رسته‌ها

سالکان ظلمات: کاوشی در سرچشمه های باطنی نازیسم

سالکان ظلمات: کاوشی در سرچشمه های باطنی نازیسم
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 30 رای
نویسنده:
مترجم:
هوشنگ سعادت
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 30 رای
نویسنده این کتاب با بررسی اسناد معتبر کوشیده است جنبه باطنی نازیسم را بر شکافد و نشان دهد که این فتنه تنها یک درام اجتماعی و سیاسی در یک دوران تاریخی معین نیست بلکه محشر کبرایی است که از ژرفای روح مردمی عاطفی و سنت پرست میجوشد. به گمان نویسنده کتاب نهانکاران و رازمندان ژرمنی بوده اند که پیام روایات زمان فرسوده و اسطوره های قوم را در گوش رهبران ناسیونالیسم سوسیالیسم فرو خوانده اند و از گروهی سیاست پیشه قماش تازه ای از عارفان پرداخته اند تا تمدن ظلمات را بازسازی کنند . نازیها همچون همه قدرتمندان خرد و کلان تاریخ , در اندیشه آن بوده اند که برای به کرسی نشاندن اندیشه های نا بخردانه و دوزخی خود عالمی دیگر بسازند و از نو آدمی.

فهرست برخی از فصول کتاب:
دیباچه ای بر محشر کبرای عصر ما / نهانخانه و روحیه جادو گرا / اختیار یک اسطوره / شالوده های معنوی ناسیونالیسم سوسیالیسم / کیهان پردازیهای دلهره آور نازی ها / آلافرد روزنبرگ و اسطوره قرن بیستم / فلسفه و اسطوره / ناسیونالیسم سوسیالیسم یک ایدئولوژی جادویی / نظام سیاه و سرانش / آدولف هیتلر و نیروهای نهانی / الفبا و دستگاههای جادویی و ..
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
281
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1398/04/03
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سالکان ظلمات: کاوشی در سرچشمه های باطنی نازیسم

تعداد دیدگاه‌ها:
6
هارون‌الرشید با وزیش فضل به سوی سرای ابن سماک ( عارف زاهد گوشه نشین در مکه ) می‌روند: حلقه بر در بزدند سخت بسیار تا آواز آمد که: «کیست؟» گفتند که: «ابن سماک را می‌خواهیم.» آوازدهنده برفت و دیر بازآمد که: «از ابن سماک چه می‌خواهید؟» گفتند: «در بگشایید که فریضه شغلی است.» مدتی دیگر بداشتند، پس کنیزکی در بگشاد و ایشان دررفتند و بنشستند در تاریکی بر زمین خشک. فضل آواز داد آن کنیزک را تا چراغ آرد. کنیزک ایشان را گفت: «تا ین مرد مرا بخریده است، من پیش او چراغی ندیده‌ام.»
هارون به شگفت ماند و وکیل را بیرون فرستادند تا نیک جهد کرد و چند در بزد و چراغی آورد، و سرای روشن شد. فضل ، کنیزک را گفت: «شیخ کجاست؟» گفت: «بر این بام.» بر بام خانه رفتند، پسر سماک را دیدند در نماز می‌گریست و این آیت را به تکرار می‌خواند: افحسبتم انّما خلقناکم عَبثا [آیا پنداشته‌اید که شما را بیهوده آفریده‌یم؟] پس سلام بداد، گفت سلام علیکم. هارون و فضل جواب دادند . سماک گفت: «بدین وقت چرا آمده‌اید و شما کیستید؟» فضل گفت: «امیرالمؤمنین است، به زیارت تو آمده است که چنان خواست که تو را ببیند.»
گفت: «از من دستوری می‌بایست به آمدن، و اگر دادمی، آنگاه بیامدی که روا نیست مردمان را از حالت خویش در هم کردن.» فضل گفت: «چنین بایستی، اکنون گذشت. خلیفة پیغمبر است علیه‌السلام و طاعت وی فریضه است بر همه مسلمانان.»
منظور او در این جمله، این آیه است که خدای عز وجل می‌فرماید: «اطیعوا ‌الله و اطیعوالرسول و اولی‌الامر منکم.»
پسر سماک گفت: «این خلیفه بر راه شیخین می‌رود تا فرمان او برابر فرمان پیغامبر علیه‌السلام دارند؟» گفت: «رَود.» گفت: «عجب دانم؛ چه، در مکه که حرم است، این اثر نمی‌بینم و چون اینجا نباشد، توان دانست که به ولایت دیگر چون است.!‌!‌!‌ »(( یعنی اطاعت از پیشوای عادل ، واجب است که نتایج عدل او در سطح جامعه پیدا باشد ولی وقتی مثلا به عملکرد هیتلر نگاه می کنیم می بینیم که او تمام احزاب آلمان را از دم قلع و قمع کرد و در سخنرانی های خودش به این کار ، افتخار هم می کرد !‌ ) )
فضل خاموش ایستاد. هارون گفت: «مرا پندی ده که بدین آمده‌ام تا سخن تو بشنوم و مرا بیداری افزاید.»
گفت: «یا امیرالمؤمنین، از خدای عز وجل بترس که یکی است و انباز (شریک) ندارد و به یار حاجتمند نیست و بدان که در قیامت تو را پیش او بخواهند ایستانید و کارت از دو بیرون نباشد: یا سوی بهشت برند یا سوی دوزخ و این دو منزل را، سه دیگر نیست.»
هارون به‌درد بگریست. فضل گفت: «ایها الشیخ، دانی که چه می‌گویی؟ شک است در آنکه امیرالمؤمنین جز به بهشت رود؟» سماک او را جواب نداد و از او باک نداشت. پس روی به هارون کرد و گفت:
«یا امیرالمؤمنین، این فضل امشب با توست و فردای قیامت با تو نباشد و از تو سخن نگوید و اگر گوید، نشنوند! تن خویش را نگر و بر خویشتن ببخشای.»
به عبارت دیگر ای جناب هیلتر مراقب باش فردای قیامت ، اس اس و گشتاپو و هیملر و گورینگ نیستند که از تو دفاع کنند !
خوب یا بد بودن در عرصه سیاست ، به نتایج عینی و ملموس در واقعیت وابسته است نه زیبایی ایدئولوژی یا خوب بودن شخص پیشوا
( به عنوان مثال ، هیتلر : فساد اخلاقی نداشته ، منظم بوده ، دروغ نمی گفته ، اهل الکل نبوده ، فساد مالی هم نداشته و . . . )
هزار سفسطه و آسمان ریسمان کردن در تطهیر شخص دیکتاتور یا ایدئولوژی او به یک طرف ،‌ نتایج واقعی و ملموس عملکرد او و طرفدارانش در سطح جامعه ، معیار قضاوت صحیح است .
اگر آدولف هیتلر و حزب نازیسم را سالکان ظلمات بنامیم پس وینستون چرچیل و خاندان روچیلد و انجمن ایلومیناتی را باید ابر سیاه چاله بنامیم یا اهریمنان کهکشان راه شیری
سگ زرد برادر شغال است!
برای همه این آدمخوارها همان مردن به
این کتاب اگر ارزش تاریخی هم نداشته باشه و تماما خیال پردازی نویسنده بوده باشه، باز به عنوان یک داستان بسیار جذاب، عظیم و هولناک هست.
به تمام علاقمندان به رایش سوم، ناسیونال سوسیالیسم و شخص هیتلر پیشنهاد میکنم مطالعه کنن
سالکان ظلمات: کاوشی در سرچشمه های باطنی نازیسم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک