قدرت سیاسی در اندیشه ایرانی: از فارابی تا نائینی
نویسنده:
علی اصغر حقدار
درباره:
ابو نصر فارابی
امتیاز دهید
برگرفته از مقدمه کتاب:
رساله حاضر شامل گزارشی از ایده ها و اندیشه های سیاسی است که در دوره میانه از تاریخ فرهنگ ایرانی پدید آمده اند. این دوره شامل عصر فروپاشی شاهنشاهی ساسانی تا انهدام شاهنشاهی قاجاریه است. در این دوره تمامی رهیافتهای نخبگان به امور سیاسی نشات گرفته از تعالیم دینی و کشورداری ایران باستان بوده است. چگونگی تفکیک وظایف حکومتی امرا، تعیین جایگاه وزیر و... مسائلی هستند که مولفان مسلمان بر اساس الگوی حکومتی ایران باستان و با چاشنی اعتقادی آنها در سیاستنامه ها و ارشادنامه های خود نوشته اند. این تاثیرگذاری حتی در رهیافتهای فقهی، کلامی و فلسفه سیاسی نیز به چشم می خورد. تنها با وقوع جنبش مشروطیت و حوادث متعاقب آن بود که پارادایم کهن جای خود را به ساختارها و دانشهای جدیدی داد که الگوهای معرفتی و زیرساختهای غیرگفتمانی را از دنیای مدرن غرب گرفته بود. از این زمان مفاهیم و مقولات سیاسی نیز تغییر یافت و به جای آن مفاهیم پیشین، مفاهیمی چون پارلمان، تفکیک قوا، قوانین و ... در رساله های سیاسی جایگزین شدند...
بیشتر
رساله حاضر شامل گزارشی از ایده ها و اندیشه های سیاسی است که در دوره میانه از تاریخ فرهنگ ایرانی پدید آمده اند. این دوره شامل عصر فروپاشی شاهنشاهی ساسانی تا انهدام شاهنشاهی قاجاریه است. در این دوره تمامی رهیافتهای نخبگان به امور سیاسی نشات گرفته از تعالیم دینی و کشورداری ایران باستان بوده است. چگونگی تفکیک وظایف حکومتی امرا، تعیین جایگاه وزیر و... مسائلی هستند که مولفان مسلمان بر اساس الگوی حکومتی ایران باستان و با چاشنی اعتقادی آنها در سیاستنامه ها و ارشادنامه های خود نوشته اند. این تاثیرگذاری حتی در رهیافتهای فقهی، کلامی و فلسفه سیاسی نیز به چشم می خورد. تنها با وقوع جنبش مشروطیت و حوادث متعاقب آن بود که پارادایم کهن جای خود را به ساختارها و دانشهای جدیدی داد که الگوهای معرفتی و زیرساختهای غیرگفتمانی را از دنیای مدرن غرب گرفته بود. از این زمان مفاهیم و مقولات سیاسی نیز تغییر یافت و به جای آن مفاهیم پیشین، مفاهیمی چون پارلمان، تفکیک قوا، قوانین و ... در رساله های سیاسی جایگزین شدند...
آپلود شده توسط:
amirezati
1400/03/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قدرت سیاسی در اندیشه ایرانی: از فارابی تا نائینی
میتوان به آمارهای گمرگ کشور نگاهی انداخت تا ببینیم این سیستم تا چه حد استقلال دارد، و اصلا استقلال یعنی چه؟ اگر مراد از استقلال و الگوی آن کشوری همانند کره شمالی است که چوب بستنی و سوزن نمیتواند تولید کند اما بمت-اتم دارد که من موافق آن نیستم چونکه هر چیزی جای خود را دارد ولی اگر قرار باشد مردم کشور در رنج و عذاب باشند به قیمت داشتن بمب اصلا بنظرم عجیب و توی کَت نرو است! روی هم رفته من در هیچ موردی موافق قربانیسازی مردم در جهت منافع سیاستمداران هرگز نبوده و نیستم.
سستی در سیاستها یکی از آشکارترین نشانها است که به ما میرساند که فلان کشور نباید دستیابی به فلان چیز را داشته باشد. همانطور که کشور عربستان تا چندی قبل آل سقوط نامیده میشد و پشتیبان گروههای تروریستی و گاو شیرده و مسئول کشتار کودکان و بزرگسالان یمن و خیلی چیزهای دیگر اما امروز با وزیر خارجه آن عکس گرفته گرفته و دست دوستی میدهند. در بازهای از زمان عکسهای شیخ نمر در تمامی دانشگاهها چاپ و بنر میشود البته که با پولی که از راه رنج و سختی و کارگری درآوردهاند و نه از پول مردم! و یکصدا میگویند انتقام! انتقام! ولی بعد اسمش حتی از خیابان و کوچه حذف میشود و بی حد نمونههای است برای یادآوری، ولی بدلیل مزخرف بودن اینگونه جُستارها ادامهاش از شکیباییام بِدَر است.
از گفتمان با شما نیز تا حد امکان دوری میجویم چون تراویدن افکارتان را زیر نسک"حجاب" و نسکهای دیگر دیدهام و دیدگاهتان از نگر من به سبب ایدئولوژی رادیکال قابل مراوده نیست.
منظور از استقلال، دیکته نشدن تصمیمات یک کشور از سوی دیگران است. چنانکه در مصاحبه ای که ذکر کردم، علنا و واضح متوجه می شوید که بقیه جز مزدوری ابرقدرت ها کار دیگری بلد نیستند.
گفتگوی ما پیرامون ایدئولوژی نیست.
تا جایی که ما دیده ایم در شمال سهم کشور از دریا خزر را به این و آن فروخته اند و در جنوب چینیها کف دریا را جارو میکنند! نفت مملکت که مالک آن مردم هستند را به شرق به قیمت های جمعه سیاه فروخته و چوب حراج به جنگل و معدن و منابع آن زدهاند. برای پرداخت حقوق بازنشستگان صحبت از فروش جزایر و خاک کشور است، سالهاست که خاک آن را با قیمتهای خندهدار فروختند و همچنان میفروشند و هزاران مورد ریز و درشت دیگر... این سخنان من نیست، اینها هر کدام بارها از کانالهای رسمی کشور تایید شده اند و گزارش بلند بالای آنها را در اینترنت یافت میشود.
در این بین سخن از استقلال و قدرت انتخاب بیشتر مانند یک شوخی لوس و بی معنی است.
فیلم "زنده باد زاپاتا" صحنهای دارد که زاپاتا در آن رئیس جمهور کشورش شده و تعدادی کشاورز زحمتکش جهت زدایش مشکلاتشان به دفتر اون میآیند، بعد از اینکه زاپاتا بخود میآید و میفهمد در چه هچلی گرفتار شده و قصد بازگشت به روستا و برخورد با برادر میگُسار و هوسباز خود میکند، مشاور او که فردی خبیث و شریر است اذعان میدارد که پس از رفتن تو دشمنانت تو را رها نخواهند کرد، بمان و به کشتار ادامه بده. زاپاتا به او میگوید: "تو نه همسری داری، نه فرزند، نه زمینی برای کار داری و نه خانهای و نه عشقی برای آبادی، تو از کُشتار و نابودی و ویران شدن سرزمینها لذت میبری"
پرورشگاه تمام این دیدگاهها ایدئولوژی است.
بقدری گفتگو چرک و خزعبل شده است که ادامهی آن را راه میکنم، بیننده ای که ببیند و بخواند سرگذشت آب و خاکش را و قدری اندیشه نیز چاشنی آن کند، خود توانمند به تصمیم گیری است.
تاریخ گذشتگان را که میخوانیم گاهی درس میگیرم، گاهی حیرت میکنم و گاهی به به و چه چه مان بلند می شود که درود بر فلان آدم بابت فلان کردار و چاره اندیشی اش. کنون برایم بسیار نغز است که بدانم تاریخدانهای آینده در مورد این روزگار چطور خواهند نوشت. برای نمونه در مورد اینکه والی کشوری در همسایگی کشورمان دبه ای زرد رنگ را مملو از آب چاهی کرده که پای هویج و کَلَم میرود و آن را پیشکش میکند به درگاه فردی که او را تهدید کرده و یا در پیشآمدی دیگر در جواب بیانیه فردی دیگر که ظاهرا بدنبال حق آبه استانی از کشورمان است، که خوب دههها هر که آمده و رفته آنرا ناچیز میشمرده و در پیگیری آن به چند اطلاعیه بسنده میکرده و شاید اینبار هم قرار بر چند آگهی و سپس به فراموشی سپردنش بوده اما دور است که دیگر فراموش شود. دوباره ملایی دیگر از همان کشور همسایه میگوید: "نام من را اینطور بنویس" و بکلی مانده بیانیه را نخوانده آن را جِر و واجر میکند و مانند معلم زنگ انشاء میگوید برو و دوباره از اول بنویس و بیاور.
بنظر برخلاف عده ای که در زمان فراغت خود سرگرم اذیت و آزار مردم خود به هر قیمتی هستند آنها در زمانهای آزاد خود کتاب "هنر ظریف بی خیالی" که نام دیگرش یادم نیست و اگر بود جا داشت آن را اینجا بنویسم را خوانده اند و از آن کتاب به شیوهای شایسته بهره میجویند.
اکنون همچنان برایم جالب است که مورخین بی طرف چگونه از این دوران یاد خواهند کرد.
"بنظر برخلاف عده ای که در زمان فراغت خود سرگرم اذیت و آزار مردم خود به هر قیمتی هستند"
کلمه "خود" در اینجا اضافه کاری بوده و باید حذف شود، اگر چه در صورت حذف نشدن هم این خود نه به معنی مالکیت است و نه به معنی خودی بودن. بلکه برای اشاره بهتر به موضوع بکار رفته که در اینجا از نظر بنده یک خود بیخود و بی جهت است اما چون کتابناک ابزار ویرایش را از ما برگرفته پس چاره ای جزء پینوشت تحریر نمودن نبوده است.
اینکه اینهایی که گفتید چه میکردند و چه نمیکردند را نمیدانم، اما این را میدانم اگر دستاندرکاران مملکتی بخشی از مردم را بشورانند که آی فریاد مرگ بر این و آن سر دهید و زیر پا له کنید این فلان فلان شدهها را، آن فلان فلان شدهها بیکار ننشسته و گرد هم میآیند و میگویند خوب حال چه کنیم؟ بیایید برای جلوگیری از آنچه میگویند آنها را تحریم کنیم و ساختار مملکتشان را برهم ریخته تا نتوانند امروز یا فردایی ما را به زیر کشیده و بُکُشند. البته که متاسفانه با اینکار تَر و خشک آن مملکت با هم میسوزد اما دربرابر، مردم آن جغرافیا کم کم به قعر سقوط میکنند، فرهنگشان به پستی گرویده و پیر و جوانشان در صف گوشت یخ زده الاغهای پیر برزیل با هم به رقابت میپردازند تا نوبت از هم ربوده و مشتی لاش و لوش گوشت نصیبشان گردد. در سامانه های عجیب نام نویسی میکنند و مشخصات هفت جد آبادشان را نوشته و هر چه که سامانه بگویید آنها چشم بسته تیک میزنند و قبول کرده و برای برنده شدن خودروهایی از رده خارجی که قرار است جانشان را براحتی بستاند دست دعا به هر درگاهی دراز میکنند. اگر از ده سالگی مشغول بکار شوند و اِی شصت سالی بی وقفه کار کنند و کار کنند و آن ماشینهای کذائی هم جانشان را نگیرد میتوانند در هفتاد سالگی دارنده خانه ای 60-70 متری شوند و آنهم با هزار اما و اگر. بله بدون شک جنگ ابزاری اقتصادی و اقتصاد هم ابزاری برای جنگ است.
در مورد پاسخ به جسارت و اینها هم که گفتید در همین تاریخ امروزین بخوانید نمونه های از آن موجود است.