خسرو شاهانی
(1308 - 1381 هـ.خ)
طنزنویس، داستاننویس و خبرنگار
مشخصات:
نام واقعی:
خسرو شاهانی شرق
تاریخ تولد:
1308/10/10 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1381/02/20 خورشیدی (73 سالگی)
محل تولد:
نیشابور
جنسیت:
مرد
ژانر:
طنز
زندگینامه
نام خسرو، نام فامیل شاهانی شرق - قد -۱۹۲ سانتیمتر، وزن - ۹۲ کیلوگرم با استخوان - نام پدر علی اصغر (مرحوم) نام مادر - علویه بیگم (مرحومه) علامت مشخصه اثر سالک روی گونه چپ، متاهل، دارای سبیل.
.. در دهم دی ۱۳۰۸ شمسی مطابق با اول ژانویه ۱۹۲۹ میلادی در نیشابور متولد شدم (اینکه می بینید مردم مختلف جهان و کشورهای اروپائی و دنیای مسیحیت شب اول ژانویه را جشن میگیرند قسمت اعظمش بخاطر تولد بنده است) پدرم را در کودکی و مادرم را در بزرگی از دست دادم.
کار رسمی مطبوعاتیام را از اول سال ۱۳۳۴ شمسی با روزنامه خراسان چاپ مشهد شروع کردم که مدت سه سال بطور مستمر ادامه داشت. در این روزنامه که یومیه صبح بود و هفتهای شش شماره منتشر میشد، علاوه بر نوشتن داستانهای کوتاه طنزآمیز دو ستون تحت عنوان (شوخی و خنده) هم که اصلا «خنده» نداشت و نظم و نشر بود مینوشتم. در دی ماه ۱۳۳۹ شمسی به دعوت آقای صادق بهداد مدیر روزنامه جهان از مشهد به تهران آمدم و در روزنامهٔ جهان مشغول بکار شدم در این روزنامه هم که باز یک نشریه یومیهٔ صبح بود دو ستون و گاهی سه تا چهار ستون تحت عنوان (از هر دری سخنی) مطالب طنزآمیز و انتقادی و داستانهائی که روی مسائل روز دور میزد مینوشتم.
در سال ۱۳۳۷ شمسی علاوه بر کار در روزنامه جهان خبرنگار پارلمانی روزنامه (پست تهران) شدم که یک روزنامه عصر بود مثل (کیهان و اطلاعات).
در سال ۱۳۳۸ شمسی به دعوت رادیو ایران مطالبی برای رادیو تهیه میکردم و از جمله روزهای یکشنبه هر هفته برنامه (گفتنیها) را که بوسیله آقای کمال الدین مستجاب الدعوه هنرمند معروف اجرا می شد و در سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵ شمسی برنامهای زیر عنوان (سیر و سفر) می نوشتم که اجرا کنندگانش آقایان مستجاب الدعوه، حیدر صارمی، رضا معینی، توفیقی و مرحومه خانم تاجی احمدی بودند. در همان سال ۱۳۳۸ پس از یکسال همکاریام را با روزنامه پست تهران قطع کردم و جل و پلاسم را به روزنامه کیهان منتقل کردم و شدم خبرنگار پارلمانی کیهان (در دو مجلس شورای ملی و سنا)ی آن زمان اما همچنان همکاریام را بعدازظهرها با روزنامهٔ جهان ادامه میدادم. در روزنامه کیهان علاوه بر خبرنگاری که شغل اصلیام بود رپرتاژهای شهری هم تهیه میکردم و هفتهای یک روز بین سالهای ۴۲، ۴۳، ۴۴ شمسی (فکر میکنم تا ۱۳۴۵) یک صفحه طنزآمیز بصورت داستان و مقاله مینوشتم زیر عنوان (جنجال برای هیچ) که بعدها به دلایلی تغییر نام داد و شد (بین دو سنگ آسیا) و (مسافرت بدون گذرنامه) که چندی بعد بکلی تعطیل شد اما همکاریام با روزنامه کیهان ادامه داشت تا خرداد (۱۳۵۸ شمسی) که باتفاق عده ای دیگر از اعضاء تحریریه کیهان و خبرنگاران باز خرید شدم و بکلی (ما را از مدارسه بیرون میرویم! ) و اما در سال ۱۳۴۰ یا اوایل ۱۳۴۱ شمسی (دقیقاً) بخاطر ندارم، (خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد) روزنامه جهان ابتدا توقیف و بعد هم برای همیشه تعطیل شد. در اول مهرماه ۱۳۴۱ بدعوت مرحوم علی اصغر امیرانی همکاریام را با مجله خواندنیها که هفته ای دو شماره (شنبه و سه شنبه هر هفته) منتشر می شد شروع کردم و در هر شماره سه چهار صفحه تحت عنوان (در کارگاه نمدمالی) مینوشتم که تا اوایل خردادماه ۱۳۵۸ شمسی ادامه داشت و بعد از تعطیل خواندنیها بیکار شدم. مثل روز اول بقول معروف:
پس از گفتگوها و بحث دراز رسیدیم آنجا که بودیم باز
.. ضمناً از همان سالهای اول ورودم به تهران با مجلات و نشریات مختلف آن زمان مثل ترقی، سپید و سیاه، روشنفکر، آسیای جوان، امید ایران، تهران مصور، توفیق هم همکاری غیر مستمر داشتم باین عبارت که گهگاهی برای این نشریات مطالب متفرقه تهیه میکردم و داستانهای طنزآمیز مینوشتم که بعدها این داستانها را جمع آوری کردم و بصورت کتاب بوسیله انتشارات امیرکبیر، عطائی و انتشارات بامداد و تهران در تیراژهای ده و پنج هزار جلد منتشر شد. کتابهائی که تا کنون منتشر کردهام به این ترتیب عبارت است از ۱- کور لعنتی، ۲پهلوان محله، ۳- کمدی افتتاح، ۴- وحشت آباد، ۵- آدم عوضی، ۹- امضاء یادگاری، ۷- بالارودی ها پائین رودیها ۸- الکی خوشها (بوسیله انتشارات امیرکبیر) ۹- گره کور، ۱۰- فولکس دکتر بقراط (موسسه انتشارات عطائی) ۱۱- تفنگ بادی، ۱۲- قهرمان ملی (انتشارات بامداد) شئی مرموز، گنج باد آورد ، بازنشسته، تافته جدا بافته (شعر) و سفر با سفرنامهها، که بوسیله انتشارات تهران چاپ و منتشر گردید و اکثر این کتابها، و داستانها در کشورهای دیگر از جمله در شوروی سابق بوسیله آقای دکتر جهانگیر دُری استاد کرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مسکو ترجمه و در مجلات و نشریات این کشور مانند: ستار سرخ، ستاره شرق، مجله آسیا و افریقا، مجله پراستور، مجله پامیر ارگان اتحادیه نویسندگان تاجیکستان و غیره چاپ شده و کتابهایم مثل آدم عوضی بنام های شکستناپذیر، تاکسی لوکس، سه نفر در یک منزل، از طرف نشریات نااوکا و پراودا و همچنین انستیتوی شرق شناسی و فرهنگ علوم شوروی در تیراژهای خیلی بالا منتشر گردیده و آخرین کتابی که از بنده در شوروی چاپ شده و بدستم رسیده و بوسیله انتشاراتی (پراودا) منتشر گردیده در اردیبهشت ما سال (۱۳۶۷) شمسی مطابق با ماه مه ۱۹۸۸ بود بنام (داستانهای فکاهی و طنزآمیز فارسی) ترجمه آقای دکتر جهانگیر دری در پانصد صفحه و با تیراژ چهارصد هزار جلد که در این کتاب شش داستان هم از آقای سید محمد علی جمالزاده نویسنده معروف و نوزده داستان از فریدون تنکابنی و سی و نه داستان از بنده آمده است .
راستی یادم رفت بگویم در مسابقه ادبی که در سال ۱۳۴۳ شمسی از طرف سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ترتیب داده شده بود داستان طنزآمیز (کور لعنتی) بنده بین شرکت کنندگان و نویسندگان حرفه ای جراید برنده شناخته شد و جایزه (پرزین) سندیکا به آن تعلق گرفت که مرا هم از تلویزیون نشان بینندگان گرامی دادند (بگو ماشاء الله). چون خودم را شاعر نمیدانم و کوبیدن این خرمن (گاو نرمیخواهد و مرد کهن) و معتقدم شاعری علاوه بر طبع روان و قدرت بیان خیلی چیزهای دیگر هم لازم دارد که بنده خوشبختانه یا متأسفانه فاقد آن هستم به خودم اجازه نمی دهم وارد این گود بشوم و چنین لاف (بی پشت بندی) بزنم اما میتوانم بگویم (ناظم) بدی نباید باشم.
این بود ما حصل چهل سال زندگی کاغذی یا مطبوعاتی و نویسندگی بنده تا این تاریخ و بفرموده مولانا:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم، پخته شدم، سوختم
تهران، خسرو شاهانی
تابستان ۱۳۷۳
بیشتر
آخرین دیدگاهها
چقدر نویسنده ی چیره دست و خلاقی بودند.