عباس نعلبندیان
(1328 - 1368 هـ.خ)
نویسنده و مترجم
مشخصات:
نام واقعی:
عباس نعلبندیان
تاریخ تولد:
1328/01/01 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1368/03/08 خورشیدی (40 سالگی)
محل تولد:
تهران
جنسیت:
مرد
ژانر:
رمان و نمایشنامه
زندگینامه
اصالت پدر وی بروجردی بود. دوران کودکی و نوجوانیاش را در روزنامه فروشی پدرش گذراند و پس از آشنایی با افرادی چون محمد آستیم که دیگران او را استاد نعلبندیان تلقی میکردند و محمود استادمحمد و رفت و آمد به محافل هنری آن دوره مانند کافه فیروز در ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کرد. او با شکوه نجم آبادی ازدواج کرد و بعد از مدتی از او جدا شد. مدتی هم با فهیمه آموزنده زندگی کرد او فرزندی ندارد. در حال حاضر _(۱۳۹۰) تنها برادرش محمد یوسفی و برادر زادهها و خواهر زادهها بازماندگان او میباشند. با نگارش نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگوارههای قرن بیست و پنجم زمینشناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمیکند» جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی نسل جوان را از آن خود کرد. این نمایش همان سال در جشن هنر شیراز نیز جوایز متعددی را نصیب خود کرد و نویسنده را به شهرت رساند، “پژوهشی ژرف وسترگ“ بعد از آن در سال ۴۸ در تالار سینمای کانون و به کارگردانی “آربی آوانسیان“ به اجرای عمومی در آمد. عباس نعلبندیان در سال ۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد و تا اواخر سال ۵۷ در همین سمت باقی ماند. نعلبندیان در اول خرداد سال ۶۸ در سن ۴۰ سالگی با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد در زمان مرگ صدای خود را ضبط کرد و آخرین سخنان را بر زبان جاری کرد و در هفتم خرداد جان سپرد و در هشتم خرداد به خاک سپرده شد. او در قطعه ۱۰۹ ردیف ۹۶ شماره ۵۰ بهشت زهرا تهران آرمیده است و بر سنگ مزارش نوشته در این غربت قریب عطر تو را از کدامین طوفان باید خاست. نعلبندیان املاء خاص خود را داشت ( تلا . خاهش . خاهر- سدا - سندلی - خاست و.) نعلبندیان در گفتوگوی با همایون علیآبادی دربارهی سوالی که او دربارهی رسمالخطی که پیشنهاد میدهد چنین میگوید؛ همایون علیآبادی: رسمالخطی که شما در کارهایتان به کار میبرید فکر نمیکنید وضع زبان فارسی را آشفتهتر از وضعیت کنونیاش بکند؟ نعلبندیان: اگر این هرجومرج هم باشد، شاید کمکی بکند و کسی را به فکر بیندازد که این وضع را درست کند. چون تا موقعی که هیچکس هیچ اقدامی نمیکند و هیچ حرفی هم زده نمیشود آدمهایی که در فرهنگستان هستند عین خیالشان نیست. مثلا لغت «خیساندن» در چندصد سال پیش «واو» داشته که ما امروز نمینویسیم و حالا ما «استخوان» را با «واو» مینویسیم. صد سال دیگر این هم از بین میرود. یا مثلا بعضی روزنامهها الان «حتی» را با «الف» مینویسند. این بیست سال پیش نبوده است. پنجاه سال پیش «تماشا» را با «ی» مینوشتند ولی الان ما عادت نداریم تماشا را با «ی» بنویسیم. چرا ما باید صبر کنیم هر چیزی در طول زمان درست بشود؟ چرا باید سیصد سال طول بکشد پنجنت «واو» معدوله از زبان بیرون برود؟ این است که فکر میکنم واقعا باید بنشینند و فکری در اینباره بکنند. این کار من نیست و من ادعای بخصوصی در اینباره ندارم و اگر کاری میکنم یک پیشنهاد است. باید یکباره تکلیف این را روشن کنیم.
بیشتر
آخرین دیدگاهها