رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

چرا مردم از آمریکا متنفرند؟

چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
امتیاز دهید
5 / 3
با 26 رای
امتیاز دهید
5 / 3
با 26 رای
این کتابی است که در آن تلاش می شود تا درباره تولیدات فرهنگی آمریکا و تصوری که ایالات متحده از خود باقی می گذارد و همچنین فهمی که از جهان دارد بحث و گفت وگو شود.
این کتاب درباره پیوندهای میان تصویرها و ایده ها و این که این تصاویر چگونه بر نگرش های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی این کشور با دیگر کشورهای جهان تاثیر می گذارد،سخن می گوید.
نگارندگان در این کتاب با تبیین رابطه میان توسعه فرهنگ آمریکایی و ابزارهای تجاری، فرهنگی و نظامی، دلایل اصلی نفرت مردم از آمریکا را در ساحت های جهان شناختی، هستی شناختی، معرفت شناسی و اقتصادی جست وجو کرده اند.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است. نویسندگان در فصل نخست با تبیین و معرفی رویکرد خود، سرآغاز واکاوی پرسش این کتاب را از این منظر دنبال می کنند. در فصل دوم با پرداختن به مساله شر، کینه و آمریکا، به سراغ فصل بعدی و بررسی جهان به عنوان آمریکا می روند. در فصل چهارم به همبرگرهای آمریکایی و سایر ویروس های تجاری و فرهنگی می پردازند. در فصل پنجم داستان ها و داستان گویی های آمریکایی را نقد و بررسی می کنند. همچنین در فصل ششم به رسالت قهرمان داستان آمریکا پرداخته و سرانجام در فصل آخر به بحث درباره آمریکای نفرت انگیز و نفرت در حال افزایش می پردازد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1398/07/27

کتاب‌های مرتبط

طالقانی و فلسطین
طالقانی و فلسطین
3.6 امتیاز
از 8 رای
Is There a Middle East
Is There a Middle East
3 امتیاز
از 1 رای
A Peace to End All Peace
A Peace to End All Peace
5 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چرا مردم از آمریکا متنفرند؟

تعداد دیدگاه‌ها:
293
* به گمانم در اینجا دیگر خیلی پرت رفته‌اید: «از بزرگان غرب و علوم انسانی غرب می توانید نام ببرید که به جز انسانیت ، مطلب دیگری در آن به چشم بخورد ؟ امیل ؟ سمفونی پاستورال ؟ بینوایان ؟ اولیورتوییست ؟ موبی دیک ؟ قرارداد اجتماعی ؟» این افراد برای این بزرگ‌اند که مشکلات لاینحل همین جامعه‌ی سرمایه‌داری رو به ظرافت تشریح کرده‌اند!

دوست خوبم ، ناخواسته به نکته ای بسیار عمیق و زیبا اشاره فرمودید . چارلز دیکنز وقتی کتاب اولیورتوییست را نوشت و ویکتور هوگو وقتی بینوایان را نوشت ( و سایر متفکرین غربی . . . . ) مردم به صورت خودجوش و کفن پوش به سوی خانه آنها حمله ور نشدند و پلیس آنها را دستگیر نکرد و انگ کافر و ضد میهن و بی خدا به آنها زده نشد و به پای میز محاکمه نرفته و زندانی نشدند ( به جز گوستاو فلوبر که فقط به دادگاه رفت و در نهایت تبرئه شد ) آنها نوشتند و ناشرین ، بدون سانسور چاپ کردند و مردم به دور از هیاهوی کلیساییان مطالعه نمودند و اینگونه در فضای باز آزادی بیان (‌یا همان امر به معروف و نهی از منکر ) جامعه آنها رو به پیشرفت گذاشت . . . .
امریکائیها شاعری ملّی دارن به اسم والت ویتمن که چون از جانب خودشون خیلی مورد تکریم و تجلیله، بیچاره‌های همه جای دیگۀ دنیا هم شاعر خیلی خیلی بزرگی حسابش می‌کنن. پدر قلدرهای امریکاس و شاهکارهاش هم، خصوصاً «آواز خودم»، همه بیانیّه‌های سیادت امریکان. شاعر اواخر قرن 19شون بوده و میگه در آینده امریکا باید آقای دنیا بشه و همۀ دنیا باید در مقابلش سر تعظیم خم کنه! جاهای زیادی هم به عقاب و صدای "یاپ" عقابی که مصادرۀ نماد سرخپوستهای مقهور و مظلومه توی این «آواز خودم» اشاره کرده. خود-بزرگ-بینیِ اینها امری فرهنگیه، نه اقتصادی یا سیاسی و امثال اینها. موضوعی مربوط به لات‌بازیه و پوزۀ هر لاتی رو باید به لجن مالید. شاعر دیگه‌ای داشته‌ن که سروده‌های خیلی زیادی دربارۀ «ربا» داره. هیچ اهل اقتصادی ندیده‌م ریشۀ سرمایه‌داری امریکا رو ربا بدونه. این شاعر بیچاره‌شون رو توی قفس انداختن که بعداً با وساطت ادبای بزرگشون از قفس به تیمارستان و بعداً به خارج منتقل شد. آزادیخواهی و دموکراسیشون رو توی سوریه‌ای مدعی هستن میخوان پیاده کنن که آزادترین کشور عربی بود و زنهای لخت و پوشیده‌شون با هم زندگی می‌کردن، نه عرعرستان سعودی!
beniii ارجمند در پیرو صحبت شما چند روز پس از کشتار آبان ارتجاع سرخ با حمایت و سازماندهی ارتجاع سیاه تظاهراتی تهوع آور و نمایشی را ترتیب داد که در آن دانشجویان چپ با بوت های یک میلیونی و عینک های لوکس و ریش های آرایش کرده با گوشی های برند دار با مشت های گره کرده و با عصبانیت شعار مرگ بر امپریالیسم را سر می دادند و همانند ارتجاع سیاه پرچم کشور آمریکا را به آتش می کشند و شعارهای پوپولیستی سر می دادند و هیچ شعار میهنی و ملی در بین آنان مشاهده نمی کردیم
منبع
دوست عزیز ctr2006; کاریکاتور پرمفهومیه. یاد خانمی که پارسال معلم فرزندم بود، افتادم. خیلی مذهبی بود و مدام به بچه ها تکالیف و دستورات مبتنی بر آداب دین و شرع می داد و ضد آمریکا و فرهنگ غرب داد و بی داد راه می انداخت ولی گوشی همراهش برند آیفن بود. مرتضا مطهری هم مدل بنزی داشت که الان هم خیلی هامون نمی تونیم بخریمش. با این حال بالای منبر به غرب می تازید.
نیک می دانیم فالوده شیرازی محصول رژیم جمهوری اسلامی و نوع ایدولوژی آن نیست بلکه محصول فرهنگ یک ملت است ولی سیستم درمانی مناسب، رفاه و امکانات، امنیت و رسانه های آزاد و... محصول لیبرال دموکراسی است.
بیشتر عزیزان چپ گرا نیز وقتی به لندن و دیگر مراکز دنیای کاپیتالیستی مهاجرت می کنند فالوده شیرازی و کباب بختیاری را به رستواران های غربی ترجیح می دهند ولی علل مهاجرت آنها امکانات است که سیستم لیبرال دموکراسی به شهروندان کشورهای لیبرال داده است و بگذریم که به لطف جمهوری اسلامی فالوده شیرازی و آثار باستانی و ویژگی های توریستی کشور ایران آنطور که باید به جهانیان معرفی نمی شود.
با شعر و شعار و قصه های دیو و پری نمی شود یک کشور را اداره کرد سیستم لیبرال دموکراسی مسیر را برای منتقدین باز نگه می دارد و با واقعیات زندگی بشری به پیش می رود مسلما بی نقص نیست ولی تنها آلترناتیو موجود است
رژیم های مخالف لیبرال دموکراسی (که بدون استثنا همگی دیکتاتوری هستند) هیچ موهبیت و فضیلتی به افرادی که در اسارت گرفته اند اعطا نکرده اند و اگر آمریکا ستیزی و شعار مرگ بر آمریکا را از آنان بگیری چیزی برای عرضه ندارند.
چپ ها همیشه دنیای لیبرال دموکراسی را سرزمینی پر از استعمار کارگران معرفی می کنند ولی هرگز نمی گویند حداقل دستمزد یک کارگر در در روز در جهان لیبرال ( مثلا در آمریکا صد دلار) چهقدر است و می توان با آن پول چه ها کرد امروزه در کشوری چون آمریکا بیکاری به چهار درصد رسیده است. تئوریسین چپ ها عمدتا در حالی که در کشورهای سرمایه داری کنار ساحل زندگی می کنند با نفوذ در رسانه های دنیای لیبرال از دیکتاتور ها حمایت می کنند، تا به حال کسی ندیده این جماعت باغچه ای را بیل بزنند ولی از انتشار کتب پوپولیستی خویش سودهای کلانی به جیب می زنند ( و این پول ها را برای خویش می دانند تا برای کارگر چاپخانه یا پسرک کتاب فروش و...)
این پوستر را تقدیم به دوستان چپ می کنم.
من حقیقتاً ارتباطی بین نقد اومانیسم و کاپیتالیسم با لزوم عدم مسافرت درمانی به لندن نیافتم. مثل این است که آقای برایان هوک خودش را از خوردن فالوده شیرازی محروم کند چون با جمهوری اسلامی مخالفت دارد.

جناب خوانیراث! لطفاً از اقلیم هفتم وارد اقلیم ششم نشوید! بحث بر سر امریکاستیزی است، نه ایران‌ستیزی! چرا بحث را به پشمک حاج عبدالله هدایت می‌کنید؟
[quote='siawash110']
ضمنا برای من جای تعجب دارد کسانی که منتقد اومانیسم و کاپیتالیسم و . . . هستند وقتی بیمار می شوند سر از بیمارستانهای لندن در می آورند و با هواپیما سفر می کنند و داروی خارجی می خورند و از تمامی امکانات و ملزومات سرمایه داری استفاده می کنند . .[/quote]
من حقیقتاً ارتباطی بین نقد اومانیسم و کاپیتالیسم با لزوم عدم مسافرت درمانی به لندن نیافتم. مثل این است که آقای برایان هوک خودش را از خوردن فالوده شیرازی محروم کند چون با جمهوری اسلامی مخالفت دارد.
از این گذشته ، اصول اولیه انسانی ، چیزی نیست که خاص غرب باشد خیلی زیباتر و بهترش ، در رفتار و سخنان پیامبران و امامان اهل بیت ( و قبل تر از آن در اندیشه های بودا و کنفوسیوس ) و عرفا و فلاسفه و شعرای ایرانی وجود داشته است . فقط به عنوان چند نمونه کوچک :
مولوی:
کیست مولی آنکه آزادت کند ........ بند رقیت ز پایت وا کند
و یا در سیره عملی مولای متقیان :
خوارج در مسجد به ایشان توهین کرده و نماز جماعت را به هم ریخته ولی ایشان می فرمایند : تا دست به شمشیر نشده اند کسی کاری به کار آنها نداشته باشد . . . یا دهریون ( بی خدایان ) که خیلی راحت در مسجد النبی با امام صادق (ع) به بحث پرداخته و خدا و پیامبر را منکر شده و کسی حکم ارتداد و تکفیر آنها را صادر نمی کرد . . . .
نباید همه چیز را با هم قاطی کرد . آیا به عنوان مثال : ایرج میرزا نماینده نوع تفکر و جهان بینی تمامی شعرای ایران است؟ بدون شک : خیر . آیا درست است یک نفر بیاید و بر مبنای چند شعر ایرج میرزا و چند بیت زشت با کلمات رکیک مولوی و یکی دو بیت بودار سعدی ، بخواهد کل شعر و ادبیات ایران را به چالش بکشد ؟
من از مبانی تئوریک آنها ((که در عمل نیز به آن پایبند هستند )) می گویم . آزادی بیان و آزادی رسانه ها و جریان آزاد و شفاف مبادله اطلاعات و قوه قضاییه مستقل و تشکیل آزاد احزاب و عمل و تصمیم گیری بر مبنای علم (( و نه بر مبنای افسانه های تاریخی ! )) باعث پیشرفت و رفاه آنها شده است . خوب ، چرا ما نباید چنین کنیم ؟ می گویید اینها شعار و نمایش آنهاست ؟ ! خوب ، قبول . . شما بیایید و بدون شعار و نمایش به این اصول پایبند باشید . . . براستی کدام عقل و شعور و منطق می گوید که فقط عده ای خاص ، آزادی امر به معروف و نهی از منکر را دارند ؟ ضمنا من از خودم مطلب می نویسم می فرمایید من درآوردی . . از جایی دیگر نقل قول کنم می فرمایید کپی پیست کرده . . پس خواهش می کنم در این سایت با چند نفر معدود خواننده ، آزادی بیان را خدشه دار نفرمایید . . .
ضمنا برای من جای تعجب دارد کسانی که منتقد اومانیسم و کاپیتالیسم و . . . هستند وقتی بیمار می شوند سر از بیمارستانهای لندن در می آورند و با هواپیما سفر می کنند و داروی خارجی می خورند و از تمامی امکانات و ملزومات سرمایه داری استفاده می کنند . .
دیوید هربرت لارنس انگلیسی، که اشتهای سیری ناپذیر کشور متبوع خودش را هم، یعنی انگلستان، در شعری با عنوان "عقاب امریکایی" The American Eagle از نظر دور نداشته، همه چیز را در این شعر یک صفحه‌ای دربارۀ علل نفرت آدمهای باوجدان دنیا از امریکا گفته: تکبّر سیاستمدارها و حتی مردمش، آرزوی آقائیش بر دنیا، آزادی ستیزی واقعیش در زیر لباس مبدّل آزادیخواهی، استعمار و استثمارش، حمایتهای ظاهریش از مظلومها و ظلمهای پنهانیِ واقعیش....
https://allpoetry.com/The-American-eagle

The American eagle
THE dove of Liberty sat on an egg
1923
And hatched another eagle.
But didn't disown the bird.
_Down with all eagles_! cooed the Dove.
And down all eagles began to flutter, reeling from their
perches:
Eagles with two heads, eagles with one, presently eagles
with none
Fell from the hooks and were dead.
Till the American Eagle was the only eagle left in the world.
Then it began to fidget, shifting from one leg to the other,
Trying to look like a pelican,
And plucking out of his plumage a few loose feathers to
feather the nests of all
The new naked little republics come into the world.
But the feathers were, comparatively, a mere flea-bite.
And the bub-eagle that Liberty had hatched was growing a
startling big bird
On the roof of the world;
A bit awkward, and with a funny squawk in his voice,
His mother Liberty trying always to teach him to coo
And him always ending with a yawp
_Coo! Coo! Coo! Coo-ark! Coo-ark! Quark!! Quark_!!
YAWP!!!
So he clears his throat, the young Cock-eagle!
Now if the lilies of France lick Solomon in all his glory;
And the leopard cannot change his spots;
Nor the British lion his appetite;
Neither can a young Cock-eagle sit simpering
With an olive-sprig in his mouth.
It's not his nature.
The big bird of the Amerindian being the eagle,
Red Men still stick themselves over with bits of his fluff,
And feel absolutely IT.
So better make up your mind, American Eagle,
Whether you're a sucking dove, _Roo—coo--ooo! Quark!
Yawp_!!
Or a pelican
Handing out a few loose golden breast-feathers, at moulting
time;
Or a sort of prosperity-gander
Fathering endless ten-dollar golden eggs.
Or whether it actually is an eagle you are,
With a Roman nose
And claws not made to shake hands with,
And a Me-Almighty eye.
The new Proud Republic
Based on the mystery of pride.
Overweening men, full of power of life, commanding a
teeming obedience.
Eagle of the Rockies, bird of men that are masters,
Lifting the rabbit-blood of the myriads up into something
splendid,
Leaving a few bones;
Opening great wings in the face of the sheep-faced ewe
Who is losing her lamb,
Drinking a little blood, and loosing another royalty unto the
world.
Is that you, American Eagle?
Or are you the goose that lays the golden egg?
Which is just a stone to anyone asking for meat.
And are you going to go on for ever
Laying that golden egg,
That addled golden egg?
1923
چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک