رسته‌ها

ویلم فلور
(1942 م)

مشخصات:
نام واقعی:
Willem Floor
تاریخ تولد:
1942/01/01 میلادی
تاریخ درگذشت:
محل تولد:‌
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
تاریخ اقتصادی-اجتماعی ایران
زندگی‌نامه
ویلم فلور از سال 1963 در دانشگاه اوترخت هلند در رشته اقتصاد توسعه و جامعه شناسی تحصیل کرد و نیز زبانهای فارسی و عربی را آموخت و اسلام شناسی خواند. او کتابهای مختلفی درباره تاریخ اقتصادی-اجتماعی ایران نوشته است. از کتابهای اخیر او میتوان "Studies in the History of Medicine in Iran"، "Kermanshah: City & Province" و "Salar Al-Dowleh: A Delusional Prince and Wannabe Shah" را نام برد.
بیشتر
ویرایش

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
2

‍ میرمهنا؛ دلاور ایرانی که ناشناخته ماند


فروردین سال ۱۱۴۸ خورشیدی، سالروز کشته شدن #میرمهنا، سردار بزرگ ایرانی و قهرمان قیام جنوب کشور، علیه اشغالگران هلندی است، که با احداث قلعه‌ای بزرگ در جزیره خارک کلیه خلیج فارس را زیر سلطقه خود در آورده بودند. در ژانویه سال ۱۷۶۶ میلادی، #قلعه_موسلستاین هلندی ها در جزیره خارک را به تصرف خود در آورد و هلندی ‌ها را از این جزیره و مقر مرکزی شان اخراج کرد.... این سرزمین بهشت گونه همواره مورد طمع و سوء‌استفاده کشورهای سودجو و قدرت طلبی بوده است، که بخاطر منافع خود دست به چپاول گری فراوانی میزدند. همین اعمال استعمارطلبانه بود، که قهرمانان بزرگی برای دفاع از مردم سر بر آوردند. سرگذشت #میرمهنا، سرگذشت یکی از همین قهرمانان ملی است، که بخاطر ظلم و ستم بیگانه، دست به قیام زد...


میر مهنای دوغابی (بندرریگی)، در زمان پادشاهی #کریمخان، در بندر کوچکی از توابع #بندر_گناوه، در استان بوشهر، بنام #بندر_ریگ بدنیا آمد. او فرزند #میرناصر_بندرریگی بود، که در آخرین سالهای فرمانروایی نادرشاه افشار، حاکم بندر ریگ و رود حله و جزیره خارک بود. میر مهنا دریک اقدام انقلابی، پدرش " #میرناصر_دغابی"را که نوکر عناصر #هلندی و #انگلیسی بود را به ضرب گلوله می کشد. او حضور بیگانگان در ایران را که موجب فقر مردم میدانست؛ لذا برای مبارزه با آنها بود تصمیم میگیرد بر راههای بازرگانی (دریایی، زمینی) فائق آید. او برای این کار به جمع آوری نفراتی میپردازد و به مدت ۱۵ سال به عنوان قدرتی بلامنازع و قهرمانی شکست ناپذیر بر خلیج فارس حاکمیت میکند. اقدامات جنگی میر مهنا آنقدر قدرتمند بود که تمام ناوگانهای نظامی متعلق به دولت هلند و انگلیس و پرتغال از حمله او و غارت اموالشان در خلیج فارس دچار رعب و وحشت شده بودند، و به همین دلیل مرتب از دولتهای مرکزی شان طلب نیرو وکمک میکردند. او در سال ۱۷۶۲، به آنها در خارک هجوم آورد که حمله اش دفع گردید. او بار دیگر در سال ۱۷۶۶ به خارک حمله کرد، و ۵۸ هلندی و ملوان بومی را اسیر کرد. او در زمان حیات پدرش، به کمک او به بحرین حمله کرده و اعراب و انگلیسی ها را از آنجا بیرون میکند. عدم اطاعت #میرمهنا از کریم خان زند، موجب حمله سپاهیان زندیه به فرماندهی #زکیخان، برادر وکیل الرعایا به او و افرادش میشود. #میرمهنا بعد از جنگهای متعدد با نیروهای خودی و غیر خودی و تعقیب مداوم زکیخان به ناچار ابتدا بندر خارک را تصرف کرد، و بعد از مقاومت زیاد در برابر محاصره نیروهای زکی خان بناچار به بصره پناه می برد، و بر اثر خستگی ،گرسنگی و تشنگی زیاد به مردم پناه می برد، ولی مردم او را می شناسند و تحویل حاکم بصره میدهند. والی بغداد در سال ۱۱۸۲ قمری (۱۱۴۸ شمسی) میر مهنا را به قتل رساند. کریم خان زند به اعتراض این عمل به بصره لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد...


 #دکتر_ویلم_فلور، مورخ هلندی آخرین سکانس این کشاکش ده ساله را چنین روایت میکند:


" در روز ۱۲ دسامبر ۱۷۶۵ (۲۱ آذر ۱۱۴۴ شمسی)، یک کشتی هلندی از بصره به سوی خارک آمد، و هلندیان خارک دو کشتی جنگی گالیوت خود را به استقبال و اسکورت آن کشتی فرستادند، تا به زعم خود از گزند حملات میرمهنا که در خارگو بود محافظت کنند. اما میرمهنا و افرادش با حمله ای برق آسا نه کشتی باری مذکور، بلکه دو کشتی جنگی هلندی ها را به تصرف خود درآورده و ۴۰ سرنشین اروپایی، و ۱۸ ملوان محلی آن را به اسارت گرفتند.


- #پیتر_ون_هوتینگ، فرمانده هلندیان و مسئول وقت کمپانی هند شرقی در خلیج فارس، که در #قلعه_موسلستاین خارک استقرار داشت و بخش مهمی از قدرت دریایی خود را از دست داده بود، از #شیخ_سعدون_بوشهری، تقاضای کمک کرد. #شیخ_سعدون اما از ترس حملات میرمهنا بهانه هایی آورد، و نهایتا به کمک دوستان هلندی اش نشتافت. 


- آخرالامر میرمهنا بخشی از نیروهایش را در خارک، نزدیک محله ارامنه و به دور از تیررس توپ های هلندی ها پیاده کرد، و روز اول دی ماه (۲۲ دسامبر ۱۷۶۵) به قلعه موسلستاین حمله برد و قلعه را به محاصره درآورد. قلعه شامل ۸۰ سرباز اروپایی و ۱۲۰ سرباز محلی بود. در سحرگاه ۳۰ دسامبر، میرمهنا با ۷۰۰ تن نیرو به قلعه حمله بردند. برج نشینان تا ساعت ۷ صبح از خود دفاع کردند، اما بالاخره در درون دژ عقب نشستند و همه‌ سربازان بومی، هلندیان را ترک کردند. #هوتینگ پرچم هلند را از بالای قلعه به پایین کشید، و پرچم سفید برافراشت. پس از تسلیم نیروهای هلندی، میرمهنا بدون آزار و اذیتی، دو شناور در اختیار آنها قرار داد تا به بوشهر و سپس کشور خود بازگردند... "


 هلندی ها در خلیج فارس و بوشهر، نوشته ویلم فلور، ترجمه حسن زنگنه، نشر آینه کتاب، صفحات ۱۹۷-۲۰۱.



‍ ورود پروفسور بالتازار به ایران، جهت ریشه کنی بیماری وبا


پروفسور مارسل بالتازار، یک پزشک و محقق فرانسوی بود، و فعالیت او در زمینه جلوگیری از شیوع بیماریهای طاعون و هاری بود. پروفسور بالتازار برای انجام تحقیقات پزشکی به ماموریتی در روستای اکنلو واقع در شهرستان کبودرآهنگ ایران فرستاده شد. این پروفسور فرانسوی همزمان با سومین موج شیوع طاعون در سال ۱۳۳۱، از فرانسه به ایران آمد و با همکاری پزشکان ایرانی پایگاه تحقیقاتی #انستیتوپاستورایران را تاسیس کرد...؛ بخشی از تلاشهای بالتازار، در جهت ریشه کنی وبا در ایران:


"" از سال ۱۳۳۴، بالتازار به همراه بهمنیار، روی کانون های طاعون در شمال هندوستان مطالعه میکردند. سازمان جهانی بهداشت کاری مشابه را در جنوب هندوستان درخواست کرد. به دنبال این کار به این نتیجه رسیدند که طاعون در شمال و جنوب هندوستان به یک شکل نگهداری میشود. حالا نوبت قاره آمریکای جنوبی بود که در سال ۱۳۳۹ انستیتو پاستور ایران را به کمک میطلبید: برزیل کشوری است که ۸.۵ میلیون کیلومتر مربع مساحت دارد... به دنبال چندین مرگ مشکوک که احتمال میرفت بر اثر طاعون باشد، وزیر بهداشت برزیل که خود پزشک بود و حدود ده سال در این منطقه محروم (جنوب شرقی برزیل) کار کرده بود، از سازمان جهانی بهداشت تقاضای اعزام متخصصان بین المللی را برای بررسی بیماری های بومی این منطقه کرد. کدام متخصصان بین المللی در این حوزه صاحب نظر بودند؟ محققان انستیتو پاستور ایران با تجارب بین المللی شان به کمک طلبیده شدند. بالتا در اردیبهشت ۱۳۴۴ وارد برزیل شد. به دنبال درخواست برای رفتن به برزیل، بالتا افکارش را به کار و تحقیق در برزیل سوق داد.... بالتا در بازگشت از برزیل متوجه شد که انستیتو پاستور ایران عملا از نظر مالی در مرحله ورشکستگی است! بالتا با خوش بینی ذاتی اش و از طرف دیگر با شناخت بیست ساله ای که از ایران داشت، در پاسخ نامه ای به مولاره (محقق بخش طاعون انستیتوپاستور پاریس)، که بسیار نگران این وضعیت بود، نوشت:


" بحران مالی انستیتو پاستور ایران بعد از چند بازدید از طرف وزارت امور خارجه رو به بهبود است و این باعث خوش وقتی است.... "


- به تازگی اپیدمی وبا در هند و پاکستان و افغانستان، در نزدیکی مرز مشترک با ایران رخ داده بود. مسلما وزارت بهداشت از انستیتو پاستور ایران درخواست کمک میکرد. آیا به اندازه کافی واکسن وجود دارد؟ بالتا گزارشی را که سرگرم نگارش آن درباره طاعون برزیل بود، رها کرد و تمام وقتش را برای ساخت واکسن وبا اختصاص داد. هر روز حدود ۴۰۰ هزار دوز واکسن در انستیتو آماده میشد. در نامه ای به همکاران ایرانی خود از آنها خواست که درباره جزئیات کار تولید واکسن در جایی صحبت نکنند...؛ بالتا در نامه‌ای به یکی از دوستانش در آمریکا منشا این اپیدمی را چنین بیان کرد:


" مطمئنا کشورهای همسایه از سال ۱۳۳۹، نمونه هایی از وبا را به سازمان جهانی بهداشت گزارش نکرده اند. در تمام مرزهای مشترک با کشورهای همسایه شرقی، سدی نفوذناپذیر ایجاد کرده ایم. تاکنون نزدیک به پانصد هزار دوز واکسیناسیون در ایران در مقابل وبا انجام داده ایم، و باید حدود ۲۴ میلیون دوز واکسن تولید کنیم "


- بالتا از رفتن به جلسه بین المللی طاعون در اتحاد جماهیر شوروی که از خیلی وقت پیش انتظارش را میکشید، خودداری کرد و برای این جلسه مولاره را معرفی کرد. بالتا در نامه ای به دفتر سازمان جهانی بهداشت در ژنو نوشت:


" وضعیت اپیدمی وبا، اجازه خروج از ایران را به من نمیدهد. در حال حاضر مسئله اصلی ما وباست، نه طاعون "

- سوزون و سه پسرش، تعطیلات را در فرانسه به سر میبردند. آنها در آپارتمانی که یکی از دوستان بالتا به نام لوادیتی در اختیار آنها گذاشته بود، در خیابان امیل دو شانل در منطقه بسیار زیبایی در پاریس در نزدیک برج ایفل زندگی میکردند. بالتا به تنهایی در تهران به سر میبرد. او میدانست که رفتن خانواده اش به فرانسه، شروعی برای عزیمت قطعی او و انتقال انستیتو پاستور ایران به همکاران ایرانی اش بود.... بالتا شبانه روز سخت مشغول کار بود. او در آخرین دست نوشته هایش در ایران نوشته است:


" روزهای آخر کاری ام در ایران چه زیبا و پویا میگذرد؛ علاوه بر تولید، باید در پی بهبود کیفیت واکسن وبا هم باشم. مرحله خشک کردن از طریق انجماد (لیوفیلیزاسیون) در آخرین مرحله ساخت واکسن وبا را تمام کرده ام. ساعت یک بامداد است، و حالا میتوانم بروم و راحت بخوابم " "".


 کتاب " بالتازار، ماجرای طاعون: زندگینامه پایه گذار انستیتوپاستور نوین در ایران "

 ژان منبورگ و احسان مصطفوی

 ترجمه منیژه یوسفی بهزادی



عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک