان برداشت خونیرث به فلان دلیل اشتباه است. به این نتیجه رسیدم که چون بنده خدا در قرآن پژوهی هِر را از بِر نمی تواند تشخیص بدهد و از فهم آن عاجز است، به جای اینکه گفتگویش را قرآنی کند سیاسی می کند. از او پرت تر هم دیده ام با این تفاوت که ادبیات مستراحی شان را در محیط خانه شان و برای کس و کارشان استفاده می کنند نه در یک تارنگار کتاب!
1- وراجی نمی کنم و باز همان سخنم رو تکرار می کنم! شما بهتره مثل بعضی از پیام هات از "خدا" و "خداوند" به کار نبری و از همان "الله" استفاده کنی. من در حدی نیستم که به "خدا"، نه الله، توهینی کنم. پس دست از این همه زیاده گویی بردار که این کاربر فلان و بهمان به "خدا" توهین می کنه!! حالا هم فلسفه بافی می کنه که مَثَل های توهین آمیز الله رو توجیه کنه! الله که از مَثَل زدن که ناتوان نیست و می توانست از مَثَل های مستراحی استفاده نکنه. یه وقتی یه کسی پنج تا حرف خوب می زنه، و یهو دو-سه تا هم حرف ناپسند میزنه. این درباره قرآن هم صدق می کنه.
2- بشین بینیم باو! بخشی از پیام اون کاربر رو پسندیدم و این هیچ مشکلی نداره. بهتره تو و سیاوش تو همون خصوصی باهم پیام رد و بدل کنید تا کسی از پیام این کاربر استفاده ای نکنه!
3- حرف تازه ای نزد و باز همان پیام جنایتبارش رو تکرار کرد. اینکه یه عنصر خارجی سلاح به دست بگیرد و به ملت ایران تجاوز کنه، عادیه که ما ملت ایران دفاع کنیم. اما نه بر سر تک تک احکام محمد باید نیمی از همین ملت ایران رو کشت. امروزه حتی قشر مذهبی تشیع حجاب زوری رو قبول ندارن و تنها نُه نفر از چند میلیون نفر تهران در کنار در مجلس حضور پیدا می کنن. حالا هم این کاربر ماست ها رو تو قیمه می ریزه و مسئله رو جنگ می کشونه! این جماعت ضدیت ملت ایران با رژیم تروریست اسلامی رو برابر با جنگ می دونن و قتل عام اونا رو در کف خیابون مباح.
4- من چی گفتم، این فرد با این زیاده گویی چی میگه!!! از نظر این قوم، کسی که حجاب اسلامی رو نمی پذیره و رعایت نمی کنه (ولو اینکه روسری باشه)، با یه فاحشه هیچ تفاوتی نداره. هر دو رو فاحشه خطاب می کنن و در توجیه هم درس لغوی فاحشه رو به رخ ما میکشن.
اون چه هست اینه که اسلام دستور به چند زنی داده و امروزه هم از سوی خیلی از مسلمان ها انجام میشه. چند همسری محمد و امامان هم نیازی به گفتن نداره. همون طور که بریدن دست رو به گونه تعزیر یافتی، این هم بگردی درباره اش زیاد هست.
5- بگذریم که آمار این چهار میلیون نفر رو رژیم اسلامی داده و همه هم با سابقۀ این رژیم تروریست اسلامی در دادن آمارها آشنایی دارن.
از "جفتکاندازی"های پایانی این کاربر هم می گذرم که ممکنه بحث رو به جای باریک تری بکشاند.
در کل دربارۀ توجیه های قرآنی این فرد چنین بگم که قرآن راه گریز و توجیه هم برای باورمندانش گذاشته، اون هم در خود متن این کتاب. از یک سو، چنین می گوید (مَثَل های بی ادبی) و از سوی دیگه چنان (با مردم به نیکویی سخن گویید).
تامام!
با خوک ها کشتی نگیر، چون امثال Khwanirath به دست و پا زدن توی کثافات ذهنی خودشان عادت دارند. حتی از آن لذت هم میبرند.
روزی خر و یوزپانگ داشتند با هم بحث میکردند .
موضوع بحث ، رنگ یونجه بود .
یوزپلنگ می گفت : جناب خر ! رنگ یونجه قهوه ای نیست ، سبز است .
خر می گفت : نه خیر . رنگ یونجه قهوه ای است .
بحث بین این دو بالا گرفت . طوری که منجر به مشاجره شد .
ناچار پیش سلطان جنگل ( شیر ) رفتند تا داوری و حکم کند .
سلطان ، پس از شنیدن حرفهای هر دو طرف ،
حکم داد یوزپلنگ را در زندان کنند .
به خر هم گفت : تو آزادی . میتونی بری .
یوزپلنگ ، سخت دلخور شد از این قضاوت ظالمانۀ شیر .
رو به شیر کرد و گفت : تو که میدانی رنگ یونجه سبز است . پس چرا حکم بر علیه من دادی ؟
شیر گفت : این حکم از بابت رنگ یونجه نیست . وگرنه نه تنها من ، بلکه همۀ عالم می دانند که رنگ یونجه سبز است . و تنها کسی که از آن آگاه نیست ، همین خر است .
این حکم از این بابت است که از این به بعد یاد بگیری ، هرگز با خر جماعت بحث نکنی .
اگر به جزیرۀ آدم خوارها بروی و از آنها بپرسی که کتاب چیست و به چه دردی میخورد ؟
حتما خواهند گفت : مجلدی از تعدادی صفحات نوشته شده است که ممکن است مطالب آن دروغ یا راست باشد . و این معلوم نمی شود ، مگر اینکه آن را بخوانی و با عقل خود ، راست و دروغ آن را بسنجی .
ایران تنها کشوری است که سه شب می روند در مسجد می نشینند و کتاب را باز میکنند و می گذارند روی سر و تا صبح گاهی زار میزنند و گاهی چرت .
اینها هنوز نمیدانند که کتاب را پیش رو باز میکنند و می خوانند .
نه اینکه روی سر بگذارند و زار بزنند .
کسی که کتاب را روی سر بگذارد
انتظار نداشته باشید رنگها را درست تشخیص دهد .
میدانم که الان تشریف می آورند و می فرمایند : که من و شما از حکمت کتاب به سر کردن چیزی نمی فهمیم . شما را نمیدانم . ولی من خوشحالم که در این مورد نفهمم .
شما هم بروید استراحت کنید ، خودتان را خسته نکنید .
در ضمن : رنگ یونجه هم قهوه ای است . بحث نکنید . آفرین .
من فقط یک بار ارسال زدم
مردکه بیآبروی نان به نرخ روز خور.
واقعا کاربر sigur خویشتنداری به خرج داد که انچه لایقت است را اینجا ننوشت
ترکیب «فاحشه ی فکری» از منظر واژگانی کاملا صحیح است.
و نه خطاب به کاربر Khwanirath
باشه. شما ادیب و همهچیزدان، و کسی مثل فریدون فرخزاد که عبارت "فاحشهی مغزی" را باب کرد بیسواد و ناادیب.
"با صد تومن یا بی صد تومن زندگی من میگذره، ولی خیلی بده که آدم فاحشهی مغزی باشه".
پس عبارت "فاحشهی فکری" نه فقط به لحاظ معنایی و لغوی درست است بلکه کاملا برازندهی این گاوگند چالهدهان پرمدعای جوجه آخوند است.
همانطور که کاربر امیر اشاره کرد در علم زبانشناسی انچه که در بین مردم باب شده باشد درست شمرده میشود. یعنی معیار گفتار مردمی است.
آقای فریدون فرخزاد هم به عنوان یک موسیقیدان و ترانهسرا این عبارت "فاحشهی فکری" را بین مردم جا انداخته است. در سطح جامعه خیلیها پیدا میشوند که به کسانی مثل شما میگویند "فاحشه فکری". اگر از حجرهات بیرون بیایی و زندگی واقعی را تجربه کنی حتما روزی چند بار آن را خواهی شنید. گرچه آنقدر ترسو و زبون هستی که ترجیح میدهی لای اوراق کپکزده کتابهای عقبمانده بگندی.
در حاشیه این را هم بگویم که همسر پیشوای عالیقدرتان ( دکتر شریعتی) هم حجاب نداشت. پس طبق منطق خودت شماها پامنبری کسی هستید که مروج فحشاست. نمیدانم این تناقض را چطور میخواهی قورت دهی و هضم کنی و دفع نمایی.
دیگر عرضی نیست.
من ندیدم این عبارت در جایی جا افتاده باشد. یکی دو بار در جملات قصار -و البته بی مایه- در اینطرف و آنطرف خواندم. اینکه جا افتاده باشد هم ادعایی است که نیاز به بررسی بیشتری دارد.
البته می فهمم که ممکن است فی المثل من زیادی در آثار مولوی وقت گذاشته باشم و بعد تصور کنم که بدیهی است که همگی افراد، "که" را "کی" بنویسند ولی "که" بخوانند. بعد هم تصور کنم که جا افتاده است ولی چنین نباشد.
حالا، مایل هستم از یکی از "اوراق کپک زده کتاب های عقب مانده"، یعنی مفردات راغب اصفهانی معنای فحشاء را قرار دهم. شاید از اصطلاحات بی معنی در "زندگی واقعی" -بخوانید همان اختراعات فرخ زاد- معتبرتر باشد.
""""""""فحش، فحشاء و فاحشه: افعال یا گفتاری است که قباحت و زشتی آن ها بسی بزرگ و آشکار است.""""""""
مشاهده می کنیم که راغب اصفهانی -به عنوان یکی از برجسته ترین لغت شناسان و صاحب کتاب ارزشمند محاضرات الادباء- فحشاء را افعال یا گفتار می داند. صد البته فکر کردن، نه فعل است و نه گفت.
با این حال اگر متر و ملاک درستی یک اصطلاح، تایید فرخ زاد فقید باشد، سخن شما درست است. ولی اگر لغت عربی ملاک باشد، فحشای فکری بی معنا بوده و بی حجاب ها از دم فاحشه اند.
ضمناً پیشوای بنده ان شاءالله قرآن است.
آخه بیسواد احمق، توی استعاره که نیاز نیست در دنیای واقعی اون چیز بتونه یک عمل رو انجام بده.
مثل ترکیب (قیام سرو) در شعر:
باغ سلام میکند، سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود، غنچه سوار میرسد
در این جا سرو به انسانی تشبیه شده که برمی خیزد
در ترکیب فحشای فکر نیز همین طور است.
فکر به انسانی پست و خطا کار تشبیه شده است که به شکل عیان مرتکب پلیدی میشود.
در شعر
باغ سلام میکند، سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود، غنچه سوار میرسد
باغ چه فاعلیتی میتواند داشته باشد که شاعر میگوید سلام میکند.
یا مثلا در ترکیب(روزگار ظالم) روزگار چه فاعلیتی داره.
برای بیان یک ترکیب استعاری نیاز نیست هدف استعاره فاعلیت داشته باشه.
تو اصلا مفهوم استعاره رو نمیدونی
تو دوباره باید از دبستان شروع کنی
در مفهوم استعاره مهم نیست به شکل اضافی باشه یا یک جمله ی کامل.
همون جمله ی (باغباغ سلام میکند) رو میشه به شکل اضافی بیان کرد و باز هم معنا میده در حالی که باغ فاعلیت نداره:
شکل اضافی باغباغ سلام میکند= سلام باغ
یا قیام سرو
یا در یک مثال دیگر :
ظلم روزگار=یا=روزگار ظالم
خشم طبیعت=یا=طبیعت خشمگین
همه ی این استعاره ها هم ترکیب هستن هم در واقعیت فاعلیت ندارند و هم معنا میدهند
چون حذف ادات تشبیهی در نسبت موصوف صورت گرفته است. یعنی چه؟ یعنی نمی گوییم موش ژیان. چون صفت موش، خشمگینی نیست. به این معنا نیست که موش خشمگین نمی شود.
مثال دیگر:
لطافت آتش (لطافت صفت باران است نه آتش)، دریای استوار (استواری به کوه تعلق می گیرد نه دریا). فلذا نسبت ناروا هم بی مبناست. فاحشه فکری همان قدر مهمل است که دریای استوار و آتش لطیف و شیر مکار.
تو گفته بودی چون فکر فاعلیت نداره پس استعاره غلطه من استعاره هایی بهت نشون دادم که اون ها هم فاعلیت ندارن ولی معنا میدن، اصلا موضوع سر فاعلیت استعاره بود. حالا میگی چون این صفت با موصوف هماهنگی معنایی نداره پس استعاره غلطه .
چرا موضوع رو عوض میکنی چرا اصلا از همون اول به فاعلیت ایراد گرفتی چرا همون اول به عدم هماهنگی معنایی بین صفت و موصوف ایراد نگرفتی؟
بزار جوابشو بدم چون خودتم میدونی که در این استعاره فحشا به عنوان صفت از لحاظ معنایی در تضاد با فکر به عنوان موصوف نیست.
درسته فکر فاحشه ،روزگار ظالم و... استعاره است ولی نه به شکل اضافی بلکه به شکل وصفی است
باید بدونیم که صفت چیزی مطلق نیست که باید از همه ی جهات مطابق با مفهوم موصوف باشه صفتی که بکار میره بستگی به نگاه گوینده به مصوف داره.
اگر زاویه ی دید گوینده به آتش حرکت نرم شعله ها باشد میتوان از ترکیب آتش لطیف استفاده کرد.
میشه یک صفت را برای یک موصوف بکار برد که با مفهوم ان در تضاد باشد ولی تنها از یک منظر با آن همامنگ باشد
ولی کجای صفت فاحشه به معنای زشت کاری با مفهوم موصوف یعنی اندیشه تضاد داره؟
پس همان طور که در شعر
باغ سلام میکند، سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود، غنچه سوار میرسد
بشکل استعاری
باغ سلام میکند، سرو بر میخیزد، سبزه پیاده میرود
همانطور هم میتوان به شکل استعاری گفت فکر مرتکب زشت کاری(فحشا) میشود
در مورد مثال هایی که زدی(موش ژیان، دریای استوار و...)هیچ کدوم استعاره نبودن همه ترکیب های وصفی عادی بودن. برای همین عدم مطابقت معنایی بین صفت و موصوف باعث میشه این ترکیبات غلط باشه ولی اگه استعاره میبود عدم هماهنگی معنایی مشکلی ایجاد نمیکرد و معنا میداد مثل فحشای فکر که معنا میده چون استعاره است.
آیا فحشاء در تضاد با فکر نیست؟ سخن در خصوص فحشاء نیست بلکه در خصوص فاحشه است. یعنی کسی (یا فاعلی) که مرتکب فحشاء می شود.
گفتید نیازی نیست موصوف در همه ی زمینه ها با صفت مشابهت داشته باشد. با این حرف مخالف نیستم. ولی بالاخره یک زمینه ی معقولی نیاز است. حتی جالب است بدانید در خصوص آتش لطیف در آثار عرفانی اشاره شده است. ولی این آتش، با آن آتشی که منظور ماست تفاوت دارد. یعنی در ترکیب استعاری، معنای حقیقی کنار می رود و معنای دیگری می نشیند. دست روزگار، خشم طبیعت و ....، در معنای دست طبیعی و خشم طبیعی نیست. در "فاحشه فکری" منظور از فاحشه چه چیز دیگری است؟
اجازه دهید در کنار دریای استوار، 2 مثال دیگر بزنم تا بهتر منظورم را برسانم. درخت ترسو و بخت پیر. در خصوص درخت، ترس معنایی ندارد و اتصاف چنین صفتی به آن بی معناست. ولی پیری بخت در یک صورت می تواند بکار رود. آن شرط این است که منظور از پیری، کهنسالی و طول عمر نباشد. ما بالعکسش را در آثار قدما داریم (مولوی: بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما). منظور از جوانی بخت، سن و سال پایین نیست بلکه خوش اقبالی است. یعنی در صورتی که صفت الصاقی در جایگاه غیر از معنای حقیقی آن بکار رود (همچون مثال خشم طبیعت شما)، استفاده از آن ترکیب معقول می نماید. آیا می توانم بگویم منظور از ترسو بودن درخت، ترسی غیر از ترس معمولی و متعارف است؟ می توانم چنین ادعایی بکنم ولی نامعقول و بی مبناست.
در نتیجه باغ می تواند سلام کند، سرو می تواند قیام کند، سبزه می تواند پیاده برود و غنچه هم می تواند سوار برسد به شرط اینکه سلام کردن باغ، نه سلام و احوالپرسی متعارف بلکه تازگی و سرسبزی باشد، به شرط اینکه قیام کردن سرو، نه برخاستن که قدکشیدن این درخت باشد، به شرط اینکه پیاده رفتن سبزه، نه قدم زدن آن بلکه رستن آن از خاک باشد و به شرط اینکه سواره رفتن غنچه، نه نشستن آن بر روی اسب و استر، بلکه اتصال آن به ساقه باشد. پس اگر در اصطلاح فاحشه فکری، منظور از فاحشه، نه کسی که فحشایی مرتکب می شود، بلکه چیزی دیگر باشد، حرف شما درست می شود. مسئله اینجاست که نمی نشیند.
گفتید """""""" کجای صفت فاحشه به معنای زشت کاری با مفهوم موصوف یعنی اندیشه تضاد داره؟""""""""
دو نکته را دقت کنید. اول اینکه فاحشه به معنای زشتکاری نیست. بلکه به معنای فرد زشتکار است. چون اسم فاعل است. یعنی فردی که فحشاء را مرتکب می شود. دوم اینکه اصلاً تضادی در کار نیست. مسئله عدم تناسب است نه تضاد.
گفتید """"""""هماهنگی مطلق معنایی بین مشبه و وجه شبه نیازی نیست"""""""" . البته احتماً منظورتان بین "مشبه" و "مشبه به" است نه بین "مشبه" و "وجه شبه". چون اگر وجه شبهی نباشد اصلا در خصوص چه چیزی صحبت می کنیم؟ حرفتان بیراه نیست و در خطوط بالا هم عرض کردم که با آن موافقم. راستی آیا می توان به ترکیبات اختراعی دیگر هم وقعی نهاد؟ یک مثال از این ترکیبات بی ربط، اصطلاح "بازی خوردن" است که نخستین بار توسط آیت الله خمینی وارد ادبیات سیاسی شد. بازی را نمی خورند، بلکه می کنند. فاحشه فکری (یا مغزی یا هر چه) هم مثل همین است. اختراع است، نادرست است، در ادبیات وارد نشده، بی مبناست و خلاصه بکار بردنش اشتباه است. چرا این ترکیب وجود دارد؟ چون فرد مشهوری آن را گفته و لاغیر. یکی از کتابهایی که شیفته ی مطالعه ی آن هستم، "غلط ننویسیم" از مرحوم ابوالحسن نجفی است. بی ایراد نیست و نقدهایی بر آن نوشته شده ولی خواندنش قند مکرر است که آن را توصیه می کنم. والسلام
چرا با زیاده گویی قصد اینو داری که موضوع رو هم بزنی
احمق، مگه نمیدونی اگه توی بحث از طریق تکست در هر پاسخت یک طومار بنویسی در واقع بحث سازنده رو تبدیل به یک خطبه ی یک طرفه کردی.
یه سوال، فقط واضح سریح و کوتاه جواب بده
چه تفاوتی بین این دو تا تر کیب وجود داره:
روزگار چون انسانی ظالم است>>>روزگار ظالم است>>>روزگار ظالم
فکرت همانند انسانی زشتکار است>>>فکرت زشت کار است>>>فکر زشتکار
صریح و کوتاه پاسخ سوال شما:
1-روزگار ظالم به معنای این نیست که روزگار همچون "انسانی" ظالم است. "مشبه به" محذوف، انسان نیست. بلکه روزگار ظالم یعنی روزگاری که با ناملایمات همراه است و وفق مراد نیست.
2-جمله ی "فکر همانند انسانی زشتکار است" بی معناست. همانند اینکه بگویید فکر همچون ورزشکاری است که پنالتی خوب می زند. نسبت و تناسبی وصفی بین زشتکار و فکر وجود ندارد.
بزار ببینم درست فهمیدم تو حتی قبول نداری که ترکیباتی از قبیل روزگار ظالم،دست سرنوشت، زمین بخشنده و... ترکیباتی استعاری هستند که در شکل تشبیهی و کامل به این شکل هستند:
روزگار به مانند فردی ستمگر است
روزگار همانند انسانی است که دست دارد
زمین مانند مادری است که روزی میبخشد
ما نه در خصوص ساختار جمله حرف می زنیم (فاحشه فکری جمله نیست) و نه "فقط" در خصوص معنا شناسی حرف می زنیم (بخشی از کلام ما در خصوص معنا بود نه همه ی آن، صحبت از استعاره ربطی به معنا ندارد).
البته که ترکیباتی که ذکر کردید استعاری هستند ولی شکل بسیط شان چیزی نیست که شما ذکر کردید. یعنی چه؟ روزگار ظالم اضافه ی استعاری است به این خاطر که ظالم بودن را به روزگار نسبت داده است، ولی ترکیب روزگار ظالم به این معنا نیست که روزگار مثل انسان ظلم می کند. بلکه کنایه است از اینکه روزگار ناسازگار و ناملایم است.
زمین بخشنده ترکیب استعاری است چون راه تشخیص اضافه ی استعاری همین است که زمین، مثل انسان بخشنده است. ولی بخشنده بودن زمین کنایه است از اینکه زمین، بارور است.
به فاحشه فکری بپردازیم. اگر آنگونه که شما می گویید اضافه ی استعاری باشد، فکر مثل انسان مرتکب فحشاء شده است. ولی معنای کنایی آن چه می تواند باشد؟
خب پس تا ابن جا قبول کردی که این استعاره ترکیب از منظر ساختاری میتونه درسته.
حالا برسیم به مفهوم معنایی این استعاره؛
در حالت کامل شده ی تشبیهی این استعاره اندیشه ی یک فرد خاص به فاحشه ای تشبیه شده که برای منافع شخصی خود را در اختیار دیگران قرار میدهد تا دیگری از وی استفاده بنماید. در واقع منظور این است که فردی برای این که به منافعی زودگذر و پوچ برسد اجازه میدهد دیگران در ذهنش دخل و تصرف کنند و طرز فکر خاصی را در مغزش کار بگزارند تا با استفاده از امثال این فاحشه های فکری که در جامعه میسازند به مقاصد خود برسند.
پس این از کنایه اگر این رو هم نمیفهمی تو در تفکر انتزاعی مشکل داری و در واقع دچار نوعی جهش رشدی هستی.
در این صورت شما معنای فاحشه را به زناکار تقلیل داده اید. چون معنای فاحشه کسی است که مرتکب فحشاء می شود که به مفهوم زیان به دیگریست. چون هر کسی که ناسزا بگوید، غیبت کند، دروغ بگوید، تهمت ناروا بزند، زنا کند، معشوق بگیرد، دزدی کند، قتل کند و خلاصه آسیبی به دیگری برساند فاحشه است. با این تعریف شما فقط زناکار را فاحشه می خوانند که نادرست است.
مثل این می ماند که من بگویم فلانی گناهکار فکری است ولی در تفسیرش بگویم منظورم این است که در ذهن خودش بد و بیراه زیاد می گوید. بله کسی که بد و بیراه می گوید گناهکار است، ولی در اینصورت باید به او فحاش فکری گفت. به عبارت دیگر با تفسیر شما اگرچه می توان آن را با هزار تعبیر و تفسیر و ان قلت و اما و اگر هضم کرد، ولی عبارتی بسیار خنک و مهمل و من در آوردی و بی مبنا خواهد شد.
نفوذ به فکر و ذهن، خودش مصادیق و عناوین خود را دارد و سلطه پذیری فکری و مغلوبیت فکری و حتی معلولیت فکری معنا دارد. یک معنای بسیار بسیار بعید از فکر را اینگونه با لفظ و کلمات بازی نمی دهند تا به ترکیبی نچسب برسند فقط برای اینکه کلمه "فاحشه" را در آن بگنجانند.
حالا توی یه جمله ی کوتاه حالت تشبیهی دو استعاره زیر رو بنویس به شکلی که تمام ارکان تشبیه از جمله مشبه مشبه به ادات تشبیه و وجه شبه رو داشته باشه؟
دست سرنوشت
روزگار ظالم
در ضمن همون طور که گفتم این که معنای این استعاره رو متوجه نمیشه به معنای اینه که در تفکر انتزاعی مشکل داری
منتظرم پاسخ کوتاه و کامل رو به پرسش بالا بدی...
معنای حقیقی فاحشه: بدی آشکار ، آن چه که در زشتی از حد بگذرد
معنای مجازی فاحشه: روسپی
من معنای مجازی در نظرم بود.
یعنی اگر معنای حقیقی منظور باشد میشود یک ترکیب وصفی ساده
و اگر معنای مجازی منظور باشد میشود استعاره. که من از اول گفتم استعاره منظورم است
سرنوشت مشبه است، انسان مشبه به است، ادات تشبیه "همچون" است و وجه شبه دست داشتن است. مشبه به محذوف است در نتیجه می شود اضافه استعاری. این را در مدرسه می آموزند. عین جمله خودم را کپی می کنم تا بدانیم وقتی جوابی داده می شود، مطرح کردن دوباره مسئله را سفسطه می نامند. جمله من:
""""""""البته که ترکیباتی که ذکر کردید استعاری هستند ولی شکل بسیط شان چیزی نیست که شما ذکر کردید. یعنی چه؟ روزگار ظالم اضافه ی استعاری است به این خاطر که ظالم بودن را به روزگار نسبت داده است، ولی ترکیب روزگار ظالم به این معنا نیست که روزگار مثل انسان ظلم می کند. بلکه کنایه است از اینکه روزگار ناسازگار و ناملایم است.""""""""
حالا اگر سرگرمی جالبی پیدا کردید چهار پنج تا ترکیب دیگر قرار دهید و بگویید مشبه و مشبه به را برایتان پیدا کنم. خداوکیلی کداممان احمقیم؟
البته که شما گفتید استعاره است. اگر استعاره نبود که این همه گفتگو ادامه پیدا نمی کرد. بنده در پاسخ نوشتم که ترکیبی من در آوردی و مهمل است. مثل دریای استوار. چون تناسبی در این ترکیب رعایت نشده است.
تو گفتی حالت بسیط اون استعاره ها از لحاظ ساختار شناسی (نه معناشناسی) اون جوری که من گفتم نیست.
برای همین گفتم حالا که ادعا میکنی من حالت جمله ی تشبیهی رو اشتباه میگم خودت درستش رو بگو.
ولی تو همون چیزی رو گفتی که من همون اول گفتم.
این نشون میده که تو حتی خودتم نمیدونی چی میگی.
اصلا چون وصفی هست بیمعنا است. چون پیوند مفهومی بین صفت و موصوف وجود نداره.
ولی در استعاره که موضوع بحث ما است نیاز به هماهنگی مفهومی نیست.
«البته که ترکیباتی که ذکر کردید استعاری هستند ولی شکل بسیط شان چیزی نیست که شما ذکر کردید.»
تو اینو گفتی .تو.
اون هم در جواب این پیام من که عینشو کپی میکنم:
«روزگار ظالم،دست سرنوشت، زمین بخشنده و... ترکیباتی استعاری هستند که در شکل تشبیهی و کامل به این شکل هستند:
روزگار به مانند فردی ستمگر است
روزگار همانند انسانی است که دست دارد
زمین مانند مادری است که روزی میبخشد»
و بعد که ازت خواستم شکل بسیط شون رو که فکر میکنی درسته بگی با تمسخر اینو گفتی(کپی عین پیام):
«سرنوشت مشبه است، انسان مشبه به است، ادات تشبیه "همچون" است و وجه شبه دست داشتن است»
خب این که همونیه که من گفته بودم(کپی عین پیام):
«روزگار همانند انسانی است که دست دارد»
سوال من اینه که چرا برای توجیه اشتباهت در پاسخ به من گفتی:
«شکل بسیط شان چیزی نیست که شما ذکر کردید»
بعد طلبکارانه گفتی «این را در مدرسه می آموزند»
تو یه چیزی فرا تر از احمق یا ابلهی
تو به معنای واقعی دیوانه ای
پدر علم زبانشناسی مدرن فردینان دوسوسور نشان داد مطالعهی ساختارهای زبانی از منظر فقهاللغه سنتی فقط به مغلطههای نادرست شبهتاریخی میانجامد. بنابراین روش سراپا جدیدی را بنیان گذاشت - زبان از دو وجه قابل مطالعه است: "لانگ" (یا ساختار زبانی) که یک فکت اجتماعی است و "پارول" (گفتار) که در محاورات روزمره افراد جاری است. ایشان برای مقابله با شبهعلم فقهاللغه تا جایی پیش رفت که "لانگ" را صرفا به عنوان رابطهای غیرضروری تعریف کرد که میان "واژها" (اصوات) و مفاهیم برقرار میشود و تثبیت میگردد. این یعنی چه؟ یعنی مثلا همریشه بودن "غوزه" و "کس" باعث نمیشود این دو به یک مفهوم واحد اشاره کنند. یکی نام غنچهی پنبه است و دیگری نام اندام جنسی پستانداران. یا مثلا همریشه بودن "حوری" و "محاوره" که کاربر امیر آن بحث را خیلی خوب شرح داد.
پس این رابطهی میان اصوات و مفاهیم کجا تثبیت میشود و ساختار زبان شکل میگیرد؟ پاسخ: این رابطه یک فکت اجتماعی است و در پارولها به حیات تکاملی خود ادامه میدهد.
خب این تازه اولین قدم زبانشناسی مدرن در راه اصل دانستن زبان مردم عامه بود که در ابتدای قرن بیستم برداشته شد. زبانشناسان بزرگ بعدی شامل کسانی همچون میخاییل باختین و رولان بارت و رومن یاکوبسن و لوئی اشتراوس ... قدم به قدم در تدوین این علم مدرن بیشتر و بیشتر به گفتار مردم عامه اهمیت دادند. "افق معنایی" "روح زمانه" "پیوستار تاریخی" و غیره و غیره همگی مفاهیمی هستند که توسط زبانشناسان مختلف برای اشاره به همین واقعیت زندهی اجتماعی ساخته شدهاند.
اگر کسی این اصل ابتدایی زبانشناسی را بلد نباشد یعنی هر حرفی که میزند کشک است و هر ادعایی که دارد باد هواست.
آنوقت شما برای این اصل کاملا پذیرفته شده از من رفرنس میخواهی؟
مردکهی ناحساب کجای کاری؟ اصلا حالیته چقدر از مرحله پرتی؟
پس راه فرارت از این طرف هم بسته است و هنوز عبارت "فاحشهی فکری" توصیف درستی از شخصیت توست.
خیلی خری به خدا.
""""""""پدر علم زبانشناسی مدرن فردینان دوسوسور نشان داد""""""""
بنده عرض کردم پدر علم زبان شناسی مدرن چامسکی است. در پاسخ گفتید چامسکی معاصر است! یعنی معتقدید یک پدر زبان شناسی مدرن در 1908 داریم و یک پدر زبان شناسی مدرن در قرن حاضر؟
به آدرس زیر مراجعه کنید:
https://www.modlingua.com/blogs/1349-noam-chomsky-the-father-of-modern-linguistics.html
حالا کداممان ابلهیم؟
فرهنگ عمید:
۱ - زشت ، قبیح . ۲ - بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.
جالب اینجا است که کار بر Khwanirath برای مغلطه در معنای این کلمه منبعی از کتاب تاریخی محاضرات الادباء که بیش از هزار سال پیش نوشته شده را برسی کرده ولی فرهنگ عمید که در بر دارنده ی معنای معاصر واژگان است و در هر خانه ای پیدا میشود را نادیده گرفته.
پس فاحشه ی فکری به معنا ی کسی است که، افکاری آشکارا زشت و پلشت داشته باشد، که در مورد کاربر Khwanirath کاملاً صدق میکند.
طالقانی و بازرگان و شریعتی نیز اینگونه بودند فراموش نمی کنم در ابتدای انقلاب در جریان کردستان مردم آنجا فقط طالقانی را برای مذاکره قبول داشتند :
در اواخر اسفند ۱۳۵۷ خبر درگیری شدید مسلحانه بین گروههای مختلف در شهر سنندج منتشر شد.با درخواست مردم استان کردستان ، آیت الله طالقانی برای پایان دادن درگیری و جنگ به کردستان سفر کرد
به دیدگاهم هر چقدر کمتر با اینگونه افراد دیدگاه به دیدگاه شوید برای همه بهتر باشد، بایسته نیست برای دیدن خورشید به آن نگاه کنید همینکه پرامونت را ببینی به وجودش پی خواهی برد.
علت این پرده کشیدن هم دلیل هایی زیادی مثل انگیزه های نفسانی،سیاسی،اجتماعی و... دارد؛سپس فرد هر چی آن طرف پرده است را سعی میکند با استدلال سازی یا لفاظی انکار کند!؛بدون آنکه در مورد آن تحقیق خالی از پیش داوری به عمل آورد.
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث مفتش یافتی
مرد میراثی چه داند قدر مال
رستمی جان کرد و مجان یافت زال
این اشعاری را هم که گفتی باید در مجلس شرح و وصف خوک ژنها بخوانی نه در این گفتار.
علت این پرده کشیدن هم دلیل هایی زیادی مثل انگیزه های نفسانی،سیاسی،اجتماعی و... دارد؛سپس فرد هر چی آن طرف پرده است را سعی میکند با استدلال سازی یا لفاظی انکار کند!؛بدون آنکه در مورد آن تحقیق خالی از پیش داوری به عمل آورد.
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث مفتش یافتی
مرد میراثی چه داند قدر مال
رستمی جان کرد و مجان یافت زال
بازرگان و طالقانی و شریعتی اهل مذاکره و گفتگو و قلم بودند نه اهل شمشیر و داغ و درفش و این دقیقا شیوه مصلحان بزرگ تاریخ و بیشتر پیامبران است
آنها اهل گذشت و مدارا بودند
و از همه مهمتر آنها اخلاق داشتند یعنی اهل مکر و دروغ و فحش و ناسزا و ... نبودند
پیامبر اسلام نیز می فرماید
بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
باز هم شک ندارم که اگر خداوند و فرشته گانش هم به زمین بیایند شما در برابر حق سر تسلیم فرود نمی آورید و سخن گفتن با کسی که قرآن را غلط فهمیده کاری کاملا علی و بیهوده است
پیشنهاد می کنم به این بحث بیهوده خاتمه دهید و قضاوت بین ما و شما بماند قیامت نزد خداوند متعال ....
صحیح؟
۲- عدم سنخیت نیچه و حافظ :
غلامحسین ابراهیمی دینانی فیلسوف می گوید :
این فیلسوف ایرانی با بیان اینکه انسانهای عارف از عمق معنای شعر حافظ حیرت میکنند،اظهار کرد:نیچه نسبت به فلک بیاعتنا است اما نسبت به مقام حافظ سر تعظیم فرود میآورد و خطاب به او این سوال را مطرح میکند که ای حافظ بزرگ، تو انقدر درباره می صحبت میکنی منظورت چیست؟ وی افزود: نیچه خود پاسخ میدهد که حافظ، تو خودت آن چنان شرابی هستی که تمام جهان را مست کردهای.
۳- منظور من قرآن نبود بلکه برداشت غلط شما از آیات الهی است . معاویه و خوارج و داعش نیز برداشت غلط از قران دارند و حضرت علی می گوید این نوع قرآن ( که برای بدبختی مردم و نیرنگ بالا رفته ) را بزنید
۴- به قول معروف همه چیز را همگان دانند من ادعا ندارم که کل تاریخ بشر را از حفظم . دوستی گفت انگیزه اسپارتاکوس آزادی خواهی بوده من سرچ کردم و دیدم از نظر مورخان همان دوران انگیزه اسپارتاکوس خلاف این موضوع بوده . بحث بر سر تحلیل تاریخ روم باستان نبوده که نیاز به علم قبلی اینجانب باشد فقط بحث بر سر انگیزه اسپارتاکوس بوده .
شما و دوست شما در برابر یک حقیقت کاملا شفاف با سند و مدرک قاطع و غیر قابل انکار قرار گرفتید و چون پاسخی نداشتید از سر استیصال و به ناچار ، چنین رفتارهای زننده ای از شما سر زد ....
1-آیا رفرنس دادن به ویکی پدیا بی اعتبار و جرم است؟ البته که نیست. ولی کسی که اسپارتاکوس را نمی شناسد چرا باید ادعای دانستن کند و رفرنسش به جای وبسایت ویکی پدیا، رفرنس بکار رفته در ویکی پدیا باشد؟ شما با قرار دادن رفرنسی که در ویکی پدیا بکار رفته، مطالعه کننده آن رفرنس نمی شوید. همچنان که قرآن را نمی دانید و سر سوزنی از اظهار فضل در آن خصوص نمی کاهید. شرط می بندم هابز را هم نمی شناسید و از نیچه هم اسمی شنیده اید و در خصوص لویاتان و سخن نیچه از حافظ هم بلبل زبانی می کنید. اگر منظور از اراجیف و خرافات کتب هزار ساله، قرآن است، قبل از جنابعالی هم کسانی پیدا شده بودند که آن را اساطیر اولین خوانده بودند. دریا که به توهین جنابعالی آلوده نمی شود. به قول سیاوش "اگر بخواهیم علمی و تاریخی به قضیه نگاه کنیم" یا می رویم مثل او بدون مطالعه درباره اسپارتاکوس کپی ویکی پدیا را قرار می دهیم یا مثل من با یک "نمی دانم" قال قضیه را می کَنیم.
2-شما گفتید تب ضد اسلامی همه جا را فرا گرفته. الان می گویید اکثریت از اسلام برگشته اند. ضد اسلام بودن با نامسلمان بودن فرق می کند (که در خصوص آن هم حرف هاست). در بهترین حالت می توانم بگویم متوجه حرفی که زدید نبودید و کلمه اشتباهی را بکار بردید.
3-از کتابخوان های کتابناک دوبله ی "لُنگ انداختن نیچه در برابر حافظ" به فارسی دری چه می شود؟ اصلا این دو نفر چه سنخیتی با یکدیگر دارند؟ سیاوش تردیدی ندارد که به این قبیل سول ها در دیوانهای سخن سرایان پارسی زبان پاسخ داده شده. در تلقی او می توان لایه های ضخیم رسوبات فرهنگ و شیوه آموزش جامعه را دید. در باور او معرفت، مجموعه ی جملات قصاری است که شخص از حفظ دارد، علم یعنی رسیدن به این حقیقت که نیچه شاگرد کوچک حافظ نیز نمی شود و دانش افزایی، یعنی افراد را وادارند کلمات قصار این بزرگان را به حافظه بسپارند و مثل طوطی پس بدهند. پژوهش و واکاوی لغوی و دستوری و تاریخی قرآن هم باد هواست. جانمایه ی بشری را در حافظ بجو که بقیه ول معطل اند.
4-قوانین الله را توحش آمیز می داند و منظورش از جمع شدن خرافات، برداشتن احکام اسلام است. معتقد هم هست انتظار دارم احکام خدا در همه جوامع پیاده شود. حقیقتاً چنین انتظاری ندارم و پیشگویی در خصوص آینده اسلام را هم به حضرت نوستراداموسشان واگذار می کنم. وظیفه من اجرای آن احکام است و آنکه صاحب دین اسلام است، خودش باید از آن مراقبت کند. بنده مستر نوبادی هستم که نه سر پیاز محسوب می شوم نه ته آن.
5-می گوید دلش برایم می سوزد. بیراه نمی گوید و واقعا چنین احساسی دارد. تصور او این است که به کیمیای انسانی و جوهره ی دین و مقصود وجود آفرینش و کُنه هستی بشری پی برده و آن عصاره ی بعثت انبیاء را دریافته است. چون او را صاف و ساده می انگارم این دلسوزی اش را ارج می نهم. از من می خواهد یک جمله اش را نقد کنم تا قدم به قدم پیش برویم. این درخواستش را هم می پذیرم و در شماره ی 8 نقد یک سخنش را مطرح می کنم. مشکل ولی اینجاست که مبنای ما متفاوت است. با این حال میل خود اوست و به فضل الله چنین خواهم کرد.
6-می گویید اسلام پیشینه سیاسی و فرهنگی قبل از خود را کنار نزد (نمی دانم کنار زدن پیشینه تاریخی و اجتماعی را قبول کرده یا حوصله اشاره کردن نداشته). مثال نقض او هم احکام امضایی است (یعنی احکامی که از قبل بوده و اسلام آن را تایید کرده). حقیقتاً نه مثال های شما نقض شدنی هستند چون واقعیت دارند و نه مثال های من. شاید بهترین حرف این است که اسلام برخی از آنچه در گذشته بوده را قبول کرده و برخی را رد کرده. اسلام از جمله به این دلیل در شبه جزیره عربستان ظهور کرده که آن احکام ماقبل را داشته و یکی از دلایل ظهور اسلام در آنجا همین است. این نفی عرض بنده نیست. تایید کلام من است.
7-می گوید غربی ها کافر نیستند و کمونیست ها کافرند. کفر 2 دسته است. کفر مطلق که انکار توحید، معاد یا نبوت است. دیگری را "کفر دون کفر" می نامند که به معنای عدم اجرای احکام است.
8-برسیم به نقد یک سخن ایشان که وعده کرده بودیم. عین کلام شما:
""""""""""آیا اسلام طالقانی و بازرگان و شریعتی با اسلام خالخالی یکیست ؟ آیا اسلام حافظ و مولوی و سعدی با اسلام طالبان و داعش یکیست ؟""""""""""
به من بگو سیاوش متر و سنجه و معیار شما برای اینکه بدانی کدام اسلام، اسلام درست تری است و مورد رضایت خداوند تبارک و تعالی است و به معنای واقعی کلمه اسلام (یعنی تسلیم بودن در برابر الله) است چیست؟
9-به سخنان گهربار sigurd هم در اسرع وقت خواهم پرداخت ان شاءالله تا ببینیم این نخبه ی جدیدالظهور کتابناکی، آسمان ریسمان بافتن هایش چقدر بامزه است.