رسته‌ها
جمهوری افلاطون
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 233 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 233 رای
.
کتاب جمهور (به انگلیسی: Politeia) اثر سترگ فلسفی افلاطون است که از مشهورترین و تأثیرگذارترین متون کلاسیک فلسفه سیاسی در غرب به شمار می‌آید. کتاب شامل ۱۰ نمایشنامه به صورت گفتگو میان سقراط و افراد دیگر است و در آن به مسایلی از قبیل عدالت، نوع حکومت و حقیقت پرداخته شده‌است.

کتاب اول:
مباحثه در خانه‌ای واقع در نزدیکی دروازه پیرائوس شهر آتن صورت می‌گیرد. صاحب‌خانه پیرمردی ثروتمند و آریستوکرات به نام کفالوس است. در میان جمع علاوه بر سقراط، پولمارخوس پسر کفالوس، گلاوکن و آدیمانتوس برادران افلاطون، و تراسیماخوس سوفسطایی نیز حضور دارند.

کتاب دوم:
کتاب دوم با سخنان گلاوکن آغاز می‌شود. او نظر عوام‌الناس راجع به عدل و ظلم را نقل می‌کند، و از طرف آن‌ها وظیفهٔ دفاع از ظلم را عهده‌دار می‌شود.

کتاب سوم:
افلاطون در کتاب سوم چگونگی تربیت پاسداران را پی می‌گیرد. یکی از ابزارهای تربیت در کودکی، داستان است. داستان‌سرا باید چهره‌ای نیک از خدا نشان دهد. همچنین است داستان‌هایی که دربارهٔ آدمیان می‌گویند.

کتاب چهارم:
دو چیز سبب فساد همهٔ حرفه‌ها می‌گردد یکی توانگری و دیگری تنگدستی.«توانگری سستی و زیاده روی و بیکارگی بار می‌آورد، و تنگدستی سبب می‌شود که حاصل کارها بی ارزش گردد و مردمان فرومایه و ناراضی شوند.»

کتاب پنجم:
افلاطون در کتاب پنجم جمهوری نظر خودش را در بارهٔ زنان و کودکان بیان می‌کند. و از آنجایی که خود می‌داند نظر غریبی دارد، می‌گوید:«کسی باور نخواهد کرد که آنچه می‌گوییم اولاً قابل اجرا است، و در ثانی، به فرض قابل اجرا بودن، بهتر از روشی است که امروز متداول است.» افلاطون در قابل اجرا بودن نظریهٔ خود تردید دارد، نه در سودمندی آن.

کتاب ششم:
فیلسوفان همواره عاشق شناختن آن هستی یگانهٔ ابدی هستند که دستخوش کون و فساد نیست. چون طالب دانایی هستند لذت روحی را بزرگترین لذت‌ها می‌دانند و به لذت جسمانی بی‌اعتنایند. فیلسوف معتدل و خویشتن‌دار است و از فرومایگی و دل‌بستن به چیزهای کوچک، به کلی بری است.

کتاب هفتم:
در کتاب هفتم، افلاطون مثال معروف تمثیل غار را بیان می‌کند.

کتاب هشتم:
افلاطون پس از اینکه می‌گوید کشور عادل کشوری است که در آن طبقات گوناگون نقش‌های شایستهٔ خود را انجام می‌دهند، و نیز فرد عادل کسی است که در او انگیزه‌های متفاوت در هماهنگی هستند، در کتاب هشتم به سراغ نمونه‌هایی از بی‌عدالتی در کشور و افراد می‌رود.

کتاب نهم:
روحیهٔ مناسب با حکومت استبدادی در کسی پیدا می‌شود که «به سبب استعداد فطری یا روش زندگی، یا به هر دو علت، به میخوارگی گراید یا دچار شهوتی تسکین ناپذیر شود، یا به دیوانگی مبتلا گردد.»

کتاب دهم:
از هر چیز سه نوع وجود دارد؛ مثلاً در مورد تختخواب، یک نوع تختخوابیست که خدا می‌سازد و بنا بر ضرورت بیش از یکی هم نمی‌سازد. نوع دوم تختی است که نجار و درودگر می‌سازد و روگرفتی سایه‌وار از تختخواب خداست، و نوع سوم یعنی تخت هنرمند نقاش، روگرفتی به تصویر کشیده شده از روگرفت نجار است؛ یعنی نقاش از تخت درودگر تقلید می‌کند. پس تقلیدِ تقلید است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
568
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی جمهوری افلاطون

تعداد دیدگاه‌ها:
31
[quote='حزین خوش نظر']کسی که نمی داند از کجا آمده است و چیست آن هدف مقدس که باید خود را در رسیدن به آن هدف تهذیب نماید ، او خویشتن را انکار می کند .
افلاطون[/quote]
جان جمله علم ها این است ،این***که بدانی من کیم ،در یوم دین
مولانا
تمثیل غار در آغاز کتاب هفتم از جمله قسمتهای خواندنی جمهور افلاطون است. حتما بخوانید
کسی که نمی داند از کجا آمده است و چیست آن هدف مقدس که باید خود را در رسیدن به آن هدف تهذیب نماید ، او خویشتن را انکار می کند .
افلاطون
[quote='nabeqe300092']

چه جوری میشه چیزی رو که ندونی، درک کنی؟!

(یعنی دونستن خودآگاهه و درک کردن ناخودآگاه. چیزی رو که درک می کنی حتماً میدونی دیگه! پس از کجا دونستی که درک کردی؟! )[/quote]
خیلی تخصصی پرسیدی دوستم جان:D
خب برای من اینجور بود ک جزوه رو کنار گذاشتم و اول فلسفه ی همه ی فیلسوفای مورد نظر استادمو بصورت خودخوان خوندم...بعد بهش فک کردم.
و یه جرقه های توی ذهنم زده شد {همون قلقلک موردنظر استاد عزیزم}...بعد پارافریز کردم و یه چیزایی درک کردم ک در تضاد باهم بودن!!!بعد همونارو{همون تضادها} و چند بیتی از خیام رو ب فارسی توی برگه نوشتم و بفکر فرو رفتم:نکنه اون جرقه ها حاصل درک کردن نبوده و فقط اتصالی سیمهای مغزم بوده؟؟خلاصه عطای پاس شدنو ب لقاش بخشیدم ک نمره رو دیدم گفتم نه...درست جرقه زده بود.:D
تذکر: این ریسک رو{برداشتهای شخصی رو در برگه ی امتحان نوشتن} ب دوستان پیشنهاد نمیکنم...ممکنه یه بار نگیره و شرمنده بشم;-)
[quote='مری بلا']
فیلسوفان عزیز همه سعی میکردن یه جوری فلسفه هاشونو بیان کنن ک هیچ احدی الا خودشون ازش سر در نیاره....ما یه استاد فلسفه داریم ک ایشون اون قسمتاییو ک فیلسوفان نتونستن نامفهوم بگن رو نامفهوم میفرمودن و ما در این هزار تو بی راهنما رها میکردن و هدف از فلسفه رو قلقک ذهن و ایجاد سئوال_هرچی بیشتر بهتر و فیلسوف تر_ و برانگیختن حس حیرت میدونن. و خب طبیعیه ک هرچی گنگ تر در امتحان براشون بنویسی بهتر نمره میگیری.برای مثال من نمیدونم تو برگم_واقعا نمیدونم_ چی نوشتم اما 18 گرفتم.
در هرحال فلسفه ب اون عجیبی ک مینویسن نیست....اگه درکش کنی درس شیرینیه...[/quote]
چه جوری میشه چیزی رو که ندونی، درک کنی؟! :-(
(یعنی دونستن خودآگاهه و درک کردن ناخودآگاه. چیزی رو که درک می کنی حتماً میدونی دیگه! پس از کجا دونستی که درک کردی؟! :D )
[quote='amenmarr']حزین خوش نظر، عزیز
لطفاً گفته افلاطون را که مرقوم فرموده اید ساده تر بیان فرمائید و کمی شرح دهید تا ما هم بفهمیم منظور افلاطون چه بوده است؟ باتشکر[/quote]
فیلسوفان عزیز همه سعی میکردن یه جوری فلسفه هاشونو بیان کنن ک هیچ احدی الا خودشون ازش سر در نیاره....ما یه استاد فلسفه داریم ک ایشون اون قسمتاییو ک فیلسوفان نتونستن نامفهوم بگن رو نامفهوم میفرمودن و ما در این هزار تو بی راهنما رها میکردن و هدف از فلسفه رو قلقک ذهن و ایجاد سئوال_هرچی بیشتر بهتر و فیلسوف تر_ و برانگیختن حس حیرت میدونن. و خب طبیعیه ک هرچی گنگ تر در امتحان براشون بنویسی بهتر نمره میگیری.برای مثال من نمیدونم تو برگم_واقعا نمیدونم_ چی نوشتم اما 18 گرفتم.;-(
در هرحال فلسفه ب اون عجیبی ک مینویسن نیست....اگه درکش کنی درس شیرینیه...:D
[quote]حزین خوش نظر، عزیز
لطفاً گفته افلاطون را که مرقوم فرموده اید ساده تر بیان فرمائید و کمی شرح دهید تا ما هم بفهمیم منظور افلاطون چه بوده است؟ باتشکر
دوست گرامی صادقانه عرض می کنم که بنده نه ادعای شاعری دارم و نه نویسندگی ولی دریافت های خود را از کلام افلاطون و دیگر بزرگان و مشاهیر ایران و جهان در کتاب ققنوس که بی تاب و بیقرار بدنبال خویشتن خویش در زمین و آسمان در جستجوی حقیقت است را به رشته ی تحریر در آورده ام . و اکنون در سایت در دسترس دوستان گرامی است .
با سپاس .
حزین خوش نظر، عزیز
لطفاً گفته افلاطون را که مرقوم فرموده اید ساده تر بیان فرمائید و کمی شرح دهید تا ما هم بفهمیم منظور افلاطون چه بوده است؟ باتشکر
افلاطون می گوید :
« روح انسان در عالم مجردات پیش از ورود به دنیا حقیقت زیبایی و حُسن مطلق یعنی خیر را بی پرده و حجاب دیده است .
پس در این دنیا چون حُسن ظاهری و نسبی و مجازی را می بیند از آن زیبایی مطلق که پیش از این درک نموده یاد می کند .
غم هجران در او بیدار می شود و هوای عشق او را برمی دارد و فریفتۀ جمال او می شود و مانند مرغی که در قفس است می خواهد بسوی او پرواز کند .
عواطف و عوالم محبت همه همان شوق لقای حق است .
اما عشق جسمانی مانند حُسن صوری مجازی است و عشق حقیقی سودائی است که به سر حکیم می زند ، و همچنان که عشق مجازی سبب خروج جسم از عقیمی و تولد فرزند و مایۀ بقای نوع است ، عشق حقیقی هم روح و عقل را از عقیمی رهایی داده مایۀ ادراک اشراقی و دریافتن زندگی جاودانی یعنی نیل به معرفت جمال مطلق و خیر مطلق و زندگانی روحانی است .
و انسان به کمال دانش وقتی می رسد که به حق واصل و به مشاهدۀ جمال او نائل شود و اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول حاصل گردد . »
جمهوری افلاطون
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک