سید مهدی فرخ
مشخصات:
نام واقعی:
تاریخ تولد:
تاریخ درگذشت:
محل تولد:
جنسیت:
ژانر:
زندگینامه
آخرین دیدگاهها
جــلوههایی از صـادرات و واردات «دمـوکراسی»
««واشنگتن دولت طالبان را شریک احتمالی در خطوط لوله در نظر گرفته بود. در اواخـر 1997، شرکـت یـونــوکــال نمایندگان طالبان را به تگزاس دعوت کرد تا بیپـرده مذاکــره کنند. از این مذاکـره توافقی حاصل نشد.
در فــوریه 1998 جان مارسکا، نماینده یـونــوکــال، به واشنگتن اصرار کرد که بهخاطر ذخایر عظیـم نفت و گاز در آسیـای مرکزی، از ایجاد مسیر خط لولهی افغانستان پشتیبانی نماید. او گفت: «مسیـری که از افغانستان بگذرد به نظر بهترین گزینه میآید .... مسیری که نفت آسیای مرکزی را به نزدیکترین فاصله از بازارهای آسیا خواهد آورد». وی اضافه کرد «سرزمینی که خط لوله از آن خواهد گذشت را طـالـبان کنترل میکند.»
طالـبـان در جولای 2001 از چشــم آمـریکـا افتاد و طبق گزارشها مذاکـرهکننـدگان آمریکا شرایطی را برای خطوط لوله با رهبران طـالـبان مطرح کردند که میگفت: «یا شرایـط ما را بـر روی یک فرش طلا قبول کنید و یا اینکه ما شما را در زیر فرشی از بمب مدفون مـیکنیم.» واشنگتن تمام درخواستهای طالبان را رد کرد و 11 سپتامبر 2001 به واشنگتن بهانه داد تا فرش بمب خود را به کابل عرضه کند.
رژیم طالبان در اوایل 2002 سرنگون شد. خلیلزاد بلافاصله بوش را تشویق کرد که یکی از مشاورین سابق شرکت یـونــوکــال بنام حـامد کـرزای را به عنوان رییسجمهور موقت افغانستان پیشنهاد کند.
حمله به افغانستان چیزهای زیادی به واشنگتن داد: زمینهای برای افزایش بودجه پنتاگون تا 400 میلیارد دلار فراهم آورد؛ باعث ساخت یک حلقه از پایگاههای نظامی آمریکا از ازبکسـتان تا افغانسـتان و قرقیــزستان گردید. خلع طالبان همچنین سیلی از هـروئین را به جهان ریخت. زیرا جنگسالارانی که قبلاً توسط طالبان سرکوب شده بودند بار دیگر کشت خشخاش را از سر گرفتند.
در 22 می 2002، کــرزای طرحهایی را برای مذاکره با پاکستان و ترکمنستان درباره خط لوله 2 میلیارد دلاری گاز و نفت از ترکمنستان به هند تنظیم کرد. در اوایل ژانویه 2003 بدون سروصدا و جنجال مطبوعات، معامله امضا شد.»»
صد سال جنگ، ویلیام اف انگدال، صص 290-288
اوریانا فالاچی در مصاحبه با وینستون چرچیل از او سوال می کند: “آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آن سوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، و موفقیت شما در این مسیر طولانی به ثبت میرسد ، اما این کاررا نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید ؟” وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد: “برای انجام این کار (سلطه بر کشورها و مردم آن) به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم. فالاچی سوال می کند این دو ابزار چیست؟” چرچیل پاسخ میدهد:”اکثریت نادان و اقلیت خائن”. در منطقه خاورمیانه دیگر اکثریت نادان وجود ندارد اما اقلیت خائن و نادان(طالبان. بچه سقا)هنوز وجود دارد.
«قضاوت کسـانیکه ناکامی ریفورم حکومت امانی را نشانهی جمود و تعصب ملت افغانستان دانستهاند، ارتباطی با واقعیت ندارد.
در واقع مردم افغانستان مثل هر جامعهی بشری طبیعتاً خواهان پیشرفت زندگی است. تاریخ افغانستان نشان نـمیدهد که مردم افغانستان بر ضد تمدن و فرهنگ در هیچ دورهای قیام کرده باشد و مثلاً علیه کارخانه و خط آهن، مدرسه و روزنامه، تکنیک و فن برآشفته باشند. چنانکه در عهد محمود غزنوی این کار را نکرده بودند.
البته قیام مردم کشور همیشه بر ضـد ظلم و خیانت بوده است. همین مردم در عهد امانی با فقری که داشتند راه و جاده ساختند و مدرسه آباد کردند و برای نشر دانش اعانه دادند و در مالیات خود افزودند.
به شهادت جراید آن روز مردم «پاکتیا» که خود نان جــواری میخوردند 75 هزار افغانی با چهار صد متعلم برای تاسیس چهار مدرسه در خوست و چمکنی و گردیز و زرمت دادند.
دکانداران قندهار به هزینه خود مدرسه تاسیس کردند. در کابل روزی که ملکه ثریا در یک اجتماع از پیشرفت زنان جهان و عقبماندگی افغانستان سخن زد (جدی 1299) تمام زنان به درد بگریستند و پنجاه نفر فی المجلس خودشان را در خدمت معارف و تاسیس اولین مدرسه زنانه گذاشتند ملکه چنان متاثر و منفعل گردید که خودش وظیفه مفتشی مکتب مستورات را بر ذمه گرفت.
مردم افغانستان که طالب پیشرفت بودند از تمام ریفورمهای جدید عملاً استقبال کردند و برای نشر دانشهای جدیده در مالیاتبدهی خود فیروپیه چند پیسه به نام «اعانه معارف» قبول و در توسعه راه و جاده داوطلبانه خدمت و از صنایع جدیده و نظام دیموکراتیک بهشدت پشتیبانی کردند. حتی زنان کشور در مدارس داخلی و تاسیس انجمن (حمایت نسوان) و غیره داخل فعالیت شدند.
پس علت اغتشاش افغانستان در سوء اداره دولت و بیکفایتی مامورین دولت بود که هر امر حیاتی و مقدسی را با رشوتخواری و خیانت ملوث میکردند و هر ریفورمی را به شکل منفور و مستکره در نزد ملت تمثیل مینمودند. چون شاه و دولت از حمایت و پشتیبانی مردم خود محروم و تنها شدند، آن وقت دشمن خارجی ازین عدم رضایت عمومی مردم سوء استفاده کرده و اقلیتهای ارتجاعی و مسلوبالحقوق که به دشمن دولت و ریفورم مبدل شده بودند وارد صحنه گردیدند. در نتیجه دولت سرنگون گردید.» میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد نخست، صص 790-789
از این تاریخنگاری پوچ استعماری دست بردارید که در آن گویا شاهان از آسمان میآیند و مردم تودههای نادان و نفهمی هستند که هیچ درکی از منافع رشد و پیشرفت ندارند. اگر به «تمدن غرب» علاقه دارید لااقل بروید شیوهی علمی تاریخنگاری و مطالعهی تاریخ «غرب» را بخوانید و یاد بگیرید، بجای بازتولید کردن مدام و مدام رویکرد استعماری «غرب» به «ملل شرقی»
ناکامی ریفورم حکومت امانی را نشانهی جمود و تعصب ملت افغانستان دانستهاند،
ارتباطی با واقعیت ندارد.
در واقع مردم افغانستان مثل هر جامعهی بشری طبیعتاً خواهان
پیشرفت زندگی است. تاریخ افغانستان نشان نـمیدهد که مردم افغانستان بر ضد تمدن و
فرهنگ در هیچ دورهای قیام کرده باشد و مثلاً علیه کارخانه و خط آهن، مدرسه و
روزنامه، تکنیک و فن برآشفته باشند. چنانکه در عهد محمود غزنوی این کار را نکرده
بودند.
البته قیام مردم کشور همیشه بر ضـد ظلم و خیانت بوده است.
همین مردم در عهد امانی با فقری که داشتند راه و جاده ساختند و مدرسه آباد کردند و
برای نشر دانش اعانه دادند و در مالیات خود افزودند.
به شهادت جراید آن روز مردم «پاکتیا» که خود نان جــواری میخوردند
75 هزار افغانی با چهار صد متعلم برای تاسیس چهار مدرسه در خوست و چمکنی و گردیز و
زرمت دادند.
دکانداران قندهار به هزینه خود مدرسه تاسیس کردند. در کابل
روزی که ملکه ثریا در یک اجتماع از پیشرفت زنان جهان و عقبماندگی افغانستان سخن
زد (جدی 1299) تمام زنان به درد بگریستند و پنجاه نفر فی المجلس خودشان را در خدمت
معارف و تاسیس اولین مدرسه زنانه گذاشتند ملکه چنان متاثر و منفعل گردید که خودش
وظیفه مفتشی مکتب مستورات را بر ذمه گرفت.
مردم افغانستان که طالب پیشرفت بودند از تمام ریفورمهای
جدید عملاً استقبال کردند و برای نشر دانشهای جدیده در مالیاتبدهی خود فیروپیه
چند پیسه به نام «اعانه معارف» قبول و در توسعه راه و جاده داوطلبانه خدمت و از
صنایع جدیده و نظام دیموکراتیک بهشدت پشتیبانی کردند. حتی زنان کشور در مدارس
داخلی و تاسیس انجمن (حمایت نسوان) و غیره داخل فعالیت شدند.
پس علت اغتشاش افغانستان در سوء اداره دولت و بیکفایتی
مامورین دولت بود که هر امر حیاتی و مقدسی را با رشوتخواری و خیانت ملوث میکردند
و هر ریفورمی را به شکل منفور و مستکره در نزد ملت تمثیل مینمودند. چون شاه و
دولت از حمایت و پشتیبانی مردم خود محروم و تنها شدند، آن وقت دشمن خارجی ازین عدم
رضایت عمومی مردم سوء استفاده کرده و اقلیتهای ارتجاعی و مسلوبالحقوق که به
دشمن دولت و ریفورم مبدل شده بودند وارد صحنه گردیدند. در نتیجه دولت سرنگون
گردید.» میر غلام محمد غبار، افغانستان
در مسیر تاریخ، جلد نخست، صص 790-789
از این تاریخنگاری پوچ استعماری دست بردارید که در آن گویا
شاهان از آسمان میآیند و مردم تودههای نادان و نفهمی هستند که هیچ درکی از منافع
رشد و پیشرفت ندارند. اگر به «تمدن غرب» علاقه دارید لااقل بروید شیوهی علمی
تاریخنگاری و مطالعهی تاریخ «غرب» را بخوانید و یاد بگیرید، بجای بازتولید کردن
مدام و مدام رویکرد استعماری «غرب» به «ملل شرقی»
امان اللَّه خان، بانی نظام سلطنتی در افغانستان در سال ۱۸۹۲ میلادی متولد گردید و همچون آتاتورک در ترکیه و رضا خان در ایران، خود را مامور پیشرفت و غربگرایی در افغانستان می دانست.
وی پس از کشته شدن پدرش، در ۲۰ فوریه ۱۹۱۹ میلادی به حکومت رسید و با انگلستان، روسیه، ایران و ترکیه به تفاهم دست یافت و استقلال افغانستان را تثبیت نمود.
امان اللَّه خان اولین رئیس جمهور یک کشور اسلامی بود که رژیم کمونیستی لنین در روسیه را به رسمیت شناخت و با آن رابطه برقرار کرد.
استقلال افغانستان را امان الله، شاه تجدد طلب این کشور در بیست و هشتم اسد سال ۱۲۹۸ خورشیدی اعلام و در پی آن برنامه های اصلاحی را در کشور آغاز کرد؛ برنامه هایی که به گمان بسیاری زمینه های شکست و فرار او را از کشور فراهم کرد.
او در زمان سلطنت پدرش در میان مشروطیت طلبان نفوذ و محبوبیت زیادی داشت؛ اما شیوه حکومت پدر مانع فعالیت گسترده او برای تامین آزادی های سیاسی و اجتماعی می شد.
امان الله پس از رسیدن به قدرت خود را در جایگاهی یافت که توانایی کافی برای اجرای برنامه های اصلاحی را به او می داد.
او در ۱۹۲۶ میلادی مشروطیت را اعلام کرد و به سفر تاریخی اروپا رفت. این سفر شاه را با تمدن غرب آشنا کرد و تصمیم او را برای اجرای اصلاحات قاطع تر ساخت. امان الله در بازگشت دست به اصلاحات گسترده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زد.
تاسیس مکتب ها (مدارس) جدید، از جمله حبیبیه و مکتب دخترانه "مستورات" از اصلاحات فرهنگی او بود. رفع حجاب و برابری زن و مرد در برابر قانون و مسائل اجتماعی از نو آوریهای دیگر این شاه تجدد طلب بود.
وی شیفته مظاهر تمدن غرب بود و سفرهایى به اروپا انجام داد. امان اللَّه به همراه ایران و ترکیه دستور کشف حجاب و اختلاط مدارس دخترانه و پسرانه و استفاده از کلاه شاپو به سبک اروپاییان را صادر کرد.
نخستین بار ثریا، همسر امان الله، پس بازگشت از سفر اروپا در کابل بدون حجاب ظاهر شد و شاه همه زنان افغان را به پیروی از او تشویق کرد.
او عدالت اجتماعی را تحت عنوان "مساوات" اعلام کرد که به باور برخی تاریخ نگاران بر اساس آن شاهزادگان و سرداران با نفوذ امتیازات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را از دست دادند.
تاریخ نگاران معتقد اند که تاکید امان الله، در کل، بر پیشرفت سریع کشور، توسعه سیاسی و اجتماعی و حفظ استقلال کشور بود.
دین ستیزی او و عناد با روحانیون، با مخالفتهای عمومی مردم افغانستان مواجه گردید و مردم افغان به تدریج از سال ۱۹۲۸ میلادی بر او شوریدند و در سال بعد او را ساقط کردند.
امان اللَّه سپس مخفیانه به هندوستان و سپس در ۱۶ ژانویه۱۹۲۹ میلادی به ایتالیا گریخت و دیگر خبری از او منتشر نشد تا اینکه در ۲۵ آوریل ۱۹۶۰ میلادی درگذشت.
اما چرا برنامه های او با شکست مواجه شد؟ چرا مردم اصلاحات امانی را نپذیرفتند؟ و چرا حتی کارمندان دولتی که امان الله به آنان به عنوان مجریان برنامه های خود اهمیت زیادی قایل بود، از او حمایت نکردند؟
بسیاری ها در افغانستان باور دارند که امان الله در مدت کوتاهی پس از رسیدن به قدرت، دست به اصلاحات گسترده ای زد که فراتر از حوصله زمان او بود. این اصلاحات به زودی با چالشهای زیادی رو به رو شد.
جامعه به شدت سنتی، که فرهنگ روستایی و قبیله ای در زندگی مردم آن عمیقا ریشه داشت، برنامه اصلاحات و تجددگرایی او را برنتابید.
برخی کارشناسان افغان به این عقیده اند که اصلاحات امانی برنامه ای مدون و برنامه ریزی شده نبود و با وضعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم آن زمان هماهنگی کافی نداشت.
امان الله شاهزاده متجددی بود که با حمایت مشروطیت طلبان در میان کشمکشهای خانوادگی بر سر قدرت در پی کشته شدن پدرش، حبیب الله خان در ۱۹۱۸ میلادی به سلطنت رسید.
پیروزی دولت امان الله خان در جنگ سوم افغان و انگلیس در ۱۹۱۹، که به "جنگ استقلال" معروف است، موقعیت استثنایی و تاریخی را برای او فراهم کرد.
اما شکست برنامه های اصلاحی او و شورشهای برخی قبایل در برخی مناطق شرقی و جنوب شرقی و به ویژه مخالفت برخی مردم شمال کابل به رهبری حبیب الله کلکانی، نظام مشروطه امانی را در ۱۹۲۸ به زانو در آورد.