رسته‌ها
انقلاب ناتمام روسیه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 13 رای
نویسنده:
مترجم:
محمود ریاضی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 13 رای
این کتاب ترجمه شش سخنرانی دویچر در دانشگاه کمبریج است که به مناسبت پنجاهمین سال انقلاب شوروی به بررسی آن می‌پردازد.
فهرست:
۱. چشم‌انداز تاریخی ۲. گسیختگی در تداوم انقلاب ۳. ساخت اجتماعی ۴. وقفه در مبارزه طبقاتی ۵. اتحاد شوروی و انقلاب چین ۶. نتایج و چشم‌اندازها
ایزاک دویچر از مورخین معروف اروپایی بود که تک‌نگاری‌های وی درباره‌ی تروتسکی و استالین معروف است. در کتاب «روسیه بعد از استالین» ضمن بررسی شرایط زمانی و مکانی، ظهور استالین را لازمه‌ی تاریخ شوروی دانست.
چاپ نخست این کتاب در ایران سال ۱۳۵۷ بود و بعدتر توسط «کانون کتاب ایران» در سوئد در ۱۹۸۵ دوباره بازچاپ شد که این اسکن از این نسخه انجام شده است.
لازم به ذکر است که صفحه‌ی نوزده در کتاب اصلی سفید بود و ترجمه‌ی این صفحه از طرف من است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
150
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Behruz67
Behruz67
1398/06/08

کتاب‌های مرتبط

تاریخ روسیه شوروی - جلد ۱
تاریخ روسیه شوروی - جلد ۱
4.3 امتیاز
از 18 رای
تاریخ روسیه شوروی - جلد ۲
تاریخ روسیه شوروی - جلد ۲
4.4 امتیاز
از 9 رای
دومین شانس
دومین شانس
4 امتیاز
از 7 رای
گدایان معجزه
گدایان معجزه
4.3 امتیاز
از 10 رای
محاکمه
محاکمه
4.1 امتیاز
از 7 رای
زندگی من
زندگی من
4.3 امتیاز
از 53 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی انقلاب ناتمام روسیه

تعداد دیدگاه‌ها:
48
استبداد و تمامیت خواهی و دیکتاتوری و بستن راههای انتقاد و تعصب و خشونت و میل به شنیدن مجیز و چکا و ساواک و بگیر و ببند و . . همان سنگیست که با سرعت هزاران کلیومتر بر ثانیه فولاد را هم خرد و خاکشیر می کند شیشه که جای خود دارد . . . .
ایزاک دویچر 50 سال پس از انقلاب اکتبر به بررسی آن انقلاب پرداخت . اکنون بیش از 100 سال از اکتبر 1917 سپری شده است . بازگشت به تحلیل روان شناختی و فرهنگ عمومی ، پسرفت در تعلیل رخدادهای سیاسی و غرق شدن در جزئیات است . البته کلان از خرد خیزد ولی فراتر از طبقات و « کمون » های ملی ( دولت ـ ملت ) ؛ در تحلیل جوامع ، جوامع را جزئی از اکوسیستم و حتا جزئی از بیوسفر باید دید و سیر رخدادهایش را تبیین و تعلیل کرد . به هر رو ، در این جا بازگویی بندی از تعلیل فکری ـ اقتصادی خود از فروریزی شوروی را بجا می دانم : « هر امری معلول عوامل متعدد است . وقتی سنگی به شیشه ای می خورد و آن را می شکند ، می گویند « سنگ شیشه را شکست » در حالی که شکست شیشه فقط معلول برخورد سنگ با آن نیست و ساختار شیشه و سرعت نسبی سنگ و شیشه نیز در آن دخالت دارد . با نظر کردن به علل طولی و ناهمزمان ِ عامل پرتاب سنگ ، عوامل دیگری چون پرتاب کننده و محرک او هم از جمله علل به دیده می آیند .
افزون بر این ، گاه نمی توان تأثیر عوامل پیدایش و یا بقای یک پدیده را اصلی / فرعی کرد و اثر شان را اندازه گرفت . به عنوان نمونه ، می¬دانیم که آب و عناصر خاک و هوا و آفتاب لازمه رویش گیاهان هستند اما نمی¬توان مشخص کرد که هر یک چه اندازه سهم دارند ؛ به عبارت دیگر ، رشد گیاه برآیند تأثیر همه آن پدیده هاست و نبود هر یک ، عدم تحقق یا مرگ گیاه را در پی دارد .
اگر در مورد پدیده های محسوس و خُرد این گزاره ها صادق باشند ، در مورد پدیده های انسانی و اجتماعی ـ تاریخی چون جنگ و انقلاب ، بیشتر قابل طرح و دفاع هستند چندان که در بررسی ها به عنوان یک « قاعده » همه جا باید بدان توجه کرد . »
- او برای صیانت از انقلاب ،‌دیکتاتوری بر پا نکرد بلکه انقلابی براه انداخت تا دیکتاتوری بر پا کند ( 750 )
- بازداشت دشمنان کذایی مردم به کادت ها ختم نشد . این بازداشت ها چندی بعد دامن صفوف جنبش انقلابی را هم فراگرفت . شماری از رهبران انقلابیون سوسیالیست و منشویک و تعدادی از رهبران شورای دهاقنی هم در دژ پتروپل به کادت ها ملحق شدند . حتی دستور بازداشت تسرتسلی و دان و چرنوف نیز صادر شد . تا پایان دسامبر زندان ها به قدری از این سیاست بازان انباشته شد که بلشویک ها به تدریج مجرمان عادی را آزاد کردند تا جای بیشتری برای سیاسیون باز شود ! ! ! تعدادی از زندانیان سیاسی ثروتمند بازرگانانی مانند ترتیاکوف و کونوالوف ( وزیر سابق تجارت و صنایع را در ازای گرفتن باج آزاد کردند ) ( ص 759 )
-ماکسیم گورکی : لنین و تروتسکی کمترین تصوری از معنای آزادی یا حقوق بشر ندارند !‌ هنوز هیچ نشده ، سم چرکین قدرت آنها را مسموم کرده و این را می توان از دیدگاه شرم آور آنان نسبت به آزادی بیان و آزادی فرد و همه آن دیگر آزادی های مدنی که دموکراسی برایشان مبارزه کرد فهمید (تراژدی مردم روسیه ص 748 )
-موفقیت بلشویک ها در اصل در گرو فرایند دوگانه دولت سازی و ویرانگری بود . از سویی در بالاترین سطوح دولت به دنبال تمرکز همه قدرت در دست حزب و با استفاده از حکومت وحشت به دنبال از بین بردن همه مخالفان سیاسی بودند و از سوی دیگر در سطح توده مردم ،‌نابودی سلسله مراتب قدیم دولتی را از طریق واگذاری همه قدرت به شوراهای محلی و دیگر شکل های غیرمتمرکز حکومت طبقاتی ترغیب می کردند ( ص 748)
لنین پس از استقرار دیکتاتوری حزبش به استقرار دیکتاتوری خودش بر حزب روی آورد ! روز دوم نوامبر کمیته مرکزی با تهدید مجبور به تصویب یک سلسله قطعنامه حیرت آور شد . . . . تمام اعضای کمیته مرکزی را پیش لنین در دفتر شخصی اش بردند و به ایشان گفتند یا اولتیماتوم را امضا کنند یا پی اخراج از حزب را به تنشان بمالند . همانگونه که لوناچارسکی در گردهمایی اول نوامبر به بلشویک های پتروگراد هشدار داده بود :‌ تاکتیک های قلدرمآبانه لنین ، خیلی زود به جایی می رسد که فقط یک نفر در حزب باقی می ماند : دیکتاتور ( ص 744 )

-لنین در برابر اعتراض اعضای حزب نابردبار بود . بوخارین گله می کرد که برای عقاید دیگران پشیزی ارزش قائل نیست . لوناچارسکی ادعا می کرد‌ : لنین عمدا ،‌ احمق هایی را دور خود جمع کرده است که جرات نمی کنند از او سئوال کنند ( تراژدی مردم روسیه ص 583 )
-گورکی در اولین سالگرد انقلاب فوریه می نویسد : انقلاب ، فقط آنگاه انقلاب است که به سان جلوه طبیعی و قدرتمند نیروی آفرینشگر مردم پدیدار شود . اما اگر انقلاب صرفا آزاد شدن غرایز مردم باشد که به وساطه بردگی و ستم انباشته شده است در آن صورت انقلاب نیست فقط طغیان بدخواهی و نفرت است و نمی تواند زندگی ما را دگرگون کند بلکه فقط به تلخکامی و شر منجر می شود . آیا به راستی می توانیم بگوییم که یک سال پس از انقلاب روسیه ،‌مردم آزاد شده از بند خشونت و جور دولت پلیسی سابق ،‌ بهتر و مهربان تر و آگاه تر و شریف تر شده اند ؟ نه ،‌نمی توان چنین گفت . چنان زندگی می کنیم که گویی هنوز در دوران سلطنت به سر می بریم . با همان آداب و رسوم با همان تعصبات با همان بلاهت و با همان پلشتی . آزمندی و بدخواهی که رژیم سابق در ما القا می کرد هنوز در ما هست . مردم ، هنوز هم یکدیگر را می چاپند و می فریبند بدان سان که همواره چاپیده و فریفته اند . دیوان سالاران جدید ، درست مانند قدیمی ها رشوه می گیرند و با گستاخی و تحقیر حتی بیشتری با مردم رفتار می کنند . . . مردم روسیه پس از کسب آزادی قادر نیستند در وضعیت کنونی از آن به نفع خود بهره بگیرند بلکه آن را به زیان خود و دیگران به کار می برند و این خطر هست که همه دستاوردهای بزرگ نیاکانشان را نابود کنند . به تدریج : ثروت ملی ثروت زمین ثروت صنایع حمل و نقل ارتباطات و ثروت شهرها در کثافت غرق و نابود می شود ( ص 598 ) ( چه تشابه شگفتی !!!!! )
- لنین ، همیشه مبارزه را خوش می داشت . . در پس لنین سیاستمدار ،‌رد پایی از زندگی شخصی دیده نمی شد . زندگی خصوصی او بی اندازه کسل کننده بود . دوست داشت همه چیز تمیز و مرتب باشد . در مورد حساب های مالیش بسیار دقیق بود . هر صبح ، میزش را مرتب می کرد . کتابهایش را بر اساس حروف الفبا چیده بود . دکمه های کتش را خودش می دوخت . و دوچرخه اش را با وسواس یک جراح تمیز نگه می داشت . در شخصیت لنین ، خصلتی زاهدانه وجود داشت . ویژگی مشترک انقلابیون نسل لنین : ریاضت بود . . . لنین با سرکوب احساسات و با دریغ داشتن از لذات زندگی ، می کوشید اراده اش را قوی کند . ( ص 581 )
- رومان گول که در 1905 دیداری کوتاه با لنین داشت به یاد می آورد که : چقدر پیر شده بود . قیافه اش به کلی عوض شده و فقط این نبود از مهربانی سابق ،‌دوستی یا شوخ طبعی صمیمانه اش در برخورد با دیگران اثری نبود . این لنین تازه که از راه رسیده بود :‌بدبین و پنهان کار و گستاخ بود . کسی که بر ضد هر کس و هر چیز ، دسیسه می کرد . به کسی اعتماد نمی کرد . به همه بدگمان بود . و مصمم بود تلاش همه جانبه اش را برای تسخیر قدرت آغاز کند . چرنوف در نوشته ای در دلونارودا تصویری درخشان و طنز آمیز از رهبر بلشویک ها داده بود به انگیزه راسخ او برای تسخیر قدرت اشاره می کرد : لنین از شخصیت یکپارچه با صلابتی برخوردار است . به نظر می رسد از یک تکه گرانیت یک دست ساخته شده باشد و مثل توپ بیلیارد ، کاملا گرد و تراش خورده است . با هیچ چیز ، نمی توان او را در دست گرفت . با سرعتی خیره کننده می غلتد . اما این جمله مشهور را پیش خود تکرار می کند : نمی دانم به کجا می روم اما هرجا بروم مصمم می روم !!! دلبستگی به انقلاب ، تمام وجودش را فراگرفته است اما به نظرش ، انقلاب در شخص او تجسم یافته . لنین ذهنی فوق العاده دارد اما این ذهن ، یک بعدی است . به علاوه ، ذهنی است تک سویه . . مردی است با اراده ای یک سویه و در نتیجه : مردیست با حساسیت اخلاقی حیرت آور ( ص 582 و 583 )
افلاطون ویژگی های فرمانروای عوام فریب و خودکامه را در اثار خود شرح داده که این قدرت اراده, زاهدانه زیستن, و بقیه آنچه که شما برای لنین برشمرده ا ید همگی از آنجمله می باشند. در کنار این ویژگی ها جاه طلبی, تشنه قدرت بودن و عدم عشق به حقیقت را هم او بر می شمرد. حال آنکه نیکو رهبران تاریخ قدرت را باری سنگین بر دوش خود می بینند و حقیقت را پاس می دارند. چنین است تفاوت لنین, استالین, هیتلر از یک سوی با پیامبران و رادمردان راستین تاریخ.
-گوردکیبرای روز 23 آوریل چنین ننوشت : بال های درخشان آزادی نوپای ما به خون بی گناهان آغشته است . قتل و خشونت ، منطق استبداد است . باید بفهمیم که هراس انگیزترین دشمن آزادی و عدالت : در درون ماست . این دشمن : بلاهت ، بی رحمی و همه آن آشوب احساسات شرارت بار و آنارشیستی ماست . . . آیا می توانیم آنرا درک کنیم ؟ اگر از درک آن ناتوانیم اگر نمی توانیم از وقیحانه ترین شکل کاربرد زور در مقابله با آدم ها خودداری کنیم در این صورت ، آزادی نداریم . . . برای سرزنش کسانی که می کوشند چیزی را با گلوله سرنیزه یا زدن مشتی به صورت کسی ثابت کنند نمی توانم کلماتی بیابم که حق مطلب را ادا کند . آیا اینها روش هایی نبود که با آن ما را در بردگی ننگ آور نگه می داشتند ؟ و حال که خود را از بردگی ظاهری رهانیده ایم همچنان با همان احساس بردگان به زندگی ادامه می دهیم ( تراژدی مردم روسیه - اورلاندو فایجس ص 602 )
کتاب امید علیه امید شرحی است از زندگی روشنفکران روسیه در دوره‌ی زمامداری استالین که توسط نادژدا ماندلشتا، همسر اوسیپ ماندلشتام، شاعر روس نوشته شده است.
نویسنده در این کتاب خاطرات خود را از زندگی با شوهر شاعرش در فاصله‌ی سال‌های 1934 تا 1938 بازمی‌گوید. اوسیپ در پانزدهم ژانویه 1891 در ورشو متولد شد.
شهرت وی در دهه‌ی قبل از ملاقات با همسر آینده‌اش در 1919، شکل گرفته بود.
نادژدا ماندلشتام کتاب «امید علیه امید» را در سال 1964 نوشت.
در آن زمان امکان چاپ کتاب در شوروی فراهم نبود و به همین دلیل دستنوشته‌های خانم ماندلشتام پنهانی از شوروی خارج و پس از ترجمه به زبان انگلیسی برای اولین بار در غرب چاپ و منتشر شد.
هریسون سالیسبوری یکی از نویسندگان روسی، درباره‌ی این کتاب گفته:
«هیچ کتابی به اندازه‌ی این کتاب نتوانسته جهنم‌دره‌ای را که روسیه در زیر حکومت استالین به آن مبدل شد، شرح دهد.
این کتاب در عین حال شرح درخشانی است درباره‌ی اوسیپ ماندلشتام، بزرگ‌ترین شاعر روسی قرن بیستم، که از زبان بیوه‌ی وفادارش بیان شده است.»
نادژدا ماندلشتام از 81سال عمرش نوزده سال را به عنوان همسر اوسیپ ماندلشتام ،بزرگترین شاعر روسی قرن بیستم و42سال را به عنوان بیوه ی او سپری کرد
مابقی دوران کودکی اش بود
در جمع افراد تحصیلکرده بخصوص در بین اهالی ادبیات صِرف بیوه ی یک مرد بزرگ بودن کفایت میکند که چنین فردی صاحب هویت بشود
این به ویژه در روسیه صدق میکند
💢کشوری که رژیمش در دهه های 30و40قرن بیستم با چنان بازدهی بالایی مشغول تولید بیوه های نویسندگان بود که در اواسط دهه شصت تعداد آنها کفایت میکرد تا یک اتحادیه صنفی تشکیل بدهند!!💢
پشت سر نادژدا دو دهه بیوه بودن ،محرومیت مطلق،جنگ ویرانگرجهانی و ترس هر روزه از احتمال دستگیری توسط ماموران پلیس مخفی وجود داشت
او از نظر رژیم شوروی همسر یک «دشمن خلق بود و همین کفایت می کرد تا دستگیرش کنند.
فقط مرگ بود که توانست برایش آرامش به همراه آورد
مترجم انگلیسی کتاب در معرفی نادژدا عنوان میکند که:
"من اولین بار نادژدا را دقیقا در همین زمان، در زمستان ۱۹۶۲، در شهر پسکوفPskov ، ملاقات کردم"
من به همراه دو تن از دوستانم برای دیدن کلیساهای پسکوف (که به نظرم زیباترین کلیساها امپراتوری روسیه بود) به این شهر رفته بودیم.
آنا آخماتووا زمانی که از قصدم برای این سفرخبر شد پیشنهاد کرد که به دیدار نادژدا ماندلشتام هم بروم.
نادژدا در آن زمان مشغول تدریس زبان انگلیسی در یک مؤسسه تربیتی در پسکوف بود.
اخماتووا تعدادی کتاب به من داد تا آنها ا را به دست نادژدا برسانم.
این اولین بار بود اسم نادژدا ماندلشتام را شنیده بودم.
حتا نمی دانستم او زنده است
نادژدا در یک آپارتمان اشتراکی کوچک که شامل دو اتاق می شدزندگی می کرد.
اتاق اول را ازنی اشغال کرده بود که اسمش به اندازه کافی عجیب و استعاری بود:
نیتسو تایوا (که می توان آنرا نه_تسوتایوا ، ترجمه کرد)
مادام ماندلشتام ساکن اتاق دوم بود.
این اتاق فقط هشت متر مربع مساحت داشت!!
به اندازه مساحت یک توالت در خانه یک آمریکایی طبقه متوسط!!
بیش تر فضای اتاق را یک تختخواب آهنی دو نفره اشغال کرده بود؛ دو صندلی حصیری، یک قفسه لباس یا یک آینه کوچک، و یک میز کوچولوی چندکاره که روی آن باقیمانده های شام نادژدا به چشم می خورد نیز وجود داشت.
برای نادژدا، که همسر یک «دشمن خلق» محسوب می شد شهرهای بزرگ، خیلی ساده ، دور از دسترس بودند و وی اجازه اقامت در این شهرها را نداشت.
💥این زن دهه ها در حال فرار بود💥
🔺او چند صباحی را در یک شهر یا روستای دورافتاده سپری می کرد و به محض این که اولین نشانه های خطر را می دید بارش را می بست و به جای پرت و ورافتاده دیگری می رفت🔺
"این وضعیتِ هیچ کس بودگی" به تدریج به طبیعت ثانویه اش تبدیل شد.
او زن لاغر و کوتاه قدی بود که با گذر سال ها بیشتر و بیش تر مچاله شد
انگار سعی داشت خود را به چیزی بی وزن تبدیل کند تا در لحظه فرار به آسانی از نظرها محو شود.
بر همین منوال، عملا هیچ گونه متعلقات مادی ای نداشت:
نه میز و صندلی، نه شی، هنری، نه هیچ کتابخانه ای.
کتابها، حتا کتاب های خارجی، هرگز برای مدت طولانی در دستش باقی نمی ماندند.
او پس از خواندن یا تورق کردن هر کتابی آن را بی درنگ به فرد دیگری می داد
((=کار درستی که با کتاب ها میشد کرد))
اوسیپ ماندلشتام پس از دستگیری برای دومین بار به اردگاه کار اجباری فرستاده شد
اینبار به تحمل 5سال کاراجباری در سیبری شرقی محکوم شد
او به احتمال قوی در 27دسامبر 1938در جایی نزدیک ولادیووستوک در سیبری شرقی بر اثر بیماری و گرسنگی درگذشت...
#روشنفکران_روسیه_دردوران_وحشت_استالینی
#امیدعلیه‌امید
#نادژداماندلشتام
#بیژن‌اشتری
در رابطه با کتاب جن زدگان یا شیاطین داستایفسکی من اگرنظر خودم را بگویم می گویی کتاب را نخوانده ای اگر نظر دیگران را بیاورم می گویی آنها مغرض بوده اند و یا اینکه چرا کپی پیست کرده ای پس تکلیف من با شما چیست ؟ .. . . . این هم نظر هانری تراویا : بر همین اساس است که این رمان را –که داستایفسکی بخش اعظمش را در خارج از روسیه نوشته بود- به نوعی وصیت‌نامه‌ی داستایفسکی به نسل جوان و پیشگویی وی از انقلاب روسیه (اکتبر) و دوران سیاه دیکتاتوری کمونیسمِ شوروی می‌دانند. شیاطین «پیش‌گویی، پیش‌بینی نبوغ‌آسا و غیب‌گویی وحشتناکی است که به هنگام انتشار، تمام جهات مختلف و ارزش‌های گوناگون آن روشن نبود. در زمان انتشار مردم فقط کاریکاتوری از اوضاع زمان را در آن دیدند و هرگز نتوانستند دریابند که این تصویر مضحک، به زودی یک تابلوی واقعی خواهد شد…تراژدی انقلاب روسیه (اکتبر) همان سرانجام شومی است که این کتاب بزرگ از آن خبر داده بود . . . . . به‌زعم داستایفسکی انقلاب از لحاظ اجتماعی همان جنایت است از لحاظ فردی.
پیشگویی این سرنوشت شوم را می‌توان در گفتار و کردار دو شخصیت مهم و محوری رمان، «پیوتر ستپانویچ ورخاوینسکی» و «نیکلای واسیه‌والودویچ ستاوروگین» دید. دو کاراکتری که داستایفسکی با ظرافت تمام و چیره‌دستی به صورت مکمل یکدیگر-یکی در عمل و دیگری در بُعد اخلاقی- ترسیم می‌کند، به وضوح «استالین» را به خاطر ما می‌آورد . . . تراویا، هانری. داستایفسکی زندگی و نقد آثار. ترجمه‌ی حسین علی هروی (1388). تهران: انتشارات نیلوفر.
تفسیرات متفاوتی از آثار داستایفسکی شده و هر چند با تعهد اجتماعی وی در بیشتر آثارش موافقم (چنانکه دوست‌مان walterbenjamin هم اشاره داشتند) ولی شخصا با نقد ادوارد هلت‌کار به آثار داستایفسکی نزدیک‌ترم. در ارتباط با کتاب مورد بحث داستایفسکی، مطالعه‌ی «اخلاق و سیاست - جن‌زدگان» در کتاب «داستایفسکی ـ جدال شک و ایمان» احتمالا مفید باشه.
در ارتباط با چهره‌های به اصطلاح انقلابی در کتاب داستایفسکی و دست به جنایت زدن و غیره، درسته که کل داستان بر اساس یک موضوع واقعی بوده ولی تفسیر این چنانی که این نوع حادثه رو به کل انقلابیون روسی تعمیم داده بشه و بعد تازه نه تنها یک انقلاب بلکه کل کشور و مردم رو زیر سوال برد خیلی ساده‌انگارانه و ساده‌اندیشی می‌تونه باشه.
احتمالا کسانی که این نوع تفسیرها رو هر چند در محافل آکادمیک هم عرضه کنند یادشون میره که در مقابل چند نفر مثل این جماعت، فعالین سیاسی بسیاری وجود داشتند که به رغم دستگیری‌ها و شکنجه و آزارهای زمان تزار حاضر به لو دادن دوستان خود نشدند. نقطه‌ی مقابل آن برداشت ساده‌انگارانه طبعا این خواهد بود که بیانگاریم تمامی انقلابیون و فعالین سیاسی عده‌ای از جان گذشته هستند که حاضرند برای رفقای خود از جان خود هم بگذرند!
بهتره که از این نوع سفید و سیاه کردن‌های افراد بگذریم و این فعالین رو به عنوان انسان‌های دخیل در حوادث اجتماعی که محصول شرایط اجتماعی زمانه‌ی خود هستند ببینیم.
انقلاب ناتمام روسیه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک