چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
مترجم:
عظیم فضلی پور
امتیاز دهید
این کتابی است که در آن تلاش می شود تا درباره تولیدات فرهنگی آمریکا و تصوری که ایالات متحده از خود باقی می گذارد و همچنین فهمی که از جهان دارد بحث و گفت وگو شود.
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
بیشتر
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
پیش از هر چیز برای آنکه گنده بودن این دروغ را در نشان دهم باید بگویم، هنگامی که پیامبر اسلام درگذشت، عایشه 18 سالش بود! طبری میگوید:
هشام بن محمد گوید: پیغمبر عایشه دختر ابوبکر را به زنی گرفت، نام ابوبکر عتیق بود و او پسر ابی قحافه بود و نام ابیقحافه عثمان بود، پیغمبر 3 سال پیش از هجرت مدینه عایشه را عقد کرد. آن وقت 7 ساله بود، و پس از هجرت مدینه در ماه شوال با وی زفاف کرد، آن وقت عایشه 9 ساله بود و چون پیغمبر درگذشت، 18 ساله بود. پیغمبر زن دوشیزهای جز عایشه نگرفت. (پوشینه 4، رویه 1292، برگردان: ابوالقاسم پاینده، به گونه اسکن شده بنگرید)
بد نیست یادی از صحیح بخاری هم بکنیم:
از علی بن مُسهر از هِشام از پدرش روایت است که عایشه رضی الله عنه گفت: پیامبر (صلی الله علیه وسلم) مرا به همسری گرفت و من دختری 6 ساله بودم. ما به مدینه امدیم و در قبیله بنی الحارث بن خَزرج سکونت گزیدیم. سپس تب کردم و موهایم ریخت. بعد موهایم روییدو تا دوش من رسید مادرم ام رومان آمد و من بر ریسمانی (اَرجوُحَه) سوار بودم و همراهانم با من بودند. مادرم مرا صدا زد و نزد وی رفتم و نمی دانستم که از من چه می خواهد. دست مرا گرفت تا بر در خانه توقف داد و همانا نفسم به شمار افتاد تا اندکی آرام شدم. وی مقداری آب گرفت و به سر و رویم کشید. سپس مرا در داخل خانه ای کرد که در آن زنان انصاری بود. آنان گفتند: برکت، نیکی و بهترین سرنوشت (تو را نصیب باد.) مادرم مرا به ایشان سپرد و آنها مرا آراستند. رسول الله (صلی الله علیه وسلم) مرا در نیافت مگر به وقت چاشت و مرا به آن سپردند و من در آن روز دختری 9 ساله بودم. (پوشینه 4، رویه 362، برگردان: عبدالعلی نور احراری)
از ابواسماهه، از هِشام، از پدرش روایت است که گفت: خدیجه سه سال پیش از برآمدن پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به سوی مدینه وفات کرد. آن حضرت به مدت دو سال یا به همین اندازه انتظار کشید و سپس با عایشه نکاح و او دختر 6 ساله بود. پس از آن با وی زفاف کرد در حالی که 9 ساله بود. (پوشینه 4، رویه 363، برگردان: عبدالعلی نور احراری)
همچنین در قرآن امده است:
و آن زنان شما که از خوندیدن [ماهانه] نومیدند، اگر شک دارید [که خون مىبینند یا نه؟] عدّه آنان سه ماه است، و [دخترانى] که [هنوز] خون ندیدهاند [نیز عدّهشان سه ماه است]، و زنان آبستن مدّتشان این است که وضع حمل کنند، و هر کس از خدا پروا دارد [خدا] براى او در کارش تسهیلى فراهم سازد. (طلاق، آیه 4، برگردان فولادوند)
شان نزول: أبی بن کعب گوید: معاذ بن جبل از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سؤال کرد که عده زنان در سوره بقره واضح گردیده، بنابراین عده زنانى که حیض نمى شوند و نیز دخترانى که کوچک بوده و حیض نمى گردند و نیز عده زنان باردار و حامل چقدر خواهد بود سپس آیه نازل گردید. (خود آیه به نیکی پیوند با دختران کوچک را میرساند.)
سطح مخاطب خودتان را خیلی پایین گرفتهاید. اگرچه با برخی تحلیلهای پایهای آقای Khwanirath موافق نیستم، ولی ندیدهام ایشان طوری بنویسد که انگار دارد یک بچه دبستانی را به خواب شیرین هدایت میکند. بحث شما دقیقاً عین این است که معلمی رو به چند بچهی از همه جا بیخبر بگوید: بچهها بدون لامپ نمیشود زندگی کرد، حالا میدانید لامپ در کدام کشور اختراع شده است .... و برای محکمتر کردن استدلالش بگوید البته لامپ در خلاء تولید نشده و مناسباتی پشت تولید لامپ است. اجازه بدهید بحثتان را بطور خلاصه ادامه بدهم:
تولید انبوه هر کالایی که زندگی بشر را آسودهتر میکند، نیازمند مقادیر عظیم مواد خام، کالاهای واسطهای و نیروی کار است. حتی مجازیترین تکنولوژیها هم به مقادیر عظیم کالای مادی و نیروی کار انسانی نیاز دارند. و میدانید که نیروی کار هم به خوراک و کالاهای مصرفی نیاز دارد. بخش عظیم مواد خامی که در آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته به کالاهای فوق پیشرفته و نیروی کار تبدیل میشود، از بازار جهانی و کشورهای دیگر به دست میآید. به آمارهای WTO یا بانک جهانی اگر مراجعه کنید میتوانید بزرگی این جریان تجاری را ملاحظه کنید. تراز تجاری آمریکا هم بسیار گویاست.
بنابراین پشت آن لامپ آمریکایی فرضی مناسباتی جهانی قرار دارد نه صرفاً ملی. و به عبارت بهتر تقسیم کار سفت و سختی پشت هر کالای صنعتی پیشرفته قرار دارد. تقسیم کاری که برای حفاظت از آن جنگهای بزرگ در گرفته است. کشورهای پیشرفته باید انحصار و بازار کالاهای خود را حفظ کنند و فقط با کاهش هزینه تولید به این هدف میرسند. کاهش هزینه تولید هم به افزایش بهرهوری نیاز دارد و افزایش بهرهوری بیمعناست اگر شما نتوانید در کمترین زمان بیشترین حجم مواد خام و کالاهای مصرفی موجود در جهان را با کمترین بها به دست بیاورید. پس پشت تولید انبوه بهترین کالاها، مناسباتی جهانی وجود دارد که مواد خام یا کالاهای صنعتی بخش بزرگی از جهان را با نازلترین بها در بخش کوچکی از جهان جمع میکند.
اگر به آثار راستترین اقتصاددانها (مثل توماس فریدمن) هم مراجعه کنید ملاحظه خواهید کرد که دفاع چندانی از این تقسیم کار جهانی نمیتوانند انجام بدهند. طرحهایی برای تغییر آن میریزند که تا امروز هیچکدامشان عملی نشده و دلیل عملی نشدناش را هم باید در کارتلها و انحصارات همان کشورهای پیشرفته بجویید. نتیجه سلطهی این تقسیم کار عیان است، فقر، وابستگی و تضاد طبقاتی شدید در اکثر کشورها و انباشت ثروت عظیم در چند کشور. حال اگر این ثروت انباشتهشده را دنبال کنید تا بفهمید چه بر سرش میآید و آیا میتواند منشاء توسعه جهانی بشود، با بحرانهای بزرگی چون بحران 2008 مواجه میشوید. کتاب «نظام پولی بینالمللی و بحران مالی جهانی» اطلاعات بسیار مفیدی در این حوزه دارد.
میفرمایید آمریکا به رشد اقتصادی خیلی از کشورها کمک کرده است. اگر از خیلی منظورتان آلمان غربی و فرانسه و سپس ژاپن و کره جنوبی و اندونزی است، پس لطفاً تاریخ را عمیقتر بخوانید تا ببینید این اتحاد اقتصادی اولاً چه امتیازی برای جهانی شدن دلار آمریکا فراهم آورد و ثانیاً با سلطه بر کدام مناطق جهان همراه بود. در این مورد کافیست «دکترین ترومن» را علیالخصوص در مورد یونان و ترکیه مطالعه کنید. کتاب ژان پل سارتر با عنوان جنگ شکر در کوبا هم بسیار مفید است. سارتر حامی کوبا است، شما دشمن کوبا، ولی سارتر از منابع تاریخی و اقتصادی بسیار معتبری استفاده کرده است. خود تاریخ این دوره با شما حرف میزند.
میشه در پاسخ این سوال، یا مطالب دیگر در مورد اسلام، یا ادعای نابودی اسرائیل و خیلی موارد دیگری که توسط ایشان ذکر شده ده ها کامنت نوشت. اما متأسفانه انرژی لازم برای مباحثه طولانی ندارم، پس فقط به یک مثال از خدمات آمریکا اکتفا میکنم (و کاری ندارم به نقش آمریکا در اقتصاد جهانی و کمک به رشد اقتصادی بی سابقه خیلی از کشورها بعد از جنگ جهانی دوم، کمک به ایجاد بسیاری از نهادهای بین المللی، مبارزه با فاشیسم و نازیسم، ایستادن در برابر کمونیسم و ...)
ایالات متحده زندگی انسان ها را در کجا بهتر کرده؟ راه دور نمیرم: همین اینترنتی که شما به آن متصل شده اید! آمریکا شروع کننده تحقیقات در حوزه شبکه و اینترنت بود، قسمت عمده تحقیق و توسعه، زیرساخت، پروتکل ها، استانداردها و تکنولوژی های مورد استفاده در اینترنت امروزی توسط آمریکا ایجاد شد. اینترنت امروز یکی از پبچبده ترین سیستم های ساخت بشر است و امکاناتی در اختیار انسان قرار داده که حتی تصورش هم در گذشته ممکن نبود. و ایشان با کمال میل از این ثمره تلاش آمریکایی استفاده میکنه تا اینجا بنویسه: ایالات متحده زندگی انسان ها را در کجا بهتر کرده؟!
قصد متلک گویی ندارم. ولی ایشان اگر همان طور که یک سوم اوقات فراغت رو به مطالعه تفسیر قرآن اختصاص داده اند، یک سی ام رو هم به مطالعه در مورد تاریخ توسعه رایانه و شبکه اختصاص بدن، متوجه خواهند شد آمریکا (دولت-ملت آمریکا) چطور به بهبود زندگی بشر کمک کرده اند.
و البته هر وقت که صحبت از خدمات آمریکا (و به طور کلی، غرب) در توسعه علم میشه، برخی جواب حاضر و آماده ای دارند با این مضمون که "ما با علم و تکنولوژی آمریکا مخالف نیستیم"!
خدمت این عزیزان یادآوری میکنم که این علم و تکنولوژی در خلا و فضای خالی تولید نشده. نمیشه علم و تکنولوژی رو از سایر جنبه های زیست جوامع جدا کرد. این دستاوردها حاصل کار کشور و جامعه است. کشور و جامعه آمریکا با ارزش های مشخص، با سبک زندگی مشخص، با سیستم اقتصادی و سیاسی مشخص، توانسته به این دستاوردها برسه. چرا کشورها و جوامع مسلمان به این پشرفت ها نرسیده اند؟ هر آنچه که امروز از علم و تکنولوژی و مدرنیته در کشورهای اسلامی می بینیم حاصل یادگیری و الگوبرداری از پیشرفت غرب در چند قرن اخیر است.
نمیشه چند دانشمند از سرزمین های اسلامی در قرون گذشته مثال زد و گفت: اسلام هم به توسعه علم کمک کرده! زیرا
اولاً: حاصل کار این دانشمندان هر چند ارزشمند، اما هرگز به رشد علمی و انقلاب صنعتی و تکنولوژیکی مشابه آنچه در چند قرن اخیر در غرب رخ داده منتهی نشد. قیاس کار این دانشمندان از نظر بزرگی و تعداد با غرب (و آمریکا)، مثل مقایسه برکه است با دریا
ثانیاً: بعضی از همین دانشمندان خود یا اعتقادی به اسلام نداشتند و یا شکاک بودند و نمیتوان حاصل کار آن ها را به حساب اسلام گذاشت
ثالثاً: همان پیشرفت محدود علمی جهان اسلام (که قسمت عمده ای از آن هم مرهون ترجمه آثار متفکران یونان باستان بود!) عمدتاً در دوره هایی رخ داد که تساهل و مدارای مذهبی در جهان اسلام حاکم بود مثل برهه هایی از دوران عباسی. از قضا، رشد بی سابقه غرب هم در علم و تکنولوژی از زمان رنسانس آغاز شد که کم کم شروع کردند به زیر سوال بردن "دین" و خارج شدن از زیر یوغ کلسیا ( که البته چند قرن طول کشید). کشورهایی به اصطلاح "اسلامی" هم زمانی رنسانس و رشد واقعی خودشان را خواهند داشت که ار شر اسلام سیاسی خلاص شوند و اسلام نقشی در قانون گذاری و سیاست نداشته باشد.
و البته در آخر هم تذکر میدم: آمریکا اتوپیا نیست. انتقادات زیادی به آمریکا وارده و اشتباهات فراوان داشته و دارد. اما قاعدتاً کسی که از 20 نمره، بیست و پنج صدم میگیره (کشورهای اسلامی) به کسی که از 20 نمره، مثلا شانزده میگیره (آمریکا) نباید پرخاش کنه، بلکه باید سعی کنه از او یاد بگیره!
پوزش به خاطر پرحرفی.
متن لینک
و جالب تر از همه سخنی است که اصلا از ایشان انتظار نمی رفت. این حرف عوامانه؛ بدون سند و کوچه بازاری که فلسطینیان از تزریق خون ایرانیان اجتناب کرده اند را لابد باید به کلکسیون ایشان اضافه نمود.
و از این ناآگاهی ناپسندتر؛ دروغ است. تلاش برای خالی کردن غیظ و غضب آن هم با دروغ؛ بسیار ناپسند است. در مجموع ۲۴۷ اسیر غیرعراقی از ۱۵ کشور جهان به اسارت گرفته شده بودند. "هزاران اسیر فلسطینی که در رکاب صدام می جنگیدند" نشانه دیگری از اغراق و بزرگنمایی و البته سیاه نمایی جنابشان برای رضایت خاطر سرداران و ارتشبدهای ارتش اسرائیل است که ایشان - در منزل و پای رایانه- باور دارند از الله تعالی توانمندتر هستند. بماند که این ارتشبدهای دلاور و البته اشغالگر به جای دندان سرداران ایرانی؛ استخوان های زنان و کودکان را در صبرا و شتیلا خرد کردند.
این ها همه را که عرض کردم؛ خدای ناکرده قصد بی احترامی به شخصیت حقیقی فردی که پشت کیبورد می نشیند ندارم.
اسلام از منظر مبارکشان خطر بزرگی برای جهان است چرا که محمود غزنوی و بنی عباس و بنی امیه چنین و چنان کردند. عملکرد باورمندان یک عقیده از منظرشان به معنی نادرستی آن عقیده است. اما جالب اینجاست اینکه آمریکایی ها چنان و چنین کنند -و با وجود به قول خودشان لیست بلندبالایی از خطاها و تصمیمات نادرست آنها- به معنای این نخواهد بود که لیبرالیسم خطری برای جهان است. مارکس از بس دیده بود که مارکسیست ها اعمال خود را به وی نسبت می دهند گفت که من مارکسیست نیستم. دیده فرو بر به گریبان خویش
اما ناآگاهی ایشان کجاست؟ ایشان یک اختلاف نظر تاریخی -از زمان ابن اسحاق امام مالک با حادث شدن این واقعه مخالفت نمود- را که تضاد آشکاری با آیه ۴ سوره مبارکه محمد (ص) دارد را دیده؛ بدون اینکه تردیدی در صحت و سقم آن داشته باشد -علی رغم مخالفت های تاریخی- به عنوان فکت تاریخی مطرح می نماید؛ در پایان هم چونان لقمه ای راحت الحلقوم آن را می پذیرد و نتیجه می گیرد و قس علی هذا.
به خاطر دارم فردی به نزدم به پیامبر اسلام خرده می گرفت که با کودکی ۹ ساله ازدواج کرده است. به ایشان عرض کردم که در تاریخ طبری هم ۹ ساله روایت شده و هم ۱۹ ساله. از کجا دانستید که ۹ ساله صحیح است و ۱۹ ساله نیست؟ گفت تو از کجا می دانی که ۱۹ ساله است و ۹ ساله نیست؟ گفتم از قرآن! مطابق قرآن ازدواج با کودکان حرام است. پیامبر نسبت به عمل به کتاب خدا اولی بوده است.
حال از ایشان باید پرسید. چگونه است که علی رغم تضاد داستان بنی قریظه با نص صریح قرآن و حکم واضح در مورد آزادی اسیران در آیه ۴ سوره محمد و نیز با توجه به مخالفت عده ای از مورخان با روی دادن کشتار بنی قریظه؛ حادث شدن این مسئله را پذیرفته اید؟ پاسخ این است که از هیچ جا! مخالفت با اسلام شما را به کلکسیونر نظرات و روایات مخالف اسلام تبدیل نموده است نه بیشتر.
واقعه دیگری نیز نقل کردند. با اینکه برخی از مورخان -مانند طبری؛ بلاذری؛ ابن اثیر و ابن خلدون-ایرانیان را آغازگر جنگ با اعراب دانسته اند و این نکته بطور صریح در نهج البلاغه نیز ذکر شده است؛ ایشان اعراب را آغازگر جنگ دانسته اند. فرض می کنم که این مورخان اشتباه کرده اند. بنده در آن زمان نبوده ام و مثل برخی از عزیزان هم نیستم که مطالب اختلافی تاریخی را به طرفه العینی حلاجی کنم و جانب یک نظر را براحتی آب خوردن بگیرم. آیات صریح قرآن در نفی تجاوز و تعدی را نخوانده اند؟ ان الله لا یحب المعتدین را مطالعه نکرده اند؟
گمان می کنم دو دسته هستند که اسلام را دین خشونت می دانند. یکی داعش و القاعده و دیگری افرادی چون جناب ctr2006. رویکرد ایشان دقیقا مشابه رویکرد اخباریون در اسلام است. هر روایتی را بدون اینکه صحت و سقم آن را بسنجند از عقل بالاتر می دانستند و شیخ حر عاملی بزرگ ایشان بود. گویا این پیشانی نوشت این پهنه ی خاک است که ایرانیان خصلتی واحد را در طی قرن ها در پیش بگیرند و گزیده شوند و گزیده شوند و عبرت نگیرند.
ناآگاهی دیگر عظمت دادن ستم بر مسلمانان اویغور در برابر اشغال خاک مسلمین در فلسطین است. اتوپیای آمریکایی ایشان نیز معتقد است اسرائیل نیروی اشغال گر است؛ ایشان ولی کوتاه نمی آید.
تنزل نفرت از آمریکا به نفرت از لیبرالیسم و دموکراسی آمریکایی؛ نوعی آدرس غلط است که جنابشان سعی می کنند با ارائه ی آن؛ هدف پیکان انتقادات که به سمت امپریالیسم رژیم آمریکا نشانه رفته را منحرف سازند. کسی صحبت از لیبرالیسم کرد یا صحبت از دموکراسی؟ هیچ کدام! پس چرا جنابشان نفرت از آمریکا را نفرت از لیبرالیسم و دموکراسی تعبیه کرده اند؟ به این خاطر که آمریکا برای ایشان غایتی معنوی و کعبه ی آمال و آرزوهاست که دموکراسی و لیبرالیسم در آن فوران می کند. یکی از مشکلات برخی از کفار محترم همین آرمانشهر دانستن غرب است که نمونه ی معکوسش را در حقنه کردن دموکراسی خود در گلوی ملت فلسطین به مدت ده ها سال مشاهده می کنیم.
ایشان در جایی دیگر تنفر از آمریکا را معادل تنفر از "آمریکایی ها و فرهنگ و رویای آمریکایی" بر شمرده اند. گویا قرار است هر برداشتی از "تنفر از آمریکا" داشته باشند جز آنچه باید داشت.
فرموده اند "کلیت رژیم" ایالات متحده؛ زندگی انسان ها را بهتر کرده است. مایلم از این بزرگوار -که حقیقتا احترامی که برای ایشان قائل هستم بسیار بیش از اختلاف نظری است که با ایشان دارم- بپرسم دقیقا رژیم آمریکا زندگی انسان ها را در کجا بهتر کرده است؟ در ایران و با تحریم های آمریکا زندگی انسان ها بهتر شده است؟ در فلسطین و با حمایت از اشغالگری اسرائیل زندگی انسان ها بهتر شده است؟ در عراق و افغانستان زندگی انسان ها بهتر شده است؟ در لیبی و ویتنام زندگی انسان ها بهتر شده است؟ یا باید از تبخیر شدگان بمباران اتمی در ژاپن و کشته شدگان هواپیمای مسافربری ایران این سوال را بپرسم؟ بالاخره این افراد خوشبختی که "کلیت رژیم" ایالات متحده زندگی بهتری به ایشان هبه کرده است کیانند؟
با اصطلاح ایران اسلامی مخالف اند اما خودشان آمریکا را لیبرال خطاب می کنند با اینکه ممکن است بسیاری از شهروندان آمریکایی به لیبرالیسم اعتقادی نداشته باشند. این هم ظلمی بزرگ به آن ها خواهد شد. نمی شود که رطب میل نمود و منع رطب کرد.
این مطالب در کتاب «فلسفه و جامعه و سیاست با گردآوری و ترجمۀ عزتالله فولادوند، نشر ماهی» هم منتشر شده است.[/quote]
آقا اصلاً همه دنیا بد هر چه شما میپسندید خوب. ولی واقعاً خودتان اینها را باور میکنید؟ حالا ما یک مشت وحشی. واقعاً چنین تاریخنویسی مورد تایید شماست؟
در مقاله آمده: « در اوایل زمستان ۱۹۶۹ به منظور تحقیق و گردآورى اطلاعات براى کتابم، نه مارکس نه عیسى، به آمریکا سفر کردم، و سخت در شگفت شدم، زیرا دیدم دلایلى وجود دارد که هرچه اروپاییان درباره آن کشور مى گفتند دروغ است. در ظرف چند هفته از کرانه شرقى به کرانه غربى رفتم و در میانه راه در شیکاگو ماندم. جامعه اى دیدم نه تنها خالى از تقلید و همرنگى، بلکه درگیر خیز و انقلاب سیاسى و اجتماعى و فرهنگى»
هر چه اروپاییها میگفتند!! اروپاییها میگفتند آمریکا در ویتنام دارد قتل عام میکند. همین سال 1969 از قضا یکی از مخوفترین حملههای آمریکا به نام Battle of Hamburger Hill با همراه ساختن ویتنام جنوبی علیه ویتنام شمالی انجام میشود. حال بماند تهاجمهای پیش از تاریخ مذکور. نویسنده میگوید خیز و انقلاب سیاسی در آمریکا دیده است!!!
اروپاییها چه میگفتند؟ اروپاییها میگفتند دولت آمریکا علاوه بر تفرقه انداختن میان مردم معترض به جنگ، با تقویت جنبشهای هیپی، اعتراضات مردم علیه جنگافروزی را به انحراف سختی کشانده است. نویسندهی دروغگو میگوید شاهد یک خیزش فرهنگی بوده است!!!!
اروپاییها چه میگفتند؟ آنها میگفتند دولت آمریکا جنبش سیاهپوستان را به طرق مختلف، پیدا و پنهان سرکوبی میکند، سال 1969 چهار سال از قتل مالکولم ایکس میگذرد و یک سال از قتل مارتین لوتر کینگ. بماند دانشجویانی که در جریان مطالبات دموکراتیک سیاهان جنوب سر به نیست شدند، بماند انواع قتلها و شکنجههای کوکلاس کلانها. نویسندهی دروغگو میگوید شاهد خیزش اجتماعی بوده است!!!
اروپاییها درباره مککارتیسم میگفتند، اروپاییها درباره این میگفتند که اگر حقوق دموکراتیکی هم باشد فقط و فقط در حق ثروتمندان آمریکا ادا میشود، اروپاییها از مداخلات ایالات متحده در آمریکای جنوبی میگفتند و ....
آقای عزتالله فولادوند و ژان فرانسوا رول پیشفرضشان این است که خوانندگان ابلهاند، لطفاً شما این فکر را درباره کاربران کتابناک نکنید