عصر پهلوی به روایت اسناد
نویسنده:
علیرضا زهیری
امتیاز دهید
از مقدمه کتاب:
مجموعه ای که به عزیزان پژوهشگر و اندیشمند تقدیم می گردد، روایتی است از دوران رویارویی روحانیت و نیروهای اجتماعی با رژیم پهلوی و نقش امام خمینی (ره) در شکل گیری انقلاب اسلامی از منظر اسناد و مدارک که با تلاش و جدیت برادر ارجمند جناب آقای علیرضا زهیری و با استفاده از اسناد موجود در مراکز اسنادی و کتابهای معتبر تاریخ فراهم آمده است. در پیوست پایانی کتاب مجموعه ای از تصاویر مربوط به عصر پهلوی و دوران مبارزه که برخی از آنها از ارزش تاریخی و سندی بالای نیز برخوردارند، به چاپ رسیده است.
امید است که انتشار این مجموعه ره توشه ای برای تحلیلگران انقلاب اسلامی و قدمی در جهت احیای سنت مطالعات میدانی در تاریخ معاصر ایران می باشد.
بیشتر
مجموعه ای که به عزیزان پژوهشگر و اندیشمند تقدیم می گردد، روایتی است از دوران رویارویی روحانیت و نیروهای اجتماعی با رژیم پهلوی و نقش امام خمینی (ره) در شکل گیری انقلاب اسلامی از منظر اسناد و مدارک که با تلاش و جدیت برادر ارجمند جناب آقای علیرضا زهیری و با استفاده از اسناد موجود در مراکز اسنادی و کتابهای معتبر تاریخ فراهم آمده است. در پیوست پایانی کتاب مجموعه ای از تصاویر مربوط به عصر پهلوی و دوران مبارزه که برخی از آنها از ارزش تاریخی و سندی بالای نیز برخوردارند، به چاپ رسیده است.
امید است که انتشار این مجموعه ره توشه ای برای تحلیلگران انقلاب اسلامی و قدمی در جهت احیای سنت مطالعات میدانی در تاریخ معاصر ایران می باشد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عصر پهلوی به روایت اسناد
اتحاد دشمنان کوروش با یکدیگر هم در تاریخ هرودوت و هم در کوروش نامه گزنفون بیان شده است (نک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳؛ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵). حتی اشاراتی به فرستادن نیرو برای کمک به کرزوس شده است؛ در واقع به نظر میرسد کوروش با نیروهای کشورهای متحد جنگید. همواره برای پذیرفتن یک روایت اشتراک میان منابع مهم است که در اینجا اشتراک میبینیم.
پس از شکست کرزوس کماکان خطر برای کوروش باقی ماند. طبیعی است که اتحاد دوباره قدرتهای بزرگ منطقه یعنی بابل و مصر -که سابقه اتحاد علیه ایران را داشتند- میتوانست خطر آفرین باشد اما این بار نارضایتیهای داخلی بابل باعث فتح این شهر شد.
در رویدادنامه نبونئید صراحتا مینویسد که پادشاه ماد به کوروش حمله برد ولی سپاهیانش بر او شوریدند و پادشاه ماد را تحویل کوروش دادند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲).
کتیبه آشورپانیبال درخصوص نابودی ایلام: من شوش شهر بزرگ مقدس,جایگاه خدایان و محل اسرار آنها را به خواست آشور و ایشتر فتح کردم…..در گنجهایش را که در آن زر و سیم ومال فراوان بود گشودم… تمامی طلا و نقره و ثروت سومر,اکد و کاردونیاش(بابل) را که شاهان پیشین ایلام در آن گرد آورده بودند… آنها را به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین آشور آوردم. من زیگورات شوش را که از آجرهایی با سنگ لاجورد لعاب داده شده بود, من تزیینات بنا را که از مس صیقل یافته ساخته شده بود شکستم. شوشینک خدای اسرارآمیز که در مکانهای اسرارآمیز اقامت دارد و هیچ کس ندیده است که او چگونه خدایی میکند, سومود و ,لکمر…..این خدایان و این الهه ها را با زینت آلاتشان, ثروتشان……به سرزمین آشور آوردم….پیکره گاوهای نر وحشتناکی را که زینت بخش درها بودند از جا کندم, معابد ایلام را با خاک یکسان کردم و خدایان و الهه های آن را به باد یغما دادم. سپاهیان من به بیشه های مقدس آنان که تا آن هنگام هیچ بیگانه ای از کنار آنها گذر نکرده بودگام نهادند, اسرار آن را دیدند و به آتش کشیدند. من قبور شاهان قدیم و جدید آن را…..ویران و متروک کردم. (اجساد)آنها را در معرض آفتاب قرار دادم و استخوانهای آنان را به سرزمین آشور آوردم….من مدت یک ماه و بیست و پنج روز راه سرزمین ایلام را به بیابان ویران ولم یزرعی تبدیل کردم. من در روستاهای آن نمک و سیلهو کاشتم. من دختران شاهان, همسران شاهان, همه خانواده های قدیم و جدید شاهان ایلام, شهربانان, شهرداران شهرها…..تمامی متخصصان,ساکنان مرد و زن….چهار پایان بزرگ و کوچک را که تعدادشان از ملخ بیشتر بود به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین آشور روانه ساختم…..الاغهای وحشی,غزالها و تمامی جانوران وحشی از برکت وجود من(در خرابه های آن) به آسودگی خواهند زیست.آوای انسان (صدای)سم چهارپایان بزرگ و کوچک,فریادهای شادی….به دست من از آنجا رخت بر بست.
(تاریخ و تمدن بین النهرین-یوسف مجید زاده ص 337
آثار و منابع زیادی داریم که آشکار میسازد مادها و پارسها متحد یکدیگر بودند.
بر اساس رویدادنامه نبونئید ذکر میشود که پس از حمله پادشاه ماد به کوروش، سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و شاه را تحویل کوروش دادند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بندهای ۱ و ۲).
بر اساس کتیبه بیستون این مادها بودند که داریوش بزرگ را یاری رساندند، به طوری که وقتی فرورتیش در ماد به دروغ خود را پسر هووخشتره (پادشاه پیشین ماد) معرفی میکند، داریوش فقط با سپاهی کوچک از مادها و پارسها او را سرکوب میکند. همچنین هنگامی که فرد دیگری به دروغ خود را پسر هووخشتره معرفی کرد توسط سپاه پارسی و مادی این بار به سرداری یک مادی سرکوب شد (کتیبه بیستون، ستون ۲، بند ۱۴).
لازم به ذکر است که بر اساس کتیبه بیستون برخی از سپاهیان بودند که شورشی شدند و داریوش و هم پیمانانش در واقع سپاهیان شورشی را شکست داد نه آنطور که غیاث آبادی القا می کند، مردم عادی در نبردها شرکت کرده باشند!
در نوشتههای گزنفون اتحاد ماد و پارس به صورت روشن معلوم میشود؛ این موضوع در کتاب ۱، بخش ۵ کوروش نامه کاملا هویدا است. از منابع یهودی هم نباید غافل شد. در کتاب دانیال از رویایی میگوید که در آن یک قوچ صاحب دو شاخ، سلطنت مادها و پارسها عنوان میشود و بزی که آن را شکست میدهد پادشاه یونان (کتاب دانیال، باب ۸، آیات ۲۰ و ۲۱) در کتاب استر هم از هفت رئیس پارسی و مادی سخن به میان میآید که در مملکت به درجه اول مینشستند (باب ۱، آیات ۱۴ و ۱۵). در تخت جمشید به کرات حضور مادها و پارسها را در کنار هم میبینیم. از جمله تصویر زیبای زیر که بزرگان مادی و پارسی در حال گفتگو و مهرورزی به یکدیگر میباشند.
به هر حال باید گفت که برداشتهای متفاوتی از جمله دو برداشت قابل قبول تر، از این بخش شده است:
اول آنکه این بخش اشاره به یک شورش همزمان با نبرد اوپیس در شهر بابل دارد و نبونئید شورشیان را سرکوب کرده است که با نوشتههای «گزارش منظوم» و «استوانه کوروش» هماهنگی نسبی دارد ولی دارای ابهاماتی است (بر اساس ترجمههای اوپنهایم و ارفعی).
دوم آنکه این بخش اشاره به عقب نشینی سربازان بابلی در نبرد اوپیس دارد که از کوروش شکست خوردند (بر اساس ترجمههای لمبرت و رزمجو).
منبع:https://kheradgan.ir/آیا-کوروش-مردم-اوپیس-را-قتل-عام-کرد/
برای مثال دکتر عبدالمجید ارفعی که بر اساس ترجمه شادروان اوپنهایم (Leo Oppenheim) گزارشی از رویدادنامه ارائه داده، اینچنین آورده است:
آنگاه که کوروش بر سپاه اکد در اوپا [=اوپیس] بر کناره رود دجله میتازد، باشندگان اکد سر به شورش برداشتند، اما نبو-نائید [=نبونئید] باشندگان سردرگم را قتل عام کرد (ارفعی، 1389، ص 14).
این ترجمه بسیار قابل تامل است و از چند جنبه قابل بررسی است. اول آنکه این ترجمه هماهنگی نسبی با آن چیزهایی دارد که در متون دیگر بابلی نظیر «گزارش منظوم» و «استوانه کوروش» درباره نبونئید میخوانیم.
در گزارش منظورم اینچنین آمده است:
نظم از سوی او (=نبو-نائید) اجرا نمیشد. [او مردم عادی را با [نیـ]از [به نابودی کشاند]، بزرگ زادگان را در جنگ بکشت، [… بر] بازماندگان راه را بست (همان، ص 16).
همچنین در استوانه کوروش اینچنین آمده است:
[نبونئید] همواره به شهر وی (=شهر مردوک = بابل) تبهکاری روا میداشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (مییازید)، مردمانش] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه آنها را… (استوانه کوروش، بند 8، ترجمه ارفعی، 1389، ص 46).
مشاهده میکنید که بارها اشاره شده است که نبونئید رفتار بسیار بدی با مردم بابل داشته است. حتی چنین مینماید که مردم پایتخت کشور بابل که شهری مقدس برای بابلیان محسوب میشده اصلا از نبونئید راضی نبودند و او را نفرین میکردند.
در ماه تشیری وقتی که کوروش دوم در اوپیس در کنار رود تیگریز علیه ارتش آکد جنگید، مردم آکد عقب نشینی کردند. کوروش شهر را غارت و مردم را قتل عام کرد (کرمی پور، 1391: ص129).
این ترجمه قدیمی مورد استناد مورخان مطرحی چون جان مانوئل کوک، اومستد، آملی کورت، هینتس قرار گرفت، در حالی که ترجمه آن اشتباه بود. بنابراین شاید نتوان همه پژوهشگران را مقصر دانست بلکه سرچشمه اصلی آن دچار مشکل بود. نتیجه استناد به ترجمههای غلط و همچنین غرض ورزی برخی مورخان آن شد که عدهای اتهام «کشتن مردم در اوپیس» را به کوروش زدند، به عنوان مثال اومستد باستانشناس آمریکایی با آب و تاب مینویسد:
نزدیک به آغاز اکتبر، کوروش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود، و مردم اکد را با آتش سوزاند، پس از این نمونه ترس آور، دشمنانش دلاوری از دست دادند، و در یازدهم اکتبر سیپار بدون نبرد گرفته شد (اومستد، 1383: صص 68-69).
در این نتیجه گیری اومستد علاوه بر آنکه اتهام کشتن مردم را به کوروش میزند پا را فراتر از اسناد و مدارک تاریخی گذاشته و مدعی «آتش زدن مردم» توسط کوروش میشود، حال آنکه واژه «آتش» را نمیتوان حتی در ترجمه قدیمی کتیبه دید و هیچ کجای ترجمه این کتیبه سخنی از آتش و آتش افروزی دیده نمیشود. این تغییر آشکار متن چیزی به غیر از غرض ورزی نویسنده متن نمی تواند باشد که متاسفانه در برخی از نوشتههای پژوهشگران غربی دیده میشود.
اشکال بدون پاسخ این ترجمه این است که در اینجا اگر منظور مردم اوپیس است، چرا از اصطلاح «نیشوهای اکد» استفاده شده است؟! طبیعتا اگر منظور مردم اوپیس بود باید از اصطلاح «نیشوهای اوپیس» استفاده میشد.
همچنین چرا این ترجمه با دیگر منابع از جمله استوانه کوروش بزرگ و ادامه همین رویدادنامه نبونپید همخوانی ندارد؟
در بخش ابتدایی استوانه کوروش که از زبان یک بابلی نقل میشود، درباره فتوحات کوروش بزرگ اینچنین آمده است:
همه مردمان سیاه سر (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود، به دادگری و راستی شبانی کرد (استوانه کوروش، بندهای 13 و 14، ترجمه رزمجو، موزه بریتانیا).
در متون بابلی آن زمان واژه «اکد» معادل با «بابل» بوده و هم میتوانسته به «شهر بابل» و هم «کشور بابل» اشاره داشته باشد. طبیعتا در زمانی که از «سپاه اکد» سخن میرود منظور «سپاهیان کشور بابل» است و زمانی که از «مردم اکد» سخن گفته میشود منظور «مردم شهر بابل» است.
همچنین واژه «نیشو» که شاید بهترین برگردانهای آن به پارسی واژههایی مثل «افراد» و «مردان» باشد، طبیعتا میتوانسته هم به مردم هم به سربازان اشاره داشته باشد. واژه «نیشو» که در ترجمه کوتاه و کلی فوق با توجه به صورت بابلی آن آورده شده، مبنای بحث و اختلاف نظر پژوهشگران گردیده است.
در ماه تشریتو هنگامی که کوروش در اوپا (اوپیس) با سپاه اکد جنگ انجام میداد، او «نیشو»های اکد را کشت [یا شکست داد] (رویدادنامه نبونئید، ستون ٣، بندهای ۵-١۴).
این بخش مربوط به سال هفدهم پادشاهی نبونئید میباشد و شکستگیها و خوردگیهای سطرهای پیشین باعث دشواری ترجمه این بخش شده است. تقریبا هیچ نوشتهای از سال دوازدهم تا شانزدهم باقی نمانده که متوجه شویم در این دوران چه اتفاقاتی افتاده است تا وقایع سال هفدهم را بر اساس آنها تحلیل کنیم. حتی نوشتههای ابتدای سال هفدهم هم خوردگی دارد. کلیت این است که نبونئید سالها در پایتخت نبوده و باعث عدم برگزاری جشن سال نو شده اما پس از مدتی به بابل بازگشته است. در این میان کوروش به کشور بابل حمله کرده و سپاهیان نبونئید را شکست داده است. در ادامه از فتح بدون جنگ شهرهای سیپر و بابل یاد میشود و متن بر رفتار خوب کوروش با مردم تاکید میکند.
با این وجود این پارسی جرات حمله را یافت. نیروهای او مسیر دجله را پیمودند و نخست اوپیس (Opis) را تسخیر کرده و تمام اسیران را کشتند. سپس به سوی بابل سرازیر شدند. آنجا نبونید، پادشاه پیر 80 ساله پشت دیوار 18 کیلومتری پیرامون شهر سنگر گرفته بود.
(قبلا جواب اوپیس را دادم)
در همین زمان روحانیون خدای مردوک در بابل طرح خیانت به سرزمین خود را می ریزند. آنها که از این که پادشاه شان قدرت روحانیون را محدود ساخته بود، عصبانی بودند، به گونه ای نهانی دروازه های شهر را گشودند و نمایندگان پارسیان دشمن را به شهر راه دادند. نبونید به تبعید فرستاده شد و پسرش کشته شد.
سپس تبانی بر سر تسلیم بدون جنگ شهر صورت گرفت. کوروش آزادی همه هموطنان خود را که در جنگ های پیشین به اسارت گرفته شده بودند را خواستار شد . او همچنین تندیس های خدایان را که دزدیده شده بودند را بازپس گرفت.
این بخش ها بودند که از سوی شاه به گونه ای دیگر به عنوان رد عمومی برده داری بازتفسیر شدند. اما در حقیقت کوروش تنها زنجیرهای هم وطنان خود را گشوده بود.
روحانیون برای این خدمت خیانت کارانه پول و زمین دریافت کردند. در پاسخ آنها کوروش را "کبیر" و "عادل" و در اساس او به عنوان کسی که همه جهان را "از نیاز و دشواری رها می سازد"، خواندند.
تنها پس از آن که همه چیز روشن گشته بود، کوروش خود وارد شهر شد. او با اسب خویش از میان دروازه درخشان آبی رنگ "ایشتار" گذشت. زیر پای او شاخه های نی گسترده بودند. سرانجام، آن گونه که در سطر 19 نوشته شده است، مردم اجازه یافتند که "پای او را ببوسند."
Invalid template file /var/www/html/components/com_easydiscuss/themes/simplistic/post.comments.php[/quote]
اتفاقا آثار باستانی نشان دهنده ادامه شکوه تمدن بابل در دوران هخامنشیان هستند. آثار باقی مانده در بابل هم از ادامهی سنتهای بابلی در زمان هخامنشیان خبر میدهند. برای مثال میتوان اشاره کرد که در زمان پادشاهی اردشیر یکم، معبد ازگیلا، کماکان وظایف خود را انجام میداده است. منابعی از بابل در عصر هخامنشی باقی ماندهاند که میتوان به سالنامهای اشاره کرد که سال چهاردهم پادشاهی اردشیر سوم را در برمیگیرد همچنین متن مهم دیگر، توسط موزه بریتانیا منتشر شده است که مربوط به بازسازی معبدی در بابل است. منابع ستارهشناختی را نیز نباید از قلم انداخت. قدیمیترین زایچه یا طالعبینی مربوط به اواخر سدهی پنجم پیش از میلاد است یعنی دقیقاً در زمان تسلط هخامنشیان. اسناد بازرگانی نیز در کل زمان تسلط هخامنشیان بر بابل در این ناحیه دیده میشوند (بنگرید به: تاریخ هخامنشی دانشگاه خرونینگن، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات توس، جلد ۱، صفحات ۲۳۱ تا ۲۹۱ و جلد ۲، صفحات ۱۰۹ تا ۱۲۳- با سپاس از یزدان صفایی).
غرب بسیار زود اراده نیرومند او را حس کرد. او نخست بر ایلامی ها، ملت همسایه خود چیره شد. سپس در سال 550 پیش از میلاد با ماشین جنگی سریع و سربازان خود در زره های برنز بر مادها حمله برد. پس از آن بر آسیای کوچک پیروز شد که در آن صدها هزار یونانی در جوامع کوچک می زیستند. اشراف زاده های "پرینه" به بردگی گرفته شدند.
(بر اساس رویدادنامه نبونئید ذکر میشود که پس از حمله پادشاه ماد به کوروش، سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و شاه را تحویل کوروش دادند. در تخت جمشید به کرات حضور مادها و پارسها را در کنار هم میبینیم. از جمله تصویر زیبای زیر که بزرگان مادی و پارسی در حال گفتگو و مهرورزی به یکدیگر میباشند. حتی کزیاس هم میگوید کوروش(دختر) آستیاگ، آمیتیس را نخست با احترامی شایسته یک مادر پذیرا شد، سپس (او) به همسری کوروش برگزیده شد (کتزیاس، کتاب ۲، بند ۵).
. البته او زمان زیادی در آنجا نماند و به زودی دوباره روانه جبهه شد، این بار در افغانستان. در 71 سالگی بود که کارش در جایی در ازبکستان به پایان رسید. نیزه ای به ران او خورد و او سه روز پس از آن درگذشت.
(تنها هرودت از این سخن میراند و گزنفون که گفته هایش معتبر تراست چیز دیگری میگوید. علاوه برآن اگر کوروش بدست ازکان کشته شده، چرا کمبوجیه با آنهمه خشونت به دنبال تنبیه آنها نرفته و یکراست به مصر رفت! )
اما تاریخ شناسان مدرن گزارش های این گونه را به عنوان تملق و چاپلوسی افشا ساخته اند. "ویزهوفر" می گوید: "در دوران باستان یک تصویر درخشان از کوروش ساخته شد." اما در حقیقت او یک حاکم خشن چون دیگران بوده است. ارتش او مناطق مسکونی و مکان های مقدس را غارت می کرد و اشراف شهری را به اسارت می برد.
(باز هم این شرق شناس برجسته! منبع نمیدهد براساس گفته کدوم مورخ و کدوم کتیبه! در بابل کوروش گفته به مردوک احترام گذاشته و یهودیان را بازگرداند و شهرشان را بازسازی کرد! واقعا این شخص به مذهب احترام نمیذاستا!)
[/quote]