رسته‌ها
سفر آمریکا
امتیاز دهید
5 / 3.1
با 9 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.1
با 9 رای
زیر نظر: شمس آل احمد

کتاب «سفر آمریکا» واپسین سفرنامه جلال آل احمد، گزارش سفر و اقامت دوماهه آل احمد برای شرکت در سمینار دانشگاه هاروارد در سال ۱۳۴۴ است. این کتاب از نظر تعداد کلمات، طولانی‌ترین سفرنامه آل احمد است. انتشار سفرنامه با توجه به سال نگارش آن تاخیری درازمدت در حدود سی و پنج سال داشته است. منتشرنشدن این کتاب از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷، منطقی و پذیرفتنی است؛ چراکه انتقادات تند و قلم صریح آل احمد، در انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دهه چهل، با دستگاه ممیزی وزارت فرهنگ و هنر شاهنشاهی سازگاری نداشت و خود آل‌احمد و وراث او منتشرشدن سفر آمریکا را در دوران پادشاهی محمدرضا پهلوی ممکن نمی‌دانستند و ناگزیر ترجیح دادند این سفرنامه به همان شکل دست‌نویس باقی بماند. از آنجا که جلال، به قول خودش، اهل دیدن پدیده‌های نیک و بد و تظاهر به ندیدن آنها نبود و بر خود واجب و مفروض می‌دانست درباره زمانه‌اش شهادت بدهد و نوشته‌هایش را به عنوان اسناد دقیق سرگذشت میهن و شاهدان صدیق تاریخ اجتماعی مردمش به میراث بگذارد، بنابراین طبیعی است که سفرنامه‌هایش، در آثار ادبی و هنری او جای مهمی داشته باشند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
504
آپلود شده توسط:
محراب
محراب
1400/07/20

کتاب‌های مرتبط

200 لذت سفر
200 لذت سفر
4.3 امتیاز
از 3 رای
رنگ وارنگ
رنگ وارنگ
3.1 امتیاز
از 9 رای
دیدار از شوروی
دیدار از شوروی
4 امتیاز
از 10 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سفر آمریکا

تعداد دیدگاه‌ها:
11
چند نکته کتاب های جلال آل احمد و صمد بهرنگی کتب ممنوعه نبود خود سازمان تربیت فکری کودکان کتاب های صمد بهرنگی رو نشر می داد.
حکومت پهلوی به خوبی دروازه های مدرنیته را باز کرد مسلما تاریک اندیشان و مرتجعین وابسته به بیگانه به خود و به نسل های آتی خیانت هولناکی کردند درد آنان این بود که چرا حکومت طالبانی در ایران نیست یا چرا ایران مستعمره شوروی نشده است. الان هم فضای باز سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی را به سخره می گیرند و آنرا باعث فروپاشی اش می دانند و می گویند حکومت با یک کتاب فرو ریخت!!! سخن گزافی است امثال تاریک اندیشان بی هویت مانند جلال آل احمد که گاهی اسلام گرا بود و گاهی چپ گرا و کینه عجیبی از تاریخ و فرهنگ ایران داشت توسط رفقای چپ مرتب تبلیغ می شد تا تحت عنوان روشن فکر به جامعه ایران و توده ها قالب شود، وی از غرق شدن صمد بهرنگی اطلاع کامل داشت اما چون ذات چپ و اسلام گرا دروغ گویی و تقیه است دست به دروغ گویی می زد، بعد از فتنه 57 نیز امثال این جماعت جنایاتی کردند و از جنایاتی حمایت کردند که فرق شعار و عمل آنان رو هویدا می کند.
عزیزم، هر چه دوست داری دروغ بگو. حناق نیست. احتمالا این هم از لوازم مدرنیته است که مخالف خودت را ارتجاع سرخ و سیاه بنامی و در زندانهای ساواک زیر شکنجه های قرون وسطایی شکنجه کنی و اجازه انتشار مطالب آنها که هیچ، تنها نشریه مخالف دولت و نه شاه را آنهم با زبان طنز مثل توفیق را توقیف کنی، بلکه حتی مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی را هم ممنوع الانتشار کنی، حزب رستاخیز بزنی و بگویی هر کس نمی خواهد عضو شود باید از ایران برود و.....حالا بیایی دم دموکراسی هم بزنی!!
عزیزم! همه کتابهای جلال آل احمد ممنوعه نبود. اما این یکی ممنوع بود. کتابهای صمد بهرنگی هم ممنوع نبود اما بودنش مثل کتاب شریعتی در کیف دانش آموز دبیرستانی می توانست نشانه چپی بودن و توقیفش شود. کاری که با پدر خودم کردند.
خلاصه هر قدر می خواهی از جمهوری اسلامی متنفر باشی باش. اما اینکارها ذره ای از جنایات دیکتاتور سادیستی که به قول ثریا پشت اتاق محل شکنجه می رفت و از شنیدن صدای ناله زندانیان قهقهه می زد را تطهیر نمی کند. حتی پائولوکوئیلیوی بی خدا هم شما را شناخت.
مرد باشید باشید بگویید می خواهید به زور سرنیزه ایران را مدرن و غربی کنید. چرا اسم دموکراسی و آزادی را می آورید؟ خیلی به قیافه تان زار می زند.
مشکل از حکومت نبود، جامعه بی سوادی که مجال آگاه شدن را به خود نداد و با باورهای خرافی مذهبی، که در بسیاری از چپ گرایان آن دوران هم به روشنی دیده می شد، آتش به هستی خود زد، دارای روشنفکران نمایان کم ظرفیتی بود که با خواندن یک کتای شریعتی ، در رثای دین جامه می دریدند و با خواندن یک کتاب امثال جلال آل احمد، تمام قد در برابر لیبرالیسم و جامعه آزاد غرب می ایستادند. جامعه ناآگاه، سردمداران دلسوز و آگاه را سزاوار نیست و شایستگی آن حکومتهای توتالیتر و ضد مردمی است.
1 ـ جامعه شامل حاکمان و بدنه دستگاه حکومت هم می شود و نمی توان تحت این عنوان کسی یا کسانی را تبرئه کرد . 2 ـ پادشاهی پهلوی دو نسل فرصت داشت تا فرهنگ جامعه را تغییر دهد ( متولدین آغاز سلطنت پهلوی در سال 1357 پدربزرگ بودند ) ؛ و در این راه همه امکانات آموزشی و خبرپراکنی و فرهنگ سازی ( مطبوعات ، مدارس ، دانشگاه ، رادیو ... ) را در اختیار داشت . اگر قرار باشد سهم نیروهای فعال در آن بازه زمانی در تداوم « باورهای خرافی » را بسنجیم ، بی شک آن که توان و امکانات بیشتری داشته ، سهم بیشتری هم داشته است . 3 ـ » جامعه ناآگاه .... شایسته حکومت توتالیتر است » حالت خاص « خلایق هر چه لایق » است ؛ نگرشی که در آن هم تنوع و ظرفیت متغیر عناصر جامعه نادیده گرفته می شود و هم ماهیت به ناگزیر متحول جامعه .
جدا از بحث های میان تهی آل احمد بر این باور بود همه مشکلات ایران ریشه در غرب دارد دوستی او با احمد فردید مطالب دو سر پوچی را در او برانگیخت هر چند آل احمد به تعبیر خود احمد فردید، خود غرب زده مضاعف بود! اما اصلا موضوع غرب ستیزی خنده دار آل احمد نیست بلکه دیانت متمایز تشیع است آل احمد هست او در گفته بود. متوجه باشید که درست 50 سال بعد از فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان حکومت صفوی در اردبیل تاسیس شد یعنی درست در پشت سر عثمانی و بهترین جا برای فرو کردن خنجر. او سپس می گوید غرضم اینجا در دفاع از عثمانی نیست بلکه می خواهم بگویم این نزاع های خالی از حماسه باعث کم خونی ما خاورمیانه ای ها شد و ما امروز در برابر غرب به چنین روزگاری افتادیم او سپس ناظر دیانت متمایز ایرانیان، یعنی تشیع، این پرسش را مطرح می کند که آیا مورخان ریش و سبیل دار حق دارند یا نه که از سیاست تفرقه دینی دفاع کنند؟ در ادامه چنین می گوید: شاید راست باشد که اگر عثمانیان پیروز می شدند یا اگر صفویان تخت لوای تشیع ساز جداگانه ای نمی نواختند ما اکنون ولایتی از ولایات خلافت عثمانی بودیم ولی مگرنه این است که اکنون ولایتی از ولایات دست نشانده غربیم؟ اگر از این ساختار سلبی تحلیل او که عملا هیچ چیزی را توضیح نمی دهد بگذریم.... احتمالا بر این فکر بوده کاش ایرانیان شیعه نبودند! اگر ایرانیان شیعه نمی بودند صفویان نمی توانستند تحت لوای دیانت شیعی چشم طمع خلافت عثمانی را در ایران کوتاه کند و در این صورت امت اسلامی قدرتمندی تقریر این سطور همه ذهن آل احمد را مبارزه خیالینش با غرب فرا نمی گرفت احتمالا به این نکته پی می برد که ایرانیان با تبدیل تشیع به یکی از پایه های وحدت ملی هویت متمایز خود را به حوزه دیانت نیز تسری دادند.
مشکل شما بیچاره ها، فرو رفتن در دام ایزوله شدن روشنفکرانه است. از بس به خودتان مغرور و متکبرید و هیچ گاه انسانهای دیگر را آدم حساب نمی کنید و ذره ای عقل و شعور برایشان قایل نیستید، هر قدر دلتان بخواهد به آنها توهین می کنید. بلکه نسخه سرکوب و خفه کردن آنها را می پیچید. جلال آل احمد هم چون بعضی حرفهایی زده که خوشتان نمی آید، باید او را له کنید. چون حقش است!
اما لطفا با این همه روحیه توتالیتر و قلدرمآبانه و دیکتاتورمنش دیگر در مورد آزادی و روشنفکری حرف نزنید. پذیرش دموکراسی شرایطی دارد که اولینش احترام به نظر مردم است حتی اگر غلط باشد. مردانه بگویید که همه شما دیکتاتورهایی از جنس پینوشه هستید و اگر خدای نکرده روزی بر کشور مسلط شوید حتما حمام خون راه می اندازید و همه مخالفانتان را با شعار دموکراسی قتل عام می کنید.
ضمنا غربزده بودن شما را لازم نیست از روی کتاب جلال آل احمد کسی بفهمد. کافی است نگاهی به خودروی پیکان بیندازد که تا چهل سال سیم کاپوت آن سمت راست و زیر پای شاگرد بود و برف پاک کنش هم برف جلوی شاگرد را پاک می کرد و جلوی راننده می ریخت! چرا؟ چون وقتی اربابهای انگلیسی شما پیکان را به ایران آوردند ماشین انگلیسی بود و فرمانش طرف راست بود. که لطف کردند و جای فرمان را عوض کردند و بردند روی صندلی چپ. اما گویا یادشان رفت سیم کاپوت و برف پاک کن را عوض کنند.
مدیران روشنفکر و درس خوانده شما و امثال خیامی و هویدا هم از سوراخ کردن سمت راست و یک جا به کردن سیم کاپوت عاجز بودند!
چون جرات نداشتند روی حرف انگلیسی حرف بزنند.
جلال آل احمد کتابی دارد با عنوان «در خدمت و خیانت روشنفکران». او یکی از برجسته‌ترین روشنفکران دوره پهلوی بود که همواره در جهت تخریب چهره حکومت وقت و تبلیغات منفی علیه آن فعالیت می‌کرد و در این راه، به مانند برخی از همقطارانش، هیچ ابایی از بیان مطالب خلاف واقع و دروغگویی و تحریف حقایق نداشت (از جمله ادعای دروغین مبنی بر کشته شدن صمد بهرنگی به‌دست ساواک و...). به جرات می‌توان گفت او خود یکی از بارزترین مصادیق «خیانت روشنفکران» در تاریخ معاصر ایران بوده است.
حکومتی که قصه های صمد بهرنگی و « لاطائلات » آل احمد « کتاب های ممنوع » آن بوده اند ، سزاور واژگونی بود .
هر چند انتظار تفاهم با شخصی ندارم که فکر میکنه شاهان ساسانی 5 سال حکومت کردن! ولی قطعا دوستان شما مائو و استالین هم سزاوار واژگونی بودن مثلا مائو به بهانه «علم پرولتری» مهم ترین آزمایشگاه های چین را تعطیل کرد:)) برای «اصلاح» دانشمندان آنان را به روستاها فرستادند که کود حیوانی حمالی کنند. انگشت پیانیست اپرای پکن را بریدند که با آن آهنگ های بورژوایی زده بود ... می دانید که تن شیائو پینگ گفته بود که «مهم نیست که گربه سیاه یا سفید باشد؛ مهم این است که گربه موش بگیرد!
دروغگویی آل احمد بیش از دروغگویی کسانی که مسجد هزار ساله دور سیمجوریان فارس را خراب کردند و سقاخانه آن مسجد شیعی را قبر کوروش نامیدند و تا همین الان برایش مراسم می گیرند نبود! قطعا خیلی کوچکتر بود!
قطعا دروغگویی او با دروغگویی کسانی که در اوج محرومیت مردم ایران و ضریب جینی نزدیک به نیم و درصد سواد حداکثر 40 درصدی، از ایران کشور مترقی و بسیار معرفی می کردند نیست.
راستی از خودت نمی پرسی در ایران آزاد و مرفه دوره پهلوی چرا جوانها دسته دسته کمونیست می شدند؟
مردم احمق نبودند.
تنها چیزی که در نقدهای حضرات به اصطلاح روشنفکری که در اینجا علیه آل احمد مطلب گذاشته اند نمی توان دید، این است که بگویند کجای مطالب این سفرنامه علیه آمریکای عزیزشان دروغ بوده است؟
جوانان کافیست برای درک شرایط آن زمان بدانند که مردم آن زمان از شدت
مشکلات اقتصادی دسته دسته کمونیست می شدند. قبل از انقلاب قرار بود ایران به یک کشور نفتی مانند امارات و قطر تبدیل شود. فرش نفت به شش میلیون بشکه در روز رسیده بود و دیوانه وار صرف واردات تسلیحات می شد (دقیقا حکایت امروز عربستان و امارات گاوهای شیرده آمریکا) آنهم در شرایطی که ایران دشمن جدی نداشت و حتی با وجود این تسلیحات بحرین را شوهر داد رفت .کشور در بالاترین بی عدالتی بیشترین ضریب جینی بود و غذای عموم مردم اشکنه و کله جوش بود و آمار سواد زیر 50 درصد بود ( درحالی که در همان زمان در ترکیه و لیبی این آمار بین تا 65 تا 70 درصد بود). اما رسانه های حاکم و فیلمها و سینما و رسانه های خارجی همواره چهره ای مرفه از رو به ترقیات از ایران نشان می دادند دقیقا شبیه همین چهره ای که الان از عربستان و دوبی نشان می دهند و هرگز فقر مردمی که آن سوی برجها و هتلهای شیک زندگی می کنند را نشان نمی دهند. وجود چند منطقه مرفه شمالی تهران و تعدادی بلوار و حوض و مجسمه در کلانشهرها شده بود ویترین ایران و نقابی برای حقیقت وحشتناک افزایش انفجاری زاغه نشینی در اطراف در تهران بعد از انجام اصلاحات ارضی که به خالی شدن رستاها انجامید چرا که روستاییان زمینهای کوچک و غیر اقتصادی که صاحب شده بودند را فروختند و به شهر آمدند
و البته نتیجه دیگر آن هم محتاج شدن ایران به واردات گسترده گندم و مواد
غذایی بود. تنها رسانه و هفته نامه مخالف دولت هویدا یعنی نشریه توفیق به جرم انتقاد از دولت توقیف شد.
حال جای تاسف و درد دارد که برخی جوانهای امروز خیال می کنند آن زمان
ایران بهشت بوده و مردم از شدت شکم سیری انقلاب کرده اند.
سفر آمریکا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک