باربار ای. سامرویل
(1948 م)
نویسنده و جامعه شناس
مشخصات:
نام واقعی:
باربارا اِی کلسیوس
تاریخ تولد:
1948/07/28 میلادی
تاریخ درگذشت:
محل تولد:
نیو راشل .ایالت نیویورک آمریکا
جنسیت:
زن
ژانر:
داستان- فلسفه- جغرافیا- جامعه شناسی
زندگینامه
وی مدرک لیسانس زبان انگلیسی خود را در سال ۱۹۷۰ از دانشگاه سنت لارنس دریافت نمود و سپس برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس رشتهی کتابخانهداری و علم اطلاعات به دانشگاه کارولینای جنوبی رفت.
وی در بیستوچهار سالگی با «مایکل مکویلیامز» ازدواج کرد و طی چهارده سال زندگی مشترک، از او صاحب دو پسر به نامهای «اسکات» و «متیو» شد. این زوج در سال ۱۹۸۶ از هم جدا شدند و در تاریخ سیام ژوئن سال ۱۹۹۰، باربارا تصمیم گرفت که با «چارلز اف سامرویل» ازدواج نماید و حاصل این وصلت نیز دو فرزند دیگر به نامهای «سیث» و «تیلور» بودند.
او در حال حاضر با همسرش در کارولینای جنوبی زندگی میکند و در سالهای اخیر به عنوان استاد راهنمای رشتههای زبان انگلیسی و کتابخوانی با کالج فنی گرینویل همکاری داشته است. فلوریدا» منتشر گشت؛ البته این مجموعه، تنها آثار جانورشناسی و حیات وحش نویسنده نیست.
بیشتر
آخرین دیدگاهها
واکنش کلیسا در برابر آرای کوپرنیک خشمگینانه بود. نقل است، مارتین لوتر - پایهگذار مذهب پروتستان - به محض آگاه شدن از نظریه او، با آن به مخالفت برخاست و گفت: «فقط احمقها نجوم را وارونه میکنند. طبق نص کتاب مقدس، این خورشید بود نه زمین که یوشع فرمان داد بایستد.» به باور لوتر و همفکرانش، نظریه کوپرنیک نه فقط مخالف عبارات کتاب مقدس بود، بلکه جایگاه رفیع آدمی را - که بهعنوان برترین آفریدگان باید در مرکز جهان هستی قرار داشته باشد - از او میگرفت. برخلاف انتظار در کشورهای پیرو کلیسای کاتولیک رم تا مدتها هیچکس به نظریه کوپرنیک اعتراض نکرد. بیتردید اهدای کتاب به پاپ پل سوم و پشتیبانی کاردینال پرنفوذی چون یوهان ویدمانشتات از آن در ساکت کردن هر ندای اعتراضی نقش داشت. با این وجود در اواخر قرن شانزدهم، اوضاع بهتدریج رو به تغییر گذاشت؛ راهبی انقلابی بهنام جوردانو برونو که میخواست مسیحیت را با مذهب خورشیدپرستی مصریان باستان درآمیزد، نظریه کوپرنیک را جالب توجه یافت و تصمیم به حمایت از آن گرفت. با محکوم شدن برونو در دادگاه مذهبی، هرچه که او در نوشتههایش مطرح کرده بود، نیز مشکوک و ضد دین تلقی شد و این آغاز مخالفت گسترده کاتولیکها با نظریه کوپرنیک بود که تا زمان اثبات کامل آن در قرن هفدهم ادامه یافت.
خردمند افکار و اعمال نیک افراد را قبول میکند و افکار و اعمال ناپسند را رد میکند.
در کنار همه اینها در ترجمه احمد آرام و همکاران از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت جلد ششم عصر اصلاح دینی صفحات 501 و 502 داریم : "در سالهای آخر عمر، دشمنی لوتر با نژاد سامی به اوج شدت رسید و یهودیان را به نام قوم کله شق، بی ایمان، پرنخوت، تبهکار، و منفور، به باد دشنام گرفت و پیشنهاد کرد که همه مدارس و کنیسه های آنان را طعمه حریق کنند. آنان را با گوگرد و زفت آتش زنید و هرگاه از دستتان برآید، آتش جهنم بر سرشان فرود آورید... و این را برای تجلیل خداوند ما و مسیحیت انجام دهید تا خدا بداند که ما بحق مسیحی هستیم. خانه های آنان را خرد و خراب کنید ... کتابهای دعا، تلمودها و حتی کتاب مقدسشان را از آنان بگیرید. ربیهای آنان را، ولو به قیمت مرگشان، از تعلیم باز دارید. معابر را به رویشان ببندید. آنان را از رباخواری بازدارید و همه پول و ذخایر نقره و طلایشان را از آنان بازستانید. و هرگاه این اقدامات کفاف نکردند، آنها را چون سگان درنده از خاک آلمان برانید. در سال 1522، که از پاپ نیز مستبدتر شده بود، نوشت: اجازه نمیدهم که کسی، حتی فرشتگان، درباره عقاید من داوری و اظهار نظر کنند. آن که عقاید مرا نپذیرد، نجات نخواهد یافت ... در تفسیری که در سال 1530 بر مزمور هشتاد و دوم نوشت، به مقامات دولتی سفارش کرد که همه بدعتگذارانی را که مردم را به فتنه و آشوب و سلب مالکیت خصوصی وا میدارند، و همچنین کسانی را که عقایدشان با موازین ایمان مغایرت دارند ... از جمله آنانی را که منکر الوهیت مسیحند نابود کنند." البته موارد بیشتره ولی همین قدر کافیه
https://archive.org/details/dli.ernet.536466/page/422/mode/2up این هم متن انگلیسی
به نظر جناب لوتر این اصلاحگر بزرگ خودش موعظه لازم تر بوده
هیچ بندهای از دیگران به خدا نزدیکتر نیست و احدی حق ندارد خود را نماینده خداوند در روی زمین بداند.
مارتین_لوتر