رسته‌ها
انقلاب ناتمام روسیه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 13 رای
نویسنده:
مترجم:
محمود ریاضی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 13 رای
این کتاب ترجمه شش سخنرانی دویچر در دانشگاه کمبریج است که به مناسبت پنجاهمین سال انقلاب شوروی به بررسی آن می‌پردازد.
فهرست:
۱. چشم‌انداز تاریخی ۲. گسیختگی در تداوم انقلاب ۳. ساخت اجتماعی ۴. وقفه در مبارزه طبقاتی ۵. اتحاد شوروی و انقلاب چین ۶. نتایج و چشم‌اندازها
ایزاک دویچر از مورخین معروف اروپایی بود که تک‌نگاری‌های وی درباره‌ی تروتسکی و استالین معروف است. در کتاب «روسیه بعد از استالین» ضمن بررسی شرایط زمانی و مکانی، ظهور استالین را لازمه‌ی تاریخ شوروی دانست.
چاپ نخست این کتاب در ایران سال ۱۳۵۷ بود و بعدتر توسط «کانون کتاب ایران» در سوئد در ۱۹۸۵ دوباره بازچاپ شد که این اسکن از این نسخه انجام شده است.
لازم به ذکر است که صفحه‌ی نوزده در کتاب اصلی سفید بود و ترجمه‌ی این صفحه از طرف من است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
150
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Behruz67
Behruz67
1398/06/08

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی انقلاب ناتمام روسیه

تعداد دیدگاه‌ها:
48
1- در خصوص نامه ملکه ویکتوریا به تزارینا این نامه در چارچوب بحث بود که سخن از تراژدی مردم روسیه است و چون یک طرف نامه ملکه انگلیس بود من نوشتم راز پیشرفت غرب در اینجاست که غرب برای مردم خود ارزش قائل است ( اگر نامه ازطرف یکی از کشورهای غیر غربی بود حرف شما درست بود و من خارج موضوع بحث کرده بودم ) ضمنا شما که این نامه را پوچ می دانی قاعدتا باید عقیده داشته باشی که بلوک شرق ( و حتی در اینجا تسری می دهم و می گویم مردم مشرق زمین - البته به جز ژاپن و کره که تقریبا در بلوک غربند ) برای مردم خود ، ارزش و احترام قائلند و مردم مشرق زمین و یا بلوک شرق حکام خود را نه از روی ترس یا نماینده خدا بودن . .. بلکه واقعا از صمیم دل دوست دارند . . امکانش هست این نکته را برای من ثابت کنی یا اینکه بگویی چرا با وجود اینهمه صفا و صمیمت میان ملت و دولت !‌!‌!‌ این کشورها عقب افتاده اند . . . البته می توان از دوستان و اعضای کتابناک نیز در این رابطه نظرخواهی کرد و صد البته ، خودتان می توانید حدس بزنید این نظر خواهی چه نتیجه ای خواهد داشت !‌!‌!‌ دوست عزیز حقیقت تلخ است به جای ناسزا گفتن به فایجس بهتر است بر اخلاق غلط خود ناسزا بفرستیم . . .
1- متاسفانه شما خودتان را به آن راه زده اید . . . برای هزارمین بار : می فرمایید دموکراسی آغشته به خون غرب !!! خوب شما دموکراسی آنرا نقد کن ( یا اگر خوب است قبول کن ) آغشته به خونش را بگذار برای خود غرب !‌ !‌!‌ شما در کوبیدن غرب ، فقط می توانی به گذشته آن اشاره کنی ! غرب بر خلاف بلوک شرق ( و فکر کنم آنقدر اطلاع دارید که معنای بلوک شرق از مردم مشرق زمین متفاوت است ! ) اگر اشتباهی کرد به آن اعتراف می کند ( کما اینکه بارها و بارها برای اتفاقات تلخ گذشته یا اعتراف کرده یا عذر خواهی ) ولی بلوک شرق برای جنایات خود سالگرد و جشن می گیرد ! ضمنا اگر تعصب نداری و طرفدار لنین و استالین نیستی همیشه علیه بلوک غرب می گویی . . . می خواهی از صدها جنایت آقایان بلشویک علیه هموطنان خود جنابعالی ( و سایر مردم جهان و حتی خود مردم بدبخت روسیه ) برایت بگویم . اگر روحیه علمی داری و به قول خودت که بارها گفته ای : در سایت کتابخوان و جمع کتابخوان و . . . خوب چرا کلامی از جنابعالی (( که طرفدار استالین نیستی )) از جنایات بلوک شرق نشنیده ایم . . . آری ، غرب همیشه رو به اصلاح است اگر روزی سیاه پوستان را می کشت امروز سیاه پوستان در آنجا : پلیس - قاضی و حتی رییس جمهور می شوند . حتی اخیرا اگر شبکه ( GEM KIDE ) داری برای بچه های فیلم و کارتون که تهیه می کنند از مجری و یا کودک رنگین پوست هم استفاده می کنند . . بگذریم 2- من به یک سری اصول انسانی مطرح شده توسط فلاسفه و حتی رمان نویسان غرب ( و حتی شرق مانند داستایفسکی ) عقیده دارم . شما ظاهرا با آن مخالفی . . برای چندمین بار : خوب ، بیا و مرد و مردانه بگو چرا مخالفی تا ما نیز هدایت شویم ! یا اینکه بگو من عقاید بهتری دارم تا ما هم قبول کنیم ولی نه . . .نه . . . نه بعید می دانم شما وارد چنین ماجرایی شوی که از همین اکنون می دانی محکوم به شکست است . . . .
از تمام اینها گذشته باز به جای پاسخ دادن به پرسش اصلی ، دوباره به گذشته بازگشتی ( من نمی فهمم این انقلابیون از جان گذشته چه می خواهند !‌!‌!‌ ) و مسائل حاشیه ای . . . آقا باشد . . . اصلا هر چه شما می گویی درست . . . چرا نمی آیی و مستقیم به سئوال پاسخ نمی دهی . . . مارکسیست و چپ و روسیه و بلشویک ها و انقلاب خوب است خوب ، بیا و مرد و مردانه از آن دفاع کن . . . ولی نه . . . نه . . . نه . . . خودت هم خوب می دانی لنین و استالین ( و سایر هم پالگی های آنان ) دره آباد باقی نگذاشته و دفاع کردن از آنها جز خراب شدن بیشتر نتیجه ای ندارد !‌!‌!‌!‌ غرب اگر تاریخچه بدی داشته حال حاضر خوبی دارد و بلوک شرق اگر تاریخچه بدی داشته حال حاضر بدتری دارد ! برای همین شما در دفاع از شرق ، جز کوبیدن - گزینشی - گذشته غرب ،‌هیچ چیز دیگری در چنته نداری !‌!‌!‌!‌!
نه تنها در گفتگو صداقت ندارید، نه تنها تحذیر می‌کنید که «از خط شیطان دور شو!» بلکه از ابزار جالب «بیا و مرد و مردانه ...» هم استفاده می‌کنید. واقعاً حیرت‌انگیز است که شما درباره «دیالوگ درست» کتاب دارید!! برای بار سوم. بحث «غرب» از کجا شروع شد؟ در نامه زن تزار اشاره‌ی تحکم‌آمیز و بی‌شرمانه‌ای به مردم روسیه وجود داشت. توجه کنید!! «مردم روسیه»!! این قضاوت چنان آمیخته با تفرعن است که حتی مورخ خودبرتربینی چون فایجس هم از تایید آن امتناع کرده است (در متن می‌گوید با «نخوت» پاسخ ویکتوریا را داد). شما از دل این مکاتبه‌ی وقیح «راز پیروزی غرب و عقب‌‌ماندگی شرق» را بیرون آوردید. یعنی به‌طور همزمان هم از آش شور فایجس و هم از آش زن تزار کاسه‌ی داغتر شدید. چون آن قضاوت را به کل مردم شرق نسبت دادید. توجه کنید! در این گفته مردم شرق دربرابر مردم غرب قرار گرفته‌اند، بحث بر سر مردم است، نه حکومت شرقی در برابر حکومت‌های غربی! بنابراین کامنتی که من در پاسخ دادم اگر له و علیه چیزی باشد، در دفاع از مردم و علیه پیش‌فرض‌هایی از جنس پیش‌فرض فایجس است که در «ذهن مردم» به دنبال دلیل عقب‌ماندگی و پیشرفت می‌گردند و فرهنگ و ذهن مردم اروپا را برتر می‌دانند. کامنت من کاملاً گویاست. گفتم حرف نهایی فایجس این است که یا «فرهنگ غرب» را می‌پذیرید یا گرفتار توحش می‌شوید. بعد هم که ماجرای شیاطین پیش آمد و کل بحث من با شما این بود که وقتی از متن کتابی خبر ندارید، حرف در دهان نویسنده‌اش نگذارید، چون این کتاب تماماً درباره کسانی است که چنان نگاهی به مردم شرق و غرب دارند. درباره مابقی قضایا، اولاً من هرگز براساس چهار تا کتابی که خوانده‌ام برای یک مملکت نسخه نپیچیده‌‌ام و هرگز نخواهم پیچید، هرگز نگفته‌ام فلان مدل اقتصادی یا سیاسی باید در کشورم جاری و ساری شود، و از این کار به‌شدت تنفر دارم. ثانیاً اگر شما اینطور فکر میکنید که هرکس علیه دمکراسی آغشته به خون غرب چیزی گفت لاجرم طرفدار احیاء لنین و استالین است و باید بتواند از شوروی دفاع کند، خب فکر کنید، هیچ اهمیتی برای من ندارد. فکر کنید تمام مخالفان فکر و فلسفه اجتماعی «غرب» خون‌آشامانی بالفطره هستند. یک ذره برای من اهمیت ندارد.
آنکه خواب است را می توان بیدار کرد ولی آنکه خود را به خواب زده با بمب اتم نیز نتوان بیدار نمود . . . . 1- ما داریم ذیل چه کتابی بحث می کنیم ؟ انقلاب ناتمام روسیه . . . . نه انقلاب ناتمام آمریکا! 2- من از چه کتابی نوشتم : تراژدی مردم روسیه . . .شما از چه بحث کردید : تجاوز ملل غرب به سایر کشورها و چپاول آنها ( همین یاوه هایی که صد سال است از بلندگوهای انقلابیون از چپ گرفته تا قورباغه های رنگ شده به ظاهر مخالف هر دو بلوک ، شنیده ایم ) من در خلال مطالب متنوعی که از این کتاب آوردم به نامه ملکه ویکتوریا اشاره کردم و شما آمدید و به جای دفاع از روسیه به فرافکنی در باره غرب پرداختید 3-ایکاش تمام دیکتاتورها مثل من بودند ! من دیکتاتور ،‌ حداقل در یک مورد نوشتم که با کلیت سخنان اخیر شما موافقم ولی شما یا ندیدی یا خود را به خواب زدی یا مانند انقلابیون تمامیت خواه ،انتظار داری همه در برابر تمامی عقاید شما ( و نه فقط یک مورد ) سر تعظیم و عبودیت فرود بیاورند ! خوب ، خوشحالیم که روش تحقیق و آزادی خواهی را هم یاد گرفتیم 4-مورد دیگری که شما نخواستی و نتواستی ببینی ( من اگر کتاب 900 صفحه ای داستایفسکی را نخواندم - که می توانستم به دروغ بگویم خوانده ام !‌- گناه کبیره مرتکب شده ام ولی شما زحمت خواندن و درک دو خط نوشته های مرا هم به خودت نمی دهی - !‌!‌!‌ ) این بود که من گفتم : اعتقادی به فرشته بودن آمریکا و غرب ندارم . . . چرا ؟ خوب ، به همان دلایل تاریخی و تجاوزات و استعمارها و جنگ طلبی ها . . . ولی شما بدون توجه به سخن من ، دوباره بر کوس عقاید قبلی خود کوفتی . . . آقای آزادی خواه با روحیه علمی ، آیا حاضری اعتراف کنی که : تجاوز شوروی به افغانستان و کشتار مردم آنجا یک جنایت بوده ؟ 5- مورد دیگری که باز طبق نظر خودت تفسیر کردی و متوجه نشدی این بود که من نوشتم : آمریکا اگر برای همه بد باشد حداقل برای مردم خودش خوب بوده بر خلاف انقلابیون روسیه که پدر مردم کشور خودشان را هم در آوردند . . . شما با برداشت غلط و منحرف ، آمدی و مسائل دیگری را عنوان کردی در صورتیکه منظور من این است که اگر شما مدل فکری و نوع بینش و فلسفه غرب را در جامعه ایران جاری و ساری کنی ( به خصوص مسائلی مانند آزادی بیان و تشکیل احزاب آزاد و احترام به حقوق بشر و تساوی انسانها و . . . ) ایران از درون پیشرفت می کند ( حالا بعد از اینکه پیشرفت کرد شما به سایر کشورها تجاوز نکن !‌!‌!‌)
البته در چند دهه اخیر ، مدلی - حکومتی - در کشورهای شمال اروپا ( سوئد و نروژ و دانمارک و فنلاند و . . . ) اجرا شده که ظاهرا - اگر اشتباه نکنم - راه حلی بینا بینی بوده و دولت با اختیارات و قدرت بیشتر در حال افزایش رفاه اجتماعیست ( به خصوص با افزایش مالیات ها و به موازات آن افزایش خدمات رسانی عمومی ) که احتمالا این روش از دو روش سابق ( در بلوک شرق و غرب) بهتر جواب داده است . . .
خدا را شکر کامنت‌ها جایی نرفته‌اند و همگی محکم و به‌ترتیب سر جای‌شان نشسته‌اند. مشخص است که چه کسی ابتدا از نامه‌ی جبارانه‌ی زن تزار روسیه، «راز پیشرفت غرب و راز عقب‌ماندگی شرق» را نتیجه گرفت. بعد از آنکه «راز پیروزی غرب» کشف شد، اولین کامنت من به جناب بهروز درباره پیش‌فرض‌های اورلاندو فایجس سر جایش هست به‌همراه اینکه گفتم متاسفانه پیش‌فرض‌های فایجس درباره علل عقب‌ماندگی شرق و برتری‌های فرهنگی اروپای غربی در خود ملل شرقی هواداران زیادی دارد........ سپس مشخص است که چه کسی بی‌آنکه کتاب شیاطین داستایوسکی را ورق زده باشد، این کتاب را تاییدی بر ادعاهای خودش و فایجس معرفی کرد. و پاسخ من هست که گفتم اول بروید این شاهکار را به‌دقت بخوانید بعد مثل برگ برنده به دستش بگیرید. زیرا این کتاب شما را تایید که نه بلکه محکوم می‌کند. مضمون اصلی این کتاب افکار و اعمال مردمانی است که بدون درک پیشینه‌های تاریخی، تمام تفاوت‌های موجود بین «شرق و غرب» را محصول تفاوت میان ایده‌ها و حالات ذهنی «مردم» جهان می‌دانند. و به شما گفتم که داستایوسکی با چه تبحری نشان می‌دهد که کسانی که دنیا را از زاویه ذهن و افکار مردم و روشنفکران درک می‌کنند چگونه لاجرم قدرت و نیروی مردم را علیه خود مردم بکار می‌برند تا به‌خیال خود ذهن مردم را به «فرهنگ برتر» برسانند. این آیینه‌ی بی‌غبار «شیاطین» است که توسط شما شکسته می‌شود!!! انحراف در بحث از جانب شما بود. شما به‌جای اقرار به عدم شناخت مضمون «شیاطین» دوباره مثل دیکتاتورها بر نظر سابق خود درباره رمان پافشاری کردید، حرف خودتان را در دهان داستایوسکی گذاشتید، از فساد و نکبت شوروی گفتید و تازه زنهار دادید که خود را از «خط شیطان» جدا کن!!!!! بنده هم گفتم شما که در خط فرشته هستید و درباره اصول دیالوگ کتاب دارید، قبل از هرچیز به ابتدایی‌ترین اصول دمکراسی و دیالوگ احترام بگذارید. کل بحث من با شما این بود که اول بخوانید بعد ارجاع بدهید..... حالا می‌گویید تا قبل از کامنت من صحبتی از غرب نکرده‌اید، انحراف در بحث از جانب من بوده، بهتر است در چارچوب موضوع بحث کنیم!!! و نظرتان درباره سیستم اقتصادی بلوک شرق و بلوک غرب چیست البته فارغ از اینکه بلوک غرب حدود 300 سال مابقی را چاپیده و به‌طرق مختلف عقب نگه داشته است!!!!!!! با این درجه صداقت و تعهد به واقعیت که از خود نشان می‌دهید البته هر بحثی با شما بی‌فایده است. عدم صداقت شما از اینجا نیز مشخص می‌شود که از کوچکترین تا بزرگترین بحران یا مشکل درون شوروی را نه‌تنها به افکار بنیانگذارانش بلکه به افکار تمام منتقدان سرمایه‌داری نسبت می‌دهید. حال آنکه نزد شما بین «مدل فکری و فلسفی» غرب و برده‌داری، چپاول مستقیم و غیرمستقیم بازار جهانی، فقر، گرسنگی جهان‌شمول، بیکاری جهان‌شمول، زور و قدرت انحصارات، سلطه سرمایه مالی، جنگ‌های پی در پی، بحران‌های ویرانگر و .... هیچ نسبت و ارتباطی وجود ندارد. بد نیست کمی از دوران مرحوم بازرگان جلوتر بیایید و مطالعات خود را روزآمد کنید و به وضع واقعی جهان نگاه کنید. حداقل طی دو دهه گذشته هارترین مدافعان بازار آزاد مثل جورج سوروس و فریدمن نیز اینگونه واقعیت بازار را از «مدل فکری و فلسفی» منفک و جدا نمی‌کنند.
برای اینکه به قول شما بحث علمی شود و ما بیسواد ها چیزی یاد بگیریم من از شما مشخصا سئوال می کنم و از شما خواهش می کنم برای تنویر افکار دیگران (‌به جای انحراف بحث و نقد بنده یا کتابهای من و سایر مسائل متفرقه و حاشیه ای که گویا در آن استاد هستید . . . ) به همین سئوال من مشخصا پاسخ دهید : در صد سال اخیر ، دنیا از نقطه نظر سیاسی ( و اقتصادی ) به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد ( البته در کلان موضوع ) عده ای عقیده دارند برای رفاه حال جامعه باید قدرت و اقتصاد در دست دولت متمرکز باشد عده ای دیگر تاکید بر بازار آزاد و سایر آزادی های فردی ( لیبرالیسم و اومانیسم ) دارند . خوب ، بنده طرفدار نظر دوم هستم و مدارکی برای اثبات ادعای خودم دارم . . دقت کنید من کاری به تاریخ جنایات آمریکا یا غرب در سایر کشورها ندارم . . . بلکه مدل فکری و فلسفی آنها (‌به خصوص نویسندگان و فلاسفه ) که مبتنی بر آزادی های فردی و بازار آزاد و . . . است را برای داخل کشور خودم می پسندم ( منهای مسائل استعماری و تجاوز به سایر ملل . . . ) حالا اگر در این تفکر و یا برداشت از غرب اشتباهی وجود دارد بفرمایید ما در خدمتیم . . . .
1- واقعا به شما تبریک می گویم : با مهارت خوبی مرا به دام انداختید !‌ دوست محترم این شما بودید در حالیکه صحبت از روسیه بود ناگهان آمدید و بحث را به سمت غرب منحرف کردید !‌ در هیچکدام از نوشته های من ( البته تا قبل از حضور شما ) سخنی از غرب و آمریکا نبود ، خودتان می آیید و ذیل کتاب روسیه ، مرا متهم به تحسین فرشته ها و دموکراسی و . . . می کنید و حالا که بحث را منحرف کرده اید می گویید غرب : فلان و فلان !‌!‌!‌ پس بهتر است به قول خودتان دراین سایت وزین ، علمی به قضایا نگاه کنیم و درباره موضوع اصلی بحث ، که برکات !!!!!‌ انقلاب روسیه است بحث کنیم و فعلا بی خیال شیطان بزرگ شویم ! ( خدا بیامرزد بازرگان را می گفت شیطان بزرگ : شوروی است و نه آمریکا ) 2- می فرمایید اساسا با من بحثی ندارید ! خوب من هم با شما اساسا و از اول بحثی نداشتم ولی اگر اشتباه نکنم ! ! ! مثل اینکه این شما بودید که بار اول تشریف آوردید و اظهار نظر فرمودید اگر بحثی ندارید از اول هم نباید وارد شوید وارد شدید باید تا آخر پای حرف خود باشید . . .
من با کلیت سخنان - اخیر - شما هم عقیده ام به جز اینکه من هیچگاه غرب را قبله آمال و فرشته و بدون عیب و نقص ندانسته ام اتفاقا کتابی از این حقیر در سایت منتشر شد به نام گسست ( فکر کنم 7 سال قبل بود ! ) و دقیقا در قسمتی از کتاب پدر به فرزند خردسالش می گوید : آمریکا نه فرشته است و نه قرار است فرشته باشد . . / ولی دوست عزیز باور کن بلوک شرق به خصوص روسیه مرتکب چنان رفتارهای جنایت آمیزی شده که جای عذرخواهی باقی نگذاشته است آمریکا هر اندازه بد هم باشد لااقل برای خودشان و ملت خودش خوب بوده ولی در انقلاب روسیه از ابتدا تا کنون ، پدر بسیاری از سیاستمداران و نویسندگان و نفرات برجسته داخلی خودش را هم درآورده است . شدت برخورد پلیسی و امنیتی با مخالفان در بلوک شرق به هیچ وجه قابل مقایسه با بلوک غرب نیست . . موضوعی که اظهر من الشمس بوده و بعید می دانم شما برای ان حتی از من دلیل بخواهید . . . .
احسنت به شما و احسنت به بلوک غرب ددمنش و جنایتکار که برای ملت خودش خوب است. من نه دلیلی از شما برای ادعاهای‌تان می‌خواهم، نه دنبال این هستم که شما را با خودم هم‌عقیده کنم و نه اساساً بحثی با شما دارم. چون خودمانیم این سطح از آگاهی که می‌گوید «آمریکا هر اندازه بد هم باشد لااقل برای خودشان خوب بوده» اساساً هرنوع بحث و استدلال و منطق را از بیخ و بن بی‌معنا می‌کند. در برابر این شکل آگاهی بیگانه‌شده از «بنی آدم» یا به قول شما در معرفی «کتاب»‌تان «اقوام و ملل جهان» یا باید های های گریست یا باید خندید. خصوصاً وقتی گوینده‌ی این نظر به دنبال «آشتی کلیه اقوام و ملل جهان» باشد !!!!!!!!!!!!!!!..... در آن دو کامنت قبل اولاً گفتم بروید بخوانید کتابی که خودتان به آن ارجاع می‌دهید اساساً بازگوکننده‌ی کدام گرایش‌های فکری است (این گرایش فکری در غرب هم رایج است، نمونه‌اش کوه جادو توماس مان)؛ دوماً یک نکته فنی (اگر بشود چنین گفت) را یادآوری کردم، اینکه هرکس با هر باور و عقیده‌ای باید در چارچوب دانش و روشی مدون و برمبنای آنچه به‌نحو دقیق خوانده و آموخته درباره مسائل بزرگ تاریخی و بشری قضاوت کند. این «باید» شاید در بسیاری از گپ‌وگفت‌های خانوادگی و فامیلی بسیار کمرنگ باشد اما در یک سایت کتاب و جمع کتابخوان قطعاً بسیار پررنگ و جزء الفبای ارائه نظر است. شما که خودتان در زمینه «دیالوگ درست و غلط» صاحب «کتاب» هستید. کنار گذاشتن این «باید» اغلب به زیان خود شخص تمام می‌شود. چون بسیاری از کتاب‌های مشهور و بزرگ و بسیاری از وقایع تاریخی آن‌چیزی نیستند که در طرح‌های خلاصه و سردستی ارائه می‌شود. شاد باشید
نچایف که رهبر یک گروه دانشجویی انقلابی بود به همراه سه نفر از دوستان دسیسه گرش پس از خودداری ایوانوف از اجرای دستورات ،‌او را کشت !‌ سبعیت این قتل که داستایفسکی در جن زدگان آن را اساس صحنه قتل شاتوف قرار داد به احساس گسترده انزجار اخلاقی حتی در میان سوسیالیست ها انجامید . . . ( داستایفسکی که خود در دهه 1850 عضو محفل انقلابی پتراشفسکی بوده این رمان را برای حمله به ذهنیت انقلابیون ه ویژه نهیلیست ها نوشت . . . پتر ورخووسکی شخصیت اصلی داستان ،‌آشکارا الهام گرفته از نچایف است در جایی از رمان می گوید در مبارزه علیه استبداد ،‌کشتن حتی یک ملیون نفر موجه است !‌زیرا در مدت 100 سال مستبدان تعداد بسیار بیشتری را خواهند کشت . . . . ) مشکل بنده با دوستان انقلابی این است که چه چپ نهیلیست چه چپ غیر نهیلیست هر نوع چپی که باشند همین نگرش را دارند و حتی اگر چنین نگرشی هم نداشته باشند فردای پیروزی در عمل دست به چنین روشهایی می زنند همانگونه که همفکران آنها ( همین زشت ترین قورباغه های رنگ شده با مذهب طبق مثال شما ) انجام داده اند ... دوست محترم : خط خود را از شیطان جدا کن و گرنه ، تو نیز در تک تک جنایات این جن زدگان شریک خواهی شد . . . .
همه حرف‌های شما زیبا و متین. ولی اینجا یک سایت کتاب و کتابخوانی است. اولین انتظاری که اینجا از کاربر می‌رود این است که وقتی بحث خود را بر متنی استوار می‌سازد یا وقتی برداشت و تفسیری از کتابی ارائه می‌دهد، آن متن را با دقت خوانده باشد و پاسخ دیگران را از دل همان متن بدهد. این انتظار بخصوص از کاربرانی می‌رود که در خط فرشته‌ها حرکت می‌کنند و راه و بیراه دمکراسی و آزادی آن‌سوی جهان را تحسین می‌کنند. هرچه باشد، دمکراسی زمانی برقرار می‌شود که آدم‌ها به اصول و قواعد معینی احترام بگذارند. بروید شاهکار کم‌نظیر داستایوسکی، «شیاطین» را بخوانید، و حتماً ضمن خواندن کتاب قضاوت‌ها و ادعاهای خود را درباره حالات روحی «مردم روسیه» و حالات مردم شرق و تفاوت‌های کشورهای شرقی و غربی، جوامع عقب‌مانده و پیشرفته و ... به‌ یاد داشته باشید. ببینید این قضاوت‌ها چه نقشی در داستان بازی می‌کنند. به‌خصوص حکمی که درباره راز پیروزمندی غرب گفتید را در خاطر داشته باشید. آنجا که نوشتید «و این است راز پیشرفت غرب و عقب ماندگی شرق» .... بروید ببینید که داستایوسکی با چه چیره‌دستی‌ای نتیجه محتوم این رویکردها و تلقی‌ها درباره «ذهن مردم» و عقب‌ماندگی و پیشرفت را در واقعیت نشان داده است. البته داستایوسکی نویسنده‌ای هوشیار و آگاه به تحولات زمانه بود. بعد از آنکه جامعه روسیه روشنگرانه علیه خط‌مشی امثال نچایف بلند شد، این خط‌مشی خود را در اشکال جدیدی ظاهر ساخت. داستایوسکی متعهدانه آن را رها نکرد و در چند داستان دیگر به آن پرداخت. داستان «تمساح» یا «در کام تمساح» شاهکاری کم‌نظیر و در میان آن‌ها بهترین است. داستایوسکی نشان می‌دهد که «نچایف‌»‌های دیروز وقتی به جایگاه و مقام بورژوازی و اشراف در همان «جامعه غیرعقلانی» که مورد تنفرشان بود می‌رسند چه حال و روز زشتی پیدا می‌کنند و چگونه هر اندیشه اجتماعی را به تمسخر می‌گیرند. داستایوسکی با این نگاه همه‌جانبه و با ریشه‌شناسی گرایش‌های اجتماعی تبدیل به نویسنده‌ای بزرگ و نامیرا شد. وگرنه «شیطان» خواندن گروهی از آدم‌ها که کاری ندارد. هر کسی می‌تواند دیگران را شیطان بنامد و درباره‌شان قصه بنویسد.
ضمنا به دوستان توصیه می کنم حتما کتاب دو چهرگان نوشته الکساندر دیموف را مطالعه بفرمایید ((‌البته بعد از آنکه آنرا از سایتی کپی پیست کردید !‌!‌!‌!‌)) تا متوجه اوج دو روئی و تزویر و ریا و فساد و بدبختی و فلاکت در جامعه آرمانی انقلابیون کمونیست بشوید . . . و براستی آیا عجیب نیست که نهایت انقلاب این آرمانگراهای جن زده : فساد در تمامی ابعاد آن است و درست و دقیق ،‌ مانند یک قانون علمی نانوشته هر کجای جهان که سر و کله این انقلابیون پیدا شده ، کارشان با ترور و شکنجه و زندان سیاسی و در نهایت : فساد و دزدی های کلان اقتصادی ادامه یافته است !‌!‌!‌!‌! اصولا مدرک و سند به قدری زیاد است که من خنده ام می گیرد اصلا بخواهم با این حضرات ، بحث کنم . . . هر چند . . . وقتی هنوز عده ای هستند که از هیتلر طرفدرای می کنند دیگر چه انتظاریست از سینه چاکان لنین و استالین !
فکر کنم کتاب‌های بهتر و نسبتا منطقی‌تری در نقد این نوع جوامع «کمونیستی» باشد فقط به نظر میاد که شما به هر اجباری میخوایید یک سری ناسزا و توهین نثار آن‌ها کنید و بس.
تناقض نخست در این جا خواهد بود که نظرتان به این «جامعه آرمانی انقلابیون کمونیست» کنونی که پس از تحولات جناب گورباچف مستقیم به دست سینه‌چاکان سرمایه‌داری افتاد چیست و سیاست‌های داخلی و خارجی این کشور آیا بهتر از قبل است یا بدتر؟
توضیحات مختصر و مفیدتان به این پاسخ احتمالا روشنگر موارد دیگر نیز خواهد بود.
انقلاب ناتمام روسیه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک