هانیبال الخاص
مشخصات:
نام واقعی:
تاریخ تولد:
تاریخ درگذشت:
محل تولد:
جنسیت:
ژانر:
زندگینامه
آخرین دیدگاهها
هانیبال الخاص (۲۶ خرداد ۱۳۰۹ کرمانشاه – ۲۳ شهریور ۱۳۸۹ کالیفرنیا)،[۱] نقاش، منتقد و مدرس هنری، مترجم و نویسنده آشوریتبار اهل ایران بود
الخاص از نقاشان نوگرای معاصر ایران بود که بیش از سی و پنج سال از زندگیش را در آموزش سپری کرد اما همواره نقاشی بر کارهای دیگرش سایه افکنده بود. وی که آغازگر طراحی فیگوراتیو در نقاشی نوگراست و یکی از تأثیرگذارترین نقاشان و مدرسان هنری بر جریان هنر معاصر نقاشی ایران بود.
زندگی
وی در ۱۳۰۹ در یک خانواده آشوری در کرمانشاه به دنیا آمد ولی چون پدرش کارمند گمرک بود، هر چند وقت یکبار از شهری به شهری دیگر میرفت.[۲] تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان فیروزبهرام گذراند.[۳]
فعالیت هنری
در چهارده سالگی برای اولین بار توسط جوانی به نام آلکسی گیورگیز که نقاشی را در روسیه فرا گرفته بود، با رنگ و روغن آشنا شد. هانیبال با اشتیاق به نزد او میرفت و پالت (تختهرنگ) او را پاک میکرد. رنگها را برایش میچید و به نقاشیهایش نگاه میکرد؛ و به گفتهٔ خودش «گاهی هم کاغذ و رنگ به من میداد و میگفت نقاشی کن.»[۱]
بعدها او نقاشی را به صورت جدی نزد استاد جعفر پتگر دنبال کرد. وی دو سال و نیم در کلاس پتگر آموزش کلاسیک نقاشی دید و سپس به آمریکا رفت. او در آنجا مشغول تحصیل در رشتهٔ طب شد، اما این رشته رها کرد و ابتدا فلسفه و سپس نقاشی خواند و در رشته ایلستراسیون (تصویرسازی) لیسانس و فوق لیسانس گرفت. در سال ۱۹۵۶ میلادی لیسانس هنرهای تجسمی و در سال ۱۹۵۸ فوق لیسانس همین رشته را از مؤسسه هنر شیکاگو (ایلینوی) گرفت.[۴]
سبک هنری
از همان آغاز کار، هانیبال احساس کرد که انسان برای او از هر موضوع دیگری جالبتر است: «خیلی دوست داشتم به قیافه و نگاه آدمها فکر کنم و عمق عواطف، اندوه، تکبر، خودخواهی، مهربانی آنها را دریابم.» و همچنین او گفته بود: «در دانشگاه، از کلاس کشیدن اندام انسانها لذت میبردم. بیشتر دوست داشتم بروم در کلاسهای مدل زنده، نقاشی کنم. در همان کلاس بود که برای اولین بار کارهای ذهنی کردم. آن کار ذهنی پر از صورتهای آدم بود. تخیلات بیشتر روی کارهایی بود که در آن اندام انسان و چهرهٔ انسان بود، ولی اولین باری که در کارهایم موضوعی را نگه داشتم و تکرارش کردم و بعدها به صورت امضاء کارهای من شد، وفور آدم بود.» به گفتهٔ خودش، او در آغاز کار خیلی بیبرنامه بود: «یک صورت اینجا و یک صورت آنجا میگذاشتم؛ یک اندام را اینجا و یک اندام را آنجا. بعد کمکم پرداختم به پیوند آنها، اولین رابطهای که در ایران زیاد به آن برخوردم، صف بود. آدمهای پشت سر هم ایستاده، صف دراز آدمها. از اینجا تا ابتدا و تا بینهایت، تا قیامت دارند میروند و حتی یک زمانی تابلوهایی داشتم که چیزی نبود جز صفهای مختلف آدم. چپ و راست میرفتند تا ناپدید میشدند.»[۱]
نقاشیهای فیگوراتیو هانیبال الخاص بخش مهمی از تجربیات هنر مدرن ایران را شکل میدهد. این هنرمند آشوریتبار، در طول زندگی هنری خود به خوبی توانست روایتگری هنر ایرانی را با تمثیلهای اسطورهای درآمیزد و با بهرهگیری از فضاسازیهای مذهبی الگرکو و اکسپرسیونیسم مارک شاگال، سبکی را شکل دهد که کاملاً شخصی و در عین حال ایرانی و مدرن است.
برای نقاشیهای الخاص میتوان چند محور گوناگون در نظر گرفت؛ نخست وفور فیگور انسانی بر بستر تابلوست. فضا در آثار او با پیکرههایی در ابعاد و حالات مختلف لبریز میشود و ارتباط میان این چهرهها و اندامها ذهن را به سیالیتی روایتگر فرا میخواند. دومین شاخصه نقاشیهای الخاص رنگهای درخشان است؛ رنگهایی که کاملاً بازتاب مایههای هنر شرقی است. آثاری که مانند فرشها و پارچههای شرقی از کنتراست رنگهای گرم و سرد با بالاترین خلوص بهره گرفتهاند و روح اندیشه شرقی را در خود دارند. دیگر ویژگی هنر الخاص، بهرهگیری از مفاهیم اسطورهای و کهنالگوها به عنوان موضوع نقاشی است. با آنکه هنرمند سالهای زیادی را در غرب به سر برد، اما هیچگاه دستاوردهای سرزمین مادری خود را رها نکرد و با پشتکاری چشمگیر تلاش کرد سنتهای ایرانی در روایتگری، اسطوره، تمثیلسازی و قصهسرایی را در بستری کاملاً مدرن بازآفرینی کند. با وجود رواج سبکهای تجریدی در دوران حیات هنرمند در غرب، نقاشیهای الخاص را میتوان طراحیهای رنگیای دانست که در فضایی غریب، روایتی نو از قصهنگاری را تجسم میبخشند.
تدریس
الخاص در هنرستان پسران، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشکدهٔ مانتیسلو ایالت ایلینوی آمریکا و دانشگاه آزاد درس داد. هانیبال الخاص چهار کتاب در زمینهٔ آموزش هنر تألیف کرد و برای دهها کتاب طرح روی جلد کشید. او عضو دورههای مختلف دوسالانه نقاشی معاصر ایران در دهه ۳۰ و ۴۰ بود و مدت دو سال گالری گیل گمش را که از اولین گالریهای معاصر ایران بود، اداره کرد. در دهه پنجاه نیز چهار سال در روزنامه کیهان نقدی هنری نوشت.
بعد از انقلاب به عضویت شورای هنرمندان و نویسندگان ایران درآمد و در سال ۱۳۵۸ عضو هیئت اجرائی آن شد. او به همراه عدهای از هنرمندانی که به حزب توده گرایش داشتند، دیوارهای سفارت آمریکا در تهران را که توسط دانشجویان پیرو خط امام اشغال شده بود با طرحها و نگارههای ضدامپریالیستی نقاشی کرد. در سال ۱۳۶۴ بهدنبال مشکلاتی که در دهه ۶۰ برای روشنفکران و هنرمندان بهوجود آمده بود از ایران خارج شد و در آمریکا به زندگی خود ادامه داد. سوای هنر نقاشی که دلمشغولی اصلی او بود، هانیبال الخاص به شعر هم عشق میورزید.
از نام آورترین شاگردان او میشود به احمد وکیلی، مسعود سعدالدین، نصرالله مسلمیان، نیلوفر قادری نژاد، ناصر پلنگی، بهرام دبیری، هادی ضیاالدینی و محمدعلی بنی اسدی اشاره کرد.
فعالیتهای کاری
تولید صدها متر نقاشی بر روی بوم، کاغذ و نقاشی دیواری
برپایی بیش از ۱۰۰ نمایشگاه خصوصی و ۲۰۰ نمایشگاه گروهی در ایران، اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا[۵]
وی ۳۵ سال به تدریس مشغول بود از جمله:
۵ سال در هنرستان پسران
۶ سال در دانشکدهٔ مانتیسلو ایالت ایلینوی آمریکا با سمت مدیرگروه و دانشیار
۱۷ سال در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران،
۷ سال بهطور موقت در دانشکده هنر دانشگاه آزاد تدریس کرد.
افزون بر تدریس نقاشی او:
در سال ۱۳۵۹ نگارخانه گیلگمش را که یکی از نخستین نگارخانههای معاصر ایران بود در تهران تأسیس کرد و ۲ سال مدیر آن بود.
از سال ۱۳۵۳ به مدت ۴ سال در روزنامه کیهان نقد هنری نوشت.
طراحی روی جلد دهها کتاب و مصورسازی اشعار مختلف را انجام داد.
۴ کتاب در بارهٔ آموزش هنر تألیف کرد و چندین کتاب به زبان فارسی یا آشوری ترجمه کرد.
آثار
الخاص تاکنون به جز هزاران تابلوی کوچک و بزرگ، ۳۰۰ متر مربع نقاشی دیواری و نیز ۳ پردهٔ ۱۵ قطعهای و ۴ پردهٔ ۸ قطعهای آفریدهاست. یکی از مهمترین آثار هانیبال تابلوی ۱۵ قطعهای آفرینش میباشد. وی در سال ۱۳۸۱ در موزهٔ آزادی ۵۰ سال نقاشی خود را (۳ سال دیرتر) جشن گرفت.
وی که تاکنون برای دهها کتاب روی جلد کشیده و شعر مصور کرده، خود نیز ۴ کتاب در آموزش هنری تألیف کردهاست.
الخاص علاوه بر نقاشی به ادبیات نیز توجه داشته، چون پدر و عمویش هم هر دو از شعرای به نام زبان آشوریاند.[۱] به همین علت، پس از مراجعت به ایران و از اوایل دهه چهل شمسی از طریق جلال آل احمد به جامعه ادبی کشور معرفی شد و به جمع روشنفکران فعال کشور پیوست و این روابط را تا پایان عمر نیز حفظ کرد.[۶] او هزاران بیت، دوبیتی، هایکو، قصیده، منظومه و غزل سروده و ۱۵۰ غزل حافظ را به زبان آشوری، (همراه با بیش از ۵۰ تصویر از آثار خودش) با حفظ وزن و قافیه و معنا و طنز، ترجمه کردهاست که حاصل سی سال تلاش پیگیر اوست. از نیما یوشیج، ایرج میرزا، میرزاده عشقی و پروین اعتصامی نیز آثاری را به آشوری برگرداندهاست. از غربت با عشق، نامههای هانیبال الخاص به م. آزاد (محمود مشرف آزاد تهرانی)، به کوشش و با مقدمهٔ محمد مفتاحی، انتشارات نگاه، چاپ سوم خرداد۱۳۹۸
تالیفات
۱۰ داستان کوتاه(منتشرشده در روزنامهها و مجلات)
مجموعهٔ ۵ جلدی برای مدارس تکنیکی ایران شامل طراحی نقاشی، تاریخ، هنر و مجسمهسازی
ترجمهٔ بیوگرافی آلفارو سیکروس (نقاشی مکزیکی)
ترجمهٔ ۱۰۰ شعر از کارل سندبرگ
نوار اشعار انتخاب شده از نیمایوشیج
ترجمهٔ اشعار قومی آشوری
تألیف اشعار قومی آشوری
ترجمههای اشعار فارسی با همکاری برایان برگلانه
تصویرسازی بیش از ۲۰ جلد برای مجموعههای منتشر شده
تصویرسازی بیپرده با آفتاب
هانیبال الخاص روز سه شنبه، ۲۳ شهریور سال ۱۳۸۹، در سن ۸۰ سالگی درگذشت.
او خرداد ماه ۱۳۸۹ به دلیل بزرگداشتی که شاگردانش در خانه هنرمندان ایران برای وی برگزار کرده بودند، به ایران سفر کرد و تمایل داشت در صورت تأمین هزینههای بیماری و بیمه شدن در کشور خود بماند[۷] اما به دلیل محقق نشدن این امر، مرداد ماه به آمریکا بازگشت و ۲۳ شهریور به دلیل حاد شدن بیماری سرطانش و کهولت سن در ایالت کالیفرنیای آمریکا در گذشت.[۸] درگذشت هانیبال الخاص از قضا با برپایی نمایشگاه «هنر معاصر ایران» در گالری ماه مهر تهران مصادف شد که آثار او را نیز دربرداشت.[۱]
وی در مصاحبهای زندگی در هشتمین دهه زندگی خود را معجزه دانسته بود: «معجزهای است چون تعداد بیماریهای من بسیار زیاد است ولی تا این سن رسیدهام. تا به حال سه بار قلبم را جراحی کردهام. در کودکی مالاریا گرفتم. کلاً از کودکی خیلی آدم سالمی نبودم. میانگین عمر افراد خانوادهام ۶۵ سال بوده و من فعلاً ۱۵ سال بیشتر عمر کردهام. خوب این خیلی خوب است.»[۷]
چند جمله از هانیبال الخاص
غرب را بیفرهنگانه تقلید نکنید، آخرین ایسم مهمترین یا بادوامترین شیوه نیست.
دروغ کم گفتهام و این بزرگترین دروغم است!
از سوسیالیستی که پس از مرگ عموی ثروتمندش میفهمد پول حلال مشکلات است خوشم نمیآید.
من در نقاشی خود را رنگشناس میدانم.
از کسانی که واژههای دهاتی و عمله را به جای ناسزا به کار میبرند بیزارم.
اگر من در اروپا ۶۰ سال یک نانوای موفق بودم، احتمالاً برای بزرگداشت من دکانی را با تنوری زیبا هدیه میدادند!
بیایید لا اقل در ارومیه از ساختمانهای خرابهتان یا زمینهای متروک، چهاردیواری دورش بکشید و تابلوهای مرا آنجا بگذارید، من تابلوهای زیادی دارم که به آنجا هدیه کنم.
هر وقت نگاه میکنم که چطور شده که من نقاش شدهام، میبینم تصادفهایی بوده، امکاناتی در کنار من بوده که چه بسا دست خود من هم نبوده، یعنی اتفاق افتاده و من شدهام نقاش.
مردم از آویزان کردن نقاشی چهره ترس روانی دارند. باید این ترس را از بین برد. ما باید به فرهنگ دیواری خود که سطح بسیار نازلی دارد بیندیشیم.
ادبیات در ایران نقش مهمی دارد و نقاشان برخلاف دیدگاه مدرنیستی باید به روایت توجه کنند.
نوشته های کهن اروپای شمالی نیز از یک سیل بزرگ خبر می دهد، و این گواه ها نشان می دهد که این خروش آب ها و دریا از برای آب شدن یخ های واپسین دوره های یخبندان بوده است. بررسی های زمین شناختی نیز گواهی بر همین می باشد.
اما آن چه که روایت اوروکی ها از این رخداد، ما را به برآیند کشفیات تاریخی آن می رساند، گزارش اکتشافی جناب وولی از غرق شدن شهر اوروک در زیر آب و گِل و لای است.
اسطوره توفان
اسطوره توفان، در مجموعه اساطیر بیشتر اقوام روایت شده است. جهانی که یکباره در آب ناپدید و نابود میشود و دنیای تازه ای که پس از آن شکل میگیرد. از نگاه اسطورهشناسی و متون کهن اسطوره #توفان یادگاری از دوران پر باران و مرطوبی است که در خاطره جمعی انسانها بازمانده است. جهان سراسر آب بود. آبها فرونشستند و خشکیها پدید آمدند.
در متون پهلوی و از جمله بُندهش آمده است که «تیشتَر» بارانی بساخت که دریاها از او پدید آمدند و همه جای زمین را آب فرا گرفت و خشکیهای روی زمین بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت کشور تقسیم شدند.
در وندیداد از دیوی بنام «مَهرَک اوشا» که در برخی نامههای پهلوی به «ملکوش» و در مینویخرد بنام «ملکوس» آمده (تفضلی، مینوی خرد، ص ۷۷)، نام برده شده که دیوی است مهیب که به مدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران میکند.
به روایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه میسازد و دستور ساخت جایگاهی بنام «وَر» را به جمشید میدهد تا هر یک از آفریدگان پاک آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بکار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپری شدن هجوم این دیو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند (دوستخواه، اوستا، جلد دوم، بخش وندیداد؛ بهار، بندهش، ص ۷۰).
این سرگذشت ایرانی به شکلهای گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند که توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد, اما «ویشنو» که خود را به شکل یک ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، کشتی او را راهنمایی کرد تا بتواند در «کوهستانهای شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه کرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یک جفت نر و ماده که از همه جانداران گیتی در کشتی داشت، فرمان داد تا از کشتی پیاده شوند و همراه با خشکیدن آبها در سرزمینها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود (یاحقی، ص ۳۰۰؛ جلالی نائینی، ص ۸۷ و ۸۸).
عبارت «کوهستانهای شمالی» در داستانهای هندیانی که در سرزمینهای پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی میکردند، اشاره آشکاری است به کوچ آنان از کوهستانهای پامیر و بدخشانِ در شمال آن سرزمین.
روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است که قدیمیترین روایت شناخته شده آن به سومریان تعلق دارد (کریمر، ص ۱۷۵ تا ۱۸۲)، و بعدها مورد اقتباس بابلیان و آشوریان قرار میگیرد (شییرا، ص ۱۹۱) و در کتاب عهد عتیق (تورات) هم تکرار میشود.
اینکه در سرگذشت توفان نوح، علت سیلها تنها باران ذکر شده و نه طغیان رودخانه، آنهم در سرزمینهایی که خود در کنار رودخانهها بودهاند، نشان میدهد که آن سیلاب منبعث از یک دگرگونی آبوهوایی نامعمول بوده است (یسار، ص ۱۲).
همانطور که پیش از این نیز گفته شد، به موجب کتیبههای سومری، شهر باستانی اریدو در کنار دریا جای داشته است در حالیکه امروزه در صحرایی خشک واقع شده و تا کرانه دریا یا خلیج فارس قریب ۲۵۰ کیلومتر فاصله دارد.
سرگذشت توفان بزرگ و سیلابها، همچنین در تاریخهای سنتی چینیان نیز آمده است. به موجب «کتابهای خیزران» در زمان «یو» (Yu)، مؤسس سلسله «شیا» یا نخستین سلسله، سیلابهای عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپهها در بر گرفت. «یو» با کمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلابها در مدت سیزده سال میشود (فیتز، ص ۱۹).
شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایاتالاماکن») نیز به چشم میخورد. بیرونی هنگام شرح ساخته شدن آبراه سوئز، از دریایی به جای سرزمینهای سفلای مصر یاد میکند؛ دریایی که وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد که در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بحدی گسترش داشته است که کشتیها نه تنها در شاخابههای نیل، بلکه بر روی دشتهای خشک امروزی نیز ره میسپردهاند و هنگام عزیمت به ممفیس از کنار اهرام میگذشتهاند (فرهوشی، ص ۵۴۰ تا ۵۴۲).
به نقل از: فرهنگنامه ایران
(با اندکی تغییرات، و خلاصه نویسی. منابع را در فرهنگنامه ایران ببینید.)
این دیگر به پیش داوری هر کسی برمی گردد که بخواهد وجود یکی را منوط به عدم دیگری بداند. حتی اگر بپذیریم که اوت-نه-پیشتیم همان نوح (ع) باشد، این وجود تاریخی نوح را به اثبات (نه رد!) می رساند که میانرودانی ها وجود سیلی بزرگ در دجله و فرات را به یاد داشته اند که از برای بالا رفتن دمای هوا و رطوبت زمین و آغاز آب شدن واپسین یخ های یخچال های دوران یخبندان در ۷۵۰۰ سال پیش، و واپس نشینی آن به سوی شمال و جنوب و شدت گیری و فراوانی بارندگی های زمین بوده است. در سال های میان ۶۰۰۰ تا ۵۵۰۰ سال پیش، میزان بارندگی نسبت به باران های امروزی چند برابر می شود. وجود اوروک در جنوب بغداد و نزدیک به دریای پارس، و بر روی یکی از کهن ترین شاخه های فرات، می رساند که چنین بوده و با آب شدن یخ های دوره یخبندان سطح آب دریای پارس بالا آمده و آن منطقه زیر آب رفته است. گواه های باستان شناسی و سفال گری این را نشان می دهد.
لئونارد وولی در پژوهش های باستانی شناسی خود نیز به این برآیند رسیده بود که سیلِ نوح (ع) جهان گیر نبوده، بلکه سیل پهناوری (۳۰۰ مایل طول و ۱۰۰ مایل پهنا) در وادی دجله و فرات بوده است. همۀ سرزمین مسکونیِ میان بیابان های خاوری و باختری غرق شده است. آقای وولی که شخصاً به همراه همسرشان در اور کاوش کرده بود، گوید پس از کشف خانه های نهته در زیرِ زمین، که با گِل و لای غرق شده بودند، از وجود سیل بزرگی یاد می کند که بانی آن ویرانی بوده است. ایشان گوید که کشتی را پیدا نکرده است، اما آثاری از کپه های بزرگ قیر طبیعی و انتقال آن با سبدها را دیده است. شهر نخستین اور را پایین تر از سطح دریا گزارش می کند که دستکم بیست و پنج فوت بوده، از این رو، به راحتی زیر آب رفته است.
The South African Archaeological Bulletin Vol. 8, No. 30 (Jun., 1953), pp. 52-54 (3 pages)
این سیل پیش از دودمان ارک روی داده است و این رخداد دهشتناک در یادِ مردمان آن زمان برجای ماند.
نتیجۀ بنده از بررسی گزارش گیلگمش:
وجود نام شاهان تاریخی اوروک، لشگرکشی آنها به سمت شرق که از آن با نام نره گاو آسمانی یاد کرده اند که همان صورت فلکی گاو است که از سمت شرق برمی دمد، سفر این لشگر از میان درختان سدر یعنی همان شوش (به معنی باغ سدر) و درختان سدر زاگرس (عیلام علیا)، سپس در پی گیاه جاودانگی یا همان کوکنار (خشخاش/گئوکرکن/ گیاه هوم) برای مورفین به سمت دریای شیرین (دریای مازندران) رفتن و کُشتن نگهبان آن هومبابا یعنی خدای ملی عیلامیان هومبان (نگهبان هوم)، همگی هستۀ تاریخی این نوشته را می رساند، اما این رویداد را باورهای خود در آمیختند.
گیلگمش شاه اوروک، از این سیل بزرگ یاد می کند، اما نه در زمان خود، بلکه نوشته نشان می دهد که پیش از او رخ داده است. برپایۀ این گواه تاریخی، بر این باورم که نوح (ع) از مردمِ اوروک بوده است.
چنان که باستان شناس وولی از سفر اکتشافی خود گزارش کرده که سیل منطقه ای بوده است، برپایۀ آیات قرآن که درباره نوح آمده، سیل در همان سرزمینی که نوح (ع) بر قومش به رسالت رسیده، رخ داده است. رسالت جهانی نداشته است که سیل جهان گیر باشد. چنان که در نوح/۵ آمده وی پیوسته در میان قومش بوده است. در هود/۲۵ و نوح/۱ نوح به سوی «قومِ خود» ارسال شده است. در هود/۲۹-۳۰ مردمش را «قوم من» می خواند. هیچ گواهی نیست که رسالت وی جهانی بوده باشد، آن چنان که نویسنده یا نویسندگان تورات داو دارند!
گیلگمش، در جستجوی جاودانگی
«گیلگمش نخستین اثر حماسی و ادبی جهان به شمار می رود. کهن ترین بخش نوشتاری آن مربوط به هزاره دوم پیش از مسیح است اما پیشینه اش به سه هزار سال پیش از میلاد نیز می رسد... حماسه گیلگمش، به بهترین وجه سرنوشت انسان را در جستجوی جاودانگی توصیف کرده است.» (اسماعیلپور، 122)
#گیلگمش، پهلوان نامدار اوروک، شهری از سرزمین سومر در میانرودان (بینالنهرین)، که شخصیتی نیمهایزدی-نیمهانسانی دارد، عمری در جستجوی جاودانگی و خداگونه شدن میکوشد و بارها شکست میخورد اما سرانجام به گیاهی دست مییابد که او را جاودانه خاهد کرد ولی ماری آن گیاه را میرباید و حاصل عمر او از دست میرود. (#مار در اساطیر نماد جاودانگی است.)
داستان گیلگمش در چند دوره تاریخی به شعر حماسی نوشته شده است و چند روایت آن که برخی 2000 سال پیش از میلاد مسیح نوشته شده اند، به دست آمده است. کاملترین آن در 12 لوحه به زبان #اکدی، و در 350 سطر به دست آمده است. (به طور خلاصه:)
لوح ۱ - اهالی اوروک به درگاه خدایان از زورگویی گیلگمش شکوه میکنند. خدایان #انکیدو را از خاک میآفریند. او در دشتها زندگی می کند.
لوح ۲ - مردی از چوپانان، زورگوییهای گیلگمش را برای انکیدو شرح میدهد. انکیدو خشمگین به اوروک میرود و با گیلگمش مبارزه میکند. گیلگمش پشتش را میخواباند و او را دوست خود میخواند. سپس به او میگوید که به همراهی هم، به جنگ #هومبه_به، دیو جنگل سدر خدایان بروند.
لوح ۳ - پیرسالان به گیلگمش نصیحتهایی برای این سفرش میکنند. نین سون، مادر گیلگمش برای او دعا میکند و از انکیدو میخواهد که از پسرش محافظت کند.
لوح ۴ - گیلگمش و انکیدو به سوی جنگل سدر خدایان به راه میافتند. گیلگمش پنج خواب میبیند و انکیدو آنها را به پیروزی تعبیر میکند. وقتی به آستانهٔ جنگل سدر میرسند، انکیدو هراسان میشود و گیلگمش او را دلداری میدهد و وارد جنگل میشوند.
لوح ۵ - با هومبه به مبارزه میکنند و گیلگمش با سه ضربه سرش را جدا میکند و سپس درختان جنگل سدر را میکوبند و میکَنند.
لوح ۶ - ایشتر به گیلگمش میگوید که معشوق او باشد، ولی گیلگمش عشق او را نمیپذیرد. ایشتر نر گاو آسمانی را در اوروک رها میکند. نر گاو به ویرانی اوروک میپردازد و انکیدو و گیلگمش با هم او را میکشند. سپس انکیدو خوابی میبیند و برای گیلگمش تعریف میکند.
لوح ۷ - انکیدو خواب دیده که خدایان برای مجازات گناهان گیلگمش و انکیدو (کشتن هومبه به، نابود کردن جنگل سدر و کشتن نرگاو آسمانی) تصمیم گرفتهاند که انکیدو باید بمیرد. .. انکیدو بار دوم خواب میبیند که مردی او را به دنیای زیرین میبرد و گیلگمش او را یاری نمیکند و سپس انکیدو دوازده روز در بستر بیماری میافتد.
لوح ۸ - انکیدو میمیرد و گیلگمش بر مرگش مویه میکند و دستور میدهد تندیسی از او بسازند.
لوح ۹ - گیلگمش اندوهگین از مرگ انکیدو، راهی جایگاه اوته نه پیشتیم (تنها انسانی که توانسته به جاودانگی برسد) میشود تا راز جاودانگی را از او بپرسد. به دو کوه میرسد که معبر آفتاب اند. دو نگهبان کوه که مانند کژدم هستند، راه را نشانش میدهند. او وارد ظلمات شده و آن سوی ظلمات باغی میبیند که برگهایش از لاجورد و میوههایش از عقیق است.
لوح ۱۰ - گیلگمش با کشتی، به جایگاه اوته نه پیشتیم میرسد و ماجرای خود را برایش میگوید. اوته نه پیشتیم میگوید مرگ تقدیر گریزناپذیر انسان است.
لوح ۱۱ - گیلگمش از راز جاودانگی اوته نه پیشتیم میپرسد. اوته نه پیشتیم ماجرای #طوفان بزرگ را تعریف میکند. در زمان طوفان بزرگ، او به دستور اآ کشتی ای ساخت و یک جفت از هر حیوانی در آن گذاشت. وقتی خدایان از زنده بودن او مطلع شدند، او و جفتش را در شمار خدایان قرار داده و ساکن آن سوی دریا کردند.
آن گاه اوته نه پیشتیم جای #گیاه_جاودانگی را بر گیلگمش آشکار میکند و گیلگمش آن را مییابد؛ ولی وقتی به شستوشوی خود مشغول است، #ماری آن را میخورد و گیلگمش دست خالی به اوروک بازمیگردد.
لوح ۱۲ - این لوح احتمالن به روایت دیگر ای حماسه تعلق دارد و ادامه قبلی نیست.
گیلگمش انکیدو را برای بازگرداندن چیزی به دنیای زیرین میفرستد و به او توصیههایی میکند تا بتواند برگردد. اما انکیدو به توصیههای گیلگمش عمل نمیکند و در دنیای زیرین گرفتار میشود. گیلگمش از خدایان طلب یاری میکند و اآ اجازه میدهد که روح انکیدو بالا بیاید. انکیدو احوال دنیای زیرین را برای گیلگمش بازمیگوید.
#گیلگمش
#توفان_بزرگ
منابع:
انسان و اسطوره، گریمال (مقالات)، ترجمه اسماعیل پور
گیلگمش، کهنترین داستان حماسی جهان، جرج اسمیت، منشی زاده
فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ف.ژیران و دیگران، ترجمه اسماعیل پور
ویکیپدیا، زیر نام گیلگمش
لوح ۱۱ همان داستان طوفان نوح است که وارد کتب ادیان شده است.