رسته‌ها

ناصر انقطاع
(1310 - 1400 هـ.خ)

نویسنده، فعال سیاسی، پژوهشگر، مورخ و مجری برنامه‌های تلویزیونی
مشخصات:
نام واقعی:
ناصر انقطاع
تاریخ تولد:
1310/00/00 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1400/04/10 خورشیدی (90 سالگی)
محل تولد:‌
تهران
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
نویسنده روزنامه نگار
زندگی‌نامه
ناصر انقطاع در اول انقلاب همراه با انقلابیون فعالیت کرد و در انتخابات خبرگان قانون اساسی نیز به عنوان نامزد انتخاباتی شرکت جست که نتوانست آرای کافی برای ورود به مجلس را به دست آورد. وی سپس به نوشتن مقاله‌های سیاسی و میهنی پرداخت و نخست سردبیر هفته‌نامهٔ سپید و سیاه شد. پس از چهار شماره این هفته‌نامه توقیف شد. سردبیر بامشاد شد. پس از انتشار تنها یک شماره به علت اینکه در پشت جلد نقاشی شیری را کشیده بود که مرده‌است و شمشیرش شکسته و خورشید در حال فرورفتن است و زیر آن نوشته بود «مرگ شیر، شکست شمشیر، غروب خورشید. براستی به کجا می‌رویم» این نشریه نیز توقیف شد. سپس سرمقاله‌ای در هفته‌نامهٔ جوانان نوشت، که سبب توقیف آن هفته‌نامه نیز شد. با تنی چند از دوستانش، دست به انتشار شب‌نامه‌ای به نام «پیروزی» زد که آن نیز پس از انتشار دو شماره «لو» رفت. پس از گریز از ایران و مدت شش ماه سرگردانی در پاکستان و ترکیه و ایتالیا، سرانجام از کشور آمریکا روادید پناهندگی سیاسی گرفت و در فوریهٔ ۱۹۸۶ به آمریکا رفت. در لس‌آنجلس، نخست با منصور انوری و نشریهٔ «پیام ایران» همکاری کرد و سپس در فوریهٔ ۱۹۸۷ یکی از بنیادگذاران نشریهٔ روزانهٔ «صبح ایران» شد که نخستین رسانهٔ روزانهٔ پارسی‌زبان در برون‌مرز بود[نیازمند منبع]و به مدت ده سال، سردبیری این رسانه را بر عهده داشت. در همان سال‌ها، انجمنی به نام «انجمن پاسداری از زبان و فرهنگ پارسی» بنیاد نهاد و مدت چهار سال دبیر انجمن و سردبیر فصل‌نامهٔ «پارسی‌نامه» بود. مدت دو سال نیز سردبیر هفته‌نامهٔ ایرانشهر در لس‌آنجلس بود. همچنین با رادیوهای تهران لس‌آنجلس، رادیو فرهنگی ایرانیان، رادیو صدای ملی ایران، و تلویزیون‌های سیمای ایران و ایران‌سیما همکاری داشته‌است، و همچنین برنامه‌های فرهنگی، تاریخی و سیاسی را در تلویزیون ملی ایران (NITV) اجرا کرده‌است. همچنین برنامه‌های «در گذرگاه تاریخ»، «در پهنهٔ بی‌کران زبان فارسی»، و «ببینیم، بیندیشیم، بدانیم» او از تلویزیون پارس پخش می‌شد.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های ناصر انقطاع
(3 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
2
دکتر ناصر انقطاع نویسنده، فعال سیاسی، پژوهشگر و مورخ ایرانی، روز دوم ژوئیه ۲۰۲۱ (۱۰ تیر ۱۴۰۰ خورشیدی) در اثر سکته قلبی در بیمارستانی در لس‌انجلس درگذشت.ناصر انقطاع متولد ۱۳۱۰ در تهران بود. از نوجوانی به فعالیت در رسانه‌ها روی آورد و بعد از شهریور ۱۳۲۰، در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های آرزو، عدل، فانوس و صبا مطالب طنزآمیز و سیاسی می‌نوشت و یا کاریکاتور و جدول طراحی می‌کرد.دوره تحصیل او در دانشکده حقوق دانشگاه تهران با سال‌های جنبش ملی‌شدن نفت همراه بود و او در این دوره در صف ملی‌گرایان طرفدار دکتر محمد مصدق بود.انقطاع سپس به کارهای پژوهشی در زمینه زبان فارسی و ریشه‌یابی واژه‌ها، و بررسی تاریخ ایران روی آورد و ضمن کارهای اداری، نوشته‌هایش در روزنامه‌های کیهان، اطلاعات، رستاخیز و تربیت بدنی چاپ می‌شد. همین نوشته‌ها زمینه‌ساز همکاری او با فرهنگستان زبان ایران شد و برای همکاری با گروه واژه گزینی برای کتاب‌های درسی پذیرفته شد.ناصر انقطاع در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در ایران با انقلابیون همراه شد و در انتخابات خبرگان قانون اساسی نیز به عنوان نامزد انتخاباتی شرکت کرد اما موفق نشد وارد آن مجلس شود.او در این دوره فعالیت مطبوعاتی خود را با نوشتن مقاله‌های سیاسی و میهنی ادامه داد. برای مدتی کوتاه سردبیر هفته‌نامه سپید و سیاه شد اما این هفته‌نامه پس از ۴ شماره توقیف شد. انقطاع سپس سردبیر مجله بامشاد شد؛ اما بامشاد نیز پس از انتشار تنها یک شماره توقیف شد. پشت جلد تنها شماره بامشاد تصویر شیری مرده با شمشیری شکسته و خورشید پشت آن در حال غروب بود. این تصویر علت توقیف بامشاد اعلام شد.با نوشتن سرمقاله‌ای برای هفته‌نامه جوانان، سبب‌ساز توقیف آن هفته‌نامه نیز شد. با تنی چند از دوستانش، دست به انتشار شب‌نامه‌ای به نام «پیروزی» زد که آن نیز پس از انتشار دو شماره «لو» رفت.آقای انقطاع سپس از ایران خارج شد و پس از مدتی سرگردانی در کشورهای مختلف، در فوریه ۱۹۸۶ به آمریکا رفت. در لس‌آنجلس، نخست با منصور انوری و نشریه «پیام ایران» همکاری کرد و سپس در فوریه ۱۹۸۷ یکی از بنیادگذاران نشریهٔ روزانه «صبح ایران» شد برای مدت ده سال، سردبیری این رسانه را به بر عهده داشت.در همان سالها انجمنی را به نام «انجمن پاسداری از زبان و فر هنگ پارسی» بنیاد نهاد، و مدت چهار سال دبیر انجمن و سردبیر فصل نامه «پارسی‌نامه» بود. مدت دو سال نیز سردبیر هفته‌نامه ایرانشهر در لس‌آنجلس بود.آقای انقطاع در لس‌آنجلس با رسانه‌های مختلفی همکاری داشت از آن جمله؛ رادیو تهران لس‌آنجلس، رادیو فرهنگی ایرانیان، رادیو صدای ملی ایران، و تلویزیون‌های سیمای ایران و ایران سیما. او همچنین مجری برنامه‌های فرهنگی، تاریخی و سیاسی تلویزیون ملی ایران (NITV) بود و برنامه‌های «درگذرگاه تاریخ»، «در پهنه بی‌کران زبان فارسی»، و «ببینیم، بیندیشیم، بدانیم» او از تلویزیون پارس پخش شده‌اند.فهرست آثار:پژوهشی در باره‌ی هفت سین- ۱ جلدی نادر، پادشاه ناکام، قهرمان بی‌آرام- ۵ جلدی روزهای آوارگی، گذر از ۵ کشور بی‌گذرنامه- ۲ جلدی منم بابک، مردی به استواری کوه سبلان- ۱ جلدی امیرکبیر، اخگری در تاریکی- ۱ جلدی پنجاه سال تاریخ با پان ایرانیستها - ۱ جلدی شیرو خورشید، نشان سه هزار ساله - ۱ جلدی در ژرفای واژه‌ها- ۴ جلدی توفان زرد، (حمله مغول) - ۱ جلدی حافظ و کیش مهر- ۱ جلدی جشن‌های ایرانی - ۱ جلدی شیر گریان - ۱ جلدی یعقوب، شهباز بلند پرواز سیستان۱۰ ابر مرد تاریخ ایران- ۲ جلدی کریمخان زند - ۱ جلدی دکتر مصدق مردی فراتر از سده‌ها- ۱ جلدی  

 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش هفتم: آناهیتا کیست؟




 #آناهیتا (که یونانیان او را #ونوس و اعراب #زهره می نامند)، فرشته و خدای گونه بسیار زیبا و خوش پیکری است که وی را نگهبان آبهای گیتی و باران میدانستند. زرتشت در اوستا، او را بگونه دوشیزه ای بسیار زیبا و خوش پیکر وصف کرده است. میترائیست ها بر این باور بودند که میترا فرزند آناهیتا و یا همزاد اوست. بر پایه یک باور کهن " آناهیتا " (یا زهره) در آسمانها برای خدایگونه ها، چنگ (یا ارغنون و یا هود) مینوازد.


 #حافظ میگوید:


در آسمان چه عجب گر بگفته حافظ

سماع " زهره " به رقص آورد مسیحا را


- و در جای دیگر می سراید:


در زوایای طربخانه جمشید فلک

ارغنون سازکند " زهره " به آهنگ سماع


- و باز میگوید:


زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت

کس ندار ذوق مستی، می گساران را چه شد؟


- و سرانجام باز هم از حافظ میخوانیم که این بار با نام #ناهید از این فرشته یاد میکند و می سراید:


غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد

در آن مقام که حافظ برآورد آواز


 #احمد_آجودانی، در کتاب خود بنام " #دین_مهر " مینویسد:


"... در مهر پرستی، خورشید پایه ای بس والا دارد، چندان که برخی گمان کرده اند که ایرانیان، خورشید پرستند. ولی در باور ایرانیان " #شید " نور است که بزرگترین آفریننده همه چیز است و خورشید تنها بازتابی از خداوند است.


با نگرش به اینکه " #خورشید " نماد #میترا است و با نگرش به اینکه میترائیسم کیش ایرانیان بسیار کهن نیاکان ما بوده است، بی گمان پس از تاختن تازیان به ایران، پدران ما، که از سویی دلبستگی دیرینه به خورشید و مهر داشتند و از سویی دیگر نقش تندیس آدمی، آنهم ایزد، یا فرشته ای که نماد کیش دیگری بجز دین اسلام بود، بر روی پرچم ناروا شناخته شد. بجای تندیس #میترا، نماد او را که گرده خورشید بود، بر پشت شیر سوار کردند و نشان " #شیر_و_خورشید " از آن هنگام دوباره پدید آمد و بر روی پرچم ها رفت.


برگه بسیار ارزشمند دیگر، لوح زرینی است که از زمان هخامنشیان بر جای مانده و شاه هخامنشی را در حال ستایش آناهیتا (مادر میترا) نشان میدهد. این لوح، از سده چهارم پیش از زایش مسیح، (۲۴۰۰ سال پیش) بر جای مانده و هم اکنون در موزه لنین گراد (پتروگراد کنونی) نگهداری میشود. #دکتر_بهنام_فره_وشی، در برگ ۱۸۲ از کتاب خود بنام #ایرانویچ، به نقل از آئلین، پژوهشگر سده دوم.پس از زایش مسیح (۲۳۵ تا ۱۷۵ ترسایی) مینویسد:


"... در سرزمین ایلام، پرستشگاهی برای آناهیت (آناهیتا) وجود دارد که در آنجا، شیران اهلی نگهداری میشوند. این شیرها به پیشواز کسانی که پرستشگاه میروند، می آیند و برای آنان، دم می جنبانند و اگر به هنگام خوردن خوراک آنها را فرا بخوانند مانند میهمان فرا میرسند و پس از خوردن با وضعی آرام و زیبنده باز میگردند ".


 #موسیو_لانگله، که در دوران فتحعلی شاه به ایران آمده بود، کتابی درباره ایران نوشته، و این کتاب در سال ۱۸۱۷ ترسایی (۱۱۹۰ خورشیدی) در پاریس چاپ شده است. هنگامی که او در نوشته خود، از پرچم ایران و نشان شیر و خورشید، سخن میگوید، آنرا " مهر و شیر " مینامد. و #مهر_و_شیر را یادگاری از ایران باستان میداند.


به هر روی آنچه که روشن است، این است که خورشیدی که در سالهای میان ۵۵۰ تا ۶۰۰ هجری قمری (۵۳۰ تا ۵۸۰ خورشیدی) یعنی پیرامون دویست سال پس از شیر بر روی پرچم ایرانیان پس از اسلام آمد و بر بالای سر شیر جای گرفت و دارای یک ریشه ژرف تاریخی و فرهنگی است.


‍  شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش اول:

     ۱. پرچمها، بزرگترین نمادها

     ۲. نخستین پرچم ایران، چه بود و چه رنگ داشت؟




۱). پرچمها، بزرگترین نمادها



بزرگترین و استوارترین نمادها در زندگی کنونی آدمیان #درفشها و #پرچمهای ملت ها هستند. زمانی که ما ایرانی ها، سه رنگ سبز و سپید و سرخ را در کنار یکدیگر میبینیم، ناخودآگاه کشورمان و آنچه را به کشورمان و هم میهنانمان وابسته است، بیادمان می آید. خزر زیبا، دماوند زیبا، آرامگاه حافظ، تبریز دلاور، و... با دیدن این سه رنگ در مغزمان رژه میرود. زمانی که پیکره شیر نری که خودشیدی بر پشت و شمشیری آخته در دست دارد، در برابرمان میبینیم. بیش از نود و نه درصد از ما ایرانی ها نمیتوانیم به پرسشهایی از قبیل زیر پاسخ دهیم:


- این پرچم، این رنگها، این نگاره و نشان از کجا و در چه زمانی پیدا شده اند؟

- چگونه، چرا و کی رنگهای سبز، سرخ و سپید را برگزیده ایم و پیش از آن درفش ما چه رنگهایی داشته؟

- چرا و در چه تاریخی شیر و خورشید و شمشیر، نشان ملی و رسمی ما شده است؟

- و آمیختن این سه رنگ چه معنایی با یکدیگر دارد؟


۲). نخستین پرچم ایران، چه بود، و چه رنگ داشت؟


ایران سالها و سالها، سده ها و سده ها دارای درفش و پرچم بوده است. نخستین پرچمی که از آن در تاریخهای افسانه ای (اساطیری) نام برده شده، #درفش_کاویانی است. و همانگونه که همگان کم و بیش میدانند، زمانی که مردم از ستم و بیداد #آژی_دهاک، به تنگ آمدند، گرد آهنگری دلاور بنام #کاوه، را گرفتند، و او #پیشبند چرمین خود را بر سر چوبی کرد تا به جان رسیدگان از نامردمی و ستمگری های آژی دهاک، در پیرامون آن، گرد آیند.


#فردوسی میگوید:


از آن چرم کاهنگران پشت پای

بپوشند هنگام زخم درای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد

همانگه زبازار، برخاست گرد


در حقیقت این درفش تنها برای گرد آوردن مردم در یک نقطه یا یک بخش از شهر برپا شد. و زمانی هم که مردم جنبش را آغازیدند، همه با دیدن این نشانه که پیشاپیش آنان در حرکت بود، به دنبال آن رفتند و کاخ بیداد فرمانروای خونریز را درهم کوبیدند. بر این پایه، تنها یک نشانه و یک راهنما برای گروه پیرو #کاوه بود، و بس.

و آنگاه بود که پیشوای ایشان، کاوه دلاور، #فریدون را به پادشاهی رسانید. فریدون که از تیره پاک ایرانی بود، به پاس کوششهای مردم، و دلاوری های کاوه آهنگر، فرمان داد تا آن پاره چرم را به نام #نماد_استقلال و #نشانه_نیروی_کوبنده_انقلابی_مردم، با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و گوهر بدان بیفزایند و آنرا " #درفش_کاویانی" نامید و پرچم رسمی و ملی خود کرد.


 #فردوسی در بخشی از شاهنامه به هنگام نبرد رستم با افراسیاب از این درفش یاد میکند و میگوید:


بپرسید از آن زرد پرده سرای

درفشی درخشان به پیشش بیای

به گرد اندرش زرد و سرخ و بنفش

ز هر گوشه ای بر کشیده درفش

چو افراسیاب آن درفش بنفش

نگه کرد با کاویانی درفش

بدانست که آن پیلتن رستم است

سرافراز، و ز تخمه نیرم است


و... بدینگونه، نخستین پرچم ایران پدید آمد. بر این پایه، نخستین رنگهای پرچم ما، " #زرد و #سرخ و #بنفش" بوده اند، به آنکه نگاره ای ویژه بر روی آن دیده شود.


باز هم از #فردوسی میخوانیم:


پس و پیش گردان، درخشان درفش

به گرداندرون " زرد و سرخ و بنفش "


در اینجا یادآوری دو نکته بایسته است:


- نخست اینکه درفش ایرانیها در بیشتر زمانهای تاریخی ما، دو گونه بوده اند: " #درفش_شاهی و #درفشهای_ملی_و_سپاهی "

و سخن ما بیشتر در زمینه تاریخچه نقشهایی است که بر روی درفشهای ملی و سپاهی آمده است، تا به شیر و خورشید و شمشیر رسیده. هر چند که در برخی برشهای زمانی، درفش ملی و درفش شاهی یکی بوده اند. از میان آن، همین درفش کاویانی بود که درفش ملی و سپاهی و شاهی بشمار میرفت و سه رنگ " زرد و سرخ و بنفش " را داشت.

- نکته دوم اینکه: " #درفش_کاویان، یک درفش افسانه ای نیست و وجود داشته است. زیرا آنگونه که در تاریخ ما میخوانیم، تا پیش از تاختن تازیان به ایران، به ویژه در زمان هخامنشیان و ساسانیان، درفش ملی و نظامی ما را، درفش کاویان مینامیدند.


هر چند درفش کاویان زمان ساسانیان، درفش کاویانی اساطیری زمان فریدون نبوده است. ولی نامگذاری درفش هخامنشیان و ساسانیان به #کاویان نشانگر آن است که چنین درفشی در گذشته های دور بوده که ساسانیان نام آنرا بر روی پرچم خود گذارده بودند.


 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

بخش دوم: درفش هخامنشیان



هخامنشیان، زنجیره شاهانی آریایی بودند که از ۵۵۹ تا ۳۲۳ پیش از زایش مسیح (۲۳۶ سال) بر ایران فرمان راندند و امپراتوری بزرگی را پایه نهادند. نخستین آنها #کوروش_بزرگ بود و واپسین آنها داریوش سوم که به سال ۳۲۱ پیش از میلاد، از #اسکندر شکست خورد و پس از چندی در شمال خاوری ایران بدست " #بسوس" فرماندار بلخ کشته شد.


پادشاهان این زنجیره دوازده تن بودند که به ترتیب:


۱.کوروش بزرگ _ ۲.کمبوجیه _ ۳.داریوش بزرگ _ ۴.خشایارشای یکم _ ۵.اردشیر یکم _ ۶.خشایارشای دوم _ ۷.سغدیان _ ۸.داریوش دوم _ ۹.اردشیر دوم _ ۱۰.اردشیر سوم _ ۱۱.ارشک و... _ ۱۲.داریوش سوم بودند.


در بررسیهایی که شده است و از آنچه که از نوشته های تاریخ نویسانی چون #هرودوت و #گزنفون (تاریخ نویسان یونانی) که یا خود به ایران آمده و یا در میان جنگهای ایران و یونان گواه بوده اند بر می آید، هخامنشیان در جنگ با یونانیان، دارای #درفش و #پرچم بوده اند.


 #گزنفون مینویسد:


" ... کوروش با شتاب پیش رفت. ترتیب پیش روی سپاه چنین بود که سواران پیشاپیش می تاختند. پس از آن بار و بنه و سپس پیادگان می آمدند و هر دسته از سپاه، پرچمی داشت که به دست #اسکوفور بود ".


ولی همین گزنفون وقتی به هنگامی که جنگ "کوروش با کرزوس" را شرح میدهد:


" ... فرمانده پیادگان به آنها گفت که چشم به پرچم داشته باشند و با گامهای همسان حرکت کنند. پرچم کوروش عبارت بود از پیکره #شهبازی (عقابی) با بالهای گشاده، که بر سر نیزه های بلندی نصب کرده بودند و امروز هم پرچم شاه پارسیان است ".


- از نوشته گزنفون بر می آید که پیکره شهباز بر روی پارچه پرچم نبوده است و آنرا به گونه تندیس (مجسمه) بر سر نیزه نصب کرده بودند.


 #گزنفون، در بخش دیگری از کتاب خود درباره اینکه چرا کوروش، شهباز(عقاب) را نشان ویژه خود کرده بود مینویسد:


"" ... زمانی که کوروش به نبرد با آشور میرفت، پدرش او را بدرقه میکرد. در راه شهبازی را دید که پیشاپیش سپاه ایران در پرواز است. پدر کوروش آنرا به فال نیک گرفت و گفت:


"فرزندم در این پیکار پیروز خواهد شد" "".


و سرانجام در کتاب #تاریخ_هرودوت آمده است:


"" پس از کشته شدن #بردیا و روی کار آمدن #گئومات، هفت تن از دلاوران ایرانی (که داریوش فرماندهی آنان را بر عهده داشت) سوگند یاد کردند که گئومات را از تخت به زیر آورند و دیهیمی را که شایسه داریوش بود، به او بازگردانند.

ولی در روزی که می بایست به کاخ می تاختند، در هراس بودند که چگونه نگهبانان کاخ را از میان بردارند و میخواستند که کار را به روزی دیگر بیاندازند. که ناگهان دیدند هفت جفت #شهباز(عقاب) در آسمان، دو جفت لاشخور را دنبال کرده، پرهای آنانرا میکندند.

داریوش با دیدن این رویداد، به یاران خود گفت:


" باید هم اکنون کار را یکسره کرد " 


و به کاخ تاختند و پیروز شدند "".


- و... بدینگونه، #شهباز همچنان نشان هخامنشیان ماند.


در سنگ تراشیده های تخت جمشید نیز، بر بالای سر داریوش هخامنشی، پیکره #شهباز را با بالهای گشوده مببینیم که نمایانگر آن است که نشان رسمی این زنجیره شاهی، #شهباز بوده است.


در کتاب " #ایران_در_زمان_هخامنشیان"، نوشته دکتر مرتضی احتشام چنین میخوانیم:


" ... در دوران اردشیر دوم (شاه هخامنشی که از ۴۰۴ تا ۳۸۵ پیش از زایش مسیح فرمانروای ایران بود) هر یک از واحدهای ارتش، #درفش مختص به خود داشت که آنرا از واحدهای دیگر مشخص میکرد.

#درفش_شاهنشاهی، عبارت بود از یک " #عقاب" با بال افراشته از طلا، که بر سر نیزه قرار داشت.

عقاب را رومیان از ایران تقلید، و این علامت را برای خود انتخاب کردند و در سده بیستم #آلمانیها و #اتریشیها، عقاب را به عنوان علامت اختصاصی کشورهای خود برگزیدند ".


درباره ریخت و رنگ پرچم شاهی زنجیره هخامنشی، آنچه که از کاوشهای باستان شناسی بر می آید، #درفش_کاویان آنان بگونه مستطیل بوده است که آنرا به چهار "سه بر" (مثلث) بخش کرده بودند. و این سه برها، دو به دو، دارای رنگهای جدا بوده اند، ولی پرچم ملی و سپاهی آنان کاملا شبیه درفش کاویان اساطیری است که فریدون آنرا برگزیده بود و #ساسانیان آنرا برگزیدند.


 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش سوم: پرچم ایران، در دوران ساسانیان




ساسانیان به پرچم خود، #درفش_کاویان، میگفتند و با نگرش به کاوشهایی که در ویرانه های شهر " #پومپی pompei " انجام گرفته و سیمینه ها و سفالینه ها و خاتم کاری هایی که بدست آمده، نقش و رنگ پرچم کاویان، کاملا همان چیزی است که #فردوسی توصیف کرد. و آدمی براستی از آگاهی های ژرفی که این جامه سرای پارسی گوی از تاریخ ما داشت، در شگفت میشود. بر این پایه، درفش یاد شده عبارت بود از یک تکه چرم چهارگوش که بر بالای نیزه ای استوار شده و نوک نیزه از پشت آن به سوی بالا پیدا بود.


روی چرم را دیبای ابریشمین کشیده و روی دیبا، گوهرکاری شده و نقش یک ستاره چهارپر را که در میان آن، گرده (دایره) ای قرار داشت، پدید آورده بودند و این ستاره نیز همان چیزی است که #فردوسی آنرا " #اختر_کاویانی " نامیده است.


درفش ساسانیان درست همان درفش کاویان فریدونی بود، منتها بسیار بزرگتر. بدینگونه که پرچم این زنجیره از شاهان، از یک تکه چرم بسیار بزرگ، با همان ویژگیها و نقش و نگار ساخته شده بود و در بخش پایینی پرچم، چهار رشته، به رنگهای #سرخ، #زرد و #بنفش آویخته بودند که نوک ریشه ها را گوهرنشان کرده بودند. 


همانگونه که تاریخهای دیگر را میخوانیم، در اینکه درفش ساسانیان از چرم ساخته شده بود، هیچ گمان و دو دلی بر جای نمی ماند. با این ویژگی که بسیاری از تاریخ نویسان آنرا پوست پلنگ نوشته اند، که پنج متر پهنا، و هفت متر درازا داشته است. و هر یک از شاهان ساسانی در دوران فرمانروایی خود، گوهرها و زرینه هایی به ریشه ها و کناره های آن میدوختند و می آویختند.


 #محمد_جریر_طبری، در نوشته خود بنام " #الامم_و_الملوک" مینویسد:


" این درفش (درفش کاویان زمان ساسانیان) از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش، و به پهنای هشت ارش "


(اگر هر #ارش را درازای از نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، شصت سانتی متر بشمار آوریم، پی میبریم که همان نزدیک به هفت متر در پنج متر میشود)


 #ابوالحسن_مسعودی، نیز در #مروج_الذهب، این درفش را از پوست پلنگ دانسته، مینویسد:


" ... آنرا بر چوبهایی گذارده بودند که بوسیله این درفش به یکدیگر میپوستند "


همچنین #سعید_نفیسی، در نوشته خود بنام، #تاریخ_تمدن_ساسانی، از پرچم زمان ساسانیان یاد میکند و مینویسد:


" درفش کاویانی، در زمان سایانیان بسیار بزرگ شده بود و هفت متر درازا و پنج متر پهنا داشت... و هر پادشاهی بر آن، مقداری جواهر می افزود.."


گروهی اندک بر این باورند که ساسانیان هم پیکره #شهباز را نشانه #فره_ایزدی و #توان و #نیروی_شاهی میدانستند و آنرا برگزیده بودند. ولی نه بر روی پرچم خود، بلکه در بالای تخت ها و سنگ نبشته ها و ساختمان هایشان، این نشان دیده میشد.


همچنین درباره رنگهای درفش ساسانیان، تنها نوشته اند که ریشه هایی که در پایین پرچم آویخته بودند، به رنگهای سرخ، زرد و بنفش بوده است. فراموش نکنیم پرچمی به این بزرگی و سنگینی که با چند چوب آنرا سرپا نگه میداشتند، هرگز از سوی یک تن به اینسوی و آنسوی برده نمیشد و آنگونه که در تاریخ آمده است دوازده تن آنرا حرکت میدادند.


این پرچم بزرگ را در جنگها، آنرا در کنار خرگاه فرماندهی جنگ بر زمین استوار میکردند و بر آن بودند که مایه پیروزی و چیرگی بر دشمن است. ولی بدبختانه در جنگی که میان تازی ها و ایرانیان در نزدیکی نهاوند در گرفت، شکست از آن سپاهیان ایران شد، و تازیان به #درفش_کاویان ساسانیان دست یافتند و آنرا همراه با #فرش_بهارستان نزد #عمر فرزند خطاب، خلیفه زمان بردند. #عمر از بسیاری گوهرها و درها و زرینه هایی که به درفش آویخته شده بود، به سختی دچار شگفتی شد و دستور داد گوهرها را بردارند و پرچم را بسوزانند.


 #فضل_الله_حسینی_قزوینی، در کتاب " #المعجم " مینویسد: 


"... امیرالمومنین (عمر) سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند.


 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش چهارم:

     ۱.پرچم ایران، در دوران چیرگی اعراب

     ۲.نخستین نگاره بر روی پرچم ایران پس از اسلام




۱). پرچم ایران، در دوران چیرگی اعراب


پس از پیروزی اعراب بر ایران، کشور ما، تا دو سده زیر چیرگی آنان بود. روشن است که نمیتوانستیم درفش یا پرچمی داشته باشیم. اما در درازای این دو سده، قهرمانان دلاوری چون #ابومسلم، #مازیار، #طاهر، #بابک، #مردآویز، #المنقع، #استادسیس و #یعقوب بپا خواستند و پایه های خودسالاری دوباره ما را ریختند.


در میان این قهرمانان، تنها دو تن دارای پرچم بودند. یکی #ابومسلم_خراسانی بود که پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت، و دیگری #بابک_خرمدین، که درفشی یکسره سرخ رنگ را برای خود برگزیده بود. 


انگیزه اینکه این دو ایرانی ستیزنده، نگاره ای و یا پیکره ای را بر روی پرچم خود نیاورده بودند، این بود که دین اسلام، نگارگری را ناروا دانسته، و این دو نیز بپاس باور هم میهنان خویش که به این دین گرویده بودند، از نگاشتن پیکره های جانداران بر روی درفش هایشان خودداری کردند، تا دستاویزی بدست تازیان و خشک اندیشان ندهند.


 #دکتر_نصرت_الله_بختورتاش، در کتاب خود بنام " #تاریخ_پرچم_ایران " بر این باور است که:


" اسلام از آن روی نگارگری را ناروا دانسته بود که مردم را به یاد روزگار #توتم_پرستی و #بت_پرستی و دوره ای که برای خود الهه ها بصورت زنان زیبا و خوش اندام و یا مردان زورمند، از سنگ میتراشیدند، و یا از زر میساختند، نیاندازند. و بار دیگر #توتمیسم ارج و ارزش نگیرد و آدمی چیزی را نماد و مظهر خدا قرار ندهد... "


باری، رفته رفته پایه های فرمانروایی خلیفه های تازی سست و جنبش های ملی ایرانی نیرومندتر و گسترده تر شد و آنگاه بود که ایرانی ها دوباره به اندیشه پدید آوردن پرچم برای سرزمین خود افتادند. در بررسی های تاریخی پس از چیرگی تازیان به ایران، رنگ و نگاه پرچم #یعقوب_رویگرزاده سیستانی را نمیبینیم. ولی با نگرش به رنگ پرچم ابومسلم، و رنگ پرچم سامانیان و غزنویان که پیش و پس از یعقوب بوده اند و پرچمی سیاه داشته اند، گمان میرود که پرچم یعقوب نیز یکسره سیاه رنگ بوده است، بی آنکه نگاره ای بر روی آن باشد.


۲). نخستین نگاره بر روی پرچم ایران پس از اسلام


به سال ۳۶۶ هجری قمری (۳۵۵ خورشیدی) میرسیم که غزنویان، سامانیان را فرو کوفتند و لگام فرمانروایی را بدست گرفتند. سرزنجیره شاهان غزنوی، #سلطان_محمود بود. این کسی است که برای نخستین بار، پس از تاختن تازیان به ایران، آیین #پیکرنگاری بر روی پرچم را، روا داشت. بدینگونه که فرمان داد بر روی پرچم خود که یکسره سیاه رنگ بود، نقش یک #ماه را زرد دوزی کنند.


 #فرخی_سیستانی، چامه سرای دربار او، در این باره می سراید:


ای برگذشته از ملکان، پایگاه تو

قدر تو بر سپهر، برآوردگاه تو

ماه منیر، صورت ماه درفش تو

روز سپید، سایه چتر سیاه تو


همچنین نصرالله فرزند محمد فرزند عبدالحمید دبیر که #ابوالمعانی نیز نامیده میشد، درباره #درفش سلطان محمود میگوید:


" دوهزار فرسنگ بر خطه اسلام افزود و آفتاب ملت احمدی بر آن دیار، از عکس ماه رای محمودی بتافت... "


سلطان محمود، در سوم ربیع الثانی سال ۴۲۱ هجری قمری در میگذرد و فرزند بزرگش #امیرمحمد و سپس فرزند دیگرش #مسعود به جایش مینشیند. و آنگونه که در برخی نوشته های تاریخی در زمینه پرچم میخوانیم:


" چون سلطان محمود غزنوی به شکار #شیر، دلبستگی فراوان داشت، در سال ۴۲۴، پیکره این جانور را بر روی پرچم خود نقش کرد ".


در اینکه بدستور سلطان محمود، نقش #شیر به روی پرچم ایران آمد، سخنی نیست ولی این کار، به انگیزه دلبستگی این شاه، به شکار شیر نبود، بلکه باید آنرا در یک #ریشه و یک خواست تاریخی و آرمانی و فرهنگی بسیار ژرف جستجو کرد. زیرا شاهان، تیره ها و زنجیره های پس از سلطان محمود نیز، نگاره شیر را از روی پرچم خود برنداشتند.



 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش پنجم: شیر در نزد جهانیان و ایرانیان (1)




 #شیر این این جانور نیرومند و زیبای جنگلی، جایگاه ویژه ای در باور و اندیشه های آدمیان دارد. از زمانهای کهن تا امروز، چه در تاریخ ملت های دیگر جهان و چه در تاریخ سرزمین مان، جای پای این اندیشه و و نقش این جاندار را بخوبی میبینیم. تا جایی که نام بسیاری از شاهان و قهرمانان جهان را #لئو، #اسد، #اصلان، #شیرو، #ارسلان، #شیردل، #لیون و... گذارده اند.


از سفالینه ها، زرینه ها و سیمینه ها و سنگ نبشته های های فراوانی که از دوران باستان تا امروز بر جای مانده، بخوبی پی میبریم که ایرانیان به #شیر دلبستگی فراوان داشته اند و کهن ترین نشانه ای که این دلبستگی را تایید میکند تندیس " شیر نشسته " ای است که در نزدیکیهای شوش یافته شده و تاریخ پدید آمدن آنرا به دوران فرمانروایی شاهان " #انزان" _ شوش (عیلام) که در سده های هفتم و ششم پیش از زایش مسیح (۲۷۰۰ سال پیش) میزیستند، میرسد.یا پیکره ای که روی تخته سنگی که نشانه رسمی #آنتیوکوس فرمانروای ایرانی تبار است که به کیش مهری ( #میترائیسم) درآمد و و در شمال خاوری سوریه کنونی فرمان میراند. همچنین بر سنگ آرامشگاه #آنتیوکوس، نگاره او با میترا دیده میشود که دست میترا را به نشانه پیمان با ایزد میفشارد. و علائم بسیاری دیگر که در کاوشهای باستان شناسی بدست آمده است.


اینکه در برخی نوشته ها به #افسانه_سازی پرداخته و نوشته اند که: #شیر نشانه ارمنستان و خورشید نشانه ایران بوده و شاه عباس پس از چیرگی بر ارمنستان، خورشید را بر پشت شیر نشانیده، یک پندار بی پایه و یک افسانه سست است که هیچ بنیاد تاریخی ندارد. ایرانیان از پیش از تاختن تازیان به کشورشان، به این جانور زیبا و نیرومند، دلبستگی ویژه ای که ریشه دینی و فرهنگی داشت، داشتند. نقش شیر، ششصد سال پیش از شاه عباس، بر روی پرچم ایران بوده و به ارمنستان و شاه عباس وابسته نیست.


از سوی دیگر در باور ایرانیان کهن، به پدیده دیگری بر میخوریم و آن گاو است. پدران ما گاو را نماد #سودآوری، #بهروزی، #گستردگی و #فراوانی خواربار میدانستند که در بسیاری از سنگ نبشته ها آمده. پیروان کیش مهری ( #میترائیستها) بر این باور بودند که سرانجام گاوی که نماد خواربار و فراوانی و بهروزی است، بدست میترا کشته و روزی آدمیان زیاد میشود.


پیکره شیر، از سال ۴۲۲ هجری قمری، و در دوران پادشاهی #سلطان_محمودغزنوی، بر روی پرچم ایران که یکسره سیاهرنگ بود آمد. پس این نقش نزدیک به هزار سال است که بر روی درفش ایران جای گرفته و اگر گهگاه آنرا از روی پرچم برداشته اند بیش از ده یا بیست سال به درازا نکشیده و دوباره بر روی درفش های ملی و شاهی ما آمده است.


 #ناصرخسرو، که همزمان با #سلطان_محمود میزیست، در اینباره میگوید:


چو آن شیر پیکر، علامت ببندد

کند سجده بر آستانش دو پیکر


 #مسعود_سعد، نیز میسراید:


گر هیچ شیر، مانده است اندر همه جهان

از تیر تو گریخته در گوشه اجم

از شکل خویش عبرت گیرد، چو در مصاف

هم شکل خویش بیند، بر نیزه علم


همچنین #ابوالفرج_رونی، درباره پرچم غزنویان میگوید:


چندان علم شیر برافراشت که بفزود

زیشان به فلک، برج اسد، بی عدد اشکال



 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

بخش پنجم: شیر در نزد جهانیان و ایرانیان (2)




پس از غزنویان، زنجیره های سلجوقی، اتابکان فارس و خوارزمشاهیان بر ایران فرمان راندند. از برگه هایی که در دست است بخوبی پیداست که این زنجیره های شاهی، نقش #شیر را از روی پرچم خود برنداشتند.


 #انوری_ابیوردی، درباره پرچم #سلطان_سنجر_سلجوقی می سراید:


شیر گردون پیش شیر رایتت

سخره چون آهوی دست آموز باد


 #ازرقی_هروی، چامه سرای سده پنجم (که در آغاز سده ششم - ۵۲۷ قمری - درگذشت)، درباره پرچم #طغانشاه، فرزند #آلب_ارسلان مینویسد:


بدانگهی که چو دریا، یلان آهن پوش

برون شوند خروشان همال پیش همال

پلنگ و شیر بجنهند بر هلال علم

تن از نسیج یمانی و، جان ز باد شمال

چنان گریزد دشمن که شیر رایت او 

ز هیبت تو بجنبد، مگر به شکل شغال


همچنین #مختاری_غزنوی نیز به هنگام ستایش گیسوی دلدار خود، آن را به رنگ پرچم غزنویان و سلجوقیان مانند میکند و میگوید:


شگفت نیست اگر زلف او جهانگیر است

که رنگ رایت سلطان دادگر دارد


 #فرخی_سیستانی، نیز درباره رنگ پرچم #امیرمحمد، فرزندسلطان محمود غزنوی چامه ای دارد بدینگونه:


سپیدرویی ملک از سیاه رایت اوست

سیاه رایت او، پشت سد هزار علان


یک سده به پیش می آییم و به سالهای سده ششم هجری قمری میرسیم. ناگهان از چامه های بر جای مانده از چامه سرایان نامور ایرانی در می یابیم که خورشید نیز بر پشت و بالای شیر، بروی پرچم ما آمده است. به گفته دیگر پس از غزنویان، به هنگام فرمانروایی سلجوقیان و اتابکان و خوارزمشاهیان پیکر شیر از روی پرچم برداشته نشد. ولی در چامه های چامه سرایان آن زمان، رنگ پرچم، گهگاه سیاه، و گهگاه سرخ گفته شده است. تنها نکته درخور نگرش آن است که بر روی سکه ها و درف های این زنجیره شاهان، نقش #خورشید نیز جای گرفته است.


 #نظامی_گنجوی، که در سده ششم هجری می زیست، در داستان #لیلی_و_مجنون می سراید:


زوبین بلا سیاست انگیز

سر، چون سر موی دیلمان تیز

خورشید درفش، ده زبانه

چون صبح دریده ده نشانه

شیران سیاه، در دریدن

دیوان سپید، در دویدن


- و در جای دیگر میگوید:


حریر سرخ بیرق ها گشاده

نیستانی بد، آتش درفتاده


 #مجیر_بیلقانی، که او نیز در سده ششم هجری قمری می زیست، درباره پرچم #ارسلان_طغرل_سلجوقی میگوید:


رایت سرخ تو را کافسر فتح و ظفر است

مایه نصرت و پیرایه لشگر کردند


- و در جای دیگر میگوید:


هر که با او، باد در سر داشت چون شیر علم

هم سگان، خونش به خاک تیره معجون کرده اند


که از این چند خط چامه #مجیر و #نظامی بخوبی روشن میشود که پرچم سلجوقیان رنگ سرخ داشته و نگاره شیر سیاهرنگ و خورشید پرچم نیز دارای ده شاخه پرتو، بوده است.


به سده هفتم هجری قمری می رسیم، و باز هم از گفته تاریخ نویسان و چامه سرایانی که در آن زمان م زیستند، برای شناخت ویژگیهای پرچم مان در آن زمان گواه می آوریم و یاری میگیریم. 


 #ناصرالدین_یحیی (ابن بی بی) در نوشته خود بنام #سلجوقیانه، هنگامی که میخواهد جنگ میان #جلال_الدین_خوارزمشاه و #علاءالدین_کیقباد را شرح دهد، درباره لشگریان علاءالدین میگوید:


"... شیران علم چون دل شحیح (آزمند)، بر نقش درم، در لرزه افتادند...."


از نوشته های چامه سرایان و تاریخ نویسان چنین بر می آید که در سالهای سده پنجم و ششم (قمری و خورشیدی) گرده #خورشید نیز بر در بالای سر شیر، بر روی پرچم آمده است.


 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش ششم: خورشید در باور ایرانیان 



آدمیان از سده ها و هزاره های دور، خورشید را ورجاوند، پرستیدنی و جاودانه می پنداشتند. و این گردونه آتشین آسمانی، جای ویژه ای در باور و اندیشه آدمیان نخستین داشت و آنرا نماد زندگی، پاکیزگی، روشنایی، جاودانگی و زورمندی میدانستند. همین باورها بود که کیش مهری (میترائیسم) را در مغز پدران ما جای داد. ایران زادگاه کیش مهری و کانون مهرپرستان (میترائیست) های جهان بوده.


 #کومون، پژوهنده بلژیکی در کتاب خود میگوید:


" دین مهر، نزدیک به ۱۴ سده پیش از زایش مسیح، پیروانی در ایران و هند داشته است. تا جایی که حتا تیره های بر ایران چیره شدند و یا ملتهایی که ایرانی ها آنان را زیر چیرگی خود آوردند، تا زمان پیدایش دین ترسا (مسیحیت) و اسلام، #کیش_مهری، را ایرانیان و آریایی ها، میگرفتند و میپذیرفتند. " #میترا یا #میتر یا #مهر " به معنای دوستی، مهربانی، پیمان و پیوند آمده است.


هنگامی که زرتشت پدید آمد، #میترا (ایزدمهر) را از پایگاه خدایی به جایگاه فرشتگی پایین آورد. ولی پس از او، زمان زیادی نگذشت، و در دوران #خشایارشاه، میترا دوباره به جایگاه خدایی رسید و در سنگ نبشته های اردشیر یکم هخامنشی (فرزند خشایارشاه که او را #اردشیر_درازدست هم مینامیدند)، نام میترا را در کنار نام اهورامزدا نوشته اند.


در تاریخ باورهای ایرانی میخوانیم که روزی فرشته #آناهیتا که دوشیزه ای بی شوهر و دست نخورده، در فرهنگ اساطیری است، در دریاچه هامون شنا میکند، و نطفه آدمی که #فرزرتشت در آن جای گرفته، و در آبهای دریاچه شناور بود، در زهدان او جای میگیرد و او را بارور میکند و پس از ۲۷۵ روز، از وی کودکی زاده میشود که او را "" #میترا یا #میتر یا #مهر "" مینامند. و او در سال ۲۴۷ پیش از زایش مسیح، (در سن ۲۵ سالگی) کیشی را بنیان نهاد که #دین_مهر یا #میترائیسم یا #مهرپرستی نام گرفت. و کارهای #ایزدمهر را (میترایی که پس از زرتشت مورد پرستش بود) را پی گرفت و چهل سال مردم را به دین خود فراخواند. و همین کیش بود که در بخش بزرگی از جهان آن روز، پخش شد و سرانجام در روز چهارم شهریور ماه، در سن ۶۵ سالگی در گذشت.


از دورانهای پیش از زایش " میترای آدمی روی "، این باور در میان آریاییان روا بود که سرانجام #رهادهنده_ای ( #مسیحی) خواهد آمد و فراوانی و باروری و بهروزی را با خود خواهد آورد و جهان را از بیماری و آلودگی و و گرسنگی و تاریکی می رهاند.


در درازای تاریخ کشورمان هر چه بیشتر جستجو میکنیم بیشتر به این حقیقت پی میبریم که پدران ما #خورشید را، برتر از دیگر خدایگونه ها شمرده و آنرا نشانه بی مرگی و برتری میدانستند. همچنین میدانیم که میترا (یا ایزدمهر) را خدای روشنایی و نیرومندی دانسته و خورشید را نماد و سنبل او میدانستند و بر آن بودند که خورشید یا مهر یا میترا با هزار گوش و ده هزار چشم، سراسر گیتی را زیر نگرش دارد. و در بسیاری از نوشته های کهن، از میترا بنام ایزد آفتاب نیز باد شده است. و بهمین انگیزه در زبان پارسی به خورشید، مهر هم گفته میشود که نام دیگر میترا است. 


 #فرانتس_کومن، پژوهشگر بلژیکی در کتاب خود بنام " #راز_میترا " مینویسد:


" ... پیروان میترا مانند ایرانیان باستانی #خورشید را می ستودند و والاترین نیروهای طبیعت را #آتش میدانستند، که در هر پیکری آشکار گردد، ستودنی و ستایش کردنی میشود "


به همین انگیزه در در آتشکده ها و در مهرآبه ها آتش می افروختند و سپس به ستایش می ایستادند. از سوی دیگر باید دانست که برای پذیرفته شدن در کیش مهری و رسیدن به جایگاه رهبری این کیش می باید از هفت پله ورجاوند گذشت و پس از گذرانیدن هر پله، داوخواه را با روشهای ایرانی، چند بار می شستند، بجز پله چهارم که پله شیر بود.


مهریان بر این باور بودند که شیر همانند خورشید، نشانه ای از آتش در درون خود دارد و به پیروی از همین باور، شیر را درخور ستایش میدانستند و آن گروه از داوخواهان را که به پله چهارم (شیر) میرسیدند، دیگر با آب نمی شستند، چون بر آن بود که آتش درو پیکر شیر، خود پاک کننده است و بجای آب، روی دستهای کسی که به پله چهارم رسیده بود، انگبین می ریختند و روی زبان او نیز انگبین می مالیدند. 


 #فرانتس_کومن، در کتاب خود مینویسد:


" چون شیر نشان هایی از آتش در نهاد خود دارد، (مهریان) از بکار بردن آب در این پله چشم می پوشیدند و این بود که انگبین را روی دستها و زبان داوخواه می مالیدند 



 شیر و خورشید، نشان سه هزار ساله

 گردآوری و نوشته دکتر ناصر انقطاع

 بخش ششم: خورشید در باور ایرانیان (2)




درخور نگرش است که پله ششم، از پله های ورجاوند، #میترائیسم (خورشید) نام داشت و در این پله هم داوخواهان (بانگیزه پاک بودن خورشید) از شستن با آب معاف بودند. پس از گذشتن از پله هفتم که "پدر" نام داشت، آیین رسیدن به پایگاه رهبری میترائیست ها بدینگونه به انجام میرسید که در درون غاری، با آهن داغ، پیشانی داوخواه را مهر میکردند و وی تا روز مرگ، رهبری آیین مهری را بر عهده داشت.


 #حافظ میگوید:


گوهر مخزن اسرار، همان است که بود

حلقه مهر بدان مهر و نشان است، که بود


و در جای دیگر میسراید:


بر جبین نقش کن از خون دل من خالی

تا بدانند که قربان تو کافر کیشم


شگفتی آور است که این چامه سرای ایرانی که میگویند قرآن را با #چهارده_روایت از بر بود، به #کیش_مهری نه تنها آشنایی، بلکه دلبستگی داشت و در این سروده درخور نگرش خود میگوید:


یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود

رقم مهر تو، از چهره ما، پیدا بود

یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس

جز من و یار، نبودیم، خدا با ما بود

یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست

و آنچه در مسجدم امروز کن است، آنجا بود


 #دکتر_حسینعلی_هروی، در کتاب خود بنام " #شرح_غزلهای_حافظ" مینویسد:


"... شک نیست که حافظ به دین مهر پرستی و مراسم آن، بی توجه نیست و در مراسم مختلف گوشه چشمی به آن دارد. چنانکه در بیت زیر، نقش کردن خال بر چهره، در یک معنا، همین #رقم_مهر، را در نظر داشته:


برجین نقش کن از خون دل من خالی

تا بدانند که قربان تو کافر کیشم "


 #هاشم_رضی، پژوهشگر در برگ ۱۱۲ از کتاب خود بنام " #آیین_مهر" (میترائیسم) به روشنی حافظ را پیرو کیش مهری دانسته و مینویسد:


"... شکی نیست که این غزل حافظ (برجین نقش کن از خون دل من خالی...) با توجه به آیین مهر که خود از سالکان آن بوده سروده شده است..."


میدانیم که آب در آیین میترائیسم دارای ارزش فراوان بوده و آناهیتا را فرشته موکل بر آبهای جهان میدانستند.


 #هاشم_رضی مینویسد:


"... یکی از آداب مهری دینان شست و شو و غسل بود. برای شرکت در مراسم ستایش مهر، افراد ملزم بودند تا مدت چند شبانه روز مطابق با آدابی خود را شست و شو دهند و متحمل ضربات تازیانه شوند..."


این جستار را با چامه دیگری از حافظ به پایان میبریم:


بر دلم گرد ستم هاست، خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهر آیینم


در بخش چهارم از #مهریشت اوستا چنین میخوانیم:


"... مهر را میستاییم که دارای دشتهای گسترده است. از سخن راستین آگاه است. نخستین ایزد مینوی است که پیش از سر بر آوردن خورشید تیز اسب، از بالای کوه هوا بر آید. و از آنجا مهر بسیار توانا. همه خانه ها و سراهای آریایی را مینگرد...."


بر پایه این نوشته اوستا در می یابیم که: زرتشت، همبستگی میان #میترا و #خورشید را پذیرفته است. و در بخشهای دیگر اوستا از آن یاد میکند.


ایرانیان از دوران باستان تا امروز نام بسیاری دختران و پسران خود را با نام #خور یا #مهر مینامیدند. مانند: مهری، مهرناز، مهرداد، میترا، مهران، مهرنوش، خورشید، مهرانگیز و...

همچنین در بسیاری از سنگ نبشته های کهن، نگاره آدمی را نگاشته اند که سر خورشید دارد و بر سر در گرمابه های ایرانی تا چند دهه پیش نیز، آدمی را با سر خورشید مینگاشتند. و بیشتر شاهان ایرانی و رومی که کیش مهری داشتند، بر روی کلاه خود و فرزندان خویش، تاجی خورشید گونه را نصب میکردند.


 #حافظ میگوید:


بند برقع بگشا، ای مه خودشید کلاه

تا چو زلفت سر سودا زده، دریا فکنم


بررسی های تاریخدانان نشان میدهد که کیش مهری از سوی ایرانیان به امپراطوری روم نیز راه یافته و حتا به آفریقا رفته و با دگرگونیهایی، کیش رسمی آنان شده است. 

ولی ساسانیان با کیش مهری، سر ناسازگاری داشتند و به پیروی از دین زرتشت بسیاری از مهریان را کشتند و بر پرچم و کلاه آنان نقشی که نمایانگر دلبستگی نماد این کیش باشد دیده نمیشود.


در سنگ نبشته اردشیر سوم هخامنشی در تخت جمشید اینگونه آمده است:


"... اهورامزدا و "بغ میترا" (میترای پرستیدنی)، مرا و کشور مرا و آنچه را کرده ام نگاهدارند..."


بر سنگ نبشته اردشیر دوم هخامنشی در شوش چنین میخوانیم:


"... این ایوان را داریوش از نیاکان من بنا کرد. سپس در زمان اردشیر، پدربزرگ من در آتش سوخت. و من به خواست اهورامزدا و آناهیتا (همزاد یا مادر میترا) و میترا دوباره ایوان را ساختیم..."


عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک