افغانستان، روزهای سقوط
نویسنده:
حسین دهباشی
امتیاز دهید
کتاب حاضر که در هشت فصل نگاشته شده، شامل سفرنامه افغانستان حسین دهباشی و برخی از یادداشت های وی می باشد. عناوین فصول عبارتند از:
یک سفرنامه ناتمام / پشت پرده تحولات / گزارشی از یک گزارش ناتمام / به احترام شرافت زن افغان / ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد / افغانستان نگاهی از درون / کلید پیروزی طالبان / ایران و روند خطرناک تحولات افغانستان.
از متن کتاب:
هنوز هم این گوی گداخته و درخشان، هر صبح از شرق بالا میرود و روز میشود و ساعاتی دیگر، از غرب پایین میرود و شب میآید. روزها شب میشوند و شبها صبح و غبار، خاطرهها را میپوشاند و فراموشی که میآید... همهچیز تمام میشود. اما نه، نمیخواهم و اصلا! نمیتوانم که آن دیار خونین را فراموش کنم. پلکهایم را رویهم میگذارم، عضلات خستهام را رها میسازم و خواب را صدا میکنم. اما خواب، آمده و نیامده میگریزد. خون به مغزم هجوم میآورد. بلند میشوم، کلید را که میچرخانم، نور به اتاق میپاشد و دست، خودسرانه قلم را میجوید و سپیدی کاغذ را. جوهر راه خود را باز میکند: هر کس شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد، روز وداع یاران
بیشتر
یک سفرنامه ناتمام / پشت پرده تحولات / گزارشی از یک گزارش ناتمام / به احترام شرافت زن افغان / ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد / افغانستان نگاهی از درون / کلید پیروزی طالبان / ایران و روند خطرناک تحولات افغانستان.
از متن کتاب:
هنوز هم این گوی گداخته و درخشان، هر صبح از شرق بالا میرود و روز میشود و ساعاتی دیگر، از غرب پایین میرود و شب میآید. روزها شب میشوند و شبها صبح و غبار، خاطرهها را میپوشاند و فراموشی که میآید... همهچیز تمام میشود. اما نه، نمیخواهم و اصلا! نمیتوانم که آن دیار خونین را فراموش کنم. پلکهایم را رویهم میگذارم، عضلات خستهام را رها میسازم و خواب را صدا میکنم. اما خواب، آمده و نیامده میگریزد. خون به مغزم هجوم میآورد. بلند میشوم، کلید را که میچرخانم، نور به اتاق میپاشد و دست، خودسرانه قلم را میجوید و سپیدی کاغذ را. جوهر راه خود را باز میکند: هر کس شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد، روز وداع یاران
دیدگاههای کتاب الکترونیکی افغانستان، روزهای سقوط
گفته شد که آنها خبر سقوط احتمالی دره پنجشیر، آخرین ولایتی که از تسلط طالبان بیرون مانده است، را شنیده بودند.
آره هم با فرهنگند و خائن هم نیستند. البته نسبت به کیانوری ها و پیروانش
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد: “برای انجام این کار (سلطه بر کشورها و مردم آن) به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم. فالاچی سوال می کند این دو ابزار چیست؟”
چرچیل پاسخ میدهد:”اکثریت نادان و اقلیت خائن”.
اولا باید هوش فالاچی در تمیز دادن جنس سئوال از چرچیل را ستود و در ثانی در این مصاحبه حتما باید از صداقت چرچیل تجلیل نمود.
اگر چه این مصاحبه بعد ها مورد اعتراض ام آی سیکس واقع شده و با ابزارهای مختلف تا حد میسور آنرا از قاموس بایگانیها حذف نموده است چرا که همه سعی آنها در عدم ایجاد جرقه در ملتهاست. تعریفی از این ناب تر در تبیین علت استعمار کشورها وجود ندارد که اولا باید مردم را بی اطلاع و نادان نگهداشت و ثانیا عده ای خائن را به خدمت گرفت و با ابزارهای مختلف آنها را در مصادر مختلف در کشور ها گمارد تا از طریق آنها بتوان ملتها را به استثمار و استعمار کشید.
ایران ما قبل و بعد از انقلاب گرفتار این تعریف دقیق چرچیل بوده و هنوز با همه تلاش های فکری و فرهنگی یک دولت سالم که اتهام و انگ موضوع خیانت را نداشته باشد انتخاب ننموده است. حتی دولتهای رجایی و احمدی نژاد در چار چوب سلامت ساختار حرکت ننموده اند .
به امید روزی که اول ملت بیدار شده و سپس انتخاب سالم داشته باشد.ان شاالله
والسلام
حمید رضا نقاشیان
در باب مخالفت بعضی دوستان با دموکراسی هم باید به نظرات مارکس در مورد دموکراسی رجوع کرد.
جان اسنو
سپر بلوط
گاندولف
Hamed Opath
Elame
Annonake
Doran33
Fatehan
Ashkane
و احتمالاٌ چند پروفایل دیگه که تو این چند وقت اخیر مدام در حال کپی و پیست مطالب طولانی بیربط ذیل صفحه نویسنده هاو کتابها هستی، عمو جان رها کن سر جدت! بسه دیگه. زیر هر مطلبی هم که میزاری با پروفایلهای دیگه ت میای در تائیدش دوباره یه سری مطلب بی سر و ته و بی منبع دری وری اضافه میکنی و براشون با پروفایلهای دیگه ت 7-8 تا لایک میزنی. برای چی اینهمه پروفایل میخوای؟ برای لایک بیشتر پای نوشته هات؟ همه شون هم (اونهایی که باز هستند!) نویسنده مورد علاقه شون حسین فاطمی ومحمد مصدق و محمد زکریای رازی و ویلم فلورو معینی کرمانشاهی و...هستند. یکی در غالب یک خانم (مریم یا اشکانه) دوستدار ریاضیات، یکی در غالب یک ارتشی بازنشسته (دوستان اظهارات جان اسنو رو در زمان سقوط هواپیمای اوکراینی و افسر راداربودنشون به یاد دارن)، خلاصه هر کدام با یک هویت. همه هم در کپی و پیست مانند هم. حتی همه فراموش میکنند # ها را از نوشته حذف کنند. همه هم تمام نوشته های یکدیگر را پشت سر هم لایک میکنند. عمو جان رها کن لطفا. بگذار این سایت محل تبادل کتاب و اطلاعات مربوط به کتاب ها بماند و نه دفتر خاطرات و محل کپی و پیست های بی امان شما. دریغ از یک جلد کتاب که تمام این پروفایلهای بیشمار شما به این سایت افزوده باشد. کاش مسئولان کتابناک فکری هم به حال اینهمه پروفایلهای فیک بکنند.
تمام.
۱۹۳۷: اعلام دولت مستقل ایرلند. ۲۶ منطقه در جنوب و غرب ایرلند اعلام استقلال کردند که تا ۱۲ سال توسط دولت بریتانیا به رسمیت شناخته نشد.
در بخش قبل منظورم کاتولیک بود. البته در ایران خودمان احسان طبری را داشتیم که دنبال امتیاز نفت شمال برای شوروی بود.
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد: “برای انجام این کار (سلطه بر کشورها و مردم آن) به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم. فالاچی سوال می کند این دو ابزار چیست؟”
چرچیل پاسخ میدهد:”اکثریت نادان و اقلیت خائن”.
در منطقه خاورمیانه دیگر اکثریت نادان وجود ندارد اما اقلیت خائن(طالبان)هنوز وجود دارد.
پیشبینی معامله آمریکا و پاکستان بر سر طالبان در کتاب "جبر جغرافیا" (2016)
دولت پاکستان همیشه دودوزه بازی کردن را انکار کرده، در حالی که این سیاستش موجب کشته شدن شمار زیادی افغانستانی و پاکستانی، و شمار معدودی آمریکایی شده است. اسلام آباد بعد از عملیات أبوت آباد (کشتن بن لادن در پاکستان توسط آمریکا)به انکار خود ادامه داد، اما دیگر کمتر کسی حرفش را باور نمیکرد. اگر عناصر دولت پاکستان حاضر بودند که به مهمترین فرد تحت تعقیب آمریکا پناه دهند، با این که در آن زمان دیگر ارزش چندانی هم برایشان نداشت، معلوم است که از گروههایی که مقاصد آنها را در افغانستان پیش میبرند، حمایت میکنند. مشکل این بود که آن گروهها اکنون نظایری در پاکستان پیدا کرده بودند که می خواستند بر وقایع آنجا تاثیر داشته باشند.
طالبان پاکستان رونوشت نسخه افغانستانی آن است. هر دو قریب به اتفاق پشتون هستند و هیچیک سلطه غیر پشتون را نمیپذیرد، خواه ارتش بریتانیا باشد در قرن نوزدهم، خواه ارتش عمدتا پنجابی پاکستان باشد در قرن بیست و یکم، اسلام آباد همیشه این مسئله را می دانست و آن را پذیرفته بود. دولت پاکستان وانمود میکرد که بر کل کشور حاکم است، و پشتونهای مرزهای شمال غربی وانمود میکردند که به حکومت پاکستان وفادارند. این رابطه تا یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ برقرار بود. سالهای بعد بر پاکستان بسیار سخت گذشت. کشته های غیرنظامی بسیار بالا است، سرمایه گذاری خارجی تحلیل رفته و زندگی روزمره سختتر شده است. ارتش، که مجبور شده علیه هم پیمان عملی خود اقدام کند، تا ۵۰۰۰ نفر را از دست داده است و جنگ داخلی اتحاد شکننده کشور را تهدید میکند.
تا بهار سال ۲۰۱۵ اوضاع از این هم بدتر شده بود. ناتو از افغانستان بیرون رفته است و آمریکایی ها پایان عملیات جنگی را اعلام کرده و پشت سرشان تنها شماری از نیروها را باقی گذاشته بودند. دلیل رسمی این حضور هدایت عملیات نیروهای ویژه و ماموریت های آموزشی اعلام شده؛ اما دلیل غیررسمیاش این است که کابل به دست طالبان نیفتد. حالا که ناتو دیگر در طرف افغانستانی مرز مزاحم طالبان نیست، مبارزه با طالبان پاکستان هم سختتر شده است. واشینگتن هنوز بر اسلام آباد فشار می آورد، و این امر تنها چند طرح ممکن را پیش رو قرار می دهد:
1- ارتش پاکستان با تمام قوا بر مرزهای شمال غربی فشار می آورد و طالبان را شکست می دهد.
2- گروه طالبان به تکه تکه کردن پاکستان ادامه می دهد تا جایی که و کشور از هم بپاشد.
3-آمریکایی ها علاقه خود را از دست میدهند، فشار روی اسلام آباد کم میشود و دولت با طالبان به توافق میرسد. وضعیت به حال عادی بر می گردد، مرز شمال غربی به حال خود گذاشته می شود و پاکستان همچنان به فعالیت در جهت مقاصد خود در افغانستان ادامه خواهد داد. .
از میان این سه طرح، اولین گزینه نامحتملترین است. هیچ نیروی خارجی تا به حال قبایل مرزهای شمال غربی را شکست نداده، و ارتش پاکستان که شامل پنجابی، سندی، بلوچی و کشمیری (و نیز پشتون) است در صورت ورود به منطقه قبایل نیروی خارجی محسوب می شود. طرح دوم ممکن است اما، بعد از سالها نادیده گرفتن هشدارها سبب شود که پاکستان به خود بیاید و بفهمد بازی با طالبان بازی با آتش است. به این ترتیب طرح سوم از همه محتملتر است. آمریکا دخالت چندانی در افغانستان نخواهد داشت مادام که طالبان بی سر و صدا قول دهد که دیگر میزبان گروه های پیکارجوی بین المللی نخواهد بود. پاکستانی ها تا اندازهای ارتباط خود را با طالبان افغانستان حفظ میکنند تا مطمئن شوند که دولت کابل به حرفهای اسلام آباد گوش میدهد و با هند صمیمی نخواهد شد و وقتی فشارها برطرف شد با طالبان پاکستان وارد معامله میشود.
افغانستان و طالبان
جبر جغرافیا/ تیم مارشال/ ترجمه امیرحسین مهدیزاده و فرمهر امیردوست/ نشرهمان
سفرنامه و یادداشت هایی از آخرین روزهای حضور ایران در افغانستان
(پس از اشغال توسط طالبان )
نویسنده :حسین دهباشی
کتاب حاضر که در هشت فصل نگاشته شده، شامل سفرنامه افغانستان حسین دهباشی و برخی از یادداشت های وی می باشد. عناوین فصول: یک سفرنامه ناتمام، پشت پرده تحولات، گزارشی از یک گزارش ناتمام، به احترام شرافت زن افغان، ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد، افغانستان نگاهی از درون، کلید پیروزی طالبان، ایران و روند خطرناک تحولات افغانستان.
از کتاب .....
درباره کتاب افغانستان...روزهای سقوط
هنوز هم این گوی گداخته و درخشان، هر صبح از شرق بالا میرود و روز میشود و ساعاتی دیگر، از غرب پایین میرود و شب میآید. روزها شب میشوند و شبها صبح و غبار، خاطرهها را میپوشاند و فراموشی که میآید... همهچیز تمام میشود. اما نه، نمیخواهم و اصلا! نمیتوانم که آن دیار خونین را فراموش کنم. پلکهایم را رویهم میگذارم، عضلات خستهام را رها میسازم و خواب را صدا میکنم. اما خواب، آمده و نیامده میگریزد. خون به مغزم هجوم میآورد. بلند میشوم، کلید را که میچرخانم، نور به اتاق میپاشد و دست، خودسرانه قلم را میجوید و سپیدی کاغذ را. جوهر راه خود را باز میکند: هر کس شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد، روز وداع یاران .
نامۀ سرگشاده به احمد مسعود»
دست به دست کنید برسد به دست بچهشیر پنجشیر
احمد جان سلام.
به نقشۀ افغانستان که مینگرم، هنوز کورسوی امیدی در آن تابان است که فانوسدارش تویی. یقین دارم در باورت نمیگنجد که چه امیدهایی به نام تو گره خورده است. ناگهان شب شد. شب نه، کسوف شد. همهچیز به داستانهای اساطیری شبیه شده است که ناگهان زمین میغرد و آذرخشی بر سینۀ خاک میکوبد و بادی سهمگینی تیرگی را بر همهجا میگستراند. بدان! بدان که در این شب نابهنگام، چشمهای بیشماری خیره به توست و بیشمار قلبها امروز به امید تو میتپید...
پیش از هر چیز دوست داشتم بدانی این همه همدلی و غصهداری هموطنان ایرانیام برای مردم افغانستان حیرتزدهام کرد. این همدلی دلایل متعدد دارد که از شرح آن در این نامۀ مختصر میگذرد... شاید در آیندهای نه چندان دور که از این کارزار سهمگین سربلند بیرون آمدی، حضوری دیدمت و از امروز و حال ایرانیان برایت بیشتر گفتم. اما مختصر بگویم دلیل همدلی من و جامعۀ مدنی و فرهیختۀ ایران با تو به دلیل همزبانی و همفرهنگی ما نیست. آنچه ما را به هم پیوند میدهد، معناست؛ ارزشهای مشترکی که همۀ ما در این قلمروی دردمند و پررنج برای آن مبارزه میکنیم. آرزوهای یکسان ما را به هم پیوند میدهد و البته بیمها و نگرانیهای یکسانی که نتیجۀ پروراندن همان آرزوهاست.
احمد عزیز، دشوارترین و پرمخاطرهترین لحظهها را سپری میکنی و آنچه برایت مینویسم، اول برای بیان همدلی من و برادران و خواهر ایرانیِ هماندیشِ توست و هم برای ثبت در تاریخ. برای من تو تاریخساز شدی، فارغ از اینکه از این پس چه خواهد شد. در روزهایی که همه، به معنای واقعی کلمه همه، شرق و غرب، آشنا و غریب، به آزادی خیانت کردند، خود و دیگران را فریفتند و به جای پایبندی به انسانیت، شرافت و اصول بالندگی انسان به دامان مصلحتاندیشیهای کوتهبینانه و فریبکارانه آویختند، تو به انسان و آزادی پایبند ماندی. در زمانهای که دولتمردان ناپاک و بیهویت نشان دادند یک کشور را با مردمانش مانند کالایی بیجان خرید و فروش میکنند، تو صدای مردم شدی. برای همین است که صدای تو صدای افغانستان نیست، صدای هر کسی است که به این صحنهگردانی اهریمنی نه میگوید.
روزگار غریبی است برادر؛ غریبتر از هر زمان... بارها گفتهام و نوشتهام که نسخۀ درمان همۀ ما در این جغرافیای دردمند یکسان است: تقویت جوامع مدنی و پذیرش حداقلی از اصول لیبرال
نوشته مهدی تدینی
بی آشیانه گشتم خانه به خانه گشتم
بی تو همیشه با غم شانه به شانه گشتم
عشق یگانه من از تو نشانه من
بی تو نمک ندارد شعر و ترانه من
سرزمین من خسته خسته از جفایی
سرزمین من بی سرود و بی صدایی
سرزمین من دردمندِ بی دوایی
سرزمین من
سرزمین من کی غم تو را سروده؟
سرزمین من کی ره تو را گشوده؟
سرزمین من کی به تو وفا نموده؟
سرزمین من
ماه و ستاره من راه دوباره من
در همه جا نمیشه بی تو گزاره من
گنج تو را ربودند از بهر عشرت خود
قلب تو را شکسته هر که به نوبت خود
سرزمین من خسته خسته از جفایی
سرزمین من بی سرود و بی صدایی
سرزمین من دردمندِ بی دوایی
سرزمین من
سرزمین من مثل چشم انتظاری
سرزمین من مثل دشت پر غباری
سرزمین من مثل قلب داغداری
سرزمین من