سفر آمریکا
نویسنده:
جلال آل احمد
امتیاز دهید
زیر نظر: شمس آل احمد
کتاب «سفر آمریکا» واپسین سفرنامه جلال آل احمد، گزارش سفر و اقامت دوماهه آل احمد برای شرکت در سمینار دانشگاه هاروارد در سال ۱۳۴۴ است. این کتاب از نظر تعداد کلمات، طولانیترین سفرنامه آل احمد است. انتشار سفرنامه با توجه به سال نگارش آن تاخیری درازمدت در حدود سی و پنج سال داشته است. منتشرنشدن این کتاب از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷، منطقی و پذیرفتنی است؛ چراکه انتقادات تند و قلم صریح آل احمد، در انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دهه چهل، با دستگاه ممیزی وزارت فرهنگ و هنر شاهنشاهی سازگاری نداشت و خود آلاحمد و وراث او منتشرشدن سفر آمریکا را در دوران پادشاهی محمدرضا پهلوی ممکن نمیدانستند و ناگزیر ترجیح دادند این سفرنامه به همان شکل دستنویس باقی بماند. از آنجا که جلال، به قول خودش، اهل دیدن پدیدههای نیک و بد و تظاهر به ندیدن آنها نبود و بر خود واجب و مفروض میدانست درباره زمانهاش شهادت بدهد و نوشتههایش را به عنوان اسناد دقیق سرگذشت میهن و شاهدان صدیق تاریخ اجتماعی مردمش به میراث بگذارد، بنابراین طبیعی است که سفرنامههایش، در آثار ادبی و هنری او جای مهمی داشته باشند.
بیشتر
کتاب «سفر آمریکا» واپسین سفرنامه جلال آل احمد، گزارش سفر و اقامت دوماهه آل احمد برای شرکت در سمینار دانشگاه هاروارد در سال ۱۳۴۴ است. این کتاب از نظر تعداد کلمات، طولانیترین سفرنامه آل احمد است. انتشار سفرنامه با توجه به سال نگارش آن تاخیری درازمدت در حدود سی و پنج سال داشته است. منتشرنشدن این کتاب از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷، منطقی و پذیرفتنی است؛ چراکه انتقادات تند و قلم صریح آل احمد، در انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دهه چهل، با دستگاه ممیزی وزارت فرهنگ و هنر شاهنشاهی سازگاری نداشت و خود آلاحمد و وراث او منتشرشدن سفر آمریکا را در دوران پادشاهی محمدرضا پهلوی ممکن نمیدانستند و ناگزیر ترجیح دادند این سفرنامه به همان شکل دستنویس باقی بماند. از آنجا که جلال، به قول خودش، اهل دیدن پدیدههای نیک و بد و تظاهر به ندیدن آنها نبود و بر خود واجب و مفروض میدانست درباره زمانهاش شهادت بدهد و نوشتههایش را به عنوان اسناد دقیق سرگذشت میهن و شاهدان صدیق تاریخ اجتماعی مردمش به میراث بگذارد، بنابراین طبیعی است که سفرنامههایش، در آثار ادبی و هنری او جای مهمی داشته باشند.
آپلود شده توسط:
محراب
1400/07/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سفر آمریکا
حکومت پهلوی به خوبی دروازه های مدرنیته را باز کرد مسلما تاریک اندیشان و مرتجعین وابسته به بیگانه به خود و به نسل های آتی خیانت هولناکی کردند درد آنان این بود که چرا حکومت طالبانی در ایران نیست یا چرا ایران مستعمره شوروی نشده است. الان هم فضای باز سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی را به سخره می گیرند و آنرا باعث فروپاشی اش می دانند و می گویند حکومت با یک کتاب فرو ریخت!!! سخن گزافی است امثال تاریک اندیشان بی هویت مانند جلال آل احمد که گاهی اسلام گرا بود و گاهی چپ گرا و کینه عجیبی از تاریخ و فرهنگ ایران داشت توسط رفقای چپ مرتب تبلیغ می شد تا تحت عنوان روشن فکر به جامعه ایران و توده ها قالب شود، وی از غرق شدن صمد بهرنگی اطلاع کامل داشت اما چون ذات چپ و اسلام گرا دروغ گویی و تقیه است دست به دروغ گویی می زد، بعد از فتنه 57 نیز امثال این جماعت جنایاتی کردند و از جنایاتی حمایت کردند که فرق شعار و عمل آنان رو هویدا می کند.
عزیزم! همه کتابهای جلال آل احمد ممنوعه نبود. اما این یکی ممنوع بود. کتابهای صمد بهرنگی هم ممنوع نبود اما بودنش مثل کتاب شریعتی در کیف دانش آموز دبیرستانی می توانست نشانه چپی بودن و توقیفش شود. کاری که با پدر خودم کردند.
خلاصه هر قدر می خواهی از جمهوری اسلامی متنفر باشی باش. اما اینکارها ذره ای از جنایات دیکتاتور سادیستی که به قول ثریا پشت اتاق محل شکنجه می رفت و از شنیدن صدای ناله زندانیان قهقهه می زد را تطهیر نمی کند. حتی پائولوکوئیلیوی بی خدا هم شما را شناخت.
مرد باشید باشید بگویید می خواهید به زور سرنیزه ایران را مدرن و غربی کنید. چرا اسم دموکراسی و آزادی را می آورید؟ خیلی به قیافه تان زار می زند.
اما لطفا با این همه روحیه توتالیتر و قلدرمآبانه و دیکتاتورمنش دیگر در مورد آزادی و روشنفکری حرف نزنید. پذیرش دموکراسی شرایطی دارد که اولینش احترام به نظر مردم است حتی اگر غلط باشد. مردانه بگویید که همه شما دیکتاتورهایی از جنس پینوشه هستید و اگر خدای نکرده روزی بر کشور مسلط شوید حتما حمام خون راه می اندازید و همه مخالفانتان را با شعار دموکراسی قتل عام می کنید.
ضمنا غربزده بودن شما را لازم نیست از روی کتاب جلال آل احمد کسی بفهمد. کافی است نگاهی به خودروی پیکان بیندازد که تا چهل سال سیم کاپوت آن سمت راست و زیر پای شاگرد بود و برف پاک کنش هم برف جلوی شاگرد را پاک می کرد و جلوی راننده می ریخت! چرا؟ چون وقتی اربابهای انگلیسی شما پیکان را به ایران آوردند ماشین انگلیسی بود و فرمانش طرف راست بود. که لطف کردند و جای فرمان را عوض کردند و بردند روی صندلی چپ. اما گویا یادشان رفت سیم کاپوت و برف پاک کن را عوض کنند.
مدیران روشنفکر و درس خوانده شما و امثال خیامی و هویدا هم از سوراخ کردن سمت راست و یک جا به کردن سیم کاپوت عاجز بودند!
چون جرات نداشتند روی حرف انگلیسی حرف بزنند.
قطعا دروغگویی او با دروغگویی کسانی که در اوج محرومیت مردم ایران و ضریب جینی نزدیک به نیم و درصد سواد حداکثر 40 درصدی، از ایران کشور مترقی و بسیار معرفی می کردند نیست.
راستی از خودت نمی پرسی در ایران آزاد و مرفه دوره پهلوی چرا جوانها دسته دسته کمونیست می شدند؟
مردم احمق نبودند.
جوانان کافیست برای درک شرایط آن زمان بدانند که مردم آن زمان از شدت
مشکلات اقتصادی دسته دسته کمونیست می شدند. قبل از انقلاب قرار بود ایران به یک کشور نفتی مانند امارات و قطر تبدیل شود. فرش نفت به شش میلیون بشکه در روز رسیده بود و دیوانه وار صرف واردات تسلیحات می شد (دقیقا حکایت امروز عربستان و امارات گاوهای شیرده آمریکا) آنهم در شرایطی که ایران دشمن جدی نداشت و حتی با وجود این تسلیحات بحرین را شوهر داد رفت .کشور در بالاترین بی عدالتی بیشترین ضریب جینی بود و غذای عموم مردم اشکنه و کله جوش بود و آمار سواد زیر 50 درصد بود ( درحالی که در همان زمان در ترکیه و لیبی این آمار بین تا 65 تا 70 درصد بود). اما رسانه های حاکم و فیلمها و سینما و رسانه های خارجی همواره چهره ای مرفه از رو به ترقیات از ایران نشان می دادند دقیقا شبیه همین چهره ای که الان از عربستان و دوبی نشان می دهند و هرگز فقر مردمی که آن سوی برجها و هتلهای شیک زندگی می کنند را نشان نمی دهند. وجود چند منطقه مرفه شمالی تهران و تعدادی بلوار و حوض و مجسمه در کلانشهرها شده بود ویترین ایران و نقابی برای حقیقت وحشتناک افزایش انفجاری زاغه نشینی در اطراف در تهران بعد از انجام اصلاحات ارضی که به خالی شدن رستاها انجامید چرا که روستاییان زمینهای کوچک و غیر اقتصادی که صاحب شده بودند را فروختند و به شهر آمدند
و البته نتیجه دیگر آن هم محتاج شدن ایران به واردات گسترده گندم و مواد
غذایی بود. تنها رسانه و هفته نامه مخالف دولت هویدا یعنی نشریه توفیق به جرم انتقاد از دولت توقیف شد.
حال جای تاسف و درد دارد که برخی جوانهای امروز خیال می کنند آن زمان
ایران بهشت بوده و مردم از شدت شکم سیری انقلاب کرده اند.