کتاب سیاه: درباره سازمان افسران توده
آقای Ariarman من شرم دارم با ادبیاتی که شما با آقای 0000000 گرامی سخن گفته اید، با شما وارد گفت و گو شوم چون بر این باورم که دوران این شیوه از گفتمان هم مانند نظام مورد علاقه ی شما به پایان رسیده و در جامعه جایگاهی ندارد. اکنون جا دارد
زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟
مترجم این کتاب یه رمان خیلی خوب به نام «سایه های گذشته» داره. سالها ست به هر دری می زنم پیداش نمی کنم. اگه یه آدرسی از لینکش سراغ دارید. معرفی کنید با سپاس
اربابهای آقچاساز (جلد 1)
رمان بسیار خوبی است نویسنده به خوبی توانسته است کذار جامعه ی خود را از یک مرحله به مرحله ی دیگر ترسیم کند. افضاسازی و شخصیت پردازی در کتاب هم بسیار عالی است. پیشنهاد می کنم بخونید. پشیمون نمی شید.
کتاب سیاه: درباره سازمان افسران توده
00000 گرامی، دیدگاه ارزشمند شما را خواندم و از آن و همچنین شعر بسیار زیبایی که بازگو کرده بودی و از اینکه در این زمانه هستند هنوز افرادی که فداکاریهای آن قهرمانان راستین را قدر میدانند، بسیار خرسند شدم. آپلود کتاب به معنی تأیید تمامی مطالب
مغازی: تاریخ جنگهای پیامبر (ص)
مدتها بود دنبال این کتاب بودم ولی نمی یافتم از این که با آپلود آن امکان دسترسی به آن را فراهم کردید سپاسگذارم. من این کتاب را نخوانده ام ولی از ارجاعات فراوانی که در کتاب های تاریخ به این کتاب شده است معلوم می شود که از منابع معتبر است.
پنجاه و سه نفر
این کتاب تنها یک داستان نیست بلکه قسمتی ازتاریخ کشور و ملت ایران است، آن هم از یک برهه ای حساس. سرگذشت فداکاری ها و مبارزات فرزندان راستین این ملت استکه به قلم نویسندهای توانا به تصویر کشیده شده است. تلاشتان به خاطر آپلود این اثر درخور ستا
ذیل تاریخ عالم آرای عباسی
با عرض پوزش . شب از نیمه گذشته و گویا خواب بر من چیره شده در نظر قبلی من این کتاب را با عالم آرای صفوی اشتباه گرفتم.
ذیل تاریخ عالم آرای عباسی
من کتابی با این عنوان دانلود کرده ام ولی مطمئن نیستم که آن را از این سایت کتابناک دریافت کرده باشم. وقتی آن را خواندم متوجه شدم که اصل کتاب «عالم آرای عباسی» نیست بلکه ضمیمه ای از این کتاب است که تحت عنوان «ذیل عالم آرای عباسی» به چاپ رسیده
داستان یک شهر
نثر و شیوه ی داستان پردازی کتاب به اندازه ای روان، خودمانی و گیرا است که خوانند به راستی احساس می کند؛ همراه شخصیت های داستان، درگیر رویدادهای «یک شهر» است همچنین احساس می کند که نویسنده داستان را به زور ننوشته بلکه داستان ازقلم او جاری شده
غریبه ها و پسرک بومی
یک لحظه رفتم زیر «درخت انجیر معابد» فراموش کردم تشکر کنم. برگشتم تابگویم به خاطر آپلود خوبتان سپاس بیکران!