ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری
نویسنده:
عبدالحسین نوایی
امتیاز دهید
موضوع کتاب خلاصه تاریخ ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری توسط عبدالحسین نوائی در سه مجلد نگارش یافته است. مجلد اول از مغول تا قاجاریه؛ مجلد دوم از آغاز سلطنت آقا محمدخان قاجار تا پایان حیات ناصرالدین شاه که موضوع این کتاب است؛ مجلد سوم از سلطنت مظفرالدین شاه تا انقراض سلسله قاجاریه را شامل میشود.
این کتاب شامل روابط ایران و جهان در قرن هشتم و نهم است که در این بخش از فرنگ و فرنگیان، سفیر شاه منصور در دربار عثمانی،نامه تیمور به پادشاه فرانسه، ارتباط سیاسی با چین،حروفیه،سخنی به میان آمده است.
بیشتر
این کتاب شامل روابط ایران و جهان در قرن هشتم و نهم است که در این بخش از فرنگ و فرنگیان، سفیر شاه منصور در دربار عثمانی،نامه تیمور به پادشاه فرانسه، ارتباط سیاسی با چین،حروفیه،سخنی به میان آمده است.
آپلود شده توسط:
hanieh
1400/02/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری
یادداشت مؤلف:/ آن روز که به نگارش ایران و جهان دست زدم، نظرم آن بود که داستان تلخ و شیرین و زشت و زیبای نخستین ارتباطات مردم ایران را با بیگانگان، خاصه اروپاییان تا حدود سال ۱۳۰۰ قمری، یعنی پایان روزگار میرزا حسین خان قزوینی، بیشتر ادامه ندهم. زیرا موضوع نوآوری در مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتباس مفید و ارزنده از تمدن و فرهنگ و صنعت مغرب زمین به صدارت آن مرد فرزانه آزاده و نوآور و سنت شکن و مردم دوست و استبداد ستیز خاتمه مییابد و بعد از او هر چه شده یا تقلید بوده یا تظاهر، یا شیفتگی به مسائل رفاهی و دلبستگی به امور سطحی و یا تجاهر و تفاخر به فرنگی مآبی و خضوع و خشوع در برابر خارجیان. اما آنچه خواست من بود تحقق نیافت.
/ما کان ما یتمنى المرء یدرکه/ تجری الریاح بما لا تشتهی السفن /
و به عبارت دیگر:
/ فرشتهای است بر این بام لاجورد اندود / که پیش آرزوی بیدلان کشد دیوار/
دوست عزیز و دیرین، من دکتر ناصرالدین شاه حسینی، که دل سراپرده محبت اوست، از من خواست که این بحث را تا پایان سلطنت مظفرالدین ادامه دهم تا سخن در مقطعی شناخته شده و دقیق پایان پذیرد و رشته مطلب اندروا نماند. خواست آن عزیز را نتوانستم نادیده انگارم و لاجرم، بیآن که به عمق و عظمت کار اندیشیده باشم ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست. اما وقتی خواستم قلم بردارم و کتاب را آن طور که منظور دوست صاحب نظر بود تحریر و تنظیم کنم، متوجه شدم که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها. حقیقت مطلب آن بود که وقتی پیشنهاد ادامه کار مطرح گردید، با ساده اندیشی تمام پنداشته بودم که میتوان در طی صفحاتی معدود سر و ته مطلب را به هم آورد، ولی ندانستم که این دریا چه موج بیکران دارد.
دردسر ندهم، تنها داستان حوادث مشروطیت - که ظاهرا چهارده سال بیشتر طول نکشیده (مرداد ۱۲۸۵ تا اسفند ۱۲۹۹) به صورت کتاب مستقل عظیم و حجیمی درآمد و خلاصه ایران و جهان که قرار بود از زمان مغولها تا حدود سال ۱۳۰۰ قمری در دو جلد تنظیم گردد، به سه مجلد کشیده شد بدین صورت:
مجلد اول، از مغول تا قاجاریه/
مجلد دوم، از آغاز سلطنت آقا محمدخان قاجار تا پایان حیات ناصرالدین شاه/
مجلد سوم، از سلطنت مظفرالدین شاه تا انقراض سلسله قاجاریه/
و سپاس خدای را که توفیق این خدمت ارزانی شد و غیر از حوادث سالهای واپسین ناصرالدین شاه، از ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۳، حوادث مشروطیت نیز نوشته آمد و به دست پیرایش و ویرایش سپرده شد.
نکتهای که باید یادآور شوم این که در آغاز مجلد نخست وعده داده بودم که مجلد دوم هر چه زودتر از چاپ خارج شود و به دست مردم صاحب نظر برسد. اما چهار سال طول کشید تا این وعده صورت تحقق یافت. از دلیل آن نپرسید:
مپرس از من حدیث زلف پرچین/ مجنبانید زنجیر مجانین/
در طی این چند سال بارها و بارها دوستان و عزیزان از روی عنایت و بزرگواری و گه گاه به لطفی به انواع عتاب آلوده خواستار مجلد دوم و علت آن همه تعویق و تأخیر میشدند و وعده مرا که ان موعدنا الصبح الیس الصبح بقریب [یعنی موعد هلاکت این قوم صبح است- آیه ۸۱ سوره هود] یادآور میگردیدند و من جز شرمساری پاسخی بدین همه عتاب و خطاب عزیزان نداشتم. چه گویم که ناگفتنم بهتر است. پس احوط [مطابق با احتیاط، نزدیکتر به احتیاط است] و ارجح آن دیدم که همچون خواجه شیراز بگویم:
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ/ تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
امیدوارم که مجلد سوم بدین سرنوشت گرفتار نیاید و زودتر از مراحل پیرایش و ویرایش بیرون آید و از هفت خوان مقررات اداری و هفت دریای مشکلات فنی و دیگر دشواریهایی که اعادت [[ اِ دَ] اعاده. اعادة] ذکر آن ناکردن اولیتر بگذرد و تا من زندهام به محضر اهل فضل و پیشگاه مردم صاحب نظر تقدیم گردد. چه آفتاب عمر بر لب بام است و روز حیات قریب به شام و من چونان جام آزردهای در دست کوزه گر دهر. تا کس بر زمینش زند و ناگاه خبر شوی که آن جام شکست و چه بهتر:
/کنون که موسم برنائی و جوانی رفت/ فرو شوای نفس من چنانکه برنائی/
/چو نیست سودیای زندگانی از تو مرا / تو هم برو چو جوانی بشد چه میپایی؟ /
دروس (شمیران) ۱۳۶۸
عبدالحسین نوائی