رسته‌ها
انقلاب ناتمام روسیه
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 13 رای
نویسنده:
مترجم:
محمود ریاضی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 13 رای
این کتاب ترجمه شش سخنرانی دویچر در دانشگاه کمبریج است که به مناسبت پنجاهمین سال انقلاب شوروی به بررسی آن می‌پردازد.
فهرست:
۱. چشم‌انداز تاریخی ۲. گسیختگی در تداوم انقلاب ۳. ساخت اجتماعی ۴. وقفه در مبارزه طبقاتی ۵. اتحاد شوروی و انقلاب چین ۶. نتایج و چشم‌اندازها
ایزاک دویچر از مورخین معروف اروپایی بود که تک‌نگاری‌های وی درباره‌ی تروتسکی و استالین معروف است. در کتاب «روسیه بعد از استالین» ضمن بررسی شرایط زمانی و مکانی، ظهور استالین را لازمه‌ی تاریخ شوروی دانست.
چاپ نخست این کتاب در ایران سال ۱۳۵۷ بود و بعدتر توسط «کانون کتاب ایران» در سوئد در ۱۹۸۵ دوباره بازچاپ شد که این اسکن از این نسخه انجام شده است.
لازم به ذکر است که صفحه‌ی نوزده در کتاب اصلی سفید بود و ترجمه‌ی این صفحه از طرف من است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
150
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Behruz67
Behruz67
1398/06/08

کتاب‌های مرتبط

تاریخ روسیه شوروی - جلد ۱
تاریخ روسیه شوروی - جلد ۱
4.3 امتیاز
از 18 رای
تاریخ روسیه شوروی - جلد ۲
تاریخ روسیه شوروی - جلد ۲
4.4 امتیاز
از 9 رای
دومین شانس
دومین شانس
4 امتیاز
از 7 رای
گدایان معجزه
گدایان معجزه
4.3 امتیاز
از 10 رای
محاکمه
محاکمه
4.1 امتیاز
از 7 رای
زندگی من
زندگی من
4.3 امتیاز
از 53 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی انقلاب ناتمام روسیه

تعداد دیدگاه‌ها:
48
خدا را هزاران بار شکر که مردم ایران از نزدیک ، با گوشت و پوست و خون خود درک می کنند تشابهات و نوع نگرش برادران چپ انقلابی در روسیه و سایر انقلابی ها در اقصا نقاط جهان را !!!! به هر حال کپی پیست کردن از سایت ها ( این انگی که از شدت تکرار در سالهای اخیر به حدی نخ نما شده که حالت تهوع به انسان دست می دهد )آری کپی پیست کردن زا سایت بهتر است تا کپی پیست کردن از تفکر و روش انقلابیون چپ و پیاده کردن حماقت ها و فلاکتهای آنها در وطن خود . . . .
داستایفسکی رمان نویس شهیری که در بطن جامعه روسیه زندگی می کرده و از نزدیک شاهد جنایات انقلابیون بوده : (( در اواخر دهه ۱۸۶۰ ناآرامی‌های سیاسی ناشی از گروه‌های دانشجویی که تحت تاثیر ایده‌های لیبرال، سوسیالیست و انقلابی نشات گرفته از اروپای غربی بودند در روسیه شکل می‌گرفت. در نوامبر ۱۸۶۹ دانشجویی به نام ایوانف به عنوان یکی از اعضای این گروه‌ها در پی مخالفت با آرمان‌های تندروانه و خشونت‌آمیز و فریبکارانه در مسکو به دست هم‌گروهی‌هایش به سرکردگی نچایف به قتل رسید . . . روایت این قتل که تبدیل به بحث برانگیزترین رسوایی قرن نوزدهم روسیه شد در کنار محبوبیت روزافزون بحث شیوه‌های انقلاب در بین مردم به همراه تجربه شخصی داستایفسکی از تبعید و کار سخت در اردوگاه‌های سیبری تبدیل به منبع اصلی الهام داستایفسکی برای خلق شاهکار : شیاطین گردید. . . . می گویند وقتی کتاب شیاطین (‌یا جن زدگان ) را دادند به لنین ،‌ ایشان چند صفحه از آنرا خواند و بعد : آن کتاب را پرتاب کرد به سویی و فرمودند که : اینها جفنگ است و ارزش خواندن ندارد . . . ولی دوستان عزیز کتابناکی ( و همچنین جناب آقای لنین ! ) : آینه چون نقش تو بنمود راست - خودشکن آیینه شکستن خطاست
درست است که سرانه مطالعه به‌نحو تاسف‌آوری سقوط کرده و هر کس به‌لطف لقمه‌های آماده در سایت‌های اینترنت می‌تواند زشت‌ترین قورباغه را رنگ کند و بجای مرغ خوش‌الحان به دیگری غالب کند. ولی آدم‌هایی پیدا می‌شوند که متن شیاطین داستایوسکی را بادقت خوانده‌اند و می‌دانند که داستایوسکی در این شاهکارش منشاء اقدامات تباه و ضدمردمی سرگئی نچایف و حامیانش را در کدام تلقی‌ها و برداشت‌ها از «عقب‌ماندگی» و «پیشرفت» نشان داده است، و اعمال این شاخه‌ی چپ نیهیلیسم را نتیجه منطقی کدام رویکردها به ملل اروپایی و غیراروپایی به‌تصویر کشیده است و حقیقتاً استادانه هم به تصویر کشیده است. پیشنهاد می‌کنم قبل از رجوع به سایت‌هایی که با کپی‌پیست پر شده‌اند و قبل از کپی‌پیست کردن تفاسیر کپی‌پیستی دست دهم آن‌ها، متن کتاب را با دقت بخوانید. و در هنگام خواندن، این پند و اندرز خودتان را هرگز فراموش نکنید: آینه چون نقش تو بنمود راست - خود شکن آیینه شکستن خطاست
مساله این است جناب Behruz که از لحاظ ابتدایی‌ترین اصول «روانشناسی اجتماعی» هم نمی‌توان کتاب فایجس را تحت این شاخه‌ی علوم انسانی دسته‌بندی کرد. من مدت‌ها پیش به کسی که کتاب را کامل خوانده بود گفتم، فایجس نویسنده‌ای است با پیش‌فرض‌های دگم سیاسی و ایدئولوژیک که به‌شکل ناجوانمردانه‌ای با دستچین کردن نقل قول‌ها و شایعات و وقایع پراکنده تاریخی، دگم‌های پیشینی خود را «اثبات» می‌کند. دلیل و مدرکم دو موضع‌گیری پاک متناقض فایجس درباره تاریخ اوکراین بود که وقتی آن‌ها را کنار هم می‌گذاریم، غرض‌ورزی و حقه‌بازی کم‌نظیر وی چون روز روشن می‌شود. فایجس در خلال بحران اوکـراین مقاله‌ای نوشت با عنوان «?Is There One Ukraine» این مقاله بی‌محابا از مداخله قدرت‌های اروپا در امور اوکراین دفاع می‌کند و حل مشکلات اوکراین را درگرو پذیرش سیاست‌های اروپا تعریف می‌کند. استدلال فایجس برای توجیه مداخله امپریالیستی جالب است. بحث این مقاله این است که اساساً چیزی به نام «ملیت اوکراینی» وجود ندارد!!! ملیت در اوکراین برساخته‌ی تزار در ابتدای قرن 20 است!!! اگر اوکراینی‌ها «بیش از حد بر مواضع ملی خود پافشاری کنند گرفتار توحش می‌شوند»!!!!!!!! و خزعبلات مکارانه‌ای از این دست که نیت پشت‌شان بر هر انسان آگاهی معلوم است. اما همین به‌اصطلاح مورخ در کتاب «تراژدی مردم» نه‌تنها ریشه‌های دور و دراز ملی‌گرایی راستین اوکراینی‌ها و سرکوبی حیات ملی آنان پیش از 1917 را نشان می‌دهد، بلکه تحرکات زمین‌داران و بورژوازی بزرگ اوکراین در جنگ داخلی را جزء مولفه‌های اصیل «اقلیت‌های ملی» قلمداد می‌کند (تحرکاتی که فقط نقاب ملی‌گرایی داشتند و در باطن عمیقاً درخدمت آلمان بودند). بهره‌جویی شیادانه‌ فایجس از تاریخ چنین است: اوکراینی‌ها دربرابر اروپا «ملیت» ندارند اما دربرابر بلشویک‌های خونخوار «ملیت» داشتند!!!! کدام «ملیت»؟ ملیتی که سراپا در خدمت «ایده‌ی اروپا» بود و علناً دستش به خون انقلابیون اوکراین آلوده بود!!! به زبان ساده، اگر به «اروپای واحد» پشت کنید، گرفتار توحش و بربریتی می‌شوید که بارزترین تجلی‌اش «انقلاب بلشویکی» است، و فقط زمانی صاحب «ملیت» و «تمدن انسانی» می‌شوید که از درآشتی با «اروپای واحد» درآیید!!!! دوست ما نپذیرفت که فایجس چنین امپریالیست شیادی است، تا آنکه کتاب جدید فایجس با عنوان «The Europeans: Three Lives and the Making of a Cosmopolitan Culture» را خواند. این دوست به حیرت افتاده بود که چگونه کسی در قرن 21 می‌تواند مثل میسیونرهای عصر استعمار هرنوع مشکل اجتماعی درون اروپا را بر گردن ویژگی‌های ذهنی غیراروپایی بیندازد، یک «فرهنگ برتر» تعریف کند و از این فرهنگ برتر یک «فرهنگ جهان‌وطن (کوسموپلیتن)» بسازد!! برای کسانی که جویای علم‌اند، ایدئولوژی فوق‌العاده ارتجاعی که پشت تاریخ‌نویسی امثال اورلاندو فایجس قرار دارد نهایتاً برملا می‌شود. اما هزار افسوس که پیش‌فرض‌های ارتجاعی فایجس درباره تمایز طبیعی و جوهری «فرهنگ‌ها» و «ذهن‌ها» و «روان‌ها» به‌طور وسیعی در جهان سوم هواخواه دارد.
مرسی دوست عزیز بابت اطلاعات جالب درباره‌ی فایجس. با این که یک سری کتاب‌ها این نویسنده رو دارم ولی فرصت مطالعه‌شان را نداشتم ولی با همپالگی‌های ایشان در جبهه‌ی مقابل (فرانکفورتی‌ها) آشنایی دارم که به رغم تفاوت‌های فکری‌شان، اروپامحوری و اولویت دادن به «فرهنگ» برترشان مشخص است. ممنون.
قبول دارم که قضاوت سطحی و کلی و عمومی در خصوص یک ملت و تقسیم بندی آنها مثلا به ایرانی های آنطورند و عربها اینطور کار مسخره ایست ولی دقت کنید :1- اینکه آلمان پیشرفت کرده و یونان عقب افتاده (‌با اینکه هر دو در اروپا بوده اند و آلمان صدمات بسیار بیشتری در دو جنگ حهانی متحمل شده ) آیا علتی جز پشتکار و نظم و انضباط آلمانی می تواند داشته باشد ؟ 2- بسیار تفاوت است که من در خصوص یک ملت دیگر قضاوت کنم تا اینکه مدارک من از خود آن کشور باشد دقت کنید که اسناد و مدارک اورلاندو فایجس ( نویسنده کتاب ) دارای چند ویژگی خوب است اول اینکه عمدتا از زبان خود روس هاست دوم از زبان خود انقلابیون اولیه مانند ماکسیم گورکی است سوم از زبان کسانی است که در همان زمان و دوره زندگی می کرده اند خوب وقتی یک روس انقلابی نویسنده که در بطن انقلاب بزرگ شده نظری خاص درباره مردم و فرهنگ کشور خودش داشته باشد آیا ما باید به نظر او خدشه وارد کنیم و بگوییم نه خیر تو اشتباه می کنی و ما بهتر از تو می فهمیم ! از معرفی کتاب ها بسیار متشکرم ( البته اگر نگویید وارد تعارفات معمول شده ام !!! ) و حتما آنها را می خرم و مطالعه می کنم به نظر می رسد کتباهای بسیار جالبی باشد (‌اگر در این زمینه باز هم کتابی یا مقاله ای سراغ داری معرفی کنید که به کار تحقیقاتم می خورد با سپاس )
با این نظر عمومی که فلان کشور پیشرفت کرده چون پشتکار و انضباط داشته و اون یکی نکرد چون مثلا تنبل بود اصلا موافق نیستم. این نوع دیدگاه‌های رایج و خلق‌پسند هیچ پژوهش و بررسی آکادمیک پشت‌اش نیست. از دید من، در وهله‌ی اول، ساخت‌های اقتصادی کشورهایی مثل آلمان و یونان تعیین‌گر این هستند که این کشورها تا چه اندازه «پیشرفت» می‌کنند. یادآوری می‌کنم که آلمان و فرانسه پشت سر بریتانیای کبیر در گذشتن از مرحله‌ی فئودالی و رسیدن به مرحله‌ی بورژوایی در همان سال‌های اولیه‌ی قرن نوزده بودند و حتی پس از سپری کردن دو جنگ جهانی باز هم می‌توانند سرپای خود بایستند.
آن دو ترجمه‌ی متفاوت از یک کتاب در همین کتابناک هستند و اگر نبود می‌توانم برای‌تان بفرستم. آثار اریک فروم هم که در کتابناک هستند شاید برای‌تان جالب باشند.
ملکه ویکتوریا که از عدم محبوبیت نوه اش ( همسر تزار ) خبردار شد ، نامه ای به او نوشت با چند پند : هیچ حرفه ای سخت تر از حرفه حکومت داری ما نیست . من بیش از 50 سال بر کشور خودم که از کودکی شناختمش حکومت کرده ام و با این همه هر روز به این می اندیشم که برای حفظ و تقویت عشق شهروندان به چه چیز نیازمندم . وضعیت تو چقدر دشوار است . تو خود را در کشوری بیگانه می یابی که اصلا نمی شناسی . جایی که آداب و رسوم ،‌ شیوه اندیشیدن و خود مردم ،‌یکسره با تو بیگانه اند و با این حال نخستین وظیفه تو ، به دست آوردن عشق و احترام آنها . . . . الکساندرا ( همسر تزار روسیه ) با نخوتی پاسخ این نامه را داد که نشان می داد این صفت ، زیبنده اش است : مادر بزرگ عزیزم ، در اشتباهی ! ‌روسیه انگلستان نیست . اینجا ما نیاز نداریم عشق مردم را به دست بیاوریم . مردم روسیه ، تزارهای خود را همچون موجوداتی آسمانی که هر گونه عطوفت و نیک بختی از آنان سرچشمه می گیرد می پرستند . تا آنجا که به جامعه سن پترزبورگ مربوط می شود این چیزی است که می توان ، یکسره نادیده اش گرفت . افکار کسانی که این جامعه را می سازند و استهزای آنان ، به هیچ روی اهمیت ندارد !‌ ( ص 37 ) و این است راز پیشرفت غرب و عقب ماندگی شرق . . .
از قانون مندی های انقلاب که شما می فرمایید اگر راه افتاد ، کسی نمی تواند جلوی آنرا بگیرد مهمترینش : همین آداب و رسوم و بینش مردم روسیه است (( که منجر به انقلاب و دیکتاتوری لنین و استالین شد! )) . . . نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده . . . ملتی که نگاهش به ولیا (‌آزادی ) فتنه گری و آشوب است . ملتی که تزار را نماینده و جانشین خدا می داند ، ملتی که به جای آزادی به دنبال تملک و تقسیم زمین یا کاهش ساعات اضافه کاری در کارخانه هاست ، ملتی که نوشیدن ودکا برای او او مهمترین دغدغه روزانه است ! ملتی که به دین نگاه کاسبکارانه دارد ! ملتی که رهبران انقلابش از خواست های واقعی جامعه بی خبرند و . . . بله مشخص است که این ملت دست به انقلابی می زند که پیامدش بدبختی و استبداد و اردوگاههای کار اجباری و شکنچه و چکا و اعدام و ترور است . . . بدبختی که دامنه آن هنوز هم ادامه دارد با زندانی شدن الکساندر ناوالی منتقد دولت روسیه . . . .
با کمال شرمندگی باید چند نکته خدمت شما عرض کنم : انقلاب های معاصر ، عموما دارای کارکردهای مشابهی هستند ( به جز انقلاب آمریکا که در جای خود می شود پیرامون آن مفصلا بحث کرد ) که موضوعیست علمی . . . اگر ملتی از تاریخ خود یا تاریخ سایر ملل بی اطلاع باشد بارها و بارها به دام قوانین سخت طبیعی می افتد و باید چوب آنها را بخورد . هدف من از نشوتن قطعاتی از انقلاب نکبت بار روسیه نیز همین بود تا دوستان عزیز متوجه تشابهات عجیب آن بشوند ! شما نیز اگر قصد نقد دارید به جای بحث های دیگر ، باید دقیقا جملاتی که من نوشته ام را نقل قول کنید و نقد فرمایید . . . مثلا باید بگویید : نخیر ، بلشویک ها در به خاک سپردن اموات (شهدای ! ) خود استاد نبودند و بنا بر فلان و فلان مدرک ، این حرف شما غلط است . . . یا لنین بنا به مدارک شما دیکتاتور که نبوده هیچ ، اتفاقا بنا بر این مدارک که من دارم ، خیلی هم آزادی خواه بوده !‌!‌!‌ . . . خلاصه کلام : خواهش می کنم با ذکر دقیق جملات نقل شده ، مدارک نقادانه خود را بیان فرمایید . با تشکر
خواهش می‌کنم هنگام بحث و جدل کتابناکی وارد حوزه‌ی «شرمندگی» و تعارفات معمول نشیم و یک راست بریم روی مبحث اصلی.
از آنجایی که بیشتر نقل‌قول‌های شما از یک کتاب مشخص بوده من هم نگاه کلی‌ام رو در این مورد گفتم. کلا گرایش خاصی در جامعه‌شناسی سیاسی وجود داره که با تکیه بر موضوعات روانشناسانه کوشش در توجیه و توضیح رخدادهای مهم سیاسی و اجتماعی در کشورهای مختلف رو داره. منکر برخی جنبه‌های مفید این نگرش به موضوعات جامعه‌شناسانه نیستم ولی توضیح تمامی پدیده‌های اجتماعی / سیاسی بر این اساس، موردعلاقه‌ی من یکی نیست و میشه کلی نقد آکادمیک بر این نوع دیدگاه‌ها در اینترنت یافت. شکل بسیار ساده‌شده و مزخرف آن به این صورت درمیاد که «شمالی‌ها»‌ اینطوری هستند و «ترک‌ها» اونطوری و «اصفهانی‌ها»‌ فلان جوری و «عرب‌ها» و «کردها»‌ و «لرها»‌ و غیره بهمان جوری! در شکل آماتورش هم این که برای «آلمانی‌ها» و «ژاپنی‌ها» و ... ویژگی‌ها و صفاتی تراشیده بشه که هیچ نظریه‌ی علمی و درستی پشت‌اش نیست.
در صورتی که علاقمند بودید، مثلا به کتاب «نقد و تحلیل جباریت» یا «بررسی روانشناسی خودکامگی» که دو ترجمه‌ از یک کتاب مانس اشپربر هستند مراجعه کنید که با چه ظرافت و تبحری به بررسی روانشناسانه‌ی اجتماعی شوروی/آلمان می‌پردازه که نمونه‌ی خوبی در این زمینه است.
کتاب «تراژدی مردم - انقلاب روسیه» هم بالاخره کتابی درباره‌ی شوروی و تحولات آن است که با تکیه بر روانشناسی فردی/اجتماعی مردم روسیه می‌خواد بگه که مردم روسیه شایسته‌ی این نوع سرکوب و دیکتاتوری بودند و غیره!
کتاب‌های زیاد دیگر هم هستند که نشون میدند مردم به صورت فعال در این تحولات شرکت داشتند، چه قیام ۱۹۰۵ باشد و چه شورش‌های ۱۹۱۷. مشکل اینجاست که این نویسنده و عده‌ای دیگه پیامدهای منفی انقلاب ۱۹۱۷ رو بازمی‌گردونند به شروع انقلاب و این که ظاهرا میشد جلوی این انقلاب (یا کلا هر نوع انقلاب دیگری) رو گرفت و با آرامش و متانت و خردمندی گوش به درباریان سپرد و همه چی به خیر و خوشی بگذرد!
متاسفانه یا خوشبختانه قانونمندی‌های اقتصادی و اجتماعی جوامع انسانی این اجازه رو به هیچ کی نمیده که وقتی انقلاب راه افتاده جلوش بایستند. راه افتادن انقلاب هم ضررویاتی داره که دست افراد منفرد نیست. این که بعد از انقلاب کار به کجا میکشه دست افراد دخیل و گاها دستان خارجی است که می‌تونند از ناآگاهی و گیجی مردم استفاده کنند و مستقیم یا غیرمستقیم اهداف خود رو پیش ببرند.
در ارتباط با موضوع شوروی هم، این نویسنده مورد علاقه شما نیز از همان اول به خطا رفته. در صورتی می‌شد صحبت جناب اورلاندو را جدی گرفت که شوروی جوان در هموان اوان مورد حمله‌ی اقتصادی و نظامی بیش از ۱۶ کشور جهان قرار نمی‌گرفت که مجبور به اتخاذ سیاست‌های «نپ» و «کمونیسم جنگی» شود که در واقع یک نوع عقب‌نشینی به سیاست‌های اقتصادی بوروژوایی بود و آینده‌ی سوسیالیسم این کشور را تیره و تار ساخت. و البته این تازه آغاز کار اینان بود، کارنامه‌ی درخشان مداخلات نظامی انگلیس و آمریکا و فرانسه و غیره در کشورهای عمدتا جهان سومی بر اساس این تجارت گران‌بها شکل گرفته!
-در جهان بینی آنها ( انقلابیون بلشویک ) خیر مردم ، والاترین دلبستگی بود که همه اصول دیگر مثل قانون یا اخلاقیات فرع بر آن شمرده می شد . منشاء این شعار انقلابی که هر وسیله ای را می توان در راه منافع انقلاب توجیه کرد همینجا بود . از نظر بسیاری از این انقلابیون با اصل و نسب ،‌جاذبه اصلی آرمان جستجوی رمانتیکشان برای حس یکپارچگی بود که ممکن بود معنای والاتری به زندگی آنها بدهد و به انزوای آنان از جهان خاتمه دهد ، نه رضایت خاطری که ممکن بود از بهبود زندگی روزمره مردم به دست آورند . میخائیل باکونین بنیانگزار آنارشیسم روسی (( چنانکه آیلین کلی به طرز استادانه ای در زندگینامه او نشان می دهد)) مسلما همینگونه می اندیشید . به گفته کلی نیاز خود باکونین به یکسان انگاری با هویت جمعی با معنی این اشرافی ثروتمند را به تعالی بخشیدن به نفس ( کاملا با عظمت ) خود در قالب مفهوم انتزاعی آرمان مردم سوق داد . تاریخ جنبش انقلابی تا حد زیادی شخصیت نگاری اینگونه روشنفکران اشرافی و بورژوا بود که به دنبال این حس تعلق بودند . آنان می پنداشتند که این حس را در فضای قبیله مانند دنیای زیرزمینی انقلابیون یافته اند . اما پایبندی آنان به مردم ، اساسا انتزاعی بود . آنان به انسان انتزاعی عشق می ورزیدند اما در مورد عشق به انسان های واقعی چندان مطمئن نبودند . م . و پتراشفسکی نظریه پرداز اتوپیایی ، موضوع را اینگونه خلاصه می کند : ناکام از یافتن چیزی شایسته دلبستگی در زنان یا مردان بر آن شدم خود را وقف انسان کنم . در این اندیشه مجرد آرمانی ، درباره مردم ، هیچ نشانی از آن تحقیر تفرعن آمیز اشراف نسبت به عادات مردم عادی به چشم نمی خورد . نگرش اقتدارگرایانه انقلابیونی چون باکونین اسپشنف تکاچف پلخانوف و لنین را با کدام روش دیگری جز مراجعه به خاستگاه اشرافی شان می توان تبیین کرد ؟ چنان بود که گویی آنان ،‌مردم را کارگزار آموزه های انتزاعی خود می دیدند نه چون افرادی رنجدیده با نیازها و آرمان های پیچیده خاص خود . شگفت آنکه منافع این آرمان گاه بدین معنی بود که وضعیت مردم باید حتی وخیم تر شود تا طوفان نهایی از راه برسد ! !‌!‌ همانگونه که چرنیشفسکی غالبا می گفت : هر چه بدتر بهتر (‌یعنی هر چه اوضاع بدتر شود برای انقلاب بهتر است ) برای مثال او در 1861 هوادار آزادی رعیت های بی زمین بود از آن رو که نتیجه اش فاجعه ای آنی می شد !‌ریشه های اقتدارگرایی که انقلاب ،‌گرایشی تراژیک به آن داشت در این بی اعتنایی به وضعیت زندگی مردم عادی نهفته بود . رهبران انقلاب بر اساس درک انتزاعی خود از حقیقت و عدالت در پی آزادی مردم بودند . اما اگر مردم راغب نبودند که به آن جهت سوق داده شوند یا هرج و مرج طلب تر از آنی می شدند که بتوان آنها را مهار کرد ، آنگاه باید آنها را به اجبار آزاد کرد !‌ ! ! (ص 192 و 193 )
-اگر بلشویک ها در چیزی به راستی استاد بودند آن چیز : هنر به خاک سپردن مرده هایشان بود ! ! ! شش رفیق غول پیکر با لباس چرمی ،‌ تابوت بائومن را که در نعش پوش سرخ رنگی پیچیده شده بود در خیابان های مسکو به دوش کشیدند پیشاپیش آنان ، بلشویکی با لباس سیاه یسوعی و شاخه نخلی در دست حرکت می کرد که هماهنگ با موسیقی و گام های آهسته خود آنرا تکان می داد . رهبران حزب با حلقه های گل پرچم های سرخ و بیرق های سنگین مخملی که شعارهای مبارزاتی آنها به رنگ طلایی پر زرق و برقی روی آن نوشته بود به دنبال آنان می آمدند . این مراسم مذهبی گونه تمام روز ادامه داشت و جمعیت در نقاط مختلف شهر می ایستاد تا نیروهای دیگری به آن اضافه شود . ( ص295 )
انقلاب ناتمام روسیه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک