رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

نقش انگلیس در ایران

نقش انگلیس در ایران
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
✔️ از پیشگفتار کتاب:
در سال 1941 و در جریان جنگ جهانی دوم، من معاون کنسول در بندر طرابوزان در کنار دریای سیاه، من با اولین شخص ایرانی ملاقات کردم. او آقای الف ریاضی بود که در روی کارت ویزیت نوشته شده بود "رایزن کنسولگری شاهنشاهی ایران". در آن بندر زیبا و دورافتاده ترکیه و در حالیکه اتراک نیز به تمام خارجیان سوءظن داشتند، اروپائیان مقیم دشمنان رسمی ما یا افرادی از کشورهای بی طرف بودند. من و همسرم جدا از کارمند مالتایی خود که هیچگاه از ترکیه خارج نشده بود، تنها اتباع انگلیس بودیم. تنهایی را با تمام وجود احساس می کردیم. ریاضی یک، نامی که ما به آن ایرانی داده بودیم با هیکلی چاق، خوش برخورد تنها دوست ما بود و عامل معرفی ایران به ما برای اولین بار بود. در طرابوزان و در آن شبهای تنها، من به پرونده های کنسولگری به جستجو پرداختم. قدیمی ترین پرونده مربوط به سال 1830 و زمانی بود که وزارت خارجه برای گسترش تجارت با ایران از طریق راه کاروان روی قدیمی که از طریق ارمنستان گذشته و به تبریز می رسید، یک معاون کنسول به آنجا اعزام کرد. نتیجه این تحقیق و بررسی کتابی بود که با عنوان "طرابوزان و تجارت ترانزیت با ایران" نوشتم و از وزارت خارجه خواستم اجازه انتشار آن را بدهند. وزارت خارجه این اجازه را داد، ولی آن را با عنوان "چاپ وزارت خارجه" به چاپ رساند، اولین باری که تلاش من بدین حد ارزش یافت. من دوستی و این ارتباط خود را با ایران به کلی فراموش کرده بودم که در سال 1953 و به طور ناگهانی از من خواسته شد از لندن به تهران پرواز کرده و روابط سیاسی را که بعد از ملی شدن نفت توسط دکتر مصدق قطع شده بود، دوباره برقرار کنم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Mahsaa
Mahsaa
1399/03/23

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نقش انگلیس در ایران

تعداد دیدگاه‌ها:
5

سوم تیر ۱۳۳۰ روز کشف سندهای خانه سدان؛ خاطره بامزه دکتر فاطمی از آن روزها
داستان اسناد خانه سدان و اداره تبلیغات شرکت [نفت] به طور خلاصه این است که بعد از خلع ید در آبادان، جماعتی از افراد احزاب طرفدار جبهه ملی به اداره شرکت در تهران حمله برده و او را غافگیر ساختند، و از اداره مرکزی هم خلع ید شد. گرچه مقداری از اسناد مهم خود را قبلآ شرکت به سفارت [انگلیس] انتقال داده بود، اما آن چه در دایره تبلیغات شرکت به چنگ آمد و بعد، اسنادی که از خانه سدان کشف کردیم، مقداری ار ارتباطات شرکت را با محافل و جراید و مقامات ایرانی، آشکار ساخت. ضمنآ اوراقی هم که صورت شرح حال اعضای جبهه ملی را داشت و مملو ار فحش، عرض و ناموس و شرف بود و قسمت هایی ار آن را روزنامه های اجیر، نشر داده بودند و حتی بعضی از مقالات آنها به صورت (بقیه دارد) باقی بود، که به خوبی نشان می داد که حتی یک کلمه از آن چه را که شرکت برای طبع و نشر در اختیار آنها گذاشته است، کم و زیاد نکرده اند. و از جمله این مقالات بیوگرافی من بود که قسمت های اولیه آن، در یک رورنامه گمنام منتشر شده بود و بقیه آن را دکتر بقایی، ضمن یک مصاحبه مطبوعاتی به مخبرین خارجی و داخلی نشان داد.
قسمت خوشمزه بیوگرافی من این بود که پدرم «سیف العلما» لقب داشت و در چند جای این بیوگرافی چون مجددآ از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده بودند تا روش انشا نویسنده اصلی معلوم نباشد، این لقب را در ترجمه ثانوی «شمشیر العلما» ترجمه کرده بودند. و این که من هم مانند ادعاهایی که دادستان(حسین آزموده در دادگاه نظامی) برای بی دینی دکترمصذق درست کرده بود، بی دین و مسیحی و بهائی و سنی از آب درآمدم، یکسر اقتباس از آن «بیوگرافی» شرکت نفت بود و البته گمان می بردند که در موقع انتخابات، حربه خوبی برضد من خواهد بود.
انگلیس و عوامل آنها، که می دانستند فرمول ملی شدن نفت و عبارت پیشنهاد معروف جبهه ملی را من در منزل [محمود] نریمان به وکلای جبهه پیشنهاد کرده ام و از مقالات باخترامروز میزان مبارزه مرا تشخیص داده بودند و از اخراج جاسوسانی نظیر «فاولر» و رفیقش «جیکاک» و هم چنین عوامل مخربی که به اسم روزنامه نگار به ایران فرستاده بودند، مثل مخبر دیلی اکسپرس و خبرنگار رویتر که به دست من صورت گرفته بود، سعی داشتند به هر قیمت شده از انتخاب شدن من از تهران جلوگیری نمایند و اگر به دوره روزنامه های «کمپانی» مراجعه شود، در طول ملی شدن نفت، به من بیشتر از تمام اعضای جبهه، فحش و ناسزا نوشته اند و غافل بودند از این که همین هتاکی ها، به میزان قابل توجهی آراء مرا در تهران بالا برد.
خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی-بهرام افراسیابی، ص ۷۲-۷۳
در فصلنامه تاریخ معاصر شماره ۵۷ هم در مورد مستر جیکاک یک مقاله موجود است.
سو استفاده انگلیسیها از باورهای مردم فقط محدود  به دین اسلام نیست و کل ادیان دنیا را شامل می‌شود. دو تا از بزرگترین جاسوسهای
انگلیس در ایران شاپور و اردشیر جی ریپورتر هم زرتشتی بودند.
این که داستان های مربوط به مستر جیکاک تا چه حد واقعی است و تا چه حد کانال های تلگرامی و توییتری داستان پردازی کردن و به عبارتی جعلیات به خورد مردم دادند در گزارش خبرگزاری ایسنا https://www.isna.ir/news/khouzestan-99168/
معجزات یک جاسوس باهوش انگلیسی که مجتهد شد!
🔹میجر جیکاک مشهور به "مستر جیکاک" یا "سید جیکاک"، یکی از ماموران سازمان اطلاعاتی برون ‌مرزی بریتانیا (MI6) در ایران بود که از پیش از جنگ جهانی دوم تا به ثمر نشستن نهضت ملی شدن صنعت نفت در میان ایل بختیاری و منطقه بویراحمد ایران فعالیت داشت. ﻭﯼ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ به ‌عنوان ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ می‌پردازد ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ ﺁﻥ، به‌ عنوان ﯾﮏ بختیاری در ﻣﻨﻄﻘﻪ نفت‌خیز ﻣﺴﺠﺪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺳﮑﻨﯽ می‌گزیند. ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎ ﻓﻨﻮﻥ شعبده ‌بازی ﻭ حربه‌‌های دیگر، ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻄﻮﻑ می‌دارد ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ به‌ عنوان یک ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺷﯿﻌﻪ، ﺟﺎ ﻣﯽﺯﻧﺪ.
◀ ﺟﯿﮑﺎﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ فراگیری فقه می‌پردازد ﻭ ﺑﻪ درجه ﺍﺟﺘﻬﺎﺩ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺟﺪ، به‌ عنوان پیش ‌نماز ﺣﻀﻮﺭ می‌یابد. ﺍﻭ گیوه‌‌هایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻋﺼﺎ ﺟﻔﺖ می‌کرد ﻭ ﺷﺎﯾﻊ ﮐﺮﺩﻩ بود که ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﺍﻭﺳﺖ. ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ، ﺗﻮﺿﯿﺢ می‌دهد که:
"آهن رباهایی ﺩﺭ گیوه‌ هایم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻋﺼﺎ، گیوه‌ ها ﺟﻔﺖ می‌شدند!"
◀ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﻮﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ، ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ می‌آید ﻭ می‌گوید:
"" من حضرت ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ شانه‌ام ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
"ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﻧﺠﺲ (ﻧﻔﺖ) دوری کنند" "".
◀ اﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ می‌زند ﻭ اثر سفیدی ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭﯼ شانه‌اش ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ می‌دهد ﻭ می‌گوید ﺍﯾﻦ مدﺭﮐﯽ ﺑﺮ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﻣﻦ ﺍز اوست. در کتابش ﺗﺸﺮﯾﺢ می‌کند ﮐﻪ:
" ﺭﻭﺯﯼ تکه‌‌ای ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ به شکل دست بریدم ﻭ ﺭﻭﯼ شانه‌ام ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ آن ‌قدر ﺯﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺍﻍ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﺎﻧﺪﻡ تا خوب ﺍﻃﺮﺍﻑ آﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﯿﺮﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ شانه‌ام ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪﺩ!"
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ، ﺩﺭ مناظره‌اﯼ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺷﯿﻌﻪ، ﻣﺪﻋﯽ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﯾش دﺭﻭﻏﮕﻮ می‌شود ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺍﺯ ﻧﺦ ﻧﺴﻮﺯ، حقانیت خود ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ می‌کند.
◀ ﺟﯿﮑﺎﮎ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻫﻪ ۱۳۲۰ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ، فرقه‌ای ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ، ﺑﻮﯾﺮﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ می‌کند ﮐﻪ "ﻃﻠﻮﻋﯿﺎﻥ ﯾﺎ ﺳﺮﻭﺷﯿﺎﻥ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ می‌شده‌اند ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻗﯿﺖ قریب ‌الوقوع ﻇﻬﻮﺭ ﻣﻬﺪﯼ ﻣﻌﺘﻘﺪ بوده‌اند!.. از دیگر حکایات جیکاک، عصای معروف است که با آن معجزه می‌کرد و وقتی آن را به بدن کسی می‌زد به آن شوک عجیبی منتقل می‌شد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلال‌ زاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به دلایل مختلف می‌خواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب می‌کرد. بعدها فاش شد که در عصای معجزه‌آسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ‌ چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگون ‌بختی می‌شده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار می‌داده!
◀ در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی می‌کرد و هنگامی‌ که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت:
" هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمی ‌سوزاند!"
- اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت، سپس ریش تمام افراد ساده‌‌لوح حاضر را سوزاند!
به آنها قبولاند که دروغ گفته‌اند و البته بعدها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود. اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه‌گذاری وی بود!... جیکاک، مجلس وعظ و منبر برپا می‌کرد و آخرش هم روضه امام حسین می‌خواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می‌شدند، ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود (بر علاقه جیکاک به پارچه نسوز را به یاد دارید!) عمامه نمی‌سوخت! و جیکاک آن را به‌عنوان معجزه خود بیان می‌کرد و ادعای سید بودن می‌کرد. در ضمن او هیچ‌‌کس را هم به سیدی قبول نداشت، چون عمامه آنها در آتش می‌سوخت، از اینجا بود که او به " #سید_جیکاک" معروف شد.
◀ به هنگام ملی شدن صنعت نفت، جیکاک یا به قولی سید جیکاک، با گشت‌وگذار میان عشایر بختیاری این شعار را به گویش بختیاری برای آنها طرح نمود:
تو که مهر علی من دلته
نفت ملی سی چنته
یعنی:
تو که مهر علی را در دل داری
برای چه به دنبال ملی شدن نفت هستی!
◀ بعضی از عشایر بختیاری زندگی خود را رها کرده و با تشکیل دسته‌ جات متعدد و درست کردن پرچم و علم‌های گوناگون، علی علی گویان به امام زاده‌ها رفته و طلب عفو می ‌کردند.
🆔 @ketab_mamnouee
♦️ﻣﻨﺎﺑﻊ:
۱. ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ؛ ﺭﺍﻑ ﮔﺎﺭﺛﻮﯾﺖ، ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﻬﺮﺍﺏ ﺍﻣﯿﺮﯼ. ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﻬﻨﺪ، ۱۳۷۳.
۲. ﺍﺳﻨﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ (۱۳۲۰ – ۱۳۲۵ ﻩ.ﺵ)،ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ: بهناز زرین‌کلک، ﺗﻬﺮﺍﻥ:ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ۱۳۸۲.
کانال تلگرام کتابهای ممنوعه
🆔 @ketab_mamnouee
روایت مصطفی لنکرانی از واقعه سقاخانه
بعد ازاین غوغای کودتای ۹۹ مداخله آمریکا تازه‌نفس در سیاست ایران و مذاکرات نفت و مریضخانه، انگلستان به‌وسیله نصرت‌الدوله پسر فرمانفرما نقشه‌ای طرح می‌کند به این معنا که در خیابان شیخ هادی واقع در خیابان سپه سقاخانه‌ای بوده و شایع می‌کنند سقاخانه معجزه کرده و کوری را شفا داده و گروه‌گروه مردم می‌روند آنجا و شمع می‌برند و روشن می‌کنند و گوسفند می‌کشند، اسفند دود می‌کنند، صلوات می‌فرستند. کور می‌خوابانند می‌گویند شفا پیدا کرد، تهران به حرکت درمی‌آید برای کسب فیض و تبرک جستن از این سقاخانه.
در چنین شرایطی کنسول آمریکای احمق به تحریک عوامل انگلیسی که نصرت‌الدوله فیروز در رأسش بوده برای تماشای این سقاخانه معجزه‌گر دعوت می‌شود. دوربینش را هم می‌گویند با خودت بیاور. همین‌که آنجا شروع می‌کند که عکس بگیرد، عوامل تدارک‌شده داد می‌زنند زهر ریخت تو سقاخانه و آهای بابی و آهای بابی، اراذل‌واوباش دنبال درشکه ماژور ایمبری می‌دوند و سنگ و چوب و چماق.
دم این خیابان سپه فعلی یک خیابان قزاق‌خانه قبلی از پا درش می‌آورند. می‌برندش مریضخانه احمدیه، آنجا وقتی تو رختخواب بوده سیدی بنام سید لب‌شکری می‌رسد آنجا یک چماق هم می‌زند تو سرش و می‌گوید «کشتم قاتل جدم را.»
از این تاریخ روابط آمریکا و ایران تیره می‌شود برای اینکه انگلستان نمی‌خواست این رقیب تازه‌کار به میدان بیاید. به بهانه قتل ایمبری کودتای نظامی می‌شود، حکومت‌نظامی در تهران برقرار می‌شود.
بله می‌دانید که در این‌گونه مواقع دیکتاتورها فرصتی دستشان می‌آید یک چیز کوچکی را بهانه می‌کنند تا مقاصد بزرگ ضدملی‌شان را انجام بدهند. به بهانه قتل ایمبری کنسول آمریکا و حفظ شئون دولتی یک حکومت‌نظامی برقرار می‌کنند، شبانه مجتمعین مسجد شاه را تبعید می‌کنند ازجمله برادر من سیدرضا فیروزآبادی خالصی‌زاده و تعدادی از مسجد شاه و منازلشان گرفته می‌شوند با گاری می‌فرستندشان به کلات نادری و درواقع به بهانه ایجاد امنیت فرصتی به دست می‌آورند مخالفین جدی سیاسی‌شان را از صحنه خارج کنند.
مصاحبه مصطفی لنکرانی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول و دوم
رازهای پشت پرده انگلیس را این کتاب رو میکنه. واسه خوندن توصیه میشه
نقش انگلیس در ایران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک